اخلاق اسلامی

فهرست کتاب

رازداری

رازداری

انس بن مالکسخدمتکار رسول خدا جبود. یکی از روزها داشت با پسربچه‌های مدینه بازی می‌‌کرد، پیامبر جنزد آنان آمده و به آنان سلام کرد و کاری را به انس سپرد. پس از آنکه انس وظیفه‌اش را به انجام رسانید پیش مادرش برگشت. مادرش از او علت دیرکردنش را پرسید. انس پاسخ داد: رسول الله جکاری را از من خواسته بود. مادرش پرسید: چه کاری؟ انس پاسخ نداده و گفت: این یک راز است. مادر انس از این کار وی خوشنود شده و رازداریش او را شگفت‌زده نمود و به او گفت: کسی را از راز رسول خدا جباخبر مساز! [مسلم].

وقتی شوهر حضرت حفصه دختر حضرت عمر بن خطاببفوت کرد، عمرساز عثمان بن عفان خواست تا وی را به نکاح خویش درآورد. حضرت عثمانسپاسخ داد: بگذار در این مورد فکر کنم. بعد از چند روز عثمانسحضرت عمرسرا دید و گفت: چنین بهتر دیدم که در این وقت ازدواج نکنم. سپس حضرت عمرساز حضرت ابوبکر صدیق خواست تا با دخترش حفصه ازدواج کند، ابوبکر پاسخ مثبت یا منفی نداد و حضرت عمرساز او دلگیر شد.

بعد از چند شب پیامبر جاز او خواستگاری نموده و حضرت عمر او را به ازدواج آن حضرت درآورد. وقتی ابوبکرسوی را دید گفت: حتماً از من دلگیر شدی وقتی حفصه را به من پیشنهاد نمودیی و پاسخی ندادم؟ حضرت عمرسگفت: آری. حضرت ابوبکرسگفت: چیزی مرا باز نداشت از اینکه در برابر پیشنهادی که کردی جوابی دهم، جز اینکه می‌دانستم که پیامبر جاو را یاد کرده بود و من کسی نبودم که راز رسول الله جرا افشاء کنم و اگر پیامبر جاو را می‌‌گذاشت، قبولش می‌‌کردم (با او ازدواج می‌‌کردم). [بخاری].