آنگاه که نسیم ایمان وزید

فهرست کتاب

اطلاعیه برای دولت لاهور

اطلاعیه برای دولت لاهور

در تاریخ ۱۸ جمادی الاولی ۱۲۴۲هـ.ق (۱۸ دسامبر ۱۸۱۲م) حضرت سیدآقا به نوشهره [۱۸] رسیدند، تصمیم گرفتند که این اولین قرارگاه مجاهدان و اولین شهر ارتش بماند و تصمیم گرفتند که این جهاد کاملاً مطابق سنت باید انجام گیرد، زیرا این گروه مجاهدان بخاطر حب جاه و هوای نفس، خانه و کاشانه را ترک نکرده بودند، آن‌ها نمی‌خواستند با اشغال کشوری و پایه‌گذاری سلطنتی وسایل رفاه و آسایش خودشان را فراهم کنند و مردم را استثمار کنند، آن‌ها به حمایت تعصب و جاهلیت نمی‌خواستند بجنگند و مردم را از بردگی قشری یا قبیله‌ای به بردگی قشر یا قبیله‌ای دیگر قرار دهند و از دام هوای نفس یکی به دام شهوات و لذات دیگری اسیر کنند، آن‌ها فقط برای این عَرَق می‌ریختند و خون‌شان را نثار می‌کردند، تا در این سرزمین اعلای کلمة الله و دین و قانون خدا غالب گردد. بنابراین تصمیم قاطع گرفتند که کل برنامه‌ی جهاد، مطابق با کتاب و سنت، سیرت رسول ج و روش کامل اصحاب و تابعین قرار گیرد و ایشان در این راه پیرو محض باشند نه مبتدع و خودسر.

حضرت رسول اکرم ج هرگاه دسته‌ای، لشکری را اعزام می‌فرمودند آن را توصیه می‌کردند هرگاه شما در مقابل جمع مشرکان قرار می‌گیرید آن‌ها را به یکی از سه چیز دعوت کنید آن‌ها اگر این سه چیز را پذیرفتند شما باید از آن‌ها بگذرید و نباید درگیر شوید، آنگاه آن‌ها را به پذیرفتن دین اسلام دعوت کنید، اگر پذیرفتند به قول شان اعتماد کنید و از آن‌ها دست نگهدارید، سپس آن‌ها را به موطن مهاجران دعوت کنید و اطلاع‌شان بدهید که با این کار آن‌ها صاحب کلیه‌ی حقوق مهاجران خواهند بود و مسؤولیت‌های مهاجران نیز بر عهده‌ی آن‌ها الزامی خواهند بود. اگر آن را نپذیرند به آن‌ها ابلاغ کنید که در این صورت وضع آن‌ها شبیه به اعرابی‌ها و روستاییان خواهد بود و آن‌ها تابع قوانینی خواهند بود که عموم مسلمانان تابع آن‌اند، اما در غنیمت سهم‌شان مشروط به شرکت در جهاد خواهد بود، اگر از آن‌هم انکار کردند، پیشنهاد جزیه دهید اگر جزیه پذیرفتند، بازهم دست نگهدارید و اگر از آن هم سرکشی کردند آنگاه با استمداد از خداوند متعال با آن‌ها بجنگید. (صحیح مسلم، روایت سلیمان بن بریده).

مسلمانان اخیر این توصیه‌ی حضرت رسول اکرم ج را بکلی فراموش کرده بودند [۱۹] بخصوص سلاطین و فاتحان مسلمان با ترک آن به این مقصد رسیده بودند، امور جنگی با دین و شریعت هیچ ارتباطی ندارد و اجرای دستورهای شرعی در جنگ الزامی نیست، بعبارتی دیگر فکر می‌کردند که اسلام آن‌ها را در این مورد همانند شتر بی‌مهار آزاد گذاشته است، هرچه دل‌شان کشورگشایی در سردارند و از توصیه‌ی حضرت رسول کاملاً غافل شده بودند. کما اینکه نه کسی را به اسلام دعوت می‌دادند و نه هم بین جزیه و جنگ مختار می‌گذاشتند و آن‌ها اول و آخر فقط یک چیزی را مد نظر داشتند که جنگ، جنگ...

سیدآقا خواستند این افضل‌ترین عبادت و بهترین عمل و محبوب‌ترین هدف‌شان را با احیاء سنتی آغاز کنند که سال‌ها متروک و به فراموشی سپرده شده بود، تا حق تعالی در این تلاش و مبارزه برکتی عنایت کنند و نور آن در کل زندگی سرایت کند، کما اینکه طبق دستور شرعی ایشان برای حاکم لاهور رنجیت سینگ [۲۰] چنین بخش‌نامه‌ای را ابلاغ فرمودند:

۱- اسلام را بپذیرید، (آنگاه برادر ما و در حقوق با ما برابر می‌شوید، اما دراین امر هیچ اجباری در کار نیست).

۲- در مقابل دولت اسلامی تسلیم شده جزیه بپردازید، آنگاه ما در عوض، جان و مال شما را همانند جان و مال خودمان تضمین می‌کنیم.

۳- سومین و آخرین حرف در صورت نپذیرفتن دو شرط قبل خودتان را برای جنگ آماده کنید و باید بدانید که کل یاغستان و کشور هند با ما است و ما شهادت را بیشتر از آن که شما مشروب را دوست دارید، دوست داریم.

دولت لاهور آن را یک نامه عادی تصور کرد و کنار گذاشت و تصور کرد که این تهدیدی است از یک آخوند مسلمان که نه پشتوانه‌ی دولتی دارد و نه حمایت نظامی و نه ارتشی مجهز همراه دارد، این حرفی است از روی احساسات یک روحانی و شیخ باجوش و موقت، که معمولاً با شنیدن و مطرح کردن کلمه‌ی جهاد تحریک می‌شوند. و دورشان را گروهی از مریدان و پیروان جمع شده‌اند و حرف او را تایید می‌کنند، اما وقت جنگ همه از اطراف او پراکنده می‌شوند و این را از وقایع سال‌های گذشته تجربه کرده بود، او گفت: این رعد و برق فصلی است که لحظه‌ای بعد ناپدید می‌گردد. او به فرمانده‌ی خویش (بده سنگه) دستور داد که این جماعت عجیب و سرگردان را زیر نظر بگیرد و آنگاه خودش با اطمینان خاطر در امور سلطنت و عیاشی خویش سرگرم شد.

زمانی می‌گذشت، یک روز در تاریخ ۲۰ جمادی الاولی ۱۲۴۲هـ.ق مجاهدان بر لشکر بده سینگ که آماده‌ی پیکار بود اولین حمله را آغاز کردند جوهر شمشیرشان را نشان دادند. در این حمله، شجاعت و دلاوری و استعداد جنگی بیش از حد به معرض دید گذاشته شد و ثابت شد که آن‌ها لقمه چربی نیستند که براحتی بتوان آن را فرو برد. در اولین درگیری ۷۰۰ نفر از نظامیان سیکه به هلاکت رسیدند هفتاد نفر از مجاهدان اسلام به فیض شهادت نایل آمدند.

[۱۸] نوشهره در آن زمان یکی از قرارگاه‌های بزرگ ارتش انگلیس بود، اکنون یکی از شهرستان‌های ایالت شمال مرزی پاکستان است. [۱۹] به استثنای حضرت عمر بن عبدالعزیز/ چون ایشان در کلیه قوانین شرعی حتی در امور مالی، انتظامی و جنگی به شدت پایبند سنت رسول اکرم ج بودند کما اینکه شهر سمرقند را پس از گذشت هفت سال از فتح آن به اهالی آن پس داد، چون اهالی شهر شاکی شده بودند که قتیبه (فرمانده قوت) بدون دعوت آن‌ها به اسلام و حتی بدون مختار گذاشتن‌شان بین جزیه و جنگ شهر را تصرف کرده بود، ایشان به قاضی محل پیغام دادند که تحقیق کند اگر حرف اهالی مشرک محل درست باشد، مسؤولین دولت اسلامی باید فوراً از آنجا خارج و به مجدداً طبق ضوابط شرعی باید عمل گردد کما اینکه این عمل باعث شد کلیه‌ی مردم مشرک به اسلام بگروند. فتوح البلدان بلاذری ص ۴۱۱ [۲۰] رنجیت سینگ (۱۷۸۰ م – ۱۸۳۹م) از آن دسته از فرماندهان جنگی و ممتاز و خستگی ناپذیر است که در اواسط قرن هیچدهم میلادی مطرح شد، بنابه صلاحیت‌های جنگی یک سلطنتی وسیع و مستحکم را پایه‌گذاری کرد، احمد شاه ابدالی که فرمانروای افغانستان نیز بود، زمانی دولت لاهور را به او واگذار کرد، که او بیست ساله بود، اما او در مدت کوتاهی نه تنها اعلام استقلال کرد، بلکه توسعه حدود خویش را آغاز کرد و خیلی زود محدودۀ دولت نوپای او در شمال و غرب تا کابل و در جنوب و شرق تا سواحل جمنا رسید، سربازان او در قسمت شمال غربی کشور ترس و وحشتی زیاد مسلط کرده بودند، و نیروی نظامی و ریاست سیک‌ها که مانع راه او بود آن را ریشه‌کن کرد، عوامل استحکام و ریشه زدن سلطنت نوپای او چهار نکته بود، اول: استعداد ذاتی خودش در نظم و رهبری نظامی و جنگی، دوم: وفاداری و تجربۀ جنگی ارتش او (که بیشتر بر کشاورزان پنجاب و طوایف و قبایل جنگجو مشتمل بود) سوم: تنفر شدید از مسلمانان که در دل سیک‌ها بویژه در گروه اکالی بود، چهارم: زوال نظامی، فساد اخلاقی و اختلاف تفرقه‌ای که در مسلمانان بود که قدری از آن بالا ذکر شد، خود رنجیت سنگه به آن حد متعصب نبود، او آن را بعنوان یک واقعیت ممکن پذیرفته بود، احساسات کینه توزانه ارتش خویش با مسلمانان را کاملاً حمایت می‌کرد، جهت مصالح جنگی و منافع سیاسی آن‌ها را آزاد گذاشته بود، در دوران حکومت او مسلمانان در ترس و وحشت بسر می‌بردند، همانند یک قوم پست و ذلیل مورد ظلم و اهانت‌های مختلف قرار داشتند.