شیعه و شیعه گری

فهرست کتاب

دروزیه

دروزیه

یکی از فرقه‏هایی که از اسماعیلیه جدا و منشعب شده و افکار و عقاید خود را از آنها گرفته‏اند، طایفه‏ی «دروز» بودند. آغاز پیدایش این فرقه، در ایام حاکم بِاَمرالله فرمانروای مصر بود که بعد از وفات پدرش در سال ۳۸۶هـ یازده ساله بود و بعد از قتل یکی از اوصیاء (افراد وصیت شده)، به استقلال رسید [۴۱۴].

نوجوانی و چموشی خود را در خوردن و آشامیدن و جست و خیز و در هالهای از بزرگداشت و تقدیس به کار انداخت که برخی از دعوتگران بی‌دین و ملحد اسماعیلی از جانب فارس‌ها و مجوسها برایش فراهم ساخته بودند، بنابراین اطرافش را گرفتند و اندیشهی ادعای خدایی را برایش آراسته کردند. از بارز‌ترین شخصیت‌های آنها حمزه بن علی احمد زوزنی، محمد بن اسماعیل درزی و حسن بن حیدره فرغانی و... بودند [۴۱۵].

بنابراین، تا نهایت، به سمت انحراف و انحلال رفتند.

تاریخ نویسان می‌گویند: ابتدای دعوت به الوهیت حاکم، به سال ۴۰۸هـ بود [۴۱۶].

و از اهم عقاید آنها، حاکم پرستی بود؛ همان گونه که در مصحف درزیین آمده که: سوگندنامهی آنها چنین است که بگویند:

«آمنت بالله، ربي الحاكم، العلي الأعلى، رب المشرقين، ورب المغربين، وإله الأصلين والفرعين، منشئ الناطق والأساس، مظهر الصورة الكاملة بنوره، الذي على العرش استوى، وهو بالأفق الأعلى، ثم دنا فتدلى، وآمنت به، وهو رب الرجعى، وله الأولى والآخرة، وهو الظاهر والباطن. وآمنت بأولى العزم من الرسل، ذوي مشارق التجلي المبارك حولها و بحاملي العرش الثمانية، وبجميع الحدود، و أؤمن عاملاً قائماً بكل أمر ومنع ينزل من لدن مولانا الحاكم، و قد سلمت نفسي و ذاتي و ذواتي، ظاهراً وباطناً، علماً وعملاً، وأن أجاهد في سبيل مولانا سراً وجهراً بنفسي ومالي وولدي وما ملكت يميني، قولاً وعملاً، وأشهدت على هذا الإقرار جميع ما خلق بمشارقي ومات بمغاربي. وقد التزمت وأوجبت على هذا نفسي وروحي بصحة من عقلي وعقيدتي، وإني أقـرّ بهذا غير مكره أو منافق، وإنني أشهد مولاي الحق الحاكم، من هو في السماء إله وفي الأرض إله، وأشهد مولاي هادي المستجيبين، المنتقم من المشركين المرتدين، حمزة بن علي بن أحمد، من به أشرقت الشمس الأزلية، ونطقت فيه وله سحب الفضل: أنني قد برئت وخرجت من جميع الأديان والمذاهب والمقالات والإعتقادات قديمها وحديثها، وآمنت بما أمر به مولانا الحاكم الذي لا أشرك في عبادته أحداً في جميع أدواري» [۴۱۷].

ایمان آوردم به پروردگارم حاکم، بلند پایهی والا مقام، پروردگار دو مشرق و دو مغرب، پدید آورندهی ناطق و اساس، آشکار کنندهی صورت کامل با نور خود، کسی که بر عرش مستولی شد، و او در افق اعلا است، سپس نزدیک شد، و به او ایمان دارم و او پروردگار بازگشت است، و اول و آخر از آنِ او است، و او ظاهر و باطن است.

و ایمان آوردم به پیامبران اولوالعزم دارای مشرق‌های متجلی و روشنگری که اطراف آن مبارک است، و به هشت فرشتهی حامل عرش، و به تمام حدود.

و ایمان آوردهام و عمل می‌کنم و قیام می‌نمایم به تمام امر و نهی‌هایی که از جانب مولای حاکم ما نازل می‌شود و تمام نفس و ذات و ظاهر و باطن خود را علماً و عملاً تسلیم نمودهام، وتسلیم هستم به این که در راه مولایمان با جان و مال و فرزندان و هرچه به دست آوردم با قول و عمل، پنهانی و آشکار، جهاد نمایم و تمام مردم مشرق و تمام مردگان مغرب را گواه قرار می‌دهم. با عقل و عقیده‌ی سالم بر نفس و روح خود لازم می‌گردانم و بدون اکراه و اجبار و بدون این که منافق باشم، اقرار می‌کنم و گواهی می‌دهم، مولایم و حاکم حق، کسی است که در آسمان خداست و در زمین خداست، و گواهی می‌دهم، مولایم هادی استجابت خواهان و انتقام گیرنده از مشرکین و مرتدین حمزه بن علی بن احمد است که خورشید ازلی را روشنی بخشید، و ابر فضیلت در بارهی او و برای او به سخن آمد. من بیزارم و خارج شدم از تمام ادیان و مذاهب و افکار قدیم و جدید و ایمان آوردم به آنچه مولای ما امر کرده است، کسی که در پرستش او کسی را درتمام دوره‌ها شریک قرار نمی‌دهم.

و از جمله عقاید آنها تناسخ و حلول است. یعنی هرگاه انسانی می‌میرد، روح او به مولود جدید منتقل می‌شود [۴۱۸].

همانگونه که غیبت و رجعت از جملهی عقاید آنها است، و میگویند حاکم بِاَمرالله از چشم‌ها ناپدید شده است و در آخر زمان باز میآید و نزد رکن یمانی، خواهد بود.

و دارای عقاید دیگری نیز، هستند که با شیعیان در آنها مشترکند، شیخ الاسلام ابن تیمیه در پاسخ به سؤال کنندهای دربارهی فرقهی نصیری و دروز، چنین میگوید:

«درزیه پیروان «هشتکین درزی» هستند که از موالی حاکم بود و او را نزد اهل وادی تیم الله بن ثعلبه فرستاد تا آنها را برای پرستش و اعتقاد به خدا بودن حاکم، دعوت کند و او را بارئ وعلام هم می‌گویند و به او قسم یاد میکنند و آنها از اسماعیلیانی هستند که میگویند: محمد‏‏بن اسماعیل شریعت محمدبن عبدالله را نسخ نموده است، و کفر آنها از کفر شیعیان افراطی هم، بزرگتر است؛ و به ازلی و قدیم بودن جهان آفرینش معتقدند و معاد و واجبات و محرمات اسلام را انکار می‌کنند؛ آنها از قرامطهی باطنی هستند و از یهود و نصاری و مشرکین عرب کافرتر هستند. و نهایتاً بر مذهب ارسطو و امثال او، فلسفه بافی می‌کنند یا مجوسی هستند و افکارشان ترکیبی است از افکار فلاسفه و مجوس و از روی نفاق تظاهر به تشیّع می‌کنند. والله اعلم.

و شیخ الاسلام ابن تیمیه، در ردّ آنان گفته است:

مسلمانان در مورد کفر اینان اختلافی ندارند، بلکه کسی که در کافر بودنشان شکّ داشته باشد، کافر است؛ چون اینان نه مثل اهل کتاب هستند و نه مانند مشرکین، بلکه کافر و گمراهند، پس خوردن ذبح شدهی آنها حلال نیست و زنانشان بعد از اسارت، کنیز محسوب می‌شوند و اموالشان غنیمت است چون زندیق و مرتد هستند و توبهی آنها قابل قبول نیست، بلکه هرجا یافت شوند باید کشته شوند و مورد لعن و نفرین قرار گیرند؛ همانطور که وصف شدند، و برای مرزبانی و نگهبانی و نگهداری دروازه استخدام نمی‌شوند بلکه واجب است هم علما و هم پارسایان و راهبانشان کشته شوند تا مردم را گمراه نکنند، و زندگی در منزل آنها و رفتن به تشییع جنازهی آنها، حرام است [۴۱۹].

اینها فرقه‌هایی بودند که بعد از وفات جعفر بن باقر، پدید آمدند و آراء آنها مختلف و متفرق گشت با این که همه در به ارث گرفتن افکار سبئیه متفق بودند.

[۴۱۴] نگاه: سمط النجوم العوالی (ج۲ ص: ۴۱۴). [۴۱۵] نگاه: طائفة الدروز، اثر: محمد کامل حسین، ص: ۷۵. [۴۱۶] أضواء على العقیدة الدرزیة. اثر: احمد فوزان. و طائفة الدروز، اثر: محمد کامل حسین. [۴۱۷] مصحف الدروز، عرف العهد والمیثاق، (ص: ۱۰۷، ۱۰۸). [۴۱۸] الدروز والثورة السوریة، اثر: کریم ثاقب، ص: ۳۴. [۴۱۹] فتاوی شیخ الإسلام، (ج ۳۵، ص: ۱۶۲، ۱۶۱).