«فطیحیه»
فرقهی سوّم: «فطیحیه» بودند که کشی آنهارا تحت عنوان «الفطحیة» ذکر نموده است و میگوید: آنها قائل به امامت عبدالله بن جعفر بن محمد بودند؛ و اما علت نامگذاری ایشان به این اسم، گفتهاند: آن مرد سرش پهن بود و برخی گفتهاند: پاهایش پهن بود، و برخی گفتهاند به رئیسی از اهل کوفه به نام عبدالله بن فطیح، نسبت داده شدهاند، و کسانی که قائل به امامت او بودند، عامهی مشایخ و بزرگان و فقهای آن گروه بودند که به گفتههای او تمایل داشتند سپس دچار شبهه و تردید شدند به خاطر روایتی از آنها که گفتهاند: امامت باید در فرزند بزرگ امام باشد؛ وقتی که امام درگذشت ... سپس عبدالله هفتاد سال بعد از مرگ پدرش وفات یافت؛ بنابراین، باقی ماندهی آنها، جز تعداد اندکی، از اعتقاد به امامت او به طرف امامت ابو الحسن روی آوردند؛ طبق روایتی که گفته است: امامت بعد از حسن و حسین در دو برادر نیست [۳۹۶].
و نوبختی شیعه، مانند همین را، روایت نموده و افزوده است:
قسمت عمدهی مشایخ و بزرگان و فقهای شیعه، به این فرقه گرایش یافتند؛ و شک نداشتند در این که محمد بن جعفر، امام است، و بعد از وفات او پسرش امام است؛ سپس عبدالله وفات یافت و پسری از خود به جا نگذاشت [۳۹۷].
اما شیخ مفید میگوید:
عبدالله بن جعفر بعد از اسماعیل از همهی برادرانش بزرگتر بود و مقام و منزلت او نزد پدرش در احترام و بزرگداشت مانند دیگر برادرانش نبود. و متهم به داشتن اعتقاداتی برخلاف اعتقادات پدرش بود و گفته میشود: او با حشویه اختلاط داشته است، و به مذهب مرجئه گرایش داشته، و بعد از پدرش ادعای امامت نمود و احتجاج نمود به این که از همه برادرانی که باقی ماندهاند، بزرگتراست؛ پس جماعتی از یاران ابوعبدالله÷پیرو او شدند و بعد از او، به طرف امامت برادرش موسی÷متمایل شدند و چون سستی ادعای او برای آنها روشن شد، تعداد اندکی ازآنها بر امر خود باقی ماندند و طائفهای که به فطیحه ملقب بودند به طرف امامت عبدالله بن جعفر نزدیک شدند [۳۹۸].
اردبیلی هم در «کشف الغمة» [۳۹۹]به ذکر آنها پرداخته است.
همچنین آنها را «عماریه» میگفتند؛ همانطور که اشعری در «مقالات الاسلامیین» از آنها یاد کرده است به خاطر نسبت آنها به رئیس شان به نام عمار [۴۰۰].
شایان ذکر است که شیعه، روایاتی را از ائمهی معصوم خود نقل کردهاند که امامت باید در بزرگترین پسران باشد؛ همانگونه که کلینی نیز روایت کرده است:
از ابی عبدالله÷روایت است که گفت: امامت برای پسر بزرگ، واجبتر است؛ مادامی که آفت زده نباشد [۴۰۱].
و با این دلیل بر امامت خود استدلال کرد که از باقی برادرانش بزرگتر است، پس گروهی از یاران ابوعبدالله÷از او پیروی کردند [۴۰۲]اما با وجود این، چگونه از او کنارهگیری کردند در حالی که او آفت زده نبود؟ [۴۰۳]. در این جا شما را متوجه این نکته میکنیم که پسر دیگر جعفر که او هم محمد نام داشت، امامت پدرش را انکار نمود و با افکار و نظرات او مخالفت ورزید؛ همانطور که طوسی و شیخ مفید ذکر کردهاند [۴۰۴].
فرقهی چهارم: کسانی بودند که گفتند: موسی بن جعفر امام است و امامت عبدالله را قبول نداشتند و بودن او را در مقام و جایگاه پدرش و ادعای امامتش را مورد انتقاد قرار دادند [۴۰۵].
بعداً اختلافات آنان را در فصلی جدا گانه تحت عنوان «امام موسی» ملقب به کاظم، به تفصیل بیان خواهیم کرد.
[۳۹۶] رجال الکشی، ص:۹۹. [۳۹۷] فرق الشیعة، اثر: نوبختی، ص: ۹۹. [۳۹۸] الارشاد، شیخ مفید، ص: ۲۸۵-۲۸۶. [۳۹۹] ج۲ ص: ۳۹۳. [۴۰۰] ج۱، ص: ۹۹. [۴۰۱] کتاب الحجة من الکافی فی الأصول، ج۱، ص: ۳۵۷. [۴۰۲] مفید، الارشاد، ص: ۲۸۵. [۴۰۳] اربلی، کشف الغمة، ج۲، ص:۳۹۳. [۴۰۴] اعلا م الوری، ص: ۲۹۱. مفید، الارشاد، ص: ۲۸۶. [۴۰۵] نوبختی، فرق الشیعة، ص:۱۰۰.