سفر به لکهنو برای تبلیغ و اصلاح
در شهرکی متصل به لکهنو منطقهای که در آنجا قشر عظیمی از پتانها سکونت داشتند که به حضرت سیدآقا و نیاکانشان ارادت و علاقه داشتند که در بین آنها، نواب فقیر محمد خان بطور اخص قابل ذکراند. بنابه تقاضای آنها به امید اصلاح و نفع مردم با قافلهای صد و هفتاد نفری به سوی لکهنو حرکت کردند. در این سفر نیز مولانا محمد اسماعیل و مولاناعبدالحی همراه بودند.
در این دوران پادشاهی نواب قاضی الدین هیدو وزارت نواب معتمدالدوله آغامیر بود. در این دوران در لکهنو دوران جاهطلبی، بینظمی، حقتلفی، عیاشی، لهو و لعب، استهزاء و تمسخر بود. اما در عین حال در اهالی شهر، استعداد اثر پذیری، عظمت و احترام دین باقی بود چون لکهنو همیشه مرکز علماء و مشایخ بوده است حتی از روستاها و جاهای دیگر گوهر مفید و کارآمد در دسترس بود، که همه آنجا منتظر یک نگاه کیمیاگرانه بودند.
حضرت سیدآقا و دوستانشان در کنار گومتی روی تپه شاه پیرمحمد، توقف فرمودند. به محض رسیدن ایشان مراجعه و هجوم مردم آغاز گردید. مردم از اول صبح تا اواخر شب در مجلس ایشان جمع بودند. با مداخلههای مؤثر و پی در پی جناب مولانا محمد اسماعیل و مولانا عبدالحی در مردم محلی لکهنو دگرگونی عظیمی به وجود آمد. وضعیت هزاران انسان به طور کلی دگرگون شد. مردم فوج فوج بلند شدند علناً اظهار ندامت و توبه میکردند و زندگی ایمانی جدیدی را آغاز میکردند. از این اقامت چند روزهی حضرت سید آقا و جماعت با برکت ایشان اهالی لکهنو استفادهی معنوی و استفاضهی کامل نمودند. بسیاری از علماء و مشایخ بزرگ به محضر رسیدند، بیعت میکردند. هر روز جمعه مولانا عبدالحی و مولانا محمد اسماعیل موعظه و سخنرانی میکردند. قبایل و عشایر متعدد به دست پربرکت حضرت سید آقا بیعت نمودند از شرکت و بدعت تائب میشدند. دعوتیهای متعددی برای شام یا ناهار انجام میگرفت که در این دعوتیها کرامتهای بیشماری به ظهور پیوست، که با دیدن آن علاوه بر اهل سنت افراد و غیرمسلمان و حکام وقت نیز متأثر میشدند. بازار شرک و بدعت از رونق افتاد. مردم جرایم پیشه، فاسق و فاجر تایب شدند. از این مراجعه عموم مردم بوی حضرت سید آقا و تائبشدن بسیاری از روش خود مسئولان دولتی مضطرب شدند. و اشارتاً به ایشان گوشزد میکردند اما ایشان و علمایی که همراه ایشان بودند از گفتن حرف حق و آگاه کردن مردم از حقیقت، از هیچ چیزی باک نداشتند و استقلال تبعی و فکری خود را در برنامههایش اعمال میکردند. پس از یک ماه سفر به وطن برگشتند. در حین اقامت در وطن مظلومیت مسلمانان پنجاب و جهاد برای نجات آنها شدیداً ضروری احساس شد و این فکر، ایشان را بیقرار ساخت هرفردی از نظر جسمی تنومند و توانا میدیدند، میفرمودند این به درد ما میخورد و خود ایشان همیشه مسلح و آمادهباش بودند تا دیگران به اهمیت موضوع پی ببرند. آموزش نظامی، تمرین تیراندازی و تدریس فنون نظامی اجراء میشد.