صحابه
احمد: مسئله عدالت صحابه و درستکاری و راستگویی آنها در رساندن شریعت و همچنین احترام قائل شدن به آنان از اموری است که اهل سنت و شیعه در آن به شدّت اختلاف دارند، نظر شما چیست؟
محمد: مسلّم است که نمیتوان به همه کسانی که در مکه یا مدینه با پیامبر جزندگی به سر بردهاند صحابی و عادل گفت و روایت آنها را پذیرفت، چون که جامعه مدینه چنانکه خداوند بیان داشته است آکنده از منافقان و دشمنان دین بوده است، و زد و خورد با یکدیگر به خاطر دنیا شیوۀ تعدادی از کسانی بود که پیرامون پیامبر ججمع شده بودند بنابراین کسانی که اینگونه بودهاند آنها را ما صحابی نمیدانیم.
احمد: باید گفت که منافقان مشخص بودهاند، و نشانههای آنان شرکت نکردن در نماز جماعت و علاقهمند نبودنشان به مشارکت در جهاد بوده است، و پیامبر جاسامی آنها را میدانست اما بهتر آن بود که نام برده نشوند زیرا نام بردن آنها فسادی بزرگتری را به دنبال داشت، و کارها و وضعیت ظاهری آنان خود بیانگر حالت درونی ایشان بود، و اصحابشبعضی از منافقان را خوب میشناختند.
محمد: تو میخواهی بین منافقان و اصحاب فرق بگذاری و بگویی که اصحاب همه عادلاند و اشتباه نمیکنند و در رساندن احکام شرعی به آنها اعتماد میشود؟
احمد: ما باید بین عدالت و حفظ و علم و ایمان فرق بگذاریم اینها اموری هستند که با توجه به هر فردی فرق میکنند، اما اینکه ما میگوییم همه اصحاب عادلاند یعنی اینکه آنها دروغ نمیگویند و این چیزی است که در آن تردیدی نیست و دلیلش فرمودۀ الهی است که میفرماید:
﴿وَٱلسَّٰبِقُونَ ٱلۡأَوَّلُونَ مِنَ ٱلۡمُهَٰجِرِينَ وَٱلۡأَنصَارِ وَٱلَّذِينَ ٱتَّبَعُوهُم بِإِحۡسَٰنٖ رَّضِيَ ٱللَّهُ عَنۡهُمۡ وَرَضُواْ عَنۡهُ وَأَعَدَّ لَهُمۡ جَنَّٰتٖ تَجۡرِي تَحۡتَهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِينَ فِيهَآ أَبَدٗاۚ ذَٰلِكَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِيمُ ١٠٠﴾[التوبة: ۱۰۰].
«پیشگامان نخستین مهاجران و انصار و کسانی که به نیکی روش آنان را در پیش گرفتند و راه ایشان را به خوبی پیمودند خداوند از آنان خوشنود است و ایشان هم از خدا خوشنودند و خداوند بهشت را برای آنان آماده ساخته است که در زیر (درختان و کاخهای آن رودخانهها جاری است و جاودانه در آن جا میمانند این است همان کامیابى بزرگ».
و مشخص است که خداوند از دروغگویان خوشنود نخواهد بود و دیانت براساس پیروی صادقانه در ظاهر و باطن استوار است.
اما حفظ چیزی است که آنها طبق طبیعت بشری در آن با یکدیگر متفاوتند زیرا هر یک از آنها با دیگری فرق میکند و همچنین از نظر علم و دانش با یکدیگر متفاوت هستند، بنابراین میبینیم که خلفای چهارگانه از عالمترین اصحاب به شمار میروند و همچنین زیدبن ثابت و ابیبن کعب و معاذبن جبلشو بسیاری دیگر از دانشمندان اصحاب هستند و این لطف الهی است که شامل حال آنها شده و بعد از فضل خداوندی به خاطر توانایی طبیعی هر فرد در فراگیری علم و دانش است.
اما در مورد ایمان مشخص است که ایمان اضافه و کم میشود و خداوند اصحاب را در قرآن میستاید و میفرماید:
﴿وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَهَاجَرُواْ وَجَٰهَدُواْ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ وَٱلَّذِينَ ءَاوَواْ وَّنَصَرُوٓاْ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ حَقّٗاۚ لَّهُم مَّغۡفِرَةٞ وَرِزۡقٞ كَرِيمٞ ٧٤﴾[الأنفال: ۷۴].
«بیگمان کسانی که ایمان آوردهاند و مهاجرت کردهاند و در راه خدا جهاد نمودهاند و همچنین کسانی که پناه دادهاند و یاری کردهاند آنان مؤمنان حقیقىاند براى آنها، آمرزش (و رحمت خدا) و روزى شایستهاى است».
محمد: اگر آن طور است که تو میگویی پس چگونه مسلمانان بعد از وفات پیامبرجباهم درگیر میشوند و میجنگند و مردمانی علیه خلیفه مسلمین علی بن ابی طالبسبلند میشوند تا خلافت را از او غصب کنند؟
احمد: قبل از همه چیز باید بدانیم که ممکن است اصحاب دچار اشتباه شوند چنانکه در غزوه احد مرتکب خطا شدند چنانکه خداوند متعال میفرماید:
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ تَوَلَّوۡاْ مِنكُمۡ يَوۡمَ ٱلۡتَقَى ٱلۡجَمۡعَانِ إِنَّمَا ٱسۡتَزَلَّهُمُ ٱلشَّيۡطَٰنُ بِبَعۡضِ مَا كَسَبُواْۖ وَلَقَدۡ عَفَا ٱللَّهُ عَنۡهُمۡۗ إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٌ حَلِيمٞ ١٥٥﴾[آل عمران: ۱۵۵].
«آنان که در روز رویاروئی دو گروه (مسلمانان و کافران در جنگ احد) فرار کردند، شیطان آنها را بر اثر پارهاى از گناهانى که قبلا مرتکب شده بودند به لغزش انداخت و خداوند آنها را بخشید. خداوند آمرزنده و حلیم است».
بعضی از نویسندگان معاصر میخواهند اصحاب را انسانهایی ایده آل که اصلاً اشتباه از آنها سر نمیزند نشان دهند، اما چنین نیست بلکه در حقیقت آنها انسان بودهاند که اجتهاد میکردهاند و گاهی دچار اشتباه میشدهاند اما خداوند آنها را بخشیده و توبه آنان را پذیرفته است، و اختلافاتی که بین آنها رخ داده به سبب اجتهاد بعضی از آنها بوده است که در اجتهاد خود به خطا رفتهاند و خداوند آمرزنده و مهربان است.
اما اینکه خلافت از امیر المؤمنین علیسبه زور گرفته شده است مقولهایست که هیچ کس از علمای معتبر آن را نگفته است. و بلکه اختلاف اصحاب به خاطر مسئلهای دیگر بوده و آن اینکه آیا میتوان قاتلان عثمان را اکنون قصاص کرد یا باید صبر کرد و اجرای این حکم را به تاخیر انداخت.
محمد: پیامبر جخبر داده که گروهی که عماربن یاسرسرا به قتل میرساند کافر هستند و عمّار از یاران علی بوده و در صف او کشته شده است.
احمد: پیامبر جنفرموده است که گروهی که عمّار را به قتل میرساند کافرند بلکه چنین فرمود: «که او را گروه شورشیان به قتل میرسانند» یعنی کسانی که از حد تجاوز کردهاند، پس کفر کجاست؟ و ما باید همیشه معنی کلمهای را که در قرآن یا حدیث به کار رفته بدانیم تا مقصود آن را درک کنیم.
محمد: همه کسانی که علیه امیر المؤمنین علیسقیام کرده و شوریدهاند بر خود ستم کرده و مرتکب اشتباه بزرگی شدهاند و ما باید برای مردم زشتی این کار را بیان کنیم.
احمد: گویا شما میخواهید که آنان را که علیه امیر المؤمنین علیسشوریدهاند به همه بشناسانی، اما تا جایی که من از کتابهای تاریخ اطلاع دارم در هیچ جایی نخوانده ام که علی علیه آنها سخن گفته باشد، آیا بهتر نیست به علی اقتدا کنیم چنانکه اوسمخالفان خود را کافر قرار نداد و دستور نداد که آنها را لعنت کنند پس آیا نباید با تأسی به علی مسئله آنها را به خدا بسپاریم؟!
محمد: علامه سید مرتضی عسکر در کتاب یکصد و پنجاه صحابی دروغین میگوید که افرادی اسمشان در میان اصحاب قرار داده شده که حقیقت نداشتهاند به عنوان مثال عبدالله بن سبأ.
احمد: متأسفانه همواره میشنوم که وجود چنین شخصیتی را با آن که در کتابهای شیعه به خصوص کتابهای رجال مانند رجال الکشی ص ۱۰۸ و فرق الشیعة نوبختی ص ۲۲ و همچنین المقالات و الفرق ص ۲۲ از آن نام برده شده است انکار میکنند، و گفتگو و بحث ما در مورد اصحابی است که همه آنها را میشناسند و احادیث زیادی را روایت کردهاند و اگر آن طور میبود که تو ادعا میکنی و تعداد صحابی دروغین میبود پس هزاران روایات که کسانی دیگر غیر از این اصحاب معروف در مدینه و مکه و اعراف آن روایت کردهاند را چکار میکنید؟
در کتابهایی همچنون کتاب اسد الغابة و کتاب الاستیعاب والاصذابة فی تمییز الصحابة اسامی اصحاب و سیره آنها بیان شده است و کتابهای حدیث روایات اصحاب را جمع آوری کردهاند، بنابراین فرد منصف کسی است که موضوع را از همه جنبهها در نظر میگیرد و سپس حکم میکند.
محمد: بر میگردم به پرسشی که هم اینک مطرح کردم و آن اینکه چگونه میتوانیم بین مؤمنان و منافقان صحابه فرق بگذاریم؟
احمد: سوال را باید اینگونه تصحیح کنیم که چگونه میتوان بین منافقان و مؤمنان در زمان پیامبر جفرق گذاشت؟
صحابی بودن افتخاری است که جز مؤمنان کسی به آن نایل نمیآید، و ما آنها را از امور ذیل میشناسیم.
۱- سیره آنها در زمان پیامبر جو بعد از وفات ایشان ج
۲- دوست داشتن مؤمنان مانند دوست داشتن علیسو انصار، چنانکه پیامبرجفرمود: هر کس انصار را دوست بدارد مؤمن است و هر کس با انصار دشمنی کند منافق است.
۳- دوست داشتن کسانی که پیامبر جآنها را دوست داشته است مانند ابوبکر عایشه و فاطمه رضی الله عنها و دیگر کسانی که پیامبر آنها را دوست میداشت.
۴- محبت با همۀ اهل بیت پیامبر ج، و فرق نگذاشتن بین مؤمنان اهل بیت.
و علت انگشت گذاشتن بر محبت این است که دین ما بر پایه دوست داشتن برای خدا و دشمنی کردن برای خدا استوار است.
محمد: این سخن زیبا و روشنی است اما آیا نباید هر یک از اصحاب را به آن صورت که شایسته اوست یاد کنیم؟
احمد: من و تو به یقین میدانیم که خداوند به ما فرمان داده که از او و از پیامبرش اطاعت کنیم و ما را دستور نداده که مشغول بیان کمبودها و نقصهای افراد باشیم و برای این کار مراسمها و مناسبتهایی برقرار کنیم، و اما در مورد اشتباهات اصحاب خداوند به ما چنین فرمان داده است:
﴿وَٱلَّذِينَ جَآءُو مِنۢ بَعۡدِهِمۡ يَقُولُونَ رَبَّنَا ٱغۡفِرۡ لَنَا وَلِإِخۡوَٰنِنَا ٱلَّذِينَ سَبَقُونَا بِٱلۡإِيمَٰنِ وَلَا تَجۡعَلۡ فِي قُلُوبِنَا غِلّٗا لِّلَّذِينَ ءَامَنُواْ رَبَّنَآ إِنَّكَ رَءُوفٞ رَّحِيمٌ ١٠﴾[الحشر: ۱۰].
«کسانى که بعد از آنان [مهاجران و انصار] آمدهاند [و] مىگویند: «پروردگارا، بر ما و بر آن برادرانمان که در ایمان آوردن بر ما پیشى گرفتند ببخشاى، و در دلهایمان نسبت به کسانى که ایمان آوردهاند [هیچ گونه] کینهاى مگذار. پروردگارا، راستى که تو رؤوف و مهربانى».
آنچه خداوند در مورد اصحاب ما را بدان فرمان داده همین است، و ما را به عیب گرفتن و نفرین کردن و ناسزا گفتن به مردمانی که در گذشتهاند فرمان نداده است.
محمد: گویا توبه آنچه افراد ناآگاه و عوام شیعه میکنند که از معتقد است، مذهب نیست اشاره میکنی.
احمد: عوام از سر خود چنین نمیکنند بلکه آنها از علما پیروی میکنند و به سخن آنها گوش میدهند، و آنها با الهام از روایاتی که به دشنام دادن و لعنت کردن اصحاب امر میکنند دست به چنین اقدامی میزنند روایاتی همانند: علامه شیعه نعمت الله الجزائری در کتاب [الأنوار النعمانیة ۱/۶۳] میگوید عمر دردی در مقعدش داشت که فقط با آب مردان تسکین مییافت.
مفسر شیعه قمی در تفسیر ﴿فَخَانَتَاهُمَا﴾[التحریم: ۱۰] میگوید: یعنی عایشه و حفصهبمرتکب فاحشه شدند، العیاذ بالله. زین الدین بیاضی در کتاب [الصراط المستقیم ص ۳/۲۸] ادعا میکند که نژاد پلیدی داشت و مادربزرگش زنا کار بود.
و همچنین بیاضی در [الصراط المستقیم ۳/۳۰] ادعا میکند که عثمان قبل از آن که یکی از زنان زنا کار را سنگسار کند خودش با آن زن زنا کرد، و عثمان مخنث بود.
و در تفسیر [العیاشي ۱/۳۰۷] و در [الصافي ۱/۵۱۱] تحت تفسیر این آیه ابوبکر و عمر کافر و فاسق قرار داده شدهاند:
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ثُمَّ كَفَرُواْ ثُمَّ ءَامَنُواْ ثُمَّ كَفَرُواْ ثُمَّ ٱزۡدَادُواْ كُفۡرٗا لَّمۡ يَكُنِ ٱللَّهُ لِيَغۡفِرَ لَهُمۡ وَلَا لِيَهۡدِيَهُمۡ سَبِيلَۢا ١٣٧﴾[النساء: ۱۳۷].
و در تفسیر آیه ۹۰ سورة النحل:
﴿وَيَنۡهَىٰ عَنِ ٱلۡفَحۡشَآءِ وَٱلۡمُنكَرِ وَٱلۡبَغۡيِۚ﴾[النحل: ۹۰].
در تفسیر العیاشی ۲/۲۸۹ و البرهان ۲/۳۸۱ و الصافی ۳/۱۵۱ آمده که فحشاء یعنی ابوبکر و البغی یعنی عمر.
محمد نبی تویسرکانی در کتاب [لالی الأخبار ۴/۹۲] ادعا میکند که بهترین زمان و مکان برای لعنت فرستادن بر اصحاب دستشوئی و محل قضای حاجت است، و حتی خمینی به جامعه اصحابشطعنه زده است!
محمد: امکان ندارد امام خمینی قدس الله سره چنین چیزی را گفته باشد!
احمد: بهتر است وصیت نامه خمینی را بخوانی آن جا که میگوید: من با جرأت ادعا میکنم که وضعیت ملت ایران و تودههای میلیونی آن در عصر حاضر بهتر از وضعیت اهل حجاز در دوران پیامبر جاست. و بسیاری دیگر از روایاتهایی که علیه اصحاب پیامبر جهستند که مسلمان دوستدار پیامبر جاز آن دردمند و ناراحت میشود.
و اگر امیر المؤمنینسدوست نداشت که مردم ناسزا و دشنام بدهند پس چرا ما هر سال کینهها و دشمنیها را تازه میکنیم؟!
محمد: تغییر دادن عادتهای مردم از سختترین و دشوارترین امور است، بنابراین هر کس به هر چیزی عادت کرده و خوی گرفته است همواره بدان پایبند است و نمیتواند آن را عوض کند یا از آن دور شود.
احمد: وظیفه علماست که مجالس آنها مجالسی علمی و تربیتی و اصلاحی باشد، نه اینکه مجالس علما مجالسی برای احیایکینه و دشمنیها و کاشتن بذر اختلاف و از بین بردن وحدت ملی باشد، باید به یاد داشته باشیم که اصحاب و رهپویان حق که بعد از آنان آمدهاند همدیگر را دوست میداشتهاند تا جایی اسم بزرگان اصحاب را بر فرزندان خود میگذاشتند و همه چون یک خانواده بودند. از آن جمله میتوان به این موارد اشاره کرد:
۱- ابوبکر و عثمان و عمر پسران علیبن ابی طالبس.
۲- حسنبن علیبن ابی طالب اسم دو فرزندش را عمر و طلحه نامیده بود.
۳- ام کلثوم دختر علیبن ابی طالب همسر عمربن خطابشبود.
۴- شوهر فاطمه بنت حسین بن علی عبداللهبن عمروبن عثمان بن عفانشو شوهر سکینه بنت حسین مصعب بن زبیر است.
۵- عمربن زین العابدین/
۶- عایشه بنت علی الرضا/
۷- عایشه بنت جعفر الصادق/
۸- عایشه بنت علی الهادی/
پس چرا ما از آنها پیروی نمیکنیم و زبان خود را از بدگویی محافظت نمیکنیم؛ چون این کار سبب همدلی و وحدت میشود، و اختلاف نظر محبت و همدلی را از بین نمیبرد.