آغاز فعالیتهای نظامی
شیخ احمد خواستار آغاز مبارزات مسلحانه بود، اما افراد جنبش با وجود آگاهی از فعالیتها وتجارب دیگران، هنوز آمادگی لازم را برای این کار نداشتند. تفاوت زیادی میان آگاهی تئوریک از یک مسئله با تطبیق عملی آن وجود دارد. این تفاوت هنگامی بیشتر احساس میشود که بدانیم که پیشرفت گستردهای در علوم مختلف پدید آمده است و طرفهای درگیر در عرصه جهانی از اسالیب مختلف فریب و نیرنگ برای پیشبرد اهداف خود استفاده میکنند. علاوه بر آن دست سرویسهای جاسوسی و نظامی «اسرائیل» برای آگاهی از جدیدترین دستاوردهای علمی و اطلاعاتی و مخابراتی در نقاط مختلف جهان نیز کاملا باز است.
به همین علت بود که شیخ احمد در نظر داشت که شورا یا کمیته ویژهای تشکیل دهد تا این شورا روشهایی را که به وسیله آن میتوان به سلاح دست یافت و از آن استفاده کرد و نیز آموزشهای لازم برای این کار را مشخص کند. کمیتهای متشکل از آقایان عبدالرحمان تمراز، دکتر ابراهیم المقادمه و دکتر احمد الملح تشکیل شد.
کار این سه تن مشحص بود. اینان ابتدا باید اسلحه تهیه میکردند. بنا بر آنچه در اسناد بازجویی و اظهارات بعضی از آنها آمده است، آنها برای به دستآوردن سلاح به هر مقدار، بدون برنامهریزی و شناخت کامل هدف و امکانات لازم جهت تحقق هدف، از هر راهی استفاده میکردند. به گفته محمد عرب رمضان مهره ملقب به ابو رمضان آنان توافق کرده بودند از هر راهی که ممکن بود سلاحی از آن تهیه شود، استفاده کنند(١).
عبد الرحمن تمراز به سبب آنکه در زمینه انتقال کپسولهای گاز در نقاط شمالی (نوار غزه) بیشتر از دوستان دیگر با مردم معاشرت و رفت و آمد و بیشتر از آنان از احوال مردم آگاهی و ارتباط منظمتری با جامعه داشت، میتوانست نقش فعالتری در این زمینه ایفا کند.
به همین علت از طرف دوستان به عنوان مسئول فراهم کردن و انبار سلاح انتخاب شد و در این کار دکتر ابراهیم المقادمه و دکتر احمد الملح نیز باید با او همکاری میکردند. چنان که از گفتههای عبدالرحمن تمراز ملقب به ابو ماهر برمیآید یک سال قبل از شروع کار، شیخ احمد یاسین به صورت فردی برای چنین کاری برنامهریزی کرده بود و ممکن است که عبدالرحمان تمراز را نیز از این موضوع آگاه کرده باشد. در بیشتر مواقع عبدالرحمن تمراز از افکار شیخ در مراحل مختلف فعالیت اسلامی از مرحله دعوت گرفته تا تکوین و از آنجا تا مرحله جهاد و تجهیز علیه اشغالگران و حامیان آنان، آگاه بود. به همین علت و مانند کارهای گذشته شیخ از ابو ماهر خواست که به عمان برود تا با برخی از رهبران جریان اسلامگرا بویژه استاد یوسف العظم عضو مجلس اردن در این کشور ملاقات کند. ابوماهر در ماه آوریل ١٩٨٣م به بهانه دیدار با برادر خویش عبدالحلیم به امان مسافرت کرد. شیخ پیش از مسافرت ابوماهر، او را از هدف آگاه کرده بود و کلمه رمزی که باید گفتگو با استاد یوسف العظم را با آن شروع میکرد به او گفت. شیخ از ابوماهر خواست که اوضاع نوار غزه بویژه اوضاع برادران را پس از مصائب ١٩٨٣م و خروج نیروهای مقاومت فلسطین از لبنان برای استاد یوسف تشریح کند و بگوید که با این وصف شیخ پیشنهاد کرده است که در این مرحله اسلامگرایان باید فعالیت بارزی داشته باشند تا شاید خلاء موجود پر شود و اعتماد به نفس مردم فلسطین پس از خروج نیروهای مقاومت از بیروت و طرابلس به آنان باز گردد. چه بسا که شیخ به این نتیجه رسیده بود که اسلامگرایان باید بر ضد دشمن صهیونیستی به میدان جهاد در آیند.
عبدالرحمن به امان مسافرت کرد و با گفتن کلمه رمز همه آنچه را که شیخ از او خواسته بود و نیز تصمیم شیخ برای شروع جهاد و فعالیت نظامی علیه اشغالگران و اینکه اکنون زمان ورود اخوان به عرصه جهاد فرا رسیده است با استاد یوسف العظم در میان نهاد(٢).
ابوماهر از استاد یوسف العظم خواست که در فراهمکردن سلاح برای جهاد در راه خدا آنان را یاری دهد، اما یوسف العظم جواب داد که او قادر به ارسال سلاح برای آنان نیست و فقط میتواند مقداری پول برای آنان بفرستد و در همان وقت ٨٠٠ دینار اردنی برای خرید سلاح - همچنان که در اسناد آمده است - به او داد. عبدالرحمن به غزه بازگشت و با شیخ احمد یاسین دیدار کرد و آنچه را بین او و استاد یوسف العظم گذشته بود به او بازگفت و مبلغ کمک را به شیخ تحویل داد.
ابراهیم المقادمه در یک گفتگو ابراز داشت که در برنامهریزی برای شروع فعالیتهای نظامی و جهاد در راه خدا در سالهای ٨٢ و ٨٣م شرکت کرده است و پس از نه ماه چهار نفر (شیخ احمد یاسین، تمراز، ابراهیم المقادمه و احمد الملح) در جلسهای راههای دستیابی به سلاح را با هم بررسی کردند(٣).
ابراهیم المقادمه پیشنهاد کرد که سلاحهای مصری را که بعد از جنگ ١٩٦٧م در نوار غزه در دست مردم باقی مانده است، خریداری کنند، اما عبدالرحمان تمراز به حاضران گفت که او شخصی را میشناسد که میتواند برای آنان سلاح تهیه کند. کسان دیگری هم هستند که میتوانند از داخل اسرائیل سلاح خریداری کنند و پیشنهاد داد که المقادمه و دکتر الملح نیز در انبار کردن سلاح با او همکاری کنند(٤).
نظر عبدالرحمان در مقایسه با برادران دیگر تازهتر به نظر میرسید. اما دیگران روشها و راهها و حتی اشخاصی را که بتوان با آنان درباره این کار صحبت کرد، نمیشناختند. به همین علت خرید سلاح از این طریق به عهده عبد الرحمان گذاشته شد.
شخصی که عبدالرحمان تمراز از او صحبت کرده بود «محمد شهاب» نام داشت. او داروساز بود و در مصر درس خوانده و صاحب داروخانه قدس در شهر جبالیا بود و از شواهد بر میآید که عبدالرحمان قبل از این جلسه با او دیدار کرده و موضوع خرید سلاح برای آغاز فعالیتهای جهادی را با او درمیان نهاده بود. محمد شهاب مسئول جمعیت اسلامی شهر جبالیا بود و بر ضرورت جهاد و فعالیتهای مسلحانه اسلامگرایان نیز تأکید میکرد. او پیشنهاد عبدالرحمان را پذیرفت و گفت که یکی از اقوامش به نام محمد سماره (یکی از اقوام سببی محمد شهاب) برادری دارد که به خاطر داشتن سلاح در زندان به سر میبرد و ممکن است که او افرادی را بشناسد که یا خود سلاح داشته باشند یا به خرید و فروش آن تمایل دارند (٥). او تأکید کرد که محمد سماره مرد پاک و مورد اعتمادی است و از عبدالرحمان خواست که او را به گروه ملحق کند. عبدالرحمان تمراز نیز برای درخواست پذیرش عضویت محمد سماره در تیم به خدمت شیخ یاسین رفت و ایشان نیز با این کار موافقت کردند. در همان موقع مقداری پول نیز برای خرید سلاح از شیخ درخواست کرد و شیخ مبلغ ١٠٠٠ دینار به او داد. عبدالرحمان تمراز مبلغ را به محمد شهاب داد تا او کار را انجام دهد، زیرا او ساکن شهر جبالیا بود و از همه بهتر آن شهر و ساکنانش و کسانی را که به خرید و فروش سلاح مشغول بودند، میشناخت.
محمد سماره شخصی را به محمد شهاب معرفی کرد که نام او «محمد عرب رمضان عرب مهره» بود. او از ساکنان جبالیا و بنا بود. شهاب نیز او را به عضویت و همکاری دعوت کرد. محمد رمضان نیز موافقت کرد و پذیرفت که زمینش را برای پنهانکردن سلاحها در اختیار آنان بگذارد.
محمد عرب مهره تلاش کرد کانالی را پیدا کند که از طریق آن بتواند سلاح بخرد. همزمان محمد سماره در پی راه دیگری برای همین منظور بود. محمد سماره در طی این برنامه با فرد دیگری به نام علی سلیمان سلامه ابو قعیس که همسایه و دوست برادر زندانی او بود، آشنا شد و از او خواست که سلاحی برای او تهیه کند و او هم یک روز بعد یک قبضه کلت برای او آورد. محمد سماره با این کار تشویق شد و همکاری خود را با ابو قعیس ادامه داد. اما عرب مهره راه دیگری که غیر عادی بود برگزید. او بدون آنکه وضعیت را کاملا بسنجد و هدف را به خوبی بشناسد یا از اغراض اشخاصی که با آنان همکاری میکرد، آگاهی کافی داشته باشد ارتباط خود را با آنان آغاز کرد. او نمیدانست که با گروهی اسلامی همکاری میکند که اهدافش بسیار شریف است و اعضای این گروه به هیچ وجه مایل نیستند که با بدی و شرارت ارتباط برقرار کنند. به خاطر این اشتباه، او با یک تاجر سلاح و مواد مخدر به نام نایف حسن غلاوی وارد معامله شد. ظن غالب بر این است که این دست افراد دارای رفتاری عادی نیستند. او در بازجویی اعتراف کرد که مقدار ٧ کیلوگرم حشیش را به مبلغ ٧٤٠ دلار به عوده ابو شدای فروخته است و این یکی از اتهامات او بود(٦).
این فکر که از هر راه ممکن باید سلاح تهیه شود او را وا داشته بود که به این وضعیت وخیم دچار شود، زیرا نایف غلاوی همان کسی بود که باعث کشف بقیه مراحل عملیات شد، زیرا موجب وارد شدن تعداد زیادی به این جریان شد و از فعالیت افراد زیادی آگاه گردید و از اهداف آنان با خبر شد.
سفرها برای خرید سلاح آغاز شد و محمد عرب مهره، نایف غلاوی، محمد سماره، علی ابوقعیس به این کار مبادرت ورزیدند. آنها با ماشینهایی از نوع پژو ٤٠٤ و فولکس واگن به بئر السبع و الطیره و منطقه قدس رفتند تا سلاح بخرند. این رفت و آمدها و کارهای نادرست دیگر موجب شد که تعداد زیادی از آن آگاهی یابند. از جمله این افراد شخصی به نام جمعه از عشایر بئرالسبع بود. یک سرباز یهودی که دنان نامیده میشد نیز به جمع پیوست. همچنین عوده ابو شارب، علی الحمیدی، محمد مشهراوی، رشاد برعی و یک تاجر سلاح در الطیره به نام ابوعلی از جمله این افراد اضافی بودند.
برای نایف در این فعالیت چیزی جز سود مهم نبود او در بخشی از اعترافات خود (در مورخه٢٥/٦/٨٤)می گوید: «یک کلت از نوع (طمونه طوبی) را به قیمت ٣٦٠ دینار اردنی خریده و آن را به افراد گروه فروختم و ٤٠ دینار سود بردم» سپس در جای دیگر میگوید (سطر ٢٠ و٢١برگه اعترافات وی): در مقابل دلالی برای خرید چند کلت مبلغ ٦٠ دینار از نسیبه علی دریافت کرد. باید این را خوب بدانیم که همکاری با تاجران اسلحه مانند قرار دادن خود در بین دندانهای یک حیوان درنده و گرسنه است.
در اثنای انتشار خبر و آگاهی افراد زیادی از آن، نیروهای امنیتی صهیونیستها نیز از موضوع با خبر شدند و آن را فرصتی برای آگاهی از هر نوع فعالیت نظامی دانستند. ابتدا افرادی را جهت وارد کردن سلاح و معامله با تجار سلاحی که با محمد سماره و محمد عرب مهره و علی ابو قعیس ارتباط داشتند به کار گماردند و سپس شماره سلاحهای معامله شده را دقیقاً ثبت کردند.
از کارهای عجیب و خطاهای فاحش این بود که محمد سماره سلاحهایی از تجار سلاح و مواد مخدرخرید در حالی که او کاملاً به کارهای آنان آگاه بود و نیز از کسانی که آنها را نمیشناخت، سلاح خرید و نیز با اصرار شخصی به نام محمد بداوی از یک سرباز اسرائیلی سلاحی را خرید. در یک مورد دیگر نیز که نایف غلاوی با محمد مهره و محمد سماره برای دیدار با یک نفر در بئر السبع رفته بودند، در نزدیکی خانه او پیاده شده و هنگامی که صاحب خانه را از دور دیدند، نایف با صدای بلند از او پرسید: «سلاحی برای فروش نداری؟» انگار آنها برای خرید گوسفند یا بز بدون هیچ مشکلی به آنجا رفتهاند!(٧).
اما جالب این است که قیمت همه سلاحهایی که به مجموعه وارد میشد به صورت کامل پرداخت گردید و مبلغ آن به حدود ١٣ هزار دینار بالغ شد. پخشکردن سلاحها براساس توافق جمعی در منزل شیخ احمد یاسین در بین عبدالرحمن تمراز، ابراهیم المقادمه واحمد الملح انجام شد تا شیخ احمد یاسین از موضوع دور نگه داشته شود. به همین سبب وقتی که سلاحی به دست عبدالرحمن تمراز میرسید او با دوستان دیگر تماس میگرفت و سلاحها را در بین یکدیگر توزیع میکردند. بخشی از سلاحها هم به اعتراف عرب مهره نزد او و محمد صابر ابوعوده پنهان میشد و این فرد مذکور در اعترافات خود در برابر بازپرس حاییم بوطبول در روز ١/٧/٨٤م در زندان غزه گفته است که او را فریب دادهاند.
این وضع مدت زیادی دوام نداشت، زیرا نیروهای امنیتی اوضاع را زیر نظر داشتند و هنگامی که به این نتیجه رسیدند که این عملیات باید متوقف شود در یک عملیات غافلگیرانه عرب مهره و علی ابو قعیس را به دام انداخته و تحقیقات مقدماتی را با اطلاعاتی که در اختیار داشتند از آنان آغاز کردند و به وسیله شکنجه و آزار و ضرب و شتم به اطلاعات دیگری در این زمینه دست یافتند.
از تاریخ دستگیری آنان یعنی ١٥/٢/٨٤م تا اوایل ژوئن یعنی ١/٧/٨٤م که شکنجه این افراد به وسیله مأموران سازمانهای اطلاعاتی صهیونیستها ادامه داشت و به شکسته شدن دست و پای برخی از دستگیر شدگان انجامید و این افراد بیشتر مورد اذیت قرار میگرفتند، اعتراف زیادی از آنان گرفته شد. در این برهه شیخ یاسین نیز به همراه پنج نفر متهم و چهار صفحه اتهام علیه او تنظیم گردید. دکتر احمد الملح به محض آگاهی از دستگیریها موفق شد به خارج از فلسطین برود.