شیخ احمد یاسین زندگی و مبارزه

فهرست کتاب

وضعیت جنبش اسلامی در نوار غزه و نقش شیخ در آن:

وضعیت جنبش اسلامی در نوار غزه و نقش شیخ در آن:

جنبش «اخوان المسلمین» متأثّر از شرایط خاستگاه جنبش در مصر بود. موقعی که جنبش ما در مصر زیر فشار تصمیماتی که آنجا گرفته شد، قرار می‌گرفت، جنبش اسلامی نوار غزّه هم متأثّر می‌شد؛ زیرا نوار غزّه تحت پوشش حکومت نظامی مصر بود. وقتی انقلاب (٢٣ ژوئیه ١٩٥٢م). به رهبری جمال عبد الناّصر و با مشارکت جنبش اخوان و افسران آن آغاز گردید. وی متوجّه شد جنبش اسلامی در میان توده مردم جای دارد لذا در صدد بر آمد که آن را بی‌طرف سازد. لذا رابطه حکومت با جنبش، رابطه‌ای حسنه شد به این دلیل که رژیم عبدا لناصر می‌خواست پایه‌های حاکمیت خود را محکم سازد. امّا این روابط حسنه ادامه نیافت و بزودی با منفی ارزیابی شدن امضای توافقنامه عقب نشینی میان انگلستان و حکومت مصر از سوی اخوان المسلمین و مخالفت اخوان با این توافقنامه، روابط به تیرگی گرایید. در این مرحله عبدالناصر علیه این جنبش که به دیده دشمن به آن می‌نگریست دست به توطئه زد، به ویژه پس از آغاز عملیات فدایی علیه پایگاه‌های نظامی انگلیس در «کانال سوئز» و شهرهای اسماعلیه و بندر پور سعید، که خطری جدّی برای قرارداد امضا شده از جانب نظام عبدالنّاصر بود. از این رو عبدالناصر تله‌ای برای جنبش آماده کرد و در سال ١٩٥٤ به آن جامعه عمل پوشاند و آن موقعی بود که سناریوی ترور او را در منطقه «منیشه» هنگام سخنرانیش طرّاحی کرد و سپس ضارب را دستگیر و او را به عنوان عضوی از جنبش اخوان المسلمین معرّفی کردند و به دنبال آن موج گسترده‌ای از دستگیری‌ها آغاز شد که رهبران و اعضای اخوان را در بر گرفت. سپس رژیم، طی حکمی جنبش را غیر قانونی و فعّالیت‌هایش را ممنوع اعلام کرد. بر اساس این دستور فعالیت‌های جنبش در غزّه که تعداد شعبه‌های آن به یازده شعبه می‌رسید، ممنوع گشت و بدین ترتیب با یک فرمان ساده از سوی دولت مصر، بزرگترین جنبش اسلامی در نوار غزّه منحل شد، چرا که جنبش اسلامی از لحاظ تعداد و پایگاه اجتماعی یکی از بزرگترین جنبش‌ها بود و در آن مقطع، حدود هزار نفر عضو داشت. این تصمیم با عث گردید که گروه اخوان به فعالیت‌های زیر زمینی روی بیاورد، به طوری که جلسات گروه‌ها، تمرینات ورزشی، آموزش‌های نظامی و دیگر فعالیت‌ها به دور از چشم مردم و عوامل سازمان‌های امنیتی رژیم نظامی مصر در نوار غزّه انجام می‌گرفت. با این وجود تعقیب‌ها شدّت گرفته و تعداد زیادی از رهبران و اعضای اخوان در نوار غزّه تحت پیگرد قرار گرفتند و خیل عظیمی از آن‌ها با فشارهای بی‌حدّ و مرز روبرو شدند. شیخ «حماد حسنات» در این زمینه نقل می‌کند که شبانه روز تحت پیگرد بود به حدی که عامل امنیتی مصری آشکارا او را تعقیب می‌کرد تا اینکه هردو با هم آشنا شدند. ایشان می‌افزاید: هیچگاه به دیدن کسی نمی‌رفتم مگر اینکه مامور امنیتی مراقب من بود وبا من در قهوه خانه می‌نشست و در حقیقت هم چون اسیری در دام این مرد بودم. یکی از برادران قدیمی «اخوان» در توصیف رنج و عذابی که اعضای اخوان در نوار غزه می‌کشیدند، می‌گوید: «هنگامی که استاد حماد حسنات از زندان آزاد شد از بیم جاسوسان امنیتی شبانه به دیدنش رفتم. با این وصف متوجّه شدم که مأمور امنیتی پشت پنجره مشغول شنود حرف‌های ماست شنود می‌کرد، وقتی از خانه‌اش بیرون آمدم او راه عبورم را سد کرد و نور چراغ خود را در چشمان من انداخت و از من پرسید: کجا بودی؟» سپس اضافه می‌کند: من این مرد را خوب می‌شناختم او یکی از ساکنان اردوگاه «نصیرات» از خانواده «فیرانی» بود. به یاد می‌آورم که پس از شکست ١٩٦٧ م مهاجرت کرد و در «امان» سکنی گزید. یکبار در آنجا که مادرم را دیده بود به او گفته بود: «به پسرت بگو که مرا ببخشد چون من او را تعقیب می‌کردم» در این دوره دولت مصر در دام یک بازی سیاسی برای پایان دادن به مسأله فلسطین تحت عنوان طرح اسکان افتاد ریشه‌های این طرح به سال ١٩٥٢ برمی‌گردد زمانی که سازمان ملل متّحد (٢٥٠) میلیون دلار به وکالت الغوث «نمایندگی سازمان ملل در امور آوارگان فلسطینی» اختصاص داد، وکالت الغوث با دولت مصر تماس گرفت و مسؤولیت مشترک اجرای تحقیقات و مطالعات درباره طرح آبیاری و اسکان در صحرای سینا را به مجلس دائمی توسعه فراوردهای ملّی مصر واگذار کرد. خلاصه این طرح بدین قرار بود که قسمتی از آب رود نیل برای آبیاری بخشی از زمین‌های صحرای سینا در نزدیکی کانال سوئز انتقال یابد. سپس این آب برای به زیر کشت بردن زمینی به مساحت حدود ١٨ میلیون هکتار استفاده شود. به موجب این طرح ١٠ هزار خانواده در بخش کشاورزی و ٧٥٠ خانواده در بخش فعالیت‌های خدماتی و ٧٠٠ خانواده در بخش مهارت‌ها و صنایع لازم در صحرای سینا سکونت داده می‌شدند. اجرای این طرح حدود ٥ سال طول می‌کشید و طی آن یک چهارم آوارگان فلسطینی که در نوار غزّه به سر می‌بردند و تعداد آن‌ها بیش از ٢١٤ هزار نفر بود اسکان می‌یافتند. بر اساس پیش بینی کارشناسان، در عرض ٢٥ سال تمام آوارگان اسکان داده می‌شدند. فلسطینیان این طرح را آغاز مسأله فلسطینین و پاکسازی فلسطینی‌های شاهد اخراج مردم فلسطین از سرزمین‌شان را آغاز کار قلمداد کردند؛ بنابراین طرح فوق با مخالفت شدید سازمان‌های مختلف نوار غزّه و محافل مردمی روبرو شد. از این رو نیروهای سیاسی کار خود را آغاز کردند و دست به انتشار اطّلاعیه‌های سرّی تحریک آمیز، تشکیل جلسات و ایراد سخنرانی زدند که در نهایت به تظاهرات خشونت آمیز انجامید. این تظاهرات در ماه مارس سال ١٩٩٥ م، پس از یورش خانمان سوز ارتش صهیونیستی به نوار غزّه در ماه فوریه برپا شد. حمله صهیونیست‌ها به نوار غزّه بوسیله دو گشت نظامی اسرائیل با عبور از مرزهای نوار غزّه شروع شد. اولین گشت با به بکارگیری سلاح‌های آتش زا، توپ‌های مورتار و نارنجک‌های دستی به پایگاهی مصری در نزدیکی ایستگاه راه آهن غزّه مورتار و نارنجک‌های دستی هجوم برد و یک بنای سنگی و چهار کلبه روستایی و آب انباری را تخریب کردند. در این حمله ١٤ سرباز مصری، کودک و شهروند غیر نظامی به قتل رسیدند و ١٦ سرباز وافراد غیرنظامی زخمی شدند. در همان زمان گشت دوم در جاده عمومی غزّه در نزدیکی منطقه پلیس نظامی در ٦ کیلومتری جنوب شهر غزّه اقدام به نصب کمین کرد. و سیم نازکی را در وسط جاده پهن کردند که به گالون‌های نفت که پر از مواد منفجره بود. یک کامیون که حامل یک افسر و ٣٥ سرباز داوطلب فلسطینی بود در این کمین افتاد و به محض برخورد با سیم منفجر شد و ماشین آتش گرفت و فوراً سربازان اسرائیلی بوسیله مسلسل و نارنجک دستی ماشین را زیر آتش گرفتند. تنها دو یا سه نفر از سربازان توانستند به شلیک آن‌ها پاسخ بدهند. این عملیات منجر به کشته شدن یک افسر و ٢٢ سرباز و زخمی شدن ١٢ سرباز فلسطینی شد. بدین ترتیب میزان تلفات در طرف عربی به ٣٨ کشته و ٢٩ زخمی رسید.

این حادثه، آشکارا بی‌اعتنایی و بی‌توجّهی دولت مصر به زندگی مردم نوار غزه را هویدا ساخت، لذا این حادثه و موضع خیانت آمیز دولت مصر در ارتباط با طرح اسکان، تظاهراتی را در تمامی شهر‌ها و روستاهای نوار غزّه به دنبال داشت که توده‌های مختلف مردم، تحصیلکرده و غیرتحصیلکرده، پیر وجوان و حتّی زن‌ها در آن شرکت کردند و دریافتند که خود باید از آرمانشان دفاع کنند چرا که دولت‌های عرب در صدد انجام چنین کاری نیستند و نه تنها نمی‌خواهند از آن‌ها دفاع کنند، بلکه برای پایان دادن به مساله فلسطین؛ سازمان‌های بین المللی دست به یکی کرده‌اند. از این رو تظاهرات خشونت آمیز و فراگیر بود و حکومت مصر برای مقابله با تظاهرکنندگان به سوی آن‌ها آتش گشود و تعداد زیادی کشته و زخمی بر جای گذاشت. تظاهرکنندگان شعارات معنی داری مانند «ما را مسلّح کنید ... ما را مسلّح کنید» و «نه شهرک سازی و نه اسکان، ای مزدوران آمریکا» سر می‌دادند.

همان طوری که استاد «محمّد شمعه» بیان می‌کند تظاهرات ابتدا از مدرسه فلسطین شروع شد و فشار آن بر دولت مصر ادامه یافت تا اینکه بالاخره دولت مصر ناچار شد از طرح اسکان صرف نظر کند و از اجرای آن دست بکشد. اخوان المسلمین در این تظاهرات چه در برپایی و سازماندهی آن و چه در تشویق مردم برای مشارکت در آن و یا رهبری تظاهرات در خیابان‌ها نقش بسزایی ایفا کرد. در آن زمان جنبش اسلامی از بز رگترین جنبش‌های سیاسی نوار غزّه بود و تاثیر آن از لحاظ تعداد اعضا و تشکیلات با تاثیر دیگر جنبش‌های موجود در نوار غزّه قابل مقایسه نبود. بنابراین جنبش اسلامی در آن دوره موجب خشم و نگرانی حکومت مصر شده بود و به همین خاطر این حکومت موج جدیدی از تعقیب‌ها و دستگیرهای گسترده را علیه رهبران و اعضای آن آغاز کرد و در همان زمان اعضای کمیته منتخب اخوان را که سازماندهی تظاهرات و رهبری آن را عهده دار بودند، بازداشت کرد. این کمیته منتخب متشکل از آقایان: فتحی بلعاوی، فائق بسیسو، عبدالرحمن بارود، محمد یوسف نجار، محمود مقداد، عبدالمجید اسمر، کمال عدوان، رجب عطار، احمد رجب عبدالمجید، احمد عدوان، و سلامه عمصی بود که همگی از چهره‌های سرشناس اخوان مسلمین در نوار غزّه بودند. سپس مقامات مصری به تعقیب و پیگرد دیگر رهبران و اعضای فعّال اخوان پرداختند. این وضعیت تازه، بر شکل تشکیلات و فعالیت‌ها و توانایی آن در انجام برنامه‌هایش، تأثیری منفی گذاشت. به نحوی که بیشتر فعالیت‌های اخوان متوقّف شد و کلیه فعالان آن بازداشت شدند.

این شرایط باعث شد که گروهی از رهبران اخوان به فکر سفر و مهاجرت به خارج بیافتند تا هم روحیه خویش را تجدید کنند و هم بتوانند زمینه‌های جدیدی برای دعوت در خارج از نوار غزه فراهم کنند. بدین ترتیب تعدادی از رهبران اخوان مانند فتحی بلعاوی، صلاح حلف «ابو ایاد»، سلیم زعنون، عونی قیشاوی، زهدی ساق الله، سلیمان ابوکرش، کمال وحیدی، و بسیاری دیگر از افراد بانفوذ تشکیلات، مانند دکتر عبد الرحمن بارود از نوار غزّه مهاجرت کردند. امّا رهبران دیگری که در نوار غزّه ماندند کفایت و مهارت تشکیلاتی لازم برای از سرگیری فعالیت‌های اسلامی در شرایط دشوار ناشی از تضییقات دستگاه امنیتی دولت مصر را نداشتند؛ و از این رو فعالیت‌های اخوان در این مرحله محدود بود به فعّالیت شمار اندکی از افراد این جماعت آن هم تحت نظارت دولت مصر، و لذا تقریباً در حدّ صفر!.

نقش شیخ:

شیخ احمد یاسین در چنین شرایطی فعالیت‌های خود را آغاز کرد. ایشان به تازگی به صفوف اخوان ملحق شده بود و چهره‌ای گمنام بود و از آنجا که دور از مرکز شهر و مراکز اخوان المسلمین بود، جزو رهبران فعّال و کارگزاران اخوان به شمار نمی‌آمد. ایشان فعّالیت خود را در اردوگاه الشاطی آغاز نمود. شاید دلیل مصون ماندن شیخ از دید دستگاه امنیتی مصر معلولیت وی بود، این وضعیت شیخ سبب شد تا آن‌ها از مردی که توان حرکت نداشت، چندان بیم و واهمه‌ای نداشته باشند و گمان برند وی توانایی انجام هیچگونه فعّالیت تشکیلاتی را ندارد تا تحت نظارت قرار گیرد.

شیخ از این فضا، به خوبی استفاده کرد و در چار چوب مستقل و آزاد، فعّالیت خود را آغاز کرد اغلب رهبران اخوان نیز از فعالیت‌های تربیتی و معنوی او در میان جوانان و دانش آموزان بی‌خبر بودند و در مقاطع بعدی به این امر پی بردند. مدّتی بعد شیخ فعالیت‌های خود را با آموزش جوانان در حلقه‌های تدریس قرآن در اردوگاه الشاطی شروع کرد و کم کم از مسجد کنز فاصله گرفت تا حسّاسیت دستگاه‌های اطّلاعاتی را بر نینگیزد.

در همین راستا، حلقه‌های درس، روی ماسه‌ها در کنار مسجد شمالی فعلی در اردوگاه الشاطی تشکیل شد. این حلقه‌ها تنها محدود به تلاوت قرآن مجید بود و تعداد زیادی از جوانان در آن شرکت می‌کردند و آن‌ها هم به نوبه خود تعداد دیگری را هم به سمت این حلقه‌ها جلب می‌کردند و بدین ترتیب هر روز بر تعداد شرکت کنندگان آن افزوده می‌شد.

نظر شیخ چنین بود که افزایش دائمی تعداد جوانان، نیازمند داشتن یک پایگاه است و به همین دلیل به فکر ساختن مسجدی در نزدیکی محل اقامت خود افتاد که بعدها مسجد شمالی نامیده شد. شیخ مبلغ پنج جنَیه را که معادل نصف درآمد ماهانه‌اش بود، برای ساختن مسجد اختصاص داد و اقدام به جمع‌آوری کمک‌های اهالی اردوگاه الشاطی برای بنا نهادن مسجد نمود. در ابتدا مسجد شکل بسیار ساده‌ای داشت به طوری که سقف آن از حلبی و آجر درست شده بود، امّا برای جلسات و فعالیت‌های روزانه کفایت می‌کرد. فعالیت‌های شیخ در مدرسه و مسجد خلاصه نمی‌شد بلکه در خانه هم مشغول فعّالیت بود. همفکران شیخ و از جمله محمّد شمعه، احمد بحر، و داوود ابو خاطر می‌گویند: خانه شیخ مانند کندوی زنبور بود که پیوسته مردم بدانجا رفت و آمد داشتند. شیخ در کار دعوت، مردی با ظرافت و درایت ودر عمل بسیار هوشمند بود. او هم چنین سخنور چیره دستی بود که دل‌های شنوندگان را به وجد می‌آورد. استاد محمد شمعه دیدار اوّل خود باشیخ را چنین توصیف می‌کند: جوانان پیوسته به خانه شیخ احمد در اردوگاه الشاطی می‌آمدند تا از بیانات او استفاده کنند. آن‌ها گرد شیخ حلقه زده و سوالاتشان را مطرح می‌کردند. مجلس او هیچ وقت خالی از میهمانان ومریدان و برادرانی که بتازگی می‌آمدند و با او آشنا می‌شدند، نبود. من خود از جمله کسانی بودم که بوسیله دوستان وهمکاران با او آشنا شدم. دوستانم به من گفتند آیا شیخ احمد یاسین را می‌شناسی؟ گفتم خیر، نمی‌شناسم. گفتند: آیا می‌توانی امشب با ما بیایی و با او آشنا شوی؟ آن شب به همراه آن‌ها نزد شیخ رفتم و دیدم که در خانه بسیار ساده و بی‌آلایشی نشسته بود. او را شخصیتی جذّاب و شگفت‌انگیز یافتم. اوّلین بار که به سخنان او گوش دادم، محبّت او به دلم نشست و احساس کردم که یک شخصیت متین و قوی دارد و براحتی می‌تواند دل‌های مردم را تسخیر کند. او به مهمانانش توجّه و عنایت خاصّی داشت، تا اندازه‌ای که مهمان فکر می‌کرد از خیلی وقت پیش همدیگر را می‌شناسند. شیخ معمولاً به میهمانان تازه بیشتر توجّه می‌کرد و با آن‌ها زیاد شوخی می‌کرد تا تعارفات رسمی از بین برود.

همین شخصیت شیخ بود که بوسیله آن توانست دل‌های جوانان را برباید. همه در مجلس او احساس می‌کردند که مورد عنایت و توجّه شیخ هستند. به هیچکس بی‌توجهی نمی‌کرد، از آن روز مهر او در دلم نشست و پیوسته نزد او می‌رفتم.

استاد داود ابوخاطر درباره اوّلین دیدار خود با شیخ می‌گوید: به راستی در اوّلین دیدار مهر او به دلم نشست. او با خوشرویی و گرمی از من استقبال می‌کرد، گویی که از خیلی وقت پیش همدیگر را می‌شناختیم. این دیدار، دیدار بسیار گرم و دوستانه‌ای بود. در ذهنم اینگونه نقش بسته بود که ایشان فردی خارق العاده و در عین حال متواضع و خیر خواه است. با آغوشی آکنده از محبّت مرا پذیرفت و چنان صمیمانه با هم به گفتگو نشستیم که گویی از قبل همدیگر را می‌شناختیم. یکی از تربیت شدگان مکتب شیخ در گفتگو با نگارنده می‌گوید: شیخ به راستی به دنبال پرورش مردان واقعی بود. جوانان را در دور خود جمع می‌کرد، به آنان قرآن یاد می‌داد و برای تشویق آن‌ها مسابقه‌های مختلف برگزار می‌کرد و از کمک‌هایی که از نیکو کاران اردوگاه الشاطی جمع آوری می‌کرد، به برگزیدگان جوائزی اهدا می‌کرد.

شیخ جوانان را تشویق به یادگیری فنّ خطابه می‌کرد تا وی را که به لحاظ جسمی، ضعیف و فرسوده بود، در انجام این مهم یاری رسانند. ایشان بسیاری از اوقات جوانان را غافلگیر می‌کردند و می‌گفتند: فلانی پا شو و درباره موضوعی برای ما سخن بگو. یکی از این جوانان برای اولین بار که سخنرانی می‌کرد، دست و پایش می‌لرزید امّا پس از چند بار سخنرانی، چنان مهارت پیدا کرد که می‌توانست بدون هیچگونه مشکل و دشواری در حضور جمع سخنرانی کند.

شیخ احمد یاسین پس از نماز جمعه حلقه‌های درس را تشکیل می‌داد و در ماه مبارک رمضان هر روز پس از نماز صبح تدریس می‌کرد . ابو أکرم می‌گوید که شیخ از هیچ چیز به آسانی نمی‌گذشت و در زیر باران لنگ لنگان به مسجد می‌آمد و با فقرا همنشینی می‌کرد.

در مدرسه جوانان دور ایشان حلقه می‌زدند. شیخ در مدرسه مسابقات حفظ قرآن برگزار می‌کرد و جوایزی هم برای آن در نظر گرفته بود که میان برگزیدگان توزیع می‌نمود. دانش آموزان شیخ، برای گوش دادن به سخنا‌‌ن او به خانه و مسجدش می‌رفتند. شیخ همچنین برای ایراد موعظه و سخنرانی به مساجد نوار غزّه از شمال تا جنوب می‌رفتند. روابط اجتماعی ایشان بسیار زیاد و قوی بود، به طوری که به کلیه آشنایان و دوستان خود سر می‌زد و در سختی‌ها و شادی‌های آن‌ها شریک بود.

در کنار مسجد «ارودگاه شمالی» شیخ مساجد دیگری چون مسجد غربی و الوحده و الأبیض را به پایگاه‌های دیگری برای خودش تبدیل کرده بود. ایشان در ابتدا فعالیت تبلیغی خود را در مسجد متمرکز می‌کرد و سپس آن را به یکی از جوانانی که در امر دعوت به سوی خدا و دین مبین اسلام از شیخ متأثر شده بود، می‌سپرد. یکی از این جوانان بیان می‌کند که چگونه شیخ احمد وضعیت خاصّ وی بر او تأثیر گذاشت و از خواب غفلت بیدارش کرد: «در حقیقت هر جوانی از جوانان جنبش اسلامی که به شیخ می‌نگریست، پیش خود احساس شرمندگی می‌کرد و به فکر فرو می‌رفت که منی که خداوند بلند مرتبه مرا نیرو، سلامت و توان راه رفتن عطا فرموده، چگونه. این جوان می‌افزاید که شیخ احمد، نور هدایتی در سر راه جوانان بود و شب‌ها اندکی از آنچه شیخ انجام می‌دهد، انجام نمی‌دهم؟! نمی‌خوابید، خانه‌اش همیشه مملوّ از مردم بود و چه زمان اقامت در منزل و چه در بیرون آن به فعّالیت مشغول بود، جوانان او را پدری مهربان و الگوی حسنه برای خود می‌پنداشتند و به سخنانش گوش فرا می‌دادند».

شیخ فعّالیت ورزشی را به عنوان یکی از راه‌های تبلیغ دین برگزید و در همین راستا باشگاه کوچکی را در نزدیکی مسجد شمالی بنا نهاد. این باشگاه، مرکز ورزشی جوانان مسلمان بود که در آن تحت نظر مرّبیان جوان و کار آزموده به تمرین فوتبال، ژیمناستیک، پرش و دیگر ورزش‌هایی از این قبیل مشغول می‌شدند. شیخ احمد یاسین گاه برای رفتن به کنار دریا به گردش‌های دسته جمعی ترتیب می‌داد، گاه برای صرف یک وعده غذا سفره‌های دسته جمعی می‌گسترد و گاه در ساحل دریا ورزشگاه‌های موقّتی درست می‌کرد و هنگامی که جوانان فلسطینی از دیگر مناطق فلسطین به نوار غزّه می‌آمدند، اردوگاه‌های تابستانی موقّت در کنار ساحل دریا می‌ساخت و در آنجا به وعظ و ارشاد می‌پرداخت.

شیخ احمد یاسین در خلال فعالیتی که در خانه و مسجد (به عنوان مرکز فعالیت‌های تبلیغی) داشتند، توانستند گروهی از جوانان فعّال مناطق نوار غزّه را برای تبلیغ اسلام پرورش دهند. ایشان پس از اینکه این جوانان را براساس منهج اخوان به درستی تربیت می‌کرد، آن‌ها را به مساجد مناطق نوار غزه می‌فرستاد. این جوانان نیز با تلاش‌های تبلیغی خود، نسل‌های دیگر را تربیت کردند و دین اسلام را در کلیه مناطق نوار غزه منتشر ساختند و بدین ترتیب، هسته‌های دعوتگری احیا و فراخوانی مردم به سوی خدا از سر گرفته شد. همه این کارها بدور از هرگونه تماس با شورای رهبران اصلی دعوت اسلامی و به عبارت بهتر، بدون دخالت آن شورا تحقّق یافت. زیرا ارزیابی شورا این بود که برقراری، تماس نزدیک با شیخ، باعث جلب نظرها به سمت ایشان و در نتیجه ممانعت دستگاه امنیتّی مصر از فعّالیت وی می‌شد. شیخ اسماعیل خالدی، رهبر دعوت، شمار اندکی از اعضای اخوان را سازماندهی کرده بود. که فعالیت آن‌ها تقریباً راکد بود. به همین خاطر منزلت شیخ در میان مبلّغان ارتقاء یافت و در اثنای کار و فعالیت شخصیت خود را بیشتر نمایان ساخت. زیرا دعوت او به صورت دعوت اصلی رهبریش به صورت رهبری اصلی حرکت اسلامی در آمد. از این رو انتخاب شیخ به عنوان رهبر کلّ حرکت اسلامی پس از جنگ سال ١٩٦٧ با اجماع کلیه مبلّغان، امری طبیعی بود.