شیخ احمد یاسین زندگی و مبارزه

فهرست کتاب

فصل دوم: ادامه فعالیت

فصل دوم: ادامه فعالیت

شیخ کار آموزشی خود را در مدرسه آغاز کرد. خانواده و دوستان او می‌ترسیدند که وضعیت نابسامان او باعث تمسخر استادان و دانش آموزان شود. این امر البته در یک جامعه بیگانه با مکتب اسلام که منادی احترام دیگران است، کاملاً طبیعی و عادی بود. امّا شیخ از همان روز اوّل توانست احترام اساتید و دانش آموزان را نسبت به خود جلب کند. خداوند او را یاری نمود و او هم بلافاصله در مدرسه کار تبلیغ دین را آغاز کرد. یکی از شاگردانش می‌گوید: شیخ در کنار درس، به ما نماز خواندن وضو گرفتن یاد می‌داد. او اولین کسی بود که به من خواندن سوره فاتحه وخواندن تشهّد را یاد داد. او ما را در مسجد دور هم جمع می‌کرد و به ما قرآن خواندن یاد می‌داد و به توضیح احادیث می‌پرداخت.

شیخ به دانش آموزان ناسازگار و بد خلق بیشتر عنایت می‌ورزید. زیرا او دریافته بود که این‌ها سرشت پاکی دارند لیکن سوء برخورد یا تربیت غلط، آن‌ها را به سوی انحراف از هنجارهای عموی سوق داده بود. خلاصه اینکه شیخ به راستی توانست احترام همه را جلب کند و نقص سلامتی و جسمانی او که برای دیگران مانع بزرگ و مشکل عمده‌ای بود برای او انگیزه‌ای شد تا آن را پشت سر بگذارد وبه فراموشی بسپارد. می‌توان گفت علتی که بر احترام او نزد شاگردان افزود، این بود که شیخ ارتباط خود را با آن‌ها محکم ساخت بطور یکه این رابطه به تدریس ومدرسه محدود نمی‌شد. ایشان در «مسجد الکنز» واقع در محلّه «رمال» با آن‌ها رابطه برقرار نمود، شیخ دانش آموزان خود را در فضای خانه خدا، جایی که به دور از شلوغی و آلودگی و عوامل تحریک‌کننده به زائران صفای روح می‌بخشد، ملاقات می‌کرد. دانش آموزان، او را معلّمی وفادار می‌دانستند که بر دیگر اعضای هیئت تدریس برتری دارد، زیرا او به درس‌هایی که طبیعتاً در مدرسه آموخته می‌شد، اکتفا نمی‌کرد بلکه دو بار در هفته بعد از نماز عصر بدون هیچ چشمداشتی و صرفاًبه خاطر رضای خدا برای آن‌ها کلاس‌های تقویتی زبان عربی می‌گذاشت؛ و این امر هم در نظر مدرسه و هم در نظر اولیای دانش آموزان یک نمونه کاملاً بدیع بود. این اقدامات، نقطه آغازین احترام اولیای دانش آموزان نسبت به این معلّم بود. شیخ احمد - که اکنون به دلیل متانت شخصّیتی و رفتار موقّرش در مدرسه، آرام آرام به این عنوان خوانده می‌شد - کار تدریس را به عرصه‌ای برای دعوت دینی تبدیل کرده بود. تعداد زیادی از شاگردانش در این مدرسه، بعدها سران جنبش و رهبران دعوت تحت نظارت شیخ احمد را تشکیل دادند. طبیعی است که شیخ در این راه با دشواری‌های فراوانی روبرو شد، به خصوص مشکلاتی که مخالفانش از آغاز کار برای او ایجاد کردند. این دوره شاهد تحرک ملموس و قابل توجّه کمونیست‌ها بود که اسلام‌گرایان هم خود در تقویت آن سهیم بودند، زیرا به دلایل فشارهای سیاسی پی در پی، تعقیب، و قطع رزق و روزی مجبور به ترک نوار غزّه و مهاجرت به خارج و به ویژه به کشورهای حوزه خلیج شدند در نتیجه میدان را در اختیار کمونیست‌ها و ملی گراها گذاشتند و آن‌ها هم هرچه را خواستند به راحتی پیاده کردند و اندیشه‌های مسموم خود را به هر نحوی که دوست داشتند در میان مردم پخش کردند تا اندازه‌ای که افراد نماز خوان در این دوره، پنهانی نمازشان را می‌خواندند مبادا مورد تمسخر و استهزای ساکنان محل یا همکاران و همکلاسان خود قرار گیرد! اوّلین مشکلی که شیخ با آن مواجه شد این بود که یکی از اولیای امور که یک افسر نیروی انتظامی بود، به مدرسه آمده و ضمن ابراز ناخرسندی و انزجار از اینکه شیخ برخلاف رسوم اجتماعی و برنامه‌های خانوادگی مورد نظر او و دیگر همفکران دین گریزش، فرزند وی را به شرکت در فعالیت‌های مسجد دعوت کرده بود به آن‌ها علومی دینی یاد داده بود، از وی نزد مدیر مدرسه استاد «محمد الشوا» شکایت نموده بود. نمود و مطرح کرد. استاد الشوا که مرد فرد دیندار و مربّی گرانقدری بود و از شخصّیت شیخ احمد بسیار خوشش می‌آمد، به افسر پاسخ داد: «من از داشتن چنین معلّمی بسیار خرسندم، و برای این کارش به او لوح تقدیر خواهم داد، کجاست امروز معلمی که درس دینی را به طور عملی در مسجد تدریس کند؟ کاش در همه مدارس نوارغزّه معلّمانی همانند وی پیدا می‌شدند»!. و بدین ترتیب افسر حرفی برای گفتن نداشت و با نگرانی از شکل‌گیری یک توطئه علیه اخلاق فرزندش، مدرسه را ترک کرد! اندکی پس از این جریان، پزشک کمونیستی نزد همان مدیر حضور یافت و تلاش کرد تا او را علیه شیخ احمد یاسین و عملکردش بشوراند و چنین گفت: «نماز خواندن بچّه‌ها، قبول! مسجد رفتنشان هم قبول! امّا روزه گرفتن روزه دوشنبه‌ها و پنجشنبه‌ها کار شاقّی است و ما آن را نمی‌پذیریم!». پاسخ مدیر این بار هم همان پاسخی بود که به فتنه گر قبلی داد.

سخنان پزشک کمونیست، نشانگر موفّقیت شیخ بود؛ چه دینی که او در کنار زبان عربی آموزش می‌داد تنها سخنرانی خشک و خالی مسجد و کلاس درس که سریعاً فراموش می‌شوند، نبود؛ بلکه او به وسیله پایبندی به مبادی رفتار اسلامی و تعّهد فکری و عملی به برنامه متین خداوند، گفته‌ها و اندیشه‌ها را به صحنه عمل کشاند و به برگزاری نمازهای پنج گانه نیز اکتفا نکرد، بلکه فراتر از این سطح تربیت دینی را به روزه‌گرفتن در روزهای دوشنبه و پنچشنبه هم رسانده بود که در آن دوره از و در میان آن قشر از جامعه، یعنی قشر دانش آموز یک پدیده شگفت آور بود. چه بسا همین راز مخالفت ولی دانش آموز با این رفتار جدید بود! وی می‌خواست با این پدیده از همان ابتدای آن مبارزه کند تا مبادا به عادت یا روند تبدیل شود و دانش آموزان و افراد جامعه از آن پیروی کنند، که در این صورت خطری جدی برای نیروهای کافر و منکر وجود خداوند، مانند این پزشک و همفکران او به حساب خواهد آمد.