مهدی کی برمیگردد؟
کلینی در«الکافی» خود از اصبغ بن نباته روایت میکند که گفت:
[أتيت أمير المؤمنين عليه السلام فوجدته متفكراً ينكت في الأرض، فقلت: يا أمير المؤمنين! ما لي أراك متفكراً تنكت في الأرض، أ رغبة منك فيها؟ فقال: لا والله ما رغبت فيها ولا في الدنيا يوماً قط، ولكني فكرت في مولود يكون من ظهري، الحادي عشر من ولدي، هو المهدي الذي يملأ الأرض عدلاً وقسطاً كما ملئت جوراً وظلماً، تكون له غيبة وحيرة، يضل فيها أقوام ويهتدي فيها آخرون، فقلت: يا أمير المؤمنين! وكم تكون له الحيرة والغيبة؟ قال: ستة أيام أو ستة أشهر أو ست سنين، فقلت: وإن هذا لكائن؟ فقال: نعم، كما أنه مخلوق، وأنى لك بهذا الأمر يا أصبغ! أولئك خيار هذه الأمة مع خيار أبرار هذه العترة].
(نزد امیر المؤمنین علی÷رفتم، دیدم فکر میکند و سر را بر زمین فرود آورده است، گفتم: ای امیرالمؤمنین! چه شده میبینم در فکر هستی و به زمین سر فرود آورده ای؟ آیا رغبتی به آن داری؟ گفت: نه، به خدا سوگند نه به دنیا رغبت و علاقهای دارم و نه به آن راغب بودهام، بلکه به کسی فکر میکنم که از پشت و نسل من خواهد بود، فرزند یازدهم من، که زمین را پر از عدالت و داد میکند همانطور که پر از جور و ستم شده است، او دارای غیبت و سرگردانی است، در بارهی او اقوامی گمراه میشوند، و اقوامی هم هدایت مییابند، گفتم: ای امیر المؤمنین! دوران سرگردانی و غیبتش چقدر است؟ گفت: شش روز یا شش ماه یا شش سال. گفتم: آیا این امر شدنی است و روی میدهد؟ گفت: آری، همانگونه که او آفریده شده است، و من به این امر یقین دارم ای اصبغ آنها برگزیدگان این امت، همراه برگزیدگان این عترت هستند) [۶۹۵].
و نیز از ابیجعفرباقر روایت کردهاند که گفت:
[يا ثابت! إن الله تعالى قد كان وقت هذا الأمر في سبعين، فلما أن قتل الحسين صلوات الله عليه اشتد غضب الله تعالى على أهل الأرض، فأخره إلى أربعين ومائة، فحدثناكم فأذعتم الحديث فكشفتم قناع الستر ولم يجعل الله له بعد ذلك وقتاً عندنا، ويمحو الله ما يشاء ويثبت وعنده أم الكتاب].
(ای ثابت! خداوند تعالی زمان قیام مهدی را سال هفتاد تعیین کرده بود؛ وقتی که حسین÷به شهادت رسید خشم خدا شدت گرفت، پس آن را تا سال صد و چهل به تأخیر انداخت؛ پس آن خبر را شایع و پخش کردید و پردهی اسرار را کنار زدید و بعد از آن، دیگر خداوند وقت آن را از ما پنهان کرد؛ خدا آنچه را بخواهد محو یا اثبات مىکند و اصل کتاب نزد اوست) [۶۹۶].
و نیز از ابن جعفر روایت شده که گفت:
[وقد كان لهذا الأمر وقت؛ كان في سنة أربعين ومائة، فحدثتم به وأذعتموه فأخّره الله عزّوجلّ].
(این امر وقت معینی داشت؛ زمان آن، سال صد و چهل بود، اما شما خبر آن را شایع کردید پس خداوند متعال آن را به تأخیر انداخت [۶۹۷].
همچنین از ابیجعفر روایت کردهاند که گفت:
[ليس بين القائم عليه السلام وقتل النفس الزكية أكثر من خمس عشرة ليلة].
بین قائم÷و کشتن نفس زکیه بیش از پانزده شبانه روز فاصله نیست [۶۹۸].
و همچنین از ابن جعفر روایت دیگری نقل کردهاند که گفت:
[إذا هدم حائط مسجد الكوفة مما يلي دار ابن مسعود فعند ذلك زوال ملك القوم، وعند زواله خروج القائم].
(هرگاه دیوار حیاط مسجد کوفه که در کنار خانهی ابن مسعود قرار دارد، فرو ریخت در آن موقع پادشاهی این طائفه رو به زوال و نابودی است و آن وقت است که قائم قیام میکند [۶۹۹].
معروف و مشهور است که نفس الزکیة، کشته شده است و هزاران شب وروز از مرگش گذشته؛ همانگونه که دیوار حیاط مسجد کوفه نیز، منهدم شده و صدها سال هم از آن گذشته اما هنوز هم شخص خیالی و موهوم آنها ظهور نکرده است.
و ابن اسحاق از عمار روایت کرده است که گفت: ابوعبدالله÷به من گفت:
[يا أبا إسحاق! إن هذا الأمر قد أخّر مرتين].
(ای ابا اسحاق، این امر دو بار به تأخیر انداخته شده است [۷۰۰].
شیعه همچنان به توجیه و تعلیلهای خود با خیال خام و واهی دربارهی قائم و رجوع و بازگشت مهدی ادامه میدهند؛ همانگونه که امام و پیشوای هفتم شیعیان موسی بن جعفر به آن اقرار نموده است. آن طور که کلینی در «الکافی» و نعمانی در «الغیبة» [۷۰۱]روایت کردهاند، تا شیعه از تشیع خود پشیمان نشوند، و اینک نص صریح ازآنها:
از یقطین روایت است که به پسرش علی بن یقطین گفت:
چطور است به ما گفته شده و به وقوع پیوسته است و به شما چیزهای گفته شده که رخ نمیدهد و واقع نمیشود؟ (منظورش امور بنی عباس بود)، علی به او گفت: آنچه به ما و به شما گفته شده است از یک منبع بوده، جز این که مسألهی شما، وقتش فرا رسیده و آن طور است که به شما گفته شده است، و امر و مسألهی ما وقتش فرا نرسیده پس با خیالبافیها، تعلیل و توجیه کردیم؛ اگر به ما گفته میشد آن امر تا ۲۰۰ سال یا سیصد سال دیگر به وقوع نمیپیوندد؛ قلبها دچار قساوت و سختی میشدند و مردم از اسلام بر میگشتند؛ اما گفتند: چقدر زود و نزدیک ظهور میکند پس برای الفت دل مردم و نزدیک نشان دادن فرج چنین کردهاند [۷۰۲].
و جزایری از مجلسی نقل کرده است که به نظر او خروج و قیام مهدی در ایام دولت صفویه میباشد، به دلیل سه حدیث و این عین عبارت اوست:
بدان که اخبار و روایاتی مجمل و بدون تفصیل بیان شدهاند و چون اخبار متشابه هستند یاران علی بدون بیان و تفصیل آنها را نقل کردهاند. بنابراین، بر ما واجب است جهت تسلیم به آن اذعان و اقرار کنیم.
وقتی که نوبت به شیخ محقق ما رسید، رئیس محدثین و خاتم مجتهدین و مولای ما، مجلسی، صاحب کتاب «بحار الانوار» ـ خدا استفاده از آن را با دوام گرداند و در آخرت پاداش جزیل وسعادت را نصیبش کند ـ به شرح و تفصیل آن اخبار و روایات روی آورد. برخی آن را با زمان تشکیل دولت صفویه ـ خدا نشانه هایش را والا و پایههایش را استورا گرداند ـ و برخی دیگر را با زمان ظهور مولا صاحب الزمان÷مطابقت دادهاند، و اینک اخبار را به همان صورتی که هست نقل میکنیم سپس فوائدی از توضیح و بیان ایشان را یادآور میشویم.
حدیث اول: شیخ بزرگوار و محدث، محمد بن ابراهیم نعمانی در کتاب «الغیبة»ی خود با سند ابوخالدکابلی، از باقر÷روایت میکند که فرمود:
گویی من قومی را میبینم که در مشرق قیام میکنند و حقی را میخواهند اما به آنها داده نمیشود، وقتی چنین میبینند شمشیرها را روی شانه میگذارند و هرچه میخواهند به آنها داده میشود اما قبول نمیکنند تا اینکه قیام میکنند، و کشته شدگان آنها شهیداند.
گفت: بر اهل بصیرت پنهان نیست که در مشرق جز ارباب سلسلهی صفویه، که همان شاه اسماعیل صفوی است قیام نکردهاند، و منظور از «صاحب شما» امام قائم است؛ پس این حدیث به پیوند دولت صفویه با دولت مهدی÷اشاره میکند و آنها هستند که قدرت را بدون نزاع به او تسلیم میکنند.
حدیث دوّم: همچنین، نعمانی در آن کتاب با سند معتبر که به صادق÷میرسد ادامه داده است و گفت: امیر المؤمنین در وقایعی که بعداً به وقوع پیوست از ظهور مهدی سخن میگفت. حسین÷عرض کرد ای امیر المؤمنین! چه موقع خدا زمین را از ستمکاران پاک میکند؟ فرمود: این امر اتفاق نمیافتد تا خون بسیاری به ناحق بر زمین ریخته نشود. سپس ایشان÷در حدیثی طولانی که راوی حدیث آن را مختصر نموده است به شرح و تفصیل احوال بنی امیه و بنی عباس پرداخته است. امیرالمؤمنین فرمود: وقتی که قائم در خراسان ظهور کرد و بر سرزمین کوفان و ملطان تسلط یافت و از جزیرهی بنی کاوان گذشت، و قائمی در گیلان قیام نمود، و مردم اَبَر و دیلم به او جواب دادند و برای فرزندم پرچمهای تُرک در حرمات و گوشه و کنار دنیا آشکار شد، و نشانههای شر و بدی پدید آمدند، و بصره ویران شد، و امیر الامراء قیام کرد، پس ایشان÷حکایت طولانی نقل کرد، سپس گفت: وقتی که هزاران هزار آماده شدند، و صفها تشکیل شدند، و قوچ بره را کشت؛ آنگاه یکی دیگر قیام میکند، و شورشی برپا میکند و کافران را نابود میکند سپس قائم امید و مورد انتظار، امام مجهول قیام میکند، و او از اولاد توست ای حسین که هیچ فرزندی چون او نیست، بین دو رکن و میان جماعت کوچکی ظاهر میشود و بر جن و انس چیره میگردد. فرومایهها را در زمین باقی نمیگذارد، خوشا به حال آنان که به زمان او برسند و به او ملحق شوند و آن روز را مشاهده کنند.
گفت: جزیرهی بنی کاوان، جزیرهای است در اطراف بصره، و اهل ابر، جماعتی هستند نزدیک استرآباد، و دیلم مردم قزوین و حوالی آنجا میباشند، و حرمات مکانهای مبارکی است، و منظور از «هنات و هنات» جنگهای عظیم و وقایع بسیاری است که در وقت ویران شدن بصره رخ میدهند، و منظور از قائم مورد انتظار و امید، مهدی÷است، و منظور از دو رکن، دو رکن کعبه است که محل قیام اوست، و منظور از (ذرّ یسیر= جماعت کم) شهدای بدر هستند، و منظور از فرومایهها، اراذل و اوباش میباشند که ستمگران و کافران هستند.
سپس مجلسی گفت: ظاهراً منظور از اهل شورش و قیام خراسان، امراء ترک هستند، مانند چنگیز خان و هولاکوخان.
و منظور از شورشگر گیلان، شاه مؤید شاه اسماعیل است لذا ایشان را به خود اضافه کرده و او را فرزند خود نامیده است. و امیرالامراء، شاه اسماعیل است یا کسی دیگر از سلاطین صفویه و منظور از کشتن بره توسط قوچ، ظاهراً اشاره به مرحوم صفی الدین میرزا دارد؛ زیرا پدرش مرحوم شاه عباس اول او را کشت. و منظور از «آنجا یکی دیگر قیام میکند» مرحوم شاه صفی الدین است که به خونخواهی او بر خاست، و کسی که او را کشت همان کسی بود که پدرش صفی الدین میرزا را به قتل رساند. و فرمود: سپس قائم مورد انتظار و امید، قیام میکند. همچنین به اتصال و پیوند دولت صفویه به دولت مهدی÷اشاره میکند.
حدیث سوم را شیخ بزرگوار محمد بن مسعود عیاشی که از محدثان موثق است در کتاب «تفسیر» از ابی لبید مخزومی و او هم از باقر÷روایت میکند که ایشان بعد از ذکر سلطنت و قدرت، بدبختی بنی عباس را ذکر نمود و گفت: ای لبید! همانا در حروف مقطعهی قرآن علم فراوانی هست، خداوند ﴿الٓمٓ١ ذَٰلِكَ ٱلۡكِتَٰبُ﴾را نازل کرد، پس محمد جبرخاست تا نورش ظاهر شد و کلمهاش ثابت گردید و روزی به دنیا آمد که صد و سه سال از هزارهی هفتم گذشته بود. سپس گفت: و این در حروف مقطعهی قرآن بیان شده است اگر بدون تکرار آنها را شمارش کنی، و هرگاه یکی از حروف مقطعهی قرآن تمام شود آنگاه قائمی از بنیهاشم قیام میکند.
سپس گفت: الف، یک است (طبق شمارش ابجدی)، لام سی است، میم چهل است، صاد نود است، پس میشود صد و شصت و یک. بنا براین آغاز قیام حسین بن علی (الم الله) میشود؛ پس وقتی که این زمان سپری شد، قائم بنی عباس در «المص» قیام میکند. و قائم ما با انقضای (الر) قیام میکند. و میگوید: این را بدان و حفظ کن و مخفی کن.
این محقق- خدا حفظش کند – میگوید: فرمودهی ایشان†که فرمودند: از هزارهی هفتم منظورش ابتدای آفرینش آدم÷است، سپس گفت: این حدیث در نهایت اشکال قرار دارد و چند وجه را در کتاب بحار الانوار برای آن بیان کردهایم، که دراین جا یک وجه را برایش بیان میکنیم، اما این وجه خود بر مبنای یک مقدمه است، به این صورت که: آنچه در کتابهای حساب معتبر است، حساب ابجدی است که دارای یک سری اصطلاحات متفاوت است، و حساب این حدیث بر اساس اصطلاح اهل مغرب است، و در عصرهای سابق چنین شایع بود که (صعفض، قرست، ثخذ، ظغش) .پس صاد نزد آنها شصت و ضاد نود و سین سیصد، و ظاء هشتصد، و غین نهصد، و شین هزار است، و باقی حروف طبق روال مشهور آنها است پس حال که این مقدمه را فهمیدی، بدان که تاریخ ولادت پیامبر ما جدر آغاز تمام سورهها آشکار است اما با حذف حروف تکراری، مثلا: (الم ، و الر، و حم) و غیره تکراری هستند؛ در حساب فقط یکی از آنها بکار میرود، و نیز حروف مثل (الف راء) تنها سه از آن بحساب میآید، و همچنین(لام راء) و امثال اینها. وآنگاه، (الف لام میم)، ( الف، لام میم، صاد) (الف لام، راء)، (الف لام، میم راء، کافها یا عین صاد، طاها، طاسین، یاسین، صاد، حامیم عین سین قاف، قاف نون)، را هرگاه شمارش کنید: صد و سه میشود، یعنی از ابتدای آفرینش آدم تا ولادت پیامبر ما جطبق این حدیث، شش هزار و صد و سی (سه سال ظ) سال میشود. و اول هر هزار سال تاریخ است، و اول هر هفتمی از هزارهها، صد و سه سال گذشته میشود. و عدد این حروف نیز، صد و سه است؛ بنابر آنچه بیان شد، «الم» که در ابتدای سورهی بقره است، اشاره به مبعث رسول خدا جاست و این که فرمود: و هرگز یکی از حروف مقطعه تمام نمیشود، مگر این که قائمی از بنیهاشم در آن موقع قیام میکند؛ با این توضیح روشن میشود که ابتدای دولت بنیهاشم سرآغازش از عبدالمطلب است، و از ظهور دولت عبدالمطلب تا ظهور دولت رسول خداجتقریبا هفتاد و یک سال میشود؛ پس الم به حساب ابجدی بر ترتیب قرآن، بعد از الم بقره و الم آل عمران، اشاره به قیام حسین÷است؛ زیرا از ابتدای رواج دولت پیامبر جتا وقت قیام حسین÷تقریباً هفتاد و یک سال است، و همچنین بر حسب ترتیب سورههای قرآن، المص، اشاره به قیام بنی عباس دارد، چون آنها از بنی هاشم بودند؛ اگر چه در قیام، بر حق نبودند، و به حساب ابجدی با روش مغربیان، صد و سی و یک است که از اول بعثت پیامبر جتا وقت ظهور دولت آنها صد و سی و یک میشود، اگر چه تا زمان بیعت بیشتر میشود.
و احتمال دارد که ابتدای این تاریخ از وقت نزول سورهی اعراف باشد، پس مطابق است با وقت بیعت، و بر حساب المص بر طریقهی مغربیان. حدیث مذکور در کتاب «معانی الاخبار» است که ان شاء الله ذکر خواهیم کرد.
اما این که قیام ایشان÷بر مبنای «الر» باشد، چیزی که به ذهن من میگذرد این است که «رقد» در قرآن پنج جا آمده است، و بیان آن، مانند بیان الم لازم است، و مجموع آن هزار و صد و پنجاه و پنج میشود، تقریباً از سال تألیف این رساله که سال هزار و هفتاد و هشت هجری بوده است، پس به وقت قیام مهدی (سبعة وسبعون ظ) شصت و پنج سال باقی مانده است چون مبدأ این تاریخها از اوائل بعثت است. این خلاصهی گفتار ایشان بود (خدا سلامتش کند) [۷۰۳].
اما از آن وقت شصت و پنج سال و شصت و هفت سال و بیشتر هم گذشت، اما وقت بازگشت قائم معدوم آنها نرسیده است. بلی! معدوم به وجود نمیآید.
چه زیبا سروده شاعر که گفته:
ما آن للسرداب أن يلـــد الذي
صيّرتموه بزعـمكم إنسانــا
فعـلى عـقـولكم العـفـاء فإنكم
ثـلثـتم العـنقـاء والغـيـلانـا
یعنی: وقت آن نرسید که سرداب (زیرزمین) بزاید آن را که شما به خیال خود او را انسان قرار دادهاید، پس بر عقلتان پرده است؛ چرا که شما بعد از عنقاء و غول، سومین (موجود خیالی) را نیز اضافه نمودهاید.
[۶۹۵] الأصول من الکافی، کتاب الحجة (ج۱ص: ۳۳۸). [۶۹۶] الأصول من الکافی (ج ۱ ص: ۳۶۸). [۶۹۷] الغیبة، اثر: نعمانی، چاپ تهران (ص: ۲۹۲). [۶۹۸] الإرشاد، مفید (ص:۲۶۰). [۶۹۹] همان منبع (ص:۲۶۰). [۷۰۰] الغیبة - نعمانی ( ص: ۲۹۵- ۲۹۴). [۷۰۱] او ابوعبدالله محمد بن ابراهیم بن جعفر نویسندهی کتاب، نعمانی، از محدثین بزرگ امامیه در اوائل قرن چهارم، واز شاگردان ثقة الاسلام محمد بن اسحاق بن یعقوب کلینی است، نویسنده ای دارای نظر خوب واستنباط زیبا که در علم رجال شناسی واحادیث آنها، سهم بسزایی داشته واز مهمترین کتاب هایش کتاب الغیبة است، نجاشی در بارهی او میگوید: نعمانی از بزرگان واستادان ماست، دارای قدر ومنزلت بزرگ است، عقیدهاش صحیح واحادیث زیادی دارد (مقدمهء کتاب الغیبة ص: ۱۱- ۱۲). [۷۰۲] الکافی، اثر: کلینی، کتاب الحجة (باب کراهیةالتوقیت)، (ج ۱، ص: ۳۶۹). و الغیبة، اثر: نعمانی (۲۹۵- ۲۹۶). [۷۰۳] الأنوار النعمانیة، نعمت الله جزایری (ص: ۳۶۱-۳۶۲).