شیخ احمد یاسین زندگی و مبارزه

فهرست کتاب

شغل معلمی

شغل معلمی

هنگامی که شیخ مقطع دبیرستان را به اتمام رساند راه رفتن به مصر را به خاطر وضعیت جسمانی و مادّی‌اش فراروی خود مسدود دید و لذا در پی یافتن کار بر آمد. مجال برای کار کردن چه در مدارس وکالت الغوث و چه در مدارس دولتی وجود داشت. وی با توجّه به شرایط وسوسه انگیز مدارس وکالت الغوث از جمله حقوق بالا آن و تعطیلات تابستانی زیاد، ابتدا به آن مدارس مراجعه کرد. احمد بن یوسف در کتاب خود «الشيخ احمد ياسين الظاهرة ال-معجزة واسطوره التحدي» می‌گوید: «منهج و طرز تفکر شیخ به او اجازه تدریس در مدارس اونروا را نمی‌داد زیرا خلیل عویضه مدیر آموزش وکالت الغوث و معاون وی فرید ابو ورده، هردو کمونیست بودند. کمونیست‌ها و هوادارانشان بر مدارس اونروا را نظارت داشتند و بیشتر بازرسان مانند بدیع قفه و اولیت طویل از آن‌ها بودند. تحت چنین شرایطی، شیخ (که تقوا و ورعش در میان دوستان و آمد و شد او به مسجد زبانزد خاص و عام بود) و امثال او مجالی برای تدریس در چنین مدارسی که کمونیست‌ها بر آن نظارت می‌کردند، نداشتند. به همین خاطر راهی جز تدریس در مدارس دولتی فراروی شیخ باقی نماند».

شیخ مانند دیگر دیپلمه‌ها که علاقه مند به شغل تدریس بودند، درخواستی به رئیس آموزش که بر انتخاب معلمان نظارت می‌کرد، تقدیم کرد. از آنجا که پذیرفته شدن در شغل معلّمی، علاوه بر داشتن توان علمی، مستلزم برخورداری از شرایط دیگری نیز بود، مدتی بعد از سوی کمیته ویژه برای مصاحبه فرا خوانده شد. شیخ در روز مصاحبه لنگ لنگان داشت به سمت محل مصاحبه می‌رفت که در مسیر به یکی از جوانان مسلمان هم سن خودش برخورد کرد، او از شیخ سوال کرد که ای برادر ای احمد کجا می‌روی؟ شیخ به او گفت: برای مصاحبه با کمیته نظارت بر انتخاب معلمان می‌روم. دوستش که نتیجه را از قبل می‌دانست، خواست مشقت راه را از او بکاهد، لذا به او گفت آیا فکر می‌کنی که این کمیته تو را انتخاب خواهد کرد؟. آخر، وضعیت جسمانی شیخ به تنهایی کافی بود که حتی اگر از مشهورترین و بارزترین افراد مراجعه کننده به کمیته هم می‌بود، رد می‌شد.

انتخاب معلمان در آن دوره با توصیه و سفارش کمیته صورت می‌گرفت به همین خاطر راضی ساختن کمیته ضروری بود و شیخ هم این گام‌ها را برنمی داشت تا اینکه کمیته را با دادن رشوه به این و آن راضی کند. لذا این جوان که می‌خواست مشقت سفر را از او بکاهد، به او نصیحت کرد که: «از همان راهی که آمده‌ای برگرد زیرا نتیجه مصاحبه معلوم و مشخّص است!».

شیخ پاسخی به این جوان داد که برخواسته از ایمان عمیقش بود و به او گفت: ای برادر آیا فکر می‌کنی من به کمیته می‌روم تا به من ترحّم کند؟! نه به خدا، من مسلمانم و به خدا اعتماد دارم اگر خداوند اراده کند که من انتخاب شوم، انسان‌ها نخواهند توانست روزی مرا قطع کنند. آیا کلام خداوند را نخوانده‌ای که می‌فرماید:

﴿وَفِي ٱلسَّمَآءِ رِزۡقُكُمۡ وَمَا تُوعَدُونَ ٢٢ فَوَرَبِّ ٱلسَّمَآءِ وَٱلۡأَرۡضِ إِنَّهُۥ لَحَقّٞ مِّثۡلَ مَآ أَنَّكُمۡ تَنطِقُونَ ٢٣ [الذاریات: ٢٢-٢٣]. «در آسمان روزی شما است و نیز چیزهایی که بدان وعد و وعید داده می‌شوید». سپس به او گفت که آیا این حدیث پیامبر را دیده‌ای «بدان که اگر تمام انسان‌ها با یکدیگر متحد شوند تا به تو نفعی برسانند، از عهده انجام چنین کاری برنخواهند آمد مگر اینکه خداوند این کار را تقدیر کرده باشد و اگر همه آنان جمع شوند تا به تو ضرری برسانند بجر آنچه تقدیر خداست نمی‌توانند کاری انجام دهند». به خدا سوگند من مطمئنم که خدا مرا ناکام نخواهد ساخت، زیرا من به او پشت بسته‌ام و در راه او گام برمی‌دارم!.

شیخ به راه خود ادامه داد و منتظر نوبت خود شد تا اینکه وارد کمیته شد. اعضای این کمیته عبارت بودند از:

١- بشیر الرئیس، رئیس اداره آموزش و پرورش.

٢- محمود شهاب، معاون فرهنگی فرماندار کل و رئیس هیأت آموزشی مصر در نوار غزه و ناظر دبیرستان فلسطین.

٣- رامز فاخره، بازرس زبان عربی که بعدها رئیس آموزش و پرورش شد.

شیخ در بین متقاضیان تدریس زبان عربی جز ده نفر اول بود. اعضای اگر چه کمیته به توانایی‌های ممتاز و درجات علمی او واقف شدند، امّا با این وجود در نام‌های که به فرماندار کل نوشتند، مسئله لنگیدنش را متذکر شدند.

همین امر به تنهایی برای حذف نام شیخ از لیست متقاضیان شغل معلّمی کافی بود، امّا خداوند نسبت به شیخ از انسان‌ها مهربان‌تر بود و تقدیر به گونه‌ای دیگر رقم خورد! که فرماندار کل، «ژنرال احمد سالم» بچه‌ای کوچک داشت که می‌لنگید. این ملاحظه بر فرماندار کل اثر گذاشت و با صدایی بلند به ارائه دهنده لیست با لهجه مصری گفت: و «ايه يعني اعرج! يعني ما يشتغلش يعني يموت من الجوع» و با قلم قرمزش جلو اسم شیخ واژه «قبول» را نوشت و بر انتخاب وی صحّه گذاشت. و سپس به گزینش دیگران پرداخت. فرماندار کل چنین کاری را انجام داد تا تأکید کند که چنین شخصی باید پذیرفته شود. و کلمه «قبول» که در جلو اسم ایشان نوشت بدین خاطر بود که فرماندار کل به انتخاب او علاقه دارد، تا اینکه راه کسانی که نمی‌خواستند ایشان وارد عرصه تدریس شود، مسدود شود. این چنین شیخ با حقوق ماهیانه ١٠ جْنَیه مصری به عنوان معلّم در دبستان الرمال که مرحوم محمّد محمود الشوا مدیر آن بود، انتخاب شد. در طول مدّت سه ماه تدریس آزمایشی که اداره آموزش برای معلّمان تعیین کرده بود، خانواده ایشان به وی کمک می‌کردند و هنگامی که شیخ حقوقش را دریافت کرد خواست که مبلغ پول دریافتی در این مدت را به آن‌ها بازگرداند، امّا برادرانش نپذیرفتند.