اخلاق اسلامی

فهرست کتاب

راستگویی

راستگویی

حکایت می‌‌شود که مردی نافرمانی خداوند سبحانه و تعالی را نموده و عیب‌های بسیاری داشت. با اینحال می‌‌کوشید خود را اصلاح کند ولی نمی‌‌توانست. بنابراین پیش یک دانشمند رفته و از او درخواست راهنمایی نمود تا بتواند عیب‌های خود را برطرف کند. مرد دانشمند به او دستور داد تا تنها یکی از عیب‌هایش را معالجه نماید و آن عیب دروغگویی بود. به او توصیه نمود تا تحت هر شرایطی راستگویی پیشه کند و از او پیمانی برای این کار گرفت. مدتی بعد مرد که می‌‌خواست شراب بنوشد، آن را خرید و جامی را پر نموده و وقتی آن را به دهان خود نزدیک کرد، با خود گفت: وقتی آن دانشمند از من بپرسد: آیا شراب نوشیدی؟ چه پاسخ خواهم داد؟ مگر می‌‌توانم به او دروغ بگویم؟ نه، هرگز شراب نخواهم نوشید.

روز بعد در پی گناه دیگری بود، باز پیمان راستگویی با دانشمند را به یاد آورده و از آنجام آن منصرف گشت. خلاصه هربار که می‌‌خواست گناهی را مرتکب گردد، برای آنکه مجبور نشود به ان عالم دروغ بگوید خودداری می‌‌نمود. باگذشت مدتی آن مرد به یمن پایبندی به راستگویی، از تمام عیب‌ها خود را پاک نموده بود.

در حکایت دیگری چنین آمده: کودکی بود که، به شوخی و به جدی، بسیار دروغ می‌‌گفت. یک روز که داشت کنار دریا شنا می‌‌نمود، تظاهر به غرق شدن کرده و فریاد می‌‌زد: کمک! کمک! ... دارم غرق می‌‌شوم. دوستانش به یاریش شتافتند و دیدند که او آن‌ها را فریب داده و دارد می‌‌خندد. پسرک چند بار این عمل خود را تکرار نمود.

یکی از این دفعات موجی بالا آمده و و چیزی نمانده بود پسرک غرق شود. پسرک شروع کرد به فریاد زدن و کمک خواستن ولی دوستانش گمان کردند که او باز مثل همیشه به آنان دروغ می‌‌گوید و به کمک او نرفتند. تا آنکه کسی که از آنجا عبور می‌‌کرد به سمت او رفته و نجاتش داد. پسرک به دوستانش گفت: خداوند مرا به خاطر دروغ گفتنم مجازات کرد. بعد از این دیگر هرگز دروغ نخواهم گفت. از آن پس دیگر هرگز آن پسر دروغی نگفت.