شکیبایی و بردباری
شیخ احمد یاسین در برخورد با مردم و رخدادهای مختلف الگوی تمام عیار صبر و بردباری است. او زمان را یکی از عناصر مهم در از بین رفتن اختلافات و حل مشکلات و اصلاح درون میداند، البته به این شرط که مخرب و تفرقه انداز نباشد.
موفقیت شیخ احمد یاسین در بازسازی پیکره جنبش اسلامی در نوار غزه بعد از ناتوانی رهبران دیگر که در نتیجه تبعید، زندان و شکنجه فرصتی جهت این عمل پیدا نکردند، بهترین دلیل بر صبر و بردباری ایشان است، چون او با وجودی که از سلامت جسمانی مناسبی برخوردار نیست، تلاش بسیار زیادی را مبذول داشت، این ساختمان را سنگ به سنگ بنا نهاد و گام به گام بالا برد.
او دعوت اسلامی را با حکمت و موعظه نیکو آغاز کرد. او در این راه سختگیر و سنگدل نبود، زیرا او میدانست که این اخلاق با دعوت اسلامی و اوامر خداوند متعال مغایر است. شیخ احمد یاسین با وجود طولانی بودن مسیر و وجود مشکلات و فراز و نشیبهای بسیار و همچنین موانعی که بر سر راه او قرار گرفته بود و چالههایی که دشمنان اسلام و کینه توزان بر سر راه او کنده بودند، راه را ادامه داد تا آن را به نتیجه مطلوب برساند.
او هیچگاه تسلیم شکست نشد. هیچگاه خسته نشد. او میدانست که هرکس که تلاش کند حتماً در مسیر خود با شکست و پیروزی مواجه خواهد شد. شکست دروازه دستیابی به پیروزی است. البته اگر از شکست درس بگیریم. هیچ مخالفتی او را از ادامه راه باز نداشت، زیرا او میدانست که اگر رسول خدا ج در برابر هر مشکلی عقبنشینی میکرد نمیتوانست دعوتش را استوار بخشد و اسلام را گسترش دهد. به همین سبب اطمینان داشت که همین راه درست است و غیر آن نادرست. او در فکر و اندیشه و برنامهریزی خود از قرآن و سنتی بهره میجست که این دو از طرف خدایند و هر چیزی که خداوند سبحان آن را نازل کرده و به سوی آن هدایت کرده باشد، قطعاً خطا و اشتباهی در آن راه ندارد.
او در برخورد با مردم با حوصله و بردبار بود. حتی با آنانیکه از با گفتههای او مخالفت میکردند و نیکیهایی را که به آنان هدیه میداد، انکار میکردند. رخدادها در این باره بسیار است و میتوان آنها را در یک بحث مجزا آورد. اما از آنجا که هدف تشریح سیره و روش زندگی کسی بوده و قصد ستایش در آن نباشد، واقعهها کوتاهتر بیان میشود و تنها برخی نمونهها که توضیح دهنده و تبیین کننده عنوان باشند ذکر میگردد. استاد ابو ایمن طه یک مورد را از یکی از «برادران» نقل میکند. ایشان میگوید، در اوایل تشکیل جنبش اسلامی یک روز جمعه من با استاد احمد یاسین نشسته بودم که تعدادی از مردم به او مراجعه کرده و از او خواستند که خطبه جمعه را برای آنان بخواند، استاد احمد از آنان به این خاطر که در یک مسجد دیگر خطبه میخواند عذر خواهی کرد. در همین وقت یکی از شاگردان شیخ به نام حجازی البربار گفت که یا شیخ خطبهای را برای من بنویس یا بگو تا من جمعه را برای آنان بخوانم. شیخ خطبهای را برای او گفت و حجازی رفت و این خطبه را برای آنان خواند. مدتی گذشت و حجازی با استاد احمد یاسین اختلاف پیدا کرد و به تنهایی به فعالیت اسلامی پرداخت. در همین ایام شیخ احمد در مسجد صلاح الدین یک درس هفتگی منظم دایر کرده بود. حجازی هم به این مسجد میآمد و به فعالیت اسلامی میپرداخت در یکی از روزها هنگامی که شیخ برای تدریس به مسجد آمد، حجازی البربار در برابر مردم به این کار شیخ اعتراض کرد و گفت که شیخ باید اول مطالبی را که قرار است تدریس کند به او بگوید و اگر او اجازه داد شیخ به تدریس مشغول شود و اگر به او اجازه نداد، شیخ تدریس در مسجد را ترک کند!.
این موضوع شیخ را ناراحت کرد، اما برای اینکه به شیطان مجال فتنهانگیزی ندهد نکات اصلی درس را برای حجازی تکرار کرد. این شاگرد جدا شده از مکتب شیخ هیچ بهانهای برای ایراد نیافت و مجبور شد که رضایت دهد. همین جریان موجب شد که شیخ ضربالمثل سعه صدر و صبر شود، زیرا حجازی در گذشته از شاگردان شیخ در مسجد بود و هنگامی که شیخ برای تدریس به آن مسجد رفت، گروه زیادی از مردم برای استماع سخنان او با ایشان به آنجا رفته بودند و میتوانستند حجازی را از این کار خود پشیمان کنند! و چه بسا که او را از مسجد بیرون کنند، اما او به چنین اقدامی دست نزد و از راه نرمخویی وارد شد. او میدانست که اختلاف با اسلامگرایان - حال افراط آنان هرچند باشد - برای اسلام خطرناکتر از اختلاف با دیگران است، زیرا باعث میشود که اسلام به جنگ و درگیری داخلی گرفتار شود و موجب گردد که اسلام از سوی عموم مردمی که ترازویی برای شناسایی و فرق نهادن بین پلیدی و کثافت از یک سو و صحیح و درست از سوی دیگر ندارند مورد انتقاد قرار گیرد. استاد ابو ایمن طه میافزاید، خود شاهد مسئله مشابه دیگری بوده است. شیخ احمد با یک نفر اختلاف نظر پیدا کرد. آن مرد به شیخ بد دهنی و توهین کرد. شیخ به او پاسخ نداد. تعدادی از جوانان مسلمان به شدت از دست آن مرد عصبانی شدند و خواستند که به وی پاسخ دهند و او را ادب کنند. شیخ آنان را از این کار باز داشت و تأکید کرد که از هرگونه اقدام علیه آن مرد ناراحت خواهد شد(١٢).
در ابتدای گسترش و نشر دعوت و هنگامی که فعالیتها از مسجدی به مسجد دیگری منتقل میشد، تنها در مسجد وحدت در اردوگاه الشاطی از ورود جوانان مسلمان جلوگیری میشد. امام مسجد اجازه نمیداد جوانان وارد مسجد شوند و در آنجا سخنرانی کنند. استاد محمد ابوهانی مسئول جلسات بود. حضور چند کمونیست در دور و بر مسجد، کار را با مشکل مواجه ساخته بود، زیرا امام مسجد از آنها تأثیر میگرفت. جوانان مسلمان به فکر استفاده از خشونت در برابر امام مسجد و حامیان کمونیست او افتادند. اما شیخ آنان را از این کار منع کرد. به همین خاطر یکی از برادران در این باره با شیخ به گفت و گو پرداخت و نتیجه این شد که از استفاده از خشونت، خودداری شود و هر عملی را که قرار است در مسجد انجام دهند با امام مسجد در میان بگذارند و از او پنهان نکنند. استاد محمد ابوهانی نظر خود را تغییر داد و خود را به امام مسجد نزدیک کرد و با او دوست شد تا اینکه این عمل مؤثر واقع شد و آن مرد به همکاری با جوانان مسلمان ترغیب شد. جوانان مسلمان هم رفت و آمد به مسجد را آغاز و در آن یک کتابخانه دایر کردند و حلقههای درس و آموزش در آنجا رواج یافت و نظارت بر جمعیت حافظان قرآن مسجد به جوانان محول شد. آنان سپس فعالیتهای خود را به دادن افطار دسته جمعی و برگزاری مسابقات ورزشی و اردوهای تفریحی و سپس شکار خرگوش و بعد از آن فعالیت خواهران گسترش دادند(١٣).
آری شکست مرحله اول موجب نشد که همه اقدامات متوقف شود، بلکه عکس آن اتفاق افتاد و شکست مرحله اول باعث شد که علل شکست بررسی و سپس تغییرات لازم در فعالیتها داده شود و روشهای مناسب با وضعیت و اشخاص اتخاذ گردد. این عمل نیازمند زمان و صبر و حکمت در درمان دردها و حل نارساییها است، تا آنکه عجله، فرصت سلطه بر اندیشه انسان را پیدا نکند.