اخلاق اسلامی

فهرست کتاب

ایثار

ایثار

حذیفه عدوی در جنگ یرموک دنبال پسر عمویش می‌‌گشت، همراه او یک ظرف آب بود، بعد از مدتی او را زخمی یافت، از او پرسید: آب می‌‌خواهی؟ او با موافقت اشاره کرد. قبل از اینکه آب بخورد صدای آه و ناله‌ی مرد دیگری را شنید. پسر عموی حذیفه به‌سوی او اشاره کرد، تا برود و آب را به مردی که درد می‌‌کشید بدهد، حذیفه به‌سوی او شتافت، و هشام بن عاص را یافت.

هنگامی که می‌‌خواست به او آب بدهد صدای مرد دیگری را شنید که گفت آه، هشام اشاره کرد تا حذیفه با آب به‌سوی او برود، وقتی پیش او رفت جان سپرده بود، پس با آب به طرف هشام برگشت دید که او هم مرده است، و وقتی که به طرف پسر عمویش رفت، او نیز جان داده بود.

و همه آن‌ها می‌‌خواستند دیگری را بر خود در نوشیدن آب ترجیح دهند.

زنی نزد رسول الله جآمد و برایش جامه‌ای را به عنوان هدیه آورد. پیامبر جبدان آن نیاز داشته و آن را به تن نمود. یکی از صحابه او را دید و آن را طلب کرد، و گفت: یا رسول الله، چه زیبا است، این را بر تن من بپوشان. پیامبر جآن را از تن خود درآورده و به او بخشید. صحابه به آن مرد گفتند: این کار تو درست نبود، پیامبر جبه این لباس احتیاج داشت، از او خواستی چون می‌‌دانستی که درخواست کسی را رد نمی‌‌کند. مرد گفت: به خدا سوگند که من آن را برای پوشیدن از او درخواست نکردم، بلکه برای کفن می‌‌خواستم. [بخاری] مرد آن را به عنوان تبرک از رسول الله جنگه داشت تا اینکه کفن او شد.

مردی گرسنه به نزد پیامبر جکه در مسجد بود آمد، و از او غذا طلب نمود، پیامبر جکسی به خانه فرستاد تا برایش غذا بیاورند، و به جز آب چیزی نیافتند. پیامبر جفرمود: «چه کسی امشب مهمان را ضیافت می‌‌کند تا رحمت خدا بر او باشد». مردی از انصار گفت: من یا رسول الله. مرد انصاری مهمان را به‌سوی خانه‌اش برده و به همسرش گفت: آیا چیزی داری؟ گفت نه، به جز غذای بچه‌ها. به غیر از غذای کمی که فقط کفاف بچه‌های کوچکمان را می‌‌کند، چیزی نداریم. گفت: بچه‌ها را سرگرم کن تا خوابشان ببرد. هنگامی که مهمان داخل شد چراغ را خاموش کرد، و هرچه غذا داشتند جلوی مهمان گذاشت. خود در کنار مهمان نشست و وانمود کرد که دارد با او غذا می‌‌خورد، مهمان تا جایی که سیر شد خورد. و آن مرد و همسرش با بچه‌هایشان گرسنه خوابیدند.

هنگام صبح، مرد همراه مهمان به نزد پیامبر جرفتند. آن حضرت جبه مرد انصاری گفت: «خداوند از کار شما در عجب ماند به دلیل مهمان نوازی امشب‌تان». [مسلم]. خداوند متعال این آیه را نازل فرمود: ﴿وَيُؤۡثِرُونَ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ وَلَوۡ كَانَ بِهِمۡ خَصَاصَةٞ[الحشر: ٩]. یعنی: «و هر چند در خودشان احتیاجى [مبرم] باشد آن‌ها را بر خودشان مقدم مى‏دارند».

بیشتر از سی مرد میهمان ابوحسن انطاکی بودند. تنها مقدار کمی نان گرده داشتند که کفافشان نمی‌‌داد. نان را به اندازه‌های کوچک بریدند، و چراغ را خاموش کردند برای اینکه هر کدام می‌‌خواستند تا دیگری طعام را بخورد و دیگری را بر خود ترجیح می‌‌دادند، ولی هیچکدام از آن‌ها غذا را نخوردند.