شیخ احمد یاسین زندگی و مبارزه

فهرست کتاب

تشکیل دادگاه و تصمیمات آن

تشکیل دادگاه و تصمیمات آن

شیخ احمد یاسین به دادگاه نظامی مرکزی صهیونیست‌ها در نوار غزه که در خیابان «الجلاء» شهر غزه قرار داشت انتقال داده شد و در برابر دادگاهی متشکل از سه قاضی محاکمه شد. در جلسه اول طبق معمول موارد اتهام علیه شیخ خوانده شد و رئیس دادگاه به نام ذکریا کسفی (٩) آن را در مقابل حاضران قرائت کرد.

وکلای مدافع شیخ احمد یاسین و دیگر متهمان عبارت بودند از: آقایان استاد نظمی (ناظم) عویضه، أحمد أبوورده، صبحی شهاب، فؤاد شنیوره و محمد فرج الغول. إسحاق بروفمان نیز به عنوان دادستان نظامی صهیونیست‌ها در دادگاه حضور داشت.

شیخ احمد یاسین ابتدا به ماهیت دادگاه و صلاحیتش در محاکمه وی و دیگران اعتراض کرد و آن را غیر قانونی دانست، زیرا تشکیل دادگاه غیر قانونی بود و اشغال (سرزمین دیگران) غیر قانونی بود، اما دادگاه اعتراض شیخ را وارد ندانست.

برای اینکه دادگاه اتهامات وارده را بزرگ جلوه دهد، سلاح‌ها را به داخل سالن آورده و در یک نمایشگاه نظامی به نمایش گذاشته بودند که این کار پیش از آن سابقه نداشته است.

استاد ناظم عویضه از وکلای مدافع شیخ ابتدا خواستار متوقف‌شدن مبالغه در بندهای اتهامات شد و گفت: چگونه ممکن است یک انسان فلج که مدت زیادی را در زیر اشغال به سر برده است، برای نابودی دولت اسرائیلی که ٢٢دولت عربی قادر به از بین‌بردن آن نبودند، برنامه‌ریزی کند. حکومت چگونه از مردی که حتی از تندرستی نیز برخوردار نیست، می‌ترسد؟(١٠).

اما جواب قاضی بسیار تند بود. او در رد سخنان ناظم عویضه گفت: «شما تاریخ خوانده‌اید اما من دوباره آن را به یاد شما می‌آورم. نزدیک‌ترین تجربه ما، تجربه (امام) خمینی است. (امام) خمینی ابتدا کار فکری را شروع کرد و این فکر راه عمل را نشان داد و من بعید نمی‌دانم که هر انسانی که دارای چنین فکری باشد، آنچه را که (امام) خمینی آن را محقق ساخت، محقق سازد، بویژه اینکه عقل و زبانش (مقصودش شیخ احمد یاسین بود) هنوز کار می‌کنند»(١١).

در جلسات بعدی وکلای مدافع دکتر محمد سلامه پزشک معالج شیخ احمد یاسین را حاضر کردند. ایشان رئیس کمیسیون پزشکی نوار غزه نیز بود. پزشک مذکور وضعیت سلامت جسمی شیخ احمد یاسین را توضیح داد تا شاید در تخفیف حکم شیخ مؤثر باشد. او برای دادگاه توضیح داد که شیخ احمد بدون پرستار قادر به زندگی نیست و ٢٤ ساعته به خدمت نیاز دارد. او نمی‌تواند به تنهایی بخوابد. وکلای مدافع سپس به مسائل مهمتری از وضعیت سلامت شیخ اشاره کردند و گفتند که مسجد الأقصی با سلاح‌هایی به مراتب قویتر و اثر گذارتر از اسلحه این مجموعه ویران و تخریب شد. اما دادگاه اسرائیل آنان را به هفت سال محکوم کرد و امثال این حکم باید مورد تأمل واقع شود، زیرا هیچ متهمی بیشتر از این مدت زندانی نشده است.

اما دادگاه همه این‌ها را به کناری نهاد و شیخ احمد یاسین را به ١٣ سال حبس محکوم کرد. استاد ناظم وکلای مدافع را مورد انتقاد قرار داده و گفت که آنان در آن موقع منسجم و هماهنگ نبودند. استاد فایز ابورحمت وس سایر وکلای مدافع برجسته از دفاع صحیح از شیخ احمد یاسین بازداشته شدند و آنان نیز تصمیم گرفته بودند که به سبب تبلیغاتی که صهیونیست‌ها همزمان با اتهام جمع آوری سلاح به ایشان نسبت داده بودند، از دفاع خودداری کنند(١٢). اما عویضه می‌گوید که اگر وکلای مدافع از بهترین‌های جهان هم می‌بودند نتیجه هیچ تغییری نمی‌کرد زیرا مهمترین هدف این حکم ظالمانه این بود که دیگر کسی حتی به فکر آنچه که شیخ احمد یاسین انجام داده بود هم نیفتد(١٣).

در جلسه پایانی پیش از صدور حکم، خلاصه‌ای از کیفر خواست خوانده شد و دادگاه برای صدور حکم به شور رفت و بعد از مدتی جلسه دادگاه دوباره برگزار شد و قاضی رئیس دادگاه حکم صادره را خواند که در آن این چنین آمده بود: «ما به صورت مفصل درباره آینده عواقب اقدامات، انگیزه‌ها و شرایط سازمان تأمل کردیم و دریافتیم که این سازمان یک سازمان عادی که جوانان یک منطقه آن را تأسیس کرده باشند و گاهی نیز به دادگاه‌های نظامی فراخوانده می‌شوند، نیست.

ما در برابر مردان راسخی قرار داریم که از بنیان محکمی برخوردارند. آنان با فرهنگ هستند و تجارب ارزنده‌ای در این زمینه دارند. آنان به دستور رهبر خویش در صدد تحقق اهداف سیاسی و سیطره دین اسلام بر منطقه ما هستند که در ضمن آن نابودی دولت (اسرائیل) را نیز خواهانند.

حقیقت این است که این مردان دارای زیربنای محکم فرهنگی هستند و این امر به خودی خود شرایط دشواری برای ما ایجاد نمی‌کند، اما جدیت آنان و خطراتی که در پی تحقق مقاصد آنان وجود دارد، بسیار مهم است. مسئله اساسی این است که این گروه کار خویش را از نیت خارج کرده و به عمل در آورده‌اند و مقدار بسیار زیادی اسلحه خریداری کرده و مواجه‌شدن با این مقدار اسلحه تصادفی نیست. این سلاح‌ها از نوع گرم هستند و خرید تعداد ٤٠ قبضه سلاح در این مدت کوتاه و قبل از شروع آموزش روشن می‌کند که اگر این توطئه کشف نمی‌شد چه اتفاقی می‌افتاد.

واقعیت این است که این گروه با پیش زمینه‌های دینی به این کار دست زده‌اند و اهدافی سیاسی را دنبال می‌کنند که نه تنها برای خود متهمان خطرناک است! بلکه به افزایش مقدار مجازات آنان نیز منجر می‌گردد. آنچه را که باید بسیار مورد توجه قرار دهیم این است که این مجموعه در نظر داشت که در مدتی طولانی دولت (اسرئیل) را نابود کند و دولتی اسلامی را به جای آن بر سر کار آورد و ما نمی‌توانیم بگوییم که این فقط یک رویاست که در فکر متهمان و دیگر گروه‌های مشابه آنان و نیز آنانی که در برنامه‌ریزی به مانند آنان عمل می‌کنند، خطور کرده است.

اگر نیروهای (اسرائیلی) توانسته‌اند که این توطئه‌ها را خنثی کنند و نیروهای امنیتی دراین کار موفق عمل کرده‌اند و موفقیت این مجموعه در رسیدن به اهدافشان ناچیز بوده - بر اساس نظرات مطرح شده! - این عوامل نمی‌تواند دلیلی بر تخفیف مجازات طراحان توطئه‌هایی این چنینی باشد». در ادامه این چنین آمده است: دادگاه‌هایی که مجموعه‌های تروریستی را که اهداف سیاسی یا غیر آن را دنبال می‌کنند، محاکمه می‌کنند باید متوجه باشند که هنگام صدور رأی بهتر است بر مجازات شدید تأکید کنند و بازدارندگی ایجاد کنند. همه شهروندان در همه جا باید بدانند که اگر در یک مجموعه غیر قانونی با اهداف خطرناک سازماندهی شوند و از قدرت برای اجرای مقاصد خود استفاده کنند یا علاقه مند به استفاده از آن باشند (بویژه که برنامه‌ریزی خود را از نیت به فعل در آورند) حکمشان، حبس طولانی مدت خواهد بود.

عویض که از وکلای با تجربه و پیشکسوت است سلسله‌ای از احکام صادره در دادگاه‌های اسرائیل را برای ما شاهد آورد که تعدادی از متهمین اسرائیلی در آن به ارتکاب اعمال مشابه آنچه متهمان پیش روی ما به آن محکوم شده‌اند، دست زده بودند، اما مجازات‌هایی کمتر برای آنان در نظر گرفته شده است، اما ما هیچ دلیلی براینکه متهمان حاضر در این دادگاه اعمالی را که مرتکب شده‌اند از اقدامات متهمان گذشته کمتر باشد، نیافته‌ایم تا اینکه به تخفیف مجازاتی که وکیل مدافع از ما خواسته است، تن دهیم. بلکه برعکس، در اینجا اقدامی از جانب یک مجموعه که دارای یک رهبر است که خود آغازگر راه و مجری آن است، صورت گرفته است و از این جهت اقدامات این متهمان خطرناکتر از اقدامات کسانی است که وکیل مدافع آن را مورد اقتباس قرار داده است.

همه این مجازاتی که تک تک این افراد مستحق آن بوده و در قیاس با عملکرد همه آنان به آنان تعلق گرفته نتیجه اعمال و درجه فعالیت آنان است.

* براساس محکومیت در نظر گرفته شده برای متهمان، تخفیفی که لازم است در حق متهمان روا داشته شود فقط مشمول متهم ردیف ٤ (محمد احمد خلیل سماره متولد ١٩٥٤م از شهر جبالیا) می‌شود. ما برای متهم ردیف چهارم ٩سال زندان از تاریخ بازداشت در نظر گرفته‌ایم(١).

* متهمان ردیف ٣ و ٥ به نام‌های محمد عبدالهادی عبد الرحمن محمد شهاب متولد سال ١٩٥٦م از جبالیا و محمد عرب رمضان عرب مهره متولد ١٩٥٤م شهر جبالیا با اینکه از مسؤلان مجموعه بود، اما چون از مسؤلان اصلی آن چه از لحاظ درجه فعالیت و نوع آن و چه از لحاظ شخصیت فردی نبوده‌اند، هرکدام به ده سال زندان از آغاز زمان بازداشت به خاطر حمل و استفاده از سلاح محکوم می‌گردند.

چنان‌چه پیداست، متهم ردیف دوم به نام عبدالرحمن عبدالرحیم عبدالرحمن تمراز مسؤول مالی فعالیت مجموعه بوده است، اما با آنکه حضور بارز و مشارکت فعال در رهبری مجموعه خود داشته، فعالیت مسلحانه انجام نداده است، ما او را به حبس تعزیری به مدت ١٢سال از تاریخ بازداشت محکوم می‌کنیم.

* متهم ردیف اول شیخ احمد اسماعیل حسن یاسین متولد ١٩٣٦م در غزه الزیتون، مسئول اصلی تأسیس سازمان و کسی است که به صورت مستمر بر آن نظارت داشته است. ما با تأمل در شخصیت او، وی را مسؤول اصلی فعالیت مجموعه به صورت عملی تشخیص دادیم و به اعتبار اینکه او دچار خطا شده و دیگران را نیز به خطا رهنمون گشته و با بررسی وضعیت جسمانی وی و عواقب ناشی از آن و از جهت دیگر موافقت اولیه با گفته‌های دادستان مبنی بر اینکه نباید این شرایط را در نظر گرفت به این خاطر که روشن است که متهم علی رغم معلولیت از فعالیت در زمینه‌های غیرقانونی خودداری نکرده است با این وصف دادگاه نمی‌تواند شرایطی مانند این مرد را درنظر نگیرد، بر همین اساس تصمیم گرفتیم ضمن مد نظر قرار دادن وضعت سلامتی وی، حکمی را صادر کنیم که در صورت نبود چنین وضعیتی اشد مجازاتی را که دادستان در اظهارات خود برای متهم خواسته بود، در نظر می‌گرفتیم.

مضافاً اینکه مجازات متهم ردیف یک باید به مقدار مسؤولیتی که بیشتر از سایر متهمان در این قضیه بوده است، باشد. ما متهم ردیف شماره یک را به زندان تعزیری به مدت ١٣سال از زمان بازداشت محکوم می‌کنیم(١٤).

شیخ یاسین مدت ١١ماه از محکومیت خود را در زندان‌های «المجدل» «غزه» «بئرالسبع» و غیره گذراند سپس در تبادل اسیرانی که در سال ١٩٨٥م بین جبهه خلق به رهبری احمد جبریل و نیروهای اسرائیلی صورت گرفت آزاد گردید (١٥).

ایشان در غزه به گرمی مورد استقبال مردم و برادرانی که دیدار غیر مترقبه، تلخی دشواری‌های گذشته را از یاد آنان برده بودند قرار گرفت. شیخ بازگشت تا با درایت و آگاهی خود امور را نظم و ترتیب دهد و آنچه را که از آغاز به فکر انجام آن بود تکمیل نماید، زیرا در این مرحله منطقه با توفیق خداوند سبحان شاهد فعالیت گسترده دعوت بود. اقبال مردم به اسلام نیز افزایش یافته بود.

در این مرحله شیخ به این نتیجه رسید که زمان آغاز عملیات جهادی فرا رسیده است به همین سبب برنامه ریزی مجدد و انتقال به مرحله عمل را آغاز کرد. ایشان شروع به برگزیدن افراد مناسب برای این کار کرد بدون آنکه آنان را از هدف خود آگاه کند. او از گذشته درس گرفته بود. او در گذشته به کسانی که از آگاهی کافی در این زمینه برخوردار نبودند، اعتماد کرده بود. این مسئله موجب شده بود که او و جنبش اسلامی در دام سختی که باعث زندانی شدن آن‌ها گردیده بود و هنوز نیز تعدادی از دوستانش در آن باقی بودند، گرفتار آیند. این کار ما را به یاد جنبش شیخ عزالدین قسام انداخت. او نیز در ابتدا دعوت خود را آشکار کرد. این امر موجب شد که وی در احراش درگیر شود و در این درگیری‌ها خود و دو تن از برادرانش به شهادت برسند. این در حالی است که او از آگاهی مناسب و زمان کافی برای تأسیس سازمانی کامل برخوردار بود. ولی وضع کنونی بهتر از گذشته بود زیرا شیخ أحمد یاسین خود باقی ماند و تقدیر الهی بر این بود که به مکان اولیه خویش بازگردد تا کار خود را از سر گیرد و اندیشه جهاد در راه خدا در جایگاه مناسب خویش در عرصه فعالیت‌های اسلامی قرار گیرد.

شیخ احمد یاسین برای ورود مستقیم در کار تأمل نکرد. او به سرعت وارد عمل شد و در همان سالی که از زندان خارج شده بود بازسازی شاخه نظامی را آغاز کرد. یحیی ابراهیم السنوار در اظهارات خود در ٢٣/٥/١٩٨٩م آنچنان که در اسناد بازجویی‌های رسمی که وکلای مدافع امکان دسترسی به آن را داشته‌اند موجود است، گفته است: «شیخ احمد یاسین در توافق بین سازمان احمد جبریل با اسرائیل برای تبادل اسرا آزاد شد. من و خالد الهندی به دیدار شیخ احمد یاسین رفته و ما سه تن مشغول بررسی اوضاع شده و در بین همین موضوعات از حوادث منطقه نوار غزه و وضعیت امنیتی موجود و امور مخالف تعالیم اسلامی که در جریان بود و نیز جاسوسان نیروهای اسرائیل سخن به میان آوردیم و تصمیم گرفتیم که هرکدام از ما به کمک تعدادی از مردم اطلاعاتی از همکاری کنندگان با اسرائیل و عاملان پخش مواد مخدر و به اختصار هر چه که مخالف تعالیم اسلام است، جمع‌آوری کنیم»(١٦).

سپس یحیی السنوار «روحی مشتهی» را به شیخ معرفی کرد زیرا فکر می‌کرد که شیخ به تنهایی قادر به این کار نیست و به نظر او روحی مشتهی شرایط لازم را داراست «و می‌توان به او اعتماد کرد زیرا او جوان امینی است».

در این اثنا روحی مشتهی مانند دیگر جوانان مسلمان که در مدرسه اسلام پرورش یافته بودند به منزل شیخ رفت و آمد می‌کردند و شیخ بعد از اینکه یحیی السنوار روحی را به شیخ معرفی کرد ابتدا به بررسی ابعاد شخصیتی او پرداخت. خود روحی جمال مشتهی چگونگی ورود به مجموعه را اینگونه بازگو می‌کند: «در نیمه‌های سال ١٩٨٦م برای دیدار با شیخ احمد یاسین که در محله الزیتون غزه سکونت داشت به آنجا رفتم، تعداد زیادی از مردم نزد شیخ بودند و در همین دیدار شیخ از من خواست که برای بار دیگر با او دیدارکنم و در آن دیدار تنها باشم. این دیدار چند هفته بعد انجام گرفت و شیخ از من خواست که با او به یک شاخه امنیتی ملحق شوم و تشریح کرد که برنامه اصلی این گروه جمع‌آوری اطلاعاتی از کسانی است که بر ضد اسلام فعالیت می‌کنند. محله‌های خرید و فروش نوارهای مستهجن ویدئویی و محله‌هایی که به اعمال خلاف اختصاص دارند، از جمله اماکنی بود که من باید اطلاعاتی از آن‌ها جمع‌آوری می‌کردم. من نیز با آن موافقت کردم. او از من خواست که دیدار دیگری با او داشته باشم. در دیدار بعدی دانستم که وظیفه من و تعداد دیگری جمع‌آوری اطلاعاتی از فروشندگان مواد مخدر است»(١٨).

در جلسات بعدی، گروه تصمیم گرفت که شیخ احمد یاسین مسئول گروه باشد و روحی مشتهی و یحیی السنوار تحت امر مستقیم شیخ باشند. آنان توافق کردند که نوار غزه به دو منطقه شمالی و جنوبی تقسیم شود و هر منطقه به تناسب محل سکونت این دو تن زیر نظر او باشد.

یحیی السنوار می‌گوید که او حسن المقادمه از اردوگاه «الوسطی» و هاشم غراب و سعید النمروطی از منطقه خانیونس و صبحی رضوان و ناصر برهوم را از منطقه رفح برای این کار بسیج کرد. در منطقه شمالی نیز روحی مشتهی، فتحی حماد را از جبالیا، اسماعیل هنیه از اردوگاه الشاطیء، نبیل صوالحه از شیخ رضوان، سمعار عطاء الله از محله الدرج، علی الخبار از شجاعیه، حسن الصیفی از الزیتون، ابراهیم الزاغه از شهر جبالیا و صبحی رشید را از بیت حانون برای فعالیت در زمینه اهداف گروه بسیج کرد(١٩).

اینگونه بود که نمایندگان اولیه سازمان جدید تقریباً از همه شهرها و روستاهای نوار غزه برگزیده شدند، و هرکدام از نامبردگان نیز برای تأسیس شاخه‌های مستحکم سازمان در منطقه خود به آنجا اعزام گشتند. اما نمایندگان اصلی سازمان که تحت سرپرستی شیخ عمل می‌کردند به صورت غیر منظم و بر حسب نیاز با شیخ دیدار داشتند تا کسی متوجه فعالیت‌های آنان نشود. روحی مشتهی می‌گوید: ما گاهی یکبار در هفته و گاهی یکبار در ماه برای جلسه دور هم جمع می‌شدیم و آن هم زمانی بود که نیازی احساس می‌گشت و اگر نیازی در بین نبود دیداری هم صورت نمی‌گرفت.

مسئولان پس از مشورت تصمیم گرفتند نام سازمان جدید را سازمان «الجهاد والدعوة» بگذارند. کلمه «مجد» به عنوان نام اختصاری آن برگزیده شد. اهداف اساسی سازمان جدید احیای جهاد در راه خدا و نیز مقابله با فسادی که رژیم اشغالگر آن را در جامعه گسترش می‌داد و دعوت به سوی خداوند بود.

سپس سازمان بر اساس رغبت عمومی این عمل جدید را در بین آنان گسترش داد و سازمان را از این طریق تقویت کردند و به این ترتیب به طور مثال افرادی در جنوب مانند محمد ابوشقیر، زکی ماضی، افتیح خلف الله، ناصر البغدادی، جمال الهندی و توفیق ابونعیم به آن پیوستند و اطلاعات زیاد و مهم و جدیدی در بین اعضای سازمان درباره محلات فساد بویژه محله‌های خرید و فروش نوارهای ویدئویی فیلم‌های مستهجن به دست آوردند. آنان تصمیم گرفتند که این مکان‌ها را بسوزانند و به این ترتیب تعدادی از اماکن فحشا در نوار غزه را به آتش کشیدند(٢٠). در همین زمان اطلاعات بدست آمده درباره همکاری کنندگان با رژیم اسرائیل در منطقه نیز بسیار زیاد شده بود و این اطلاعات شبهاتی را درباره افراد زیادی در منطقه بوجود آورده بود. مسئولان مجد تصمیم گرفتند که از این افراد بازجویی شود. مجاهدان تعدادی از آنان را ربوده و از آنان بازجویی کرده و گروهی از آن‌ها را که همکاری آنان با نیروهای اشغالگر ثابت شده بود به قتل رساندند. شایعاتی منتشر شد که بر اساس آن، شیخ احمد یاسین با اعتراف خود این مزدوران و با تأمل بسیار به قتل آنان فتوا می‌داد و گاهی اوقات نیز شیخ از طرف تعدادی از جوانان پرشور که خواهان از میان برداشته شدن این مزدوران بودند تحت فشار قرار می‌گرفت. یکی از مسؤولان سازمان در اظهارات خود در تاریخ ٢٢/٥/١٩٨٩م می‌گوید: در اثنای بازجویی از یکی از مزدوران ما از ماسک استفاده نکردیم. من به نزد شیخ رفتم و موضوع را با او در میان گذاشتم و گفتم که فرد مذبور در بازجویی ما را شناسایی کرده و ما صدای او را ضبط کرده‌ایم و او به اعمال خود اعتراف کرد. ما همچنین صحبت‌های او را در دفتر مخصوصی که به شیخ دادم، نوشتیم. من به شیخ گفتم که ممکن نیست که بعد از اینکه او ما را شناخت بتوانیم او را آزاد کنیم(٢١).

سازمان جدید چندین عملیات نظامی را برضد اهداف نظامی اسرائیل انجام داد. از جمله این عملیات‌ها پرتاب نارنجک به داخل پایگاه‌های صهیونیست‌ها و گشتی‌های آنان بود. سازمان گسترش پیدا کرد و رهبری آن به شیخ صلاح مصطفی شحاده که از ساکنان بیت حانون و یک پژوهشگر اجتماعی بود، سپرده شد. او کارمند مرکز تحقیقات اجتماعی بود و بعد از آن در دانشگاه اسلامی به کار مشغول شد و به عنوان مسؤول امور دانشجویی آن منصوب گشت و نیز خطیب مساجد «العجمی» و «عمربن عبدالعزیز» بود. او شیخی زیرک، با استقامت و صبور بود که توانست به موفقیت‌های چشمگیری در عرصه دعوت اسلامی نه تنها در بیت حانون که در همه نوارغزه به صورت عام دست یابد. این موفقیت‌ها و نیز هوش سرشار و قدرت فراگیری سریع ایشان در تمام زمینه‌ها بویژه در زمینه نظامی او را شایسته رهبری حتی بالاتر از کسانی که از او زودتر به سازمان پیوسته بودند ساخته بود. او توانست به خاطر شخصیت منحصر به فرد و جذاب خود برادران دیگر را نیز قانع سازد و برادران دیگر نیز نام «عبد رب الرسول سیاف» یکی از فرماندهان گروه‌های جهادی افغانستان را به عنوان تبرک بر او نهاده بودند. شیخ صلاح توانست فعالیت‌های سازمان را گسترش دهد و آن را به نحو خوبی اداره کند و افراد جدیدی را به آن ملحق سازد و در عملیات‌های مختلف شرکت دهد که از مهم‌ترین آن‌ها محمد یوسف الشراتحه یکی از اعراب بدوی از ساکنان جبالیا و از نگهبانان دانشگاه اسلامی بود. محمد الشراتحه در اظهاراتی در تاریخ ٢١/٥/ ١٩٨٩م می‌گوید: شیخ صلاح شحاده (که در زندان با او آشنا شده بودم «محمد الشراتحه به خاطر کشف تعدادی گلوله در ماشین وی توسط نیروهای امنیتی رژیم اشغالگر به سه سال زندان محکوم شده بود که آن را در سال‌های ١٩٨٤/١٩٨٧م گذراند»). نزد من آمد و از من خواست که به یک سازمان به نام مجد بپیوندم و من نیز با او موافقت کردم.

شیخ صلاح شحاده ارتباطات سازمان را بر اسلوبی سری و قدرتمند بنا نهاد و برای تماس اعضا با رهبران رمزها و شماره‌های سری و کدهای ویژه‌ای انتخاب کرد. او نقاط کور زیادی را تعیین کرد که شاخه‌های مختلف بدون اینکه یکدیگر را بشناسند و مشخصات افراد سازمان لو برود با یکدیگر تماس بگیرند.

محمد الشراتحه درباره چگونگی پیوستن خود به سازمان می‌گوید: «شیخ صلاح شحاده به من خبر داد که بعد از مدتی چند نفر به دیدن تو خواهند آمد و نام‌های به تو خواهند داد که در آن چیزهایی از تو خواسته شده است. حدوداً سی روز بعد در صبح یکی از روزها مردی نقابدار به نزد من آمد و نام‌های به من داد و بعد از رفتن او نامه را گشود که در آن چنین آمده بود: ما یک سازمان اسلامی مسلح هستیم و شما را به عنوان یک جوان پاک می‌شناسیم و اگر به کار با ما علافه مند باشی بر روی تابلوی ایست نزدیک خانه‌ات علامت ضربدر بگذار، اگر ما این علامت را مشاهده کنیم، پی خواهیم برد که تو به همکاری با ما مایلی و بعد از آن نام‌های را در زیر سنگی که بر روی آن شماره ٤٦ حک شده است، می‌گذاریم. روز بعد من رمز مربوطه را در محل معین نوشتم و غروب همان روز وقتی از آنجا می‌گذشتم آن علامت پاک شده بود و به جای آن یک خط کشیده شده بود که فهمیدم برای برداشتن نامه باید به محل شماره (٤٦) بروم و فهمیدم که این نقطه به عنوان نقطه کور من به شمار می‌رودو در نزدیکی یک تیرک عمودی کوچک قطعه‌ای یافته که رقم ٤٦ بر روی آن نوشته شده بود و زیر آن یک سنگ بوده و یک نامه در زیر آن قرار داشت. نامه را باز کردم که در آن نوشته شده بود که: آن‌ها مرا در سازمان خویش پذیرفته‌اند (٢٢).

شیوه پذیرش هر فرد در این مجموعه به گونه‌ای بسیار پیچیده بود و به مدت زمان طولانی نیاز داشت و مشروط بر این بود که فرد دیگران را نشناسد. سازمان در زمان شیخ صلاح شحاده به چندین عملیات نظامی از جمله تیراندازی مبادرت ورزید که در اثنای یکی از آن‌ها یکی از کارگران حفاری یهودی در منطقه شیخ رضوان کشته شد که این عملیات را محمد الشراتحه با همکاری نفری دیگر از افراد سازمان که نامش عبد ربه ابوخوصه ٢٩ساله از ساکنان جبالیا بود، انجام داد. در عملیات دیگری محمد الشراتحه به کمک همین مرد با یک مسلسل به ماشین جی‌ام سی اسرائیلی تیر اندازی کرد. همین سازمان به انجام چند عملیات انفجار نیز دست زد(٢٣).

بعد از بازداشت شیخ صلاح شحاده با تعدادی دیگر درسال ١٩٨٨م شیخ احمد یاسین مسئولیت رهبری سازمان مجد را به آقای نزار محمد محمود عوض الله متولد سال ١٩٥٧م از ساکنان محله الصبره شهر غزه و یک مهندس بود، سپرد. نزار می‌گوید: اواخر ماه دسامبر ١٩٨٨م به دیدار شیخ احمد یاسین رفتم. در گفتگوی بین من و شیخ احمد یاسین، او از من خواست که به حماس ملحق شوم و مسؤولیت سازمان نظامی آن را بر عهده بگیرم، زیرا مسئول نظامی آن یعنی شیخ صلاح شحاده در زندان به سر می‌برد. من با اینکار موافقت کردم. شیخ در همان زمان از من خواست با چهار تن از اعضا برای تأسیس تیم‌های نظامی در مناطقشان تماس بگیرم.

شیخ یاسین در مرحله‌ای که شاخه نظامی هدف حمله قرار گرفت در بیرون از زندان به سر می‌برد. او سازمان را دوباره تحت سرپرستی مهندس نزار عوض الله بازسازی کرد و پس از آماده کردن چند تیم در نوار غزه آن را گسترش داد. بنا به گفته آقای نزار عوض الله شیخ احمد یاسین به کمک صفوت النونو شروع به جمع‌آوری کمک‌هایی برای سازمان کرد و تجهیزات باقی مانده از سازمان را پس از حمله به آن بازسازی کرد و از من خواست که من حسن الصیفی را بفرستم تا با شماره (١٠١) که رمز محمد الشراتحه بود تماس بگیرد زیرا حسن و محمد بعضی از افراد قبلی سازمان را که دستگیر نشده بودند می‌شناختند.

شاخه نظامی دوباره فعال شد و توانست گام‌هایی همطراز سازمان اول و به سوی پیشرفت بردارد. در این مرحله سازمان موفق به ربودن دو سرباز اسرائیلی گردید. در سخنان نزار عوض الله که در تاریخ ٢٥/٥/١٩٨٩م ٩/أص ٤ اینگونه آمده است: دو ماه پیش حسن الصیفی پیامی برایم ارسال کرد که در آن آمده بود، تیم زیر نظر ١٠١ مرکب از دو نفر، یک سرباز ارتش اسرائیل را ربوده‌اند. آن‌ها پس از تیراندازی به سوی او سلاح و وسایلش را از او گرفته‌اند.

در این مرحله مردم از ربوده شدن یک سرباز اسرائیلی با خبر شدند و سازمان نیز خواست که او را با تعدادی از زندانیان مبادله کند. نزار عوض الله نیز با اینکار موافقت کرد، اما شیخ از او خواست که پیامی به حسن بفرستد و او از تیم جبالیا بخواهد که اقدامی جهت برقراری تماس با نیروهای اشغالگر انجام ندهد، زیرا شیخ موافق این کار نبود(٢٤).

نزار عوض الله در همان جا می‌افزاید، سه هفته پیش از دستگیری‌اش در اوایل ماه می‌١٩٨٩م «پیام دیگری از حسن الصیفی دریافت کردم که در آن آمده بود: تیم جبالیا (تیم محمد شراتحه) یک سرباز دیگر صهیونیست (ایلان سعدون) را ربود و او را در نزدیکی تل آویو به قتل رساند و تیم به نوار غزه بازگشته است»(٢٥).

در همین اثناء شیخ نیز دستگیر شد و به صورت رسمی از مسائل بی‌خبر ماند.

شیخ احمد یاسین تکیه‌گاه جنبش و مرکز ثقل آن بود و بیشتر مسائل به او باز می‌گشت. مثلاً‌ زمانی که روحی مشتهی و یحیی السنوار در اوایل سال ١٩٨٩م به فکر فرار از زندان افتادند تنها کسی که می‌توانست به آنان کمک کند، شیخ احمد یاسین بود. به همین دلیل بوسیله پیامی برای او فرستاده و به او اطلاع دادند که به فکر فرار هستند. شیخ نیز نام‌های برای نزار عوض الله فرستاد و از او خواست که در شب فرار آن‌ها دو اتومبیل را در ساعت سه صبح در نزدیکی زندان آماده کند، اما این کار بر طبق حکایت‌های پرونده‌ها به عللی که ذکر نشده عملی نشد(٢٦).

شیخ احمد یاسین کسی بود که برای اولین بار دایره فعالیت‌های جنبش مقاومت اسلامی را به کرانه باختری گسترش داد و به اتفاق جمیل حمامی «ابو حمزه» به آن سرو سامان بخشید. ابو حمزه بعدها مسئول جنبش اسلامی در کرانه باختری گردید. در اعترافات جمیل عبدالرحیم عبدالکریم حمامی در تاریخ ٢٠/٩/١٩٨٨م آمده است، او برای دیدار با شیخ سعید بلال به خانه ایشان در نابلس رفته بود، زیرا او کارمند اوقاف بود. در زمان ملاقات که همزمان با عمل جراحی بر روی انگشت پای او صورت گرفت، ایشان گفتند که شیخ احمد یاسین از وی خواسته است که تو را ببیند. من از شیخ سعید بلال پرسیدم که شیخ احمد یاسین چرا خواهان ملاقات با اوست، او گفت که از موضوع اطلاع ندارد. پس از چهار روز برای دیدار شیخ یاسین به غزه رفتم زیرا او را از چهار، پنج سال قبل زمانی که به مسجد الأقصی می‌آمد می‌شناختم و با او در خانه‌اش ملاقات می‌کردم. در خانه شیخ من و ایشان در یک اتاق تنها با یکدیگر نشستیم و هنگامی که شیخ از من درباره آمادگی‌ام درباره دریافت و فتوکپی و توزیع منشورات حماس در قدس پرسید، پس از اندکی فکر با آن موافقت کردم. در اوایل سال ٨٨م شخصی به نام فایز به مسجد الأقصی آمد و به من گفت که شیخ احمد یاسین از غزه او را فرستاده است. او بیانیه‌های حماس را به من داد و خود بازگشت. پس از آن هر وقت که بیانیه‌ای از طرف حماس در غزه صادر می‌شد شخصی آن را برایم می‌آورد و می‌گفت که از طرف شیخ آمده است (٢٧).