فصل دوّم: تشیّع و سبئیه
تشیع اول با وجود شهرت وآوازه در بیاعتنایی و کمتوجهی در برابر حق و سستی و تنبلی در یاری و پشتیبانی از رهبرشان علیسو ترسویی و پیمان شکنی و خیانت و دنیاپرستی و برتری دادن زندگی بر مرگ و عدم فداکاری در راه حق، چنانکه علی سخطاب به آنها میگوید:
«به خدا سوگند، یقین دارم که به زودی، آنها بر شما مسلط میشوند، به سبب اتفاق و وحدتی که در راه باطل دارند، و به سبب تفرقه و پراکندگیی که شما در راه حق دارید، و به علت این که، شما در راه حق از امام و پیشوای خود نافرمانی میکنید، و آنان در راه باطل از پیشوای خود پیروی مینمایند، و به سبب اینکه آنها امانت را به صاحبش باز میگردانند اما شما خیانت مینمایید، و... آنها در شهرهای خود اصلاح مینمایند اما شما فساد میکنید، پس اگر یکی از شما را بر قدح چوبی بگمارم، میترسم بند و چنگک آن را ببرد» [۷۰].
با وجود تمام اینها، در عقیده و افکار با دیگران اختلاف نداشتند. مثل انکار قرآن و اعتقاد به تحریف و تغییر آن، و انکار سنت نبوی جو علاوه بر این، اصحاب رسول خداجرا کافر به حساب نمیآوردند، و فضل وبرتری ایشان را انکار نمیکردند، خصوصا سه خلیفهی راشد؛ ابوبکر و عمر و عثمان و همسران رسول خدا جرا دوست داشتند. آنها مذهب و راه رسم خاصی جدا از مذهب عامهی مسلمانان نداشتند. و در نماز به آنها اقتدا میکردند، به همراه آنها و به فرمان ایشان حج میکردند، و در عین حال به آنها زن میدادند و رابطهی فامیلی برقرار مینمودند؛ چه قبل از جنگها و چه پس از آن، چه قبل از حوادث دردناک و چه بعد از آن، همانگونه که قبلا بیان نمودیم و بعداً نیز، (ان شاءالله) به طور مفصل ذکر خواهم کرد.
جز کسانی که خود را در پس افکار وارداتی و دسیسههای یهودی و افکار غیر اسلامی مانند سبئیها و منافقان متظاهر به اسلام مخفی نموده و با این کار از راه مستقیم و جماعت و شیعهی علی خارج میشدند، اینها فرقههای منحرف و گمراه و یاغی بودند که نه با علی ارتباطی داشتند و نه با اولاد او. و او و فرزندانش از آنها پاک و مبراء بودند. و اینان به نام دین چیزهایی بافتند و ساختند که نه در قرآن چنین چیزهای وجود دارد و نه در سخنان وسیرهی رسول خدا ج.
از هیچ کدام از شیعیان اول خلاف این، نقل نشده است، اما بعد از مدت زمانی خصوصاً پس از شهادت حسینسبه افکار و عقایدی چنگ زدند که سبئیّه حامل آن بود و یهودیان و آتش پرستان مجوسی و دیگر فرقههای باطل و تبه کار و دشمن امت اسلامی، سم آن را پخش و منتشر کردند. آری به هر اندازه که شیعیان به آنها تمسّک نمودند و در آن افکار فرو رفتند و اغراق نمودند، به همان اندازه بر گمراهی و سفاهتشان افزوده میگشت. و به چند فرقه تقسیم شدند: برخی از آنها بسیار افراطی بودند و از تمام حدود اسلام تجاوز میکردند و برخی دیگر متوسط بودند، اما نه متوسط در حق، بلکه در تمسّک و پایبندی به باطل و خرافات، بنابراین آنها متوسطین نامیده شدند. و برخی دیگر عقاید کمی از آنها گرفتند و کف دستی از آن، نوشیدند و در عمق آن فرو نرفتند، و در اباطیل و خرافات شناور نشدند، پس معتدلین و منصفین نامگذاری شدند. اما تمام این افراد را دامان ناپاک یهود و دست پروردهگی عبدالله بن سبأیهودی حیله گر، شیاد و نیرنگ باز؛ ابن السوداء (فرزند زنی سیاه پوست) جمع میکرد، که هر کس به اندازهی خود از آن در یافت مینمود و به سهم خود اکتفا میکرد، مگر کسانی که بیزاری شان را از آنها به طور علنی اعلام میکردند که در این صورت آنها نیز، او را رفض و ترک مینمودند [۷۱]این آراء و افکار مخفیانه در میان مسلمانان، و به ویژه بین موالی علی [۷۲]و فرزندانش سرایت مینمود. پس از توطئهای بود که بافت آن از سوی یهود یمن با همکاری کسانی دیگر به سرکردگی عبد الله بن سبأ صورت میگرفت و هدف آنها، ایجاد تفرقه بین مسلمانان، متلاشی ساختن وحدت آنها، ایجاد فتنه و آشوب، شمشیر کشیدنشان بر یکدیگر، تباهی دین آنها، نشر و توسعهی بیبند و باری و کفر و الحاد به هدف دگرگون ساختن شریعت آسمانی و تغییر و تعطیل آن بود.
به همین دلیل، اسفراینی [۷۳]در کتاب خود بعد از ذکر فرقههای شیعه، گفته است:
«بدان که همهی فرقههای امامیه که ذکر کردیم به اتفاق، صحابهی رسول جرا تکفیر میکنند، و ادعا میکنند که قرآن به صورت اولی خود نمانده بلکه تغییر کرده است؛ و از سوی صحابه کم و زیاد شده است، و گمان میکنند که نمیتوان بر قرآن اول اعتماد کرد. و نیز احادیث روایت شده از رسول خدا جرا مورد اعتماد نمیدانند، و به گمان آنها، در قرآن نص و عبارت صریحی بر امامت علی وجود داشته که صحابه آن را از بین بردهاند، و گمان میکنند که نمیتوان به شریعتی اعتماد کرد که در دست مسلمانان است، و در انتظار ظهور امامی به نام مهدی هستند که شریعت را به آنها بیاموزد، و در حال حاضر بر هیچ دینی نیستند. منظورشان تنها ساقط کردن و برداشتن تکلیف شریعت از خویش است تا آنچه را شریعت حرام نموده بتوانند برای خود حلال کنند، و نزد مردم عوام برای تحریف شریعت و تغییر قرآن از سوی صحابه حجت میآورند، که در حقیقت هیچ کفری از این بزرگتر نیست، چون هیچ چیز از دین باقی نمیماند که بخواهند به آن پایبند باشند» [۷۴].
علاوه بر آنچه ذکر کردیم، میخواهیم دگرگونی تشیع اول و تغییر شیعهی نخست را اثبات کنیم که این دگرگونی تنها با دخالت افکار یهود و مجوس و با همراهی نمایندهی یهود و مجوس (عبدالله بن سبأ) صورت گرفته است، و شیعه به این افکار تمسّک نمودند و آن را گردن بند خود ساختند، بنابراین ما باید به موضوع عبدالله بن سبأ بپردازیم، و جماعت سبئیه و کوششهایشان برای نشر و توسعهی فتنه و فساد و پراکندن سموم اعتقادات غیر اسلامی در درونهای سست و بین مردم نادان بررسی نمائیم چون موضوع بحث ما در اطراف سبئیه و افکار آنها است.
[۷۰] نهج البلاغة - چاپ بیروت، ص۶۷. [۷۱] مانند منصفین از پیروان زید بن علی بن الحسین، چنانکه ذکر خواهد شد، ان شاءالله. [۷۲] چون آنها نام علی و اهل بیتش را با بهتان و دروغ بکار میبردند، تا با این کار نیتهای پنهان و اهداف شوم خود را بپوشانند، به همین علت قومی که مدعی دوستی با علی و اهل بیت او بودند فریب آنها را خوردند. [۷۳] اسفراینی ابو مظفر شاهفور بن طاهر بن محمد اسفراینی الشافعی مفسر امام با استعداد، وصاحب یکی از تفاسیر معتبر، و در علم اصول فقه نیز تألیفات دارد، به دنبال علم سفر کرده و بسیار تحصیل نموده است، با نظام الملک در طوس ارتباط داشته چند سالی آنجا اقامت گزید، و تدریس کرد و بهرههای فراوانی بخشید، و مردم از او استفاده کردند، از جمله تألیفات او «التبصیر» است، در سال ۴۷۱ هـ وفات یافت. [۷۴] التبصیر فی الدین – اسفراینی (چاپ بغداد، ص۴۳).