قناعت رسول خدا ج
پیامبر جبه چیزی که داشت راضی بود و از کسی چیزی در خواست نمیکرد و به دنبال مال کسی نبود. آنحضرت جبوسیلهی مال و دارایی بانو خدیجهلبه تجارت میپرداخت،و سود بسیاری میکرد بدون اینکه چشم طمع به این مال داشته باشد. از مالی که مسلمانان در میدانهای جنگ به دست میآوردند دوری میکرد، و از آن چیزی نمیگرفت بلکه آن را در بین یارانش تقسیم میکرد.
پیامبر جبر روی حصیر میخوابید، اصحاب آثار حصیر را بر روی بدنش میدیدند و خواستند تا زیرانداز نرمی برایشان فراهم کنند تا بر روی آن بنشینند، پس به آنها گفت: «مَا لِى وَمَا لِلدُّنْيَا مَا أَنَا فِى الدُّنْيَا إِلاَّ كَرَاكِبٍ اسْتَظَلَّ تَحْتَ شَجَرَةٍ ثُمَّ رَاحَ وَتَرَكَهَا». [ترمذی و ابن ماجه] یعنی: «مرا به دنیا چه کار؟ من در دنیا جز مانند سواری که بر سایهی درختی استراحت نموده و بعداً آن را ترک نموده و میرود، نیستم».