گفتگویی آرام و مفید بین محمد و احمد

غلو و افراط در محبت اهل بیت

غلو و افراط در محبت اهل بیت

احمد: در مورد محبت اهل بیت پیامبر جشیعیان گرفتار سوء تفاهم شده، و این محبت آن‌ها را تا حد پرستش اهل بیت رسانده است.

محمد: آیا دوستداران بهترین خاندان روی زمین را به خاطر محبت و دوستی ‌ایشان می‌توان سرزنش کرد؟ و حال آن که خداوند متعال در این مورد می‌فرماید:

﴿قُل لَّآ أَسۡ‍َٔلُكُمۡ عَلَيۡهِ أَجۡرًا إِلَّا ٱلۡمَوَدَّةَ فِي ٱلۡقُرۡبَىٰۗ[الشوری: ۲۳].

«بگو در برابر آن از شما پاداش و مزدی نمی‌خواهم جز عشق و علاقه خویشاوندی».

احمد: باید منظور این آیه را بدانیم، و منظور از این آیه مفهومی است که ابن عباسبدر تفسیر این آیه ارائه داده است او می‌گوید: هیچ تیره‌ای از تیره‌‌های قریش نبود مگر آن که پیامبر جبا آن نسبت خویشاوندی داشت. بنابراین فرمود: من از شما چیزی نمی‌خواهم جز آن که پیوند خویشاوندی که بین من و شما هست آن را برقرار دارید. یعنی قریش به خاطر خویشاوندی و نسبتی که شما با من دارید مرا اذیت نکنید و اگر مرا یاری نمی‌کنید به من آزار نرسانید.

محمد: محبت پیامبر جبزرگ‌ترین چیزی است که مسلمان می‌کوشد تا درخت آن در قلبش ریشه بدواند و هر کس دوست دارد که پیرو و فرمانبردار پیامبر جباشد.

احمد: هیچ کس منکر این نیست، ولی باید پیامبر جرا بگونه‌ای دوست داشت که ما را دستور داده است.

محمد: اگر مسلمانی از فرط دوستی پیامبر و آل پیامبر اسم یکی از آنان را برفرزندانش بگذارد آیا به خاطر این کار او را ملامت می‌کنید؟

احمد: نامگذاری فرزندان به نام پیامبر جو یا به نام یکی از خاندان پیامبر چیزی دیگر است، و پرستش کردن آن‌ها چیزی دیگر است.

محمد: برادر احمد! لطفاً منظور خود را بیشتر توضیح دهید.

احمد: برخی از شیعیان چنان نام‌هایی بر خود گذاشته‌‌اند که در قرون گذشته در زمان پیامبر جو اهل بیت او چنین نام‌هایی نبوده است به عنوان مثال امروزه شیعیان اسم فرزندانشان را عبدالرضا و عبدالامام و عبدالحسین و عبدالزهرا و عبدالصاحب می‌گذارند که همه این اسم‌‌ها بر خلاف پرستش و عبودیتی است که باید بنده انجام دهد، زیرا انسان باید فقط و کاملاً بنده خدا باشد، و حتی اسم او چنان باشد که او بنده خدا است.

محمد: ولی معنی عبودیت و بندگی در زبانی عربی وسیع و گسترده است و مفاهیم زیادی را می‌‌رساند و مترادف با معانی دیگر هم هست پس چرا شما فقط یک جانب آن را در نظر می‌گیرید؟

احمد: استدلال از لغت برای معنی عبودیت و از اینکه مفاهیم دیگری را هم می‌‌رساند، امر مشخصی است که از قرینه‌‌های کلام تشخیص داده می‌شود، و این را نمی‌توان بهانه برای گذاشتن نام عبدالنبی یا عبدالرسول، یا عبدالرضا و ... بر فرزندان قرار داد، بلکه نامگذاری کردن به چنین نام‌هایی شایسته نیست، چون پیامبر جفرموده است: «پسندیده‌ترین نام‌ها نزد خدا عبدالله و عبدالرحمان هستند».

و کلینی در [الکافي ۶/۲۱] نیز این حدیث را ذکر کرده است.

محمد: تنها شیعیان این کار را نمی‌کنند بلکه بسیاری از فرقه‌های اسلامی اسم صالحان را برای فرزندان خود انتخاب می‌کنند و آن‌ها را عبد فلان می‌نامند، پس چرا شما فقط به ما اعتراض می‌کنید؟!

احمد: دکتر موسوی در کتاب [شیعه و تصحیح ص ۱۵۴] به این پرسش پاسخ می‌دهد و می‌گوید: هیچ یک از فرقه‌‌های اسلامی و حتی غیراسلامی اینگونه نامگذاری نمی‌کنند و شیعه تنها گروهی است که راه بندگی برای غیر الله را حتی در نامگذاری فرزندانش در پیش می‌گیرد.

و اصحاب و عرب‌‌ها و اهل مدینه از ما زبان عربی را بهتر می‌دانستند و بیشتر از ما پیامبر جرا دوست می‌داشتند، آیا یکی از آن‌ها فرزندش را عبدالنبی یا عبد محمد نامیده است؟ بلکه حتی در نسلی که بعد از آن‌ها آمده چنین نام‌هایی یافت نمی‌شود؛ چون آن‌ها می‌‌دانستند که انسان فقط بندۀ خدا می‌باشد، و کلمه عبد به صورت مقید برای خادم به کار می‌رود و به صورت مطلق این کلمه به معنی بندگی است که فقط برای خدا می‌‌باشد.

محمد: منظور شما این است که هر کس چنین اسمی بگذارد با اینکه در هر نماز به شهادتین اقرار می‌نماید که بنده خداست شرک ورزیده است؟

احمد: باید فرق اشتباه در اعمال را با اشتباه در عقیده بدانیم، اشتباه در اعمال انسان را از دایرۀ اسلام بیرون نمی‌کند، اما بیرون نشدن فرد از دایرۀ اسلام نمی‌تواند دلیلی برای این باشد که ما اشتباه او را بیان نکنیم و او را به راه درست راهنمای نکنیم، چون اگر ما اشتباه او را بیان نکنیم او با اصرار ورزیدن بر اشتباه خود و جایز دانستن آن به کار زشت‌تری روی خواهد آورد و اشتباه در دلش جای می‌گیرد، و هر گاه در دل منکر را تصدیق کند و با زبان اقرار نماید که کار درستی است به چیز خطرناک‌تری گرفتار می‌شود به عنوان مثال اگر کسی فرزندش را عبدالنبی بنامد و گمان برد که او بنده مخلوق است به شرک گرفتار شده است.

و اگر کسی اشتباه کند و بعد توبه نماید و از خطا و اشتباه دوری گزیند گناهی بر او نیست، و ما نباید فرموده الهی را فراموش کنیم که او تعالی پیامبرش جرا چنین می‌ستاید:

﴿سُبۡحَٰنَ ٱلَّذِيٓ أَسۡرَىٰ بِعَبۡدِهِۦ لَيۡلٗا مِّنَ ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِ إِلَى ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡأَقۡصَا ٱلَّذِي بَٰرَكۡنَا حَوۡلَهُۥ لِنُرِيَهُۥ مِنۡ ءَايَٰتِنَآۚ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡبَصِيرُ ١[الإسراء: ۱].

«منزّه است کسى که بنده خود را در یک شب، از مسجد الحرام به مسجد اقصى-که گرداگردش را پر برکت ساختیم- برد (ما این عمل را انجام دادیم) تا آیات خود را به او نشان دهیم، همانا او (خدا) به حق شنوا و بیناست‏».

آری پیامبر جدر برابر خدا فروتنی می‌‌نماید تا بنده او باشد، و برادرم محمد! باید بدانی که نشانه محبت اسم گذاشتن نیست بلکه گفتار و کردار نشانه دوست داشتن پیامبر و صالحان است.

محمد: آیا گذاشتن چنین اسم‌هایی بر فرزندان ما را، چنان‌که می‌گویی، به سوی شرک سوق می‌دهد؟

احمد: دایرۀ شرک وسیع است، گاهی کارها و گفته‌‌ها شرک قرار می‌گیرند و حتی بعضی اوقات جا‌ها و زمان‌‌ها سبب شرک می‌‌شوند، از این رو هر مسلمان باید به شدت از وارد شدن به دایرۀ شرک پرهیز کند، و تساهل در این مورد و نصیحت نکردن سبب می‌شود تا عوام و غیره در مورد محبت اهل بیت افراط نمایند!

محمد: آیا برای وجود خطری که باید از آن پرهیز کرد دلیلی هست؟

احمد: تنها بیم آن نمی‌رود که عوام دچار افراط می‌شوند، بلکه چنین روایت‌هایی که اینک ذکر خواهم کرد به صراحت افراط و غلو در محبت اهل بیت را نشان می‌دهند:

۱- روایتی که می‌گوید ائمه از پیامبرانعالم‌تر و آگاه‌‌ترند [۸].

۲- برتر دانستن ائمه از پیامبران، و اینکه پیامبران اولوالعزم به سبب محبت ائمه به مقام اولوالعزمی رسیده‌‌اند [۹].

۳- دعای پیامبران به خاطر توسل به ائمه و شفیع قرار دادن ائمه پذیرفته می‌‌شده است.

۴- أئمه همه آنچه را که در آسمان‌‌ها و زمین و بهشت و جهنم هست می‌دانند، و آنچه را که تا روز قیامت خواهد شد می‌‌دانند [۱۰].

۵- أئمه می‌دانند که چه زمانی می‌‌میرند، و آن‌ها نمی‌‌میرند مگر با اختیار خودشان [۱۱].

محمد: پناه به خدا! پس برای خدا چه صفاتی باقی می‌ماند؟

احمد: ای کاش فقط در کتاب‌های گذشته این حرف‌‌ها ذکر شده بودند، اما متأسفانه همین غلو و افراط‌‌ها در کتاب‌های علمای معاصر شیعه نیز بیان شده است. چنان‌که خمینی در کتاب [الحکومة الإسلامیة ص ۵۲] می‌گوید: «أئمه دارای مقامی والا و پسندیده و خلافتی تکوینی هستند که همۀ ذره‌‌های جهان هستی در برابر ولایت و قدرت آن فروتن و ذلیل‌اند، و یکی از ضروریات مذهب ما این است که ائمه ما دارای مقامی هستند که هیچ فرشته مقرب و هیچ پیامبری به آن مقام نمی‌رسد».

محمد: شاید مولف از این سخن قبل از وفاتش برگشته است یا در جایی دیگر سخنش را عوض کرده است.

احمد: ای کاش آنچه دوست داری اتفاق افتاده بود اما او در کتاب چهل حدیث ص ۲۳۲ می‌گوید: «دوستم عزیزم بدان که اهل بیت عصمتقبل از آفرینش جهان با پیامبر جدر مقام روحانی‌اش شریک بوده‌‌اند، و از آن وقت انوارشان مشغول تسبیح و تقدیس بوده است، و این حتی از نظر علمی از درک انسان فراتر است»؟!

و عجیب‌تر اینکه مؤلف در کتاب [کشف الأسرار ص ۱۰۳] می‌گوید: «ما با تمام افتخار می‌گوییم در میان ملت‌‌های اسلامی هیچ ملتی همانند شیعه خداوند را پاک و منزه نمی‌داند».

شما را سوگند به خدا چگونه می‌توان افتخار کرد و حال آن که مسلم شیعه چنین روایت‌هایی را می‌خواند که برخی از کرامت‌‌های حسینسرا بیان می‌کنند؟!

محمد: منظور شما فضایل امام علیساست؟

احمد: نه منظور روایت‌‌های ذیل است:

۱- خداوند اصحاب کهف را برای علیسزنده گرداند و سام پسر نوح را برای او زنده کرد.

۲- ماهی‌‌ها به علی سلام کردند و خداوند علی را امام و پیشوای انسان‌‌ها و جن‌‌ها قرار داده است.

۳- خداوند بهشت و جهنم را در دست علیسقرار داد و سنگریزه‌‌های مسجد کوفه را به یاقوت تبدیل کرد.

۴- علیسبه منزلۀ قل هو الله أحد است.

۵- علی می‌تواند مردگان را زنده کند.

تا به ولایت او اقرار کنند.

۶- علی به رود فرات زد و آن گاه فرات به ولایت علی اقرار کرد. و این روایت‌‌ها و روایت‌‌های زیادی همانند این در کتاب [الصراط المستقیم] اثر زین العابدین بیاضی ذکر شده‌اند.

محمد: از چنین لغزش‌هایی به خدا پناه می‌‌برم! چنین چیزهایی برای محمد جکه محبوب‌ترین بنده خدا بوده است اتفاق نیافتاده است پس چگونه مسلمان عاقلی به خود جرأت می‌‌دهد تا این امور را به کسی که مقامش از پیامبر پایین‌تر است و اصلاً نمی‌توان پیامبر را با او مقایسه کرد نسبت دهد؟

احمد: بله برادر عزیزم! من دوست داشتم به کتاب و یا رساله دست یابم که نویسنده آن بیان می‌کند که پیامبر جاهل مکه را به چه چیز دعوت می‌داد؟ و از چه چیز آن‌ها را نهی می‌کرد و بر حذر می‌داشت؟ دوران مکّی سیزده سال ادامه داشت و پیامبر جدر طی این مدّت در مکه مردم را دعوت می‌داد و راهنمایی می‌کرد.

اشتباه از ابتدا کوچک است و به آن توجهی نمی‌شود ولی همین بی‌‌اعتنایی و تایید علمای سوء و مسلمانان جاهل سبب می‌‌شود تا بعدها اشتباه بزرگ و فراگیر شود و ناگهان متوجه می‌شویم که آنچه جز شرک و افراط در دین چیزی بیش نیست به یکی از امور اساسی و ضروریات اسلام تبدیل شده است، خداوند متعال می‌فرماید:

﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَغۡفِرُ أَن يُشۡرَكَ بِهِۦ وَيَغۡفِرُ مَا دُونَ ذَٰلِكَ لِمَن يَشَآءُۚ وَمَن يُشۡرِكۡ بِٱللَّهِ فَقَدِ ٱفۡتَرَىٰٓ إِثۡمًا عَظِيمًا ٤٨[النساء: ۴۸].

«به راستى خداوند [آن را] که به او شرک آورده شود، نمى‏بخشد و جز آن را براى هر کس که بخواهد، مى‏بخشد و هر کس که به خدا شرک آورد، گناه بزرگی را مرتکب شده است».

و بعد از آن که در دل مردم نادان جای بگیرد آیا می‌توانیم آن را از دلشان بیرون بیاوریم؟

[۸] بحار الأنوار ۲۶/۱۹۳. [۹] بحار الأنوار ۲۶/۲۶۷. [۱۰] أصول کافی ۱/۳۱۶. [۱۱] أصول الکافی ۱/۳۱۳.