شیعه در ایام علی بن موسی ملقب به رضا
شیعیانی که در اطراف علی بن موسی رضا داماد مأمون جمع شده بودند، بعد از وفات او دچار اختلاف شدند:
گروهی گفتند: امام بعد از او، برادرش احمد بن موسی بن جعفر است چون امام هم برای او و هم برای رضا، وصیت کرده بود؛ بنابراین، امامت را برای هر دو جایز میدانستند؛ و این فرقه را «مؤلفه» میگفتند، پس بر امامت علی بن موسی قاطع شدند.
فرقه ای دیگر به نام «محدثه» که بر عقیدهی إرجاء و اصحاب حدیث بودند، بر امامت موسی بن جعفر؛ و بعد از او به امامت علی بن موسی صحت گذاشتند و معتقد شدند، و به خاطر علاقه به دنیا و ثروت و سامان، به شیعه بودن تظاهر کردند، اما همین که علی بن موسی÷وفات یافت به عقیدهی پیشین خود بازگشتند.
و فرقهای دیگر که از زیدیههای قدرتمند و اهل بصیرت بودند، وقتی که مأمون عباسی به فضل و برتری علی بن موسی الرضا اقرار کرد تظاهر به قبول ولایت و بیعت با او کردند و با این کار، مدتی مردم را آرام کردند اما همین که علی بن موسی وفات یافت به قوم زیدیهی خود برگشتند [۴۴۳].
و فرقهای دیگر گفتند:
همانا امامت بعد از علی بن موسی الرضا، برای پسرش، محمد بن علی است نه برای هیچ کس دیگر [۴۴۴].
و غیر از اینها فرقههای فراوان دیگری بودند، که از فرقهی طالبیین، پیروی میکردند و در ایام رضا ادعای امامت کردند، از جمله: محمد بن ابراهیم بن اسماعیل بن ابراهیم بن حسن المثنی بن حسن بن علی بن ابی طالب، معروف به ابن طباطبا. و محمد بن یحیی بن یحیی بن زید بن علی بن حسین بن علی. و محمد بن جعفر، عموی علی رضا. و ابراهیم بن موسی بن جعفر، برادر علی رضا. و حسین بن حسن بن علی زین العابدین و...
اصفهانی در کتاب «مقاتل الطالبیین» [۴۴۵]و مسعودی در «مروج الذهب» تمام این افراد و دعوتشان و شورش و قیام علیه مأمون و تسلطشان بر بعضی از شهرها و مناطق و معرکههایی را که با سپاهیان عباسی به راه انداخته بودند، ذکر کرد ه است؛ که بنده، قیام علویان و ادعای امامتشان را به اختصار از زبان و قلم او نقل میکنم.
مسعود میگوید:
«در سال صد و نود و نه، ابو سرایا سری بن منصور شیبانی در عراق قیام نمود، و مبارزهاش شدت گرفت؛ و محمد بن ابراهیم بن اسماعیل بن ابراهیم بن حسن بن حسن بن علی بن ابی طالب که پسر طباطبا بود همراه او بود و در مدینه محمد بن سلیمان بن داود بن حسن بن حسن بن علی برخاست. و در بصره نیز، علی بن محمد بن جعفر بن محمد بن علی بن حسن بن علی و زید بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن حسین بن علی به پاخاستند، و بربصره چیره شدند.
و درهمان سال، ابن طباطبا همان کسی که ابوسرایا مردم را به سوی او دعوت میکرد وفات یافت، و ابوسرایا، محمد بن محمد بن یحیی بن زید بن علی بن حسین بن علی را جانشین خود قرار داد.
و در همان سال، (یعنی سال ۱۹۹هـ) ابراهیم بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن حسن بنعلی، در یمن ظهور کرد، و در ایام مأمون در مکه و نواحی حجاز، محمد بن جعفر بن محمد بن علی بن حسین ظهور نمود و این در سال ۲۰۰ هجری بود و مردم را به قبول امامت خود دعوت کرد. و فرقهی نبطیهی شیعه نیز، مردم را به طرف او دعوت کردند و معتقد به امامت او شدند.
اما آنها نیز به فرقههای مختلفی تقسیم شدند: برخی افراط و زیاده روی کردند و برخی تفریط و کم کاری نمودند و راه امامیه را در پیش گرفتند. در کتاب «المقالات فی اصول الدیانات» و «اخبار الزمان» و «الامم الماضیة والاجیال الخالیة» در ضمن فن سیام در بارهی اخبار خلفای بنی عباس و کسانی از طالبیین که در دوران آنها شورش کردند، مطالبی بیان کردهایم. وگفته شده که: محمد بن جعفر، در عنفوان جوانی، برای محمد بن ابراهیم بن طباطبا، رفیق و صاحب ابیسرایا، دعوت میکرد، اما همینکه ابن طباطبا - که همان محمد بن ابراهیم بن حسن بن حسن است - وفات یافت؛ مردم را به سوی امامت خود دعوت کرد و خود را امیرالمؤمنین نامید؛ در حالی که در میان آل محمد جکسانی که تا آن موقع قیام کرده بودند، از سلف و خلف، کسی خود را امیرالمؤمنین نخوانده بود؛ جز این محمد بن جعفر، که او را به خاطر جمال و زیباییش دیباجه میگفتند. و نیز در ایام مأمون، حسین بن حسن بن علی بن علی بن حسین بن علی، معروف به افطس، در مدینه قیام نمود. و گفته شده: او ابتدا برای امامت ابن طباطبا دعوت میکرد؛ اما وقتی که او درگذشت، برای خود دعوت کرد؛ و به مدینه رفت و در مِنَی نزد مردم رفت که سرپرست حجّاج در آن موقع داود بن عیسی بن موسی هاشمی بود، اما داود فرار کرد و مردم به عرفه رفتند، بعد بدون اینکه کسی از عباسیان آنها را سرپرستی کند، به مزدلفه رفتند. در حالی که ابن افطس شب در آنجا ماند، بعد راهی مزدلفه شد و برای مردم، پیش نماز جماعت شد، سپس به منی رفت و در آنجا قربانی کرد و وارد مکه شد و روپوش و پردهای کعبه را برداشت جز یک قباطی سفید [۴۴۶].
لازم به ذکر است که علی بن موسی، کسی بود که مأمون عباسی ولایت امر را بعد از خود به او داده بود.
و مأمون به حسن بن سهل و فضل بن سهل، دوتن از وزیران خود، دستورداد که ولایت عهد را به علی بن موسی پیشنهاد کنند، اما او از آن امتناع نمود؛ اما آنها همچنان ادامه دادند تا این که پذیرفت، و نزد مأمون برگشتند و اجابت او را به مأمون خبر دادند؛ پس او هم خوشحال شد و با افراد معتمد خود در روز پنجشنبه، تشکیل جلسه داد و فضل بن سهل بیرون آمد و رأی مأمون را در بارهی علی بن موسی اعلام کرد و همچنین ولایت امور را به او واگذار کرد، و او را رضا نام گذاشت. و آنها را به پوشیدن لباس سبز و برگشتن دوباره در روز پنجشنبهی بعدی، برای بیعت با او فرمان داد، به شرط این که آذوقه و خوراک یک سال را به آنها بدهد. وقتی که روز موعود رسید همهی اقشار مردم از فرماندهان و دربانان و قاضیان وغیره با پوشش سبز، بیرون آمدند، و مأمون نشست و برای رضا دو بالش بزرگ قرار داد تا به جایگاه نشستن رسید و او بر آنها نشست با لباس سبز و عمامه و همراه با یک شمشیر. سپس به پسرش عباس بن مأمون فرمان داد که به عنوان اولین نفر، با او بیعت نماید... سپس مردم با او بیعت کردند و شعرا و سخنوران در وصف فضل رضا و حکومتی که به دست گرفت به سخن سرایی پرداختند... سپس مأمون به رضا گفت: برای مردم سخنرانی کن؛ پس با حمد و ستایش خدا آغاز کرد و گفت: ما از جانب رسول خدا جبر شما حقی داریم و شما هم بر ما حقی دارید؛ بنابراین وقتی که شما حق ما را اداء نمودید، حق شما هم برما واجب میگردد.
در آن مجلس، چیز دیگری از او نقل نشده است.
سپس مأمون دستور داد برایش سکه ضرب کردند و نام رضا روی آن چاپ شد و اسحاق بن موسی بن جعفر با دختر عموی خود اسحاق بن جعفر بن محمد، ازدواج کرد و به او دستور داد سرپرست کاروان حج باشد و در هر شهری به ولایت عهدی رضا خطبه بخواند» [۴۴۷].
اما قبل از این که به ولایت عهدی، نایل گردد در حال حیات مأمون، وفات یافت:
وقتی که رضا وفات یافت یک شبانه روز مأمون مرگ او را مخفی نگه داشت، سپس دنبال محمدبن جعفرصادق و جماعتی از آل ابیطالب که نزد او بودند، فرستاد؛ وقتی که حاضر شدند، خبر مرگش را به آنها اعلام کرد و گریه کرد و حزن و اندوه شدیدی را ابراز نمود و جسد سالم او را به آنها نشان داد و گفت: ای برادر! برایم خیلی سخت است که تو را در این حال میبینم، من امیدوار بودم قبل از تو بروم، اما خدا، جز آنچه خود اراده فرماید، قبول نمیکند. سپس به شستن و کفن کردن و خوشبوکردن او، دستور داد و همراه جنازهاش بیرون رفت و تاجایی که در آن مدفون است، او را حمل کرد. و آن جا، خانهی حمید بن قحطبه بود، در روستایی به نام سناباد، نزدیک به نوقان در سرزمین طوس، و قبر هارون الرشید و ابی الحسن÷نیز در آنجا، در سمت قبله او قرار دارد.
علی بن موسی الرضا÷از دنیا رفت و جز امام ابا جعفرمحمد بن علی÷فرزند دیگری از خود به جای نگذاشت و وقتی که پدرش فوت کرد او پنجاه وپنج سال و چند ماهی سن داشت [۴۴۸]. که در صفر سال ۲۰۳ هجری بود و مادرش کنیزی بود به نام ام البنین.
[۴۴۳] فرق الشیعه، (ص: ۱۰۷). [۴۴۴] فرق الشیعه، (ص:۱۰۶). [۴۴۵] مقاتل الطالبیین، ص: ۵۱۳ به بعد. [۴۴۶] مروج الذهب، مسعودی (ج۳، ص: ۴۳۹-۴۴۰). [۴۴۷] الإرشاد، مفید ص: ۳۱۱ ۳۱۰. أعلام الورى، طبرسی ص: ۳۳۴. [۴۴۸] الإرشاد، مفید، ص: ۳۰۴، أعلام الورى اثر طبرسی، ص: ۳۱۳، و عیون أخبار الرضا، ج۲، ص: ۲۴۷، و کشفالغمة، ج۳، ص: ۷۲، جلاء العیون، ج۲، ص: ۷۳۹ منتهى الآمال، ص: ۱۰۴۹.