برنامهی شبانه روز لشکر اسلام
در پنجتار مجاهدان پس از مدتی طولانی به استقرار دسترسی پیدا کردند، پس از نقل و انتقال و طی طریق طولانی، فرصت تنفس و استراحت یافتند و لذت آرامش و سکون را چشیدند، در این موقع اخلاق و رفتار اسلامی که تربیت آن در سختترین شرایط انجام شده بود، با آب و تاب ویژهای، در معرض دید قرار گرفت، در این گوشهی محصور در کوهها، با زیبایی کامل به ظهور پیوست، این زندگی بود که در کنار آن جهاد فیسبیل الله، عبادت و ریاضت، زهد و تحمل سختی، محسنات اخوت و مساوات، خدمت و غمخواری ایثار و همدردی نیز جمع شده بود، آنها برای دشمنانشان سختگیر و برای دوستان نرم و باعاطفه بودند، عابدان شب و شهسواران روز بودند، همراه با عطوفت و فروتنی دارای استقامت و پایداری در ضوابط و اصول جامعه و محیطی زنده و پویا بوجود آورده بودند که تاریخ از مدتهای دور چنین تصویری را ارائه نمیدهد.
این زندگی بر آن دو پایهی قدیم اسلام که پیامبر اکرم ج جامعه اسلامی مدینة الرسول را پایهگذاری کرده بود، استوار شده بود، که در بوجود آوردن تاریخ اسلام، اصلاح و هدایت بشریت نقش بسزایی داشتند. اولین پایه، هجرت و پایهی دوم آن، نصرت بود. مسلمانان در دو دسته تقسیم شدند. دستهای از مهاجران که در راه الله از هند هجرت کرده بودند و دستهی دوم اهالی محل که انصار و یار و یاور دستهی اول شدند، رابطهای عمیق و صمیمانه با مهاجران داشتند. علاوه بر برادری دینیای که از ریشه و ابتداء داشتند، تعداد مهاجران هزار نفر بود که سیصد نفرشان با سیدآقا در پنجتار ماندند و هفتصد نفر در روستاهای درو و برکه خیلی نزدیک بودند منتشر شدند، و این روستاها چنان باهم متصل بودند که محلههای مختلف یک شهر بزرگ، خوار و بار و دیگر وسایل مورد نیاز از بیت المال که سیدآقا طبق ضوابط شرعی تاسیس کرده بودند به آنها میرسید.
برنامهی زندگی در این آبادی جدید اسلامی بر مبنای رفع نیاز و میانه روی برپا بود، برای خورد و نوش و امکانات رفاهی وسایل کافی موجود نبود، اما در منزل مهاجران آنجا اسباب آسایش کامل بود، اگرچه آنها صرفاً برای رضایت الله ترک وطن کرده بودند [۲۵] نه برای امکانات رفاهی. آنها این فرمان الهی را مد نظر داشتند.
﴿ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمۡ لَا يُصِيبُهُمۡ ظَمَأٞ وَلَا نَصَبٞ وَلَا مَخۡمَصَةٞ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ وَلَا يَطَُٔونَ مَوۡطِئٗا يَغِيظُ ٱلۡكُفَّارَ وَلَا يَنَالُونَ مِنۡ عَدُوّٖ نَّيۡلًا إِلَّا كُتِبَ لَهُم بِهِۦ عَمَلٞ صَٰلِحٌۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يُضِيعُ أَجۡرَ ٱلۡمُحۡسِنِينَ١٢٠﴾[التوبة: ۱۲۰].
«و این وجوب یاری پیامبر ج در جنگ برای این است که در راه هر تشنگی، و گرسنگیای تحمل بکنند، و هر سفری که موجب خشم کفار است انجام دهند، و هر تهاجمی که بر دشمن انجام بدهند، برای آنها نیکی ثبت میشود، همانا الله پاداش مخلصان را ضایع نمیکند».
و این فرمان رسول اکرم ج مد نظر بود که: «فرزند آدم هیچ ظرفی را غیر از شکم نتوانست پر کند. برای راست نگهداشتن کمر فرزند آدم چند لقمه کافی است، اما اگر ناگزیر باشد پس یک سوم برای غذا، یک سوم برای آب و یک سوم دیگر برای نفسکشیدن، (ترمذی).
در این زندگی رهبر و پیشوایشان هم با آنها شریک بود، هرزمان آنها گرسته بودند، سیدآقا نیز گرسنه میماند، اگر آنها چیزی میخوردند، ایشان هم چیزی میخوردند، مردم محلی که آنها را پناه داده بودند از امراء، ثروتمند یا زمینداران نبودند. بلکه بیشترشان کشاورزان ساده و کوچک بودند، زندگی میانگینی داشتند، در حد توان خویش از یاری و پشتیبانی مهاجران ابا نمیورزیدند.
زندگی مهاجرین خیلی ساده و عادی بود، تکلف و تصنع نداشتند، کبر و خودخواهی، عادات و رسوم جاهلانه که در بین مسلمانان معاصر در اثر تمدن مصنوعی نفوذ کرده بود نداشتند، بطور مثال در اثر کبر جاهلیت، برخی از پیشهها و طوایف تحقیر و تمسخر میشدند و آنها را پست و ذلیل تصور میکردند، از مشاغل فقراء تنفر داشتند، برعکس همهی این مسایل آنها برای خدمت و همکاری یاران همیشه کمر همت بسته و آماده بودند، عشق خاصی برای رفع نیاز دیگران داشتند، همدیگر را اصلاح میکردند، لباسهای همدیگر را میشستند، در آسیاب دستی غله آرد میکردند. غذا میپختند، هیزم میچیدند، علوفه برای دامها تهیه میکردند، اسبها را مالش میدادند، مریضان را عیادت و خانهها را جاروب میزدند. آشغالها را جمع میکردند، لباسها و کفشهای پاره را میدوختند، همهی این خدمات را الله، فی الله بدون اجر و مزد انجام میدادند. روی زمین میخوابیدند، هرنوع زحمت را تحمل میکردند، از حرفهای ناشایسته و کلمات رکیک دوری میجستند، از غیبت، سخنچینی، کینه، حسودی پرهیز میکردند، دلها باهم نزدیک و خواهان همدیگر بودند، بخاطر خدا با همدیگر دوستی و محبت کردن علامت و آرامشان بود، در جمعشان کسانی نیز بود که نازپرورده و در خانههایشان در رفاه کامل بسر میبردند، هرجا میرفتند خدم و حشم همراه داشتند، از طرف والدین ناز نازی و از طرف میدان و هواداران ارادت و خدمت میدیدند، اما اینجا آنها با دیگر برادرانشان مساوی و در هر، تر و خشک و سختی و زحمت شریک و همپایه بودند.
کاروانها و دستههایی که بعدها از هند آمدند، زندگی آنها کاملاً مانوش نبودند، در سرشتشان کردار و اخلاق والای اسلامی ریشه نزده بود، از تربیت و تزکیهی یک امیر و مربی دلسوز بهره نبرده بودند. کما اینکه برخی از آنها از بعضی از کارها خجالت میکشیدند و میگفتند این مشاغلِ افراد پایین و پیشهی شاگردان است، برای اشراف و اعیان این کارها اصلاً مناسب نیست، سیدآقا این احساس شان را پی بردند، و روش ایشان چنین بود که خطاها و نواقص را مستقیماً به فرد خاطی نمیگفتند که خجالت بکشد، بلکه آن را بصورت کلی گویی و عمومی خطاب به همه ضمن مثالها و حکایات و لطایف تذکر میدادند، کما اینکه ایشان یکبار ضمن یک مثال چنین اشاره فرمودند: «زنی شوهرش مرده است، بچههای کوچک و یتیمی دارد، شوهر او هم مالی، ارثیهای بقدر کفایت نیازهایشان نگذاشته است، این زن نخ میریسد، گندم آسیاب میکند، خیاطی و سوزن دوزی میکند، هرکاری حتی اگر کلفتی میسر گردد انجام میدهد تا بچهها را پرورش بدهد، صرفاً به این امید که روزی اینها بزرگ میشوند، شغلی اختیار میکنند و به این خدمت میکنند و مخارج زندگی من را تأمین میکنند و در پیری آسایش خواهم داشت و این آرزوی او در حال حاضر فقط یک رؤیا است. تضمینی ندارد، یقینی نیست، اگر پسران زنده بمانند، افراد صالح و لایقی باشند، قدرشناس مادر باشند، آنگاه او به آرزویش خواهد رسید، اما اگر نالایق و رذیل از آب درآمدند، او با جیغ و داد و حسرت خواهد مرد. اینجا عدهای از برادران ماکه آسیاب دستی بکار میگیرند، غذا میپزند، هیزم میچینند، علوفه جمعآوری میکنند، اسبها را تیمار میکنند، لباس میدوزند و میشویند، و کارهای دیگر این چنینی انجام میدهند، اینها همه عبادت است، از خود پیامبر اکرم ج و یارانش ثابت است، اولیاء خدا تا حالا این کارها را انجام میدادند، هرکاری که شرعاً مجاز است و ممنوعیت شرعی ندارد، هیچ گونه عار و ننگ هم ندارد، اجر همهی این کارها بخاطر اتباع فرمان الله و رسول پیش خداوند ثبت و محفوظ است. همهی برادران میباید این کارها را با افتخار و بدون خجالت و عار انجام بدهند که سعادت هردو جهانشان در همین است و این برادران مسلمان و با ایمان ما که خانه و کاشانه، قوم و خویش، نام و ننگ، رفاه و آسایش همه و همه را صرفاً برای رضایت الله و رسول ترک کردهاند و به اینجا آمدهاند، گوهر نایاب و درّ گرانبها هستند که از بین صدها بلکه هزاران نفر گلچین شدهاند، قدر و ارزششان را میدانیم، هرکس قدرشان را نمیداند».
این نوع خطاهابههای عمومی و بیانات رسا و فرمایشهای حکیمانه موثر واقع میشد و دل شنوندگان را موم میکرد. شبهات زایل و گرهشان باز میشد و این جو ایمانی همه را به رنگ خودش درمیآورد و احساس میکردند که عمل براین اخلاق و رفتار و همرنگی با یاران برای شان آسان میباشد.
سیدآقا در همهی این کارها یاور و شریک دوستانشان بودند، یک روز دیدند که شیخ الله بخش رامپوری با آسیاب دستی گندم آرد میکند، سیدآقا هم در کنارش نشسته بودند و به او کمک کردند و فرمودند من در مکهی مکرمه این کار را انجام میدادم، میخواهم اینجا هم تمرین آن ادامه داشته باشد، این خبر پخش شد افراد زیادی دورشان جمع شدند، کسانی که از این کار خجالت میکشیدند، دیگر از این به بعد به آن افتخار میکردند، هرزمان احساس میکردند هیزم آشپزخانه کم شده است، تبر برمیداشتند و به طرف جنگل راه میافتادند، مردم با دیدن ایشان بیاختیار تبر برمیداشتند و بدنبال ایشان راه میافتادند. این خبر در کل لشکر پخش میشد. هرکس تبری یا چیزی گیر میآورد در اتباع رهبرش دست بکار میشد. دیری نمیپایید که خرمنی از هیزم جمع میشد.
یکبار مردم عرض کردند هنگام نماز سنگریزهها اذیت میکنند، فرمود اره و داس جمع کنید و از جنگل علوفه و برگ نیزارها درو کنید و بیاورید، کما اینکه روز دوم فرش خوبی از برگ نی مهیا شد، یکبار عدهای عرض کردند، چادرها در مقابل آفتاب حفاظ کامل نیستند و ضعیف هستند، ایشان دستور دادند ارهها جمع کردند و روز بعد با برگ و شاخهای نی، کلبههای خیلی خوب و زیبا ساختند که هم در مقابل آفتاب و هم در باد و باران خیلی خوب و مقاوم بود.
هرگاه کمبود آب احساس میشد خودشان مشکی را برمیداشتند و به طرف آب حرکت میکردند، با دیدن ایشان دیگر افراد مشکی، کوزهای و... برمیداشتند آب میآوردند، بلافاصله آب لشکر تامین میشد، معمولاً ایشان از کنار نهر سنگهای سنگین، برای تعمیر سنگفرش مسجد میآوردند و در این کار کمک کسی قبول نمیکردند و خودشان هم سنگهایی را برمیداشتند که قهرمانان قدرتمند نمیتوانستند به آسانی بردارند.
مولانا محمد اسماعیل نیز همین حال را داشتند که در این زحمتها و کارهای خیر از همه پیشی میگرفتند، در همهی کارهای مجاهدین با آنها همکاری میکردند و هیچ وقت سعی نکردند که از آنها جدا و ممتاز باشند.
در نتیجهی لشکر اسلام خصلتهای خدمت، مساوات، برادری اسلامی ریشه دواند، مردم همه در فکر راحت رسانی دیگران بودند و به انجام خدمت افتخار میکردند و به آرامش درونی میرسند. صادقانه در مورد کردار و اخلاق والا، همدردی و مساوات، برادری صادقانه، ایثار و فداکاری، مبارزه با نفس، امانت و پاکی، تسلیم شدن در مقابل دستورات شرعی و اطاعت کامل این جماعت مجاهدین وقایع و خاطرات حیرتانگیزی ثبت کردهاند که چند شعاع این نور کامل را ما در صفحات آینده تقدیم خوانندگان محترم میکنیم.
[۲۵] این گزاش از یکی از نامههای مولانا عبدالحی/ اقتباس شده که ایشان برای برخی از دوستان سرحد خویش نوشته بودند.