شیعه بعد از وفات حسن عسکری
حسن عسکری بدون فرزند و جانشین از دنیا رفت، چنانکه نوبختی آن را تصریح نمودهاست و میگوید: «حسن عسکری وفات یافت و اثری از خود بجا نگذاشت، و اولاد آشکاری از او شناخته نشد پس ارث او را برادرش جعفر و مادرش تقسیم کردند» [۴۷۵].
بنابراین، مرگ او اختلاف شدیدی را میان شیعهها بوجود آورد؛ زیرا شیعه بعد از پیشرفت و دگرگونیش واجب میدانستند که مدعی امامت، از خود فرزندی بجا بگذارد، و باید از امام قبلی، نص صریحی بر جانشینی او باشد، و نیز باید امام بعدی، کفن و دفن او را بر عهده بگیرد، پس این چه امامی است که فرزندی نداشته است، بنابراین برای توجیه این امر، هر قومی بر حسب هواهای نفسانی و پندار خود به تأویلات مزخرف و واهی روی آوردند.
نوبختی گفته است: بعد از او یارانش به چهارده دسته متفرق شدند؛ فرقهای گفتند: حسن بنعلی زنده است و نمرده، بلکه غایب است و او قائم است و مرگ او و نداشتن فرزند آشکار برای او جایز نیست چون زمین از امام خالی نمیگردد... .
فرقهی دوم گفتند: حسن بن علی مرده است و بعد از مرگ هم، زندگی میکند و او مهدی قائم است، چون ما گفتیم که معنی قائم این است که: بعد از مرگ قیام کند و فرزندی نداشته باشد؛ زیرا در صورت داشتن پسر، امامت به پسرش داده میشود، و نیز نباید برای کسی وصیت کرده باشد، پس بدون شک او قائم است.
فرقهی سوّم گفتند: حسن بن علی وفات یافته است و امام بعد از او، برادرش جعفر است و حسن بنعلی، برای او وصیت نموده است... وقتی که گفته شد همانا حسن و جعفر در مدت زندگی از یکدیگر بریدند و اهل تجاوز به یکدیگر بودند و با هم قطع رابطه کردند و شما خود مطلع هستید بر کارهای جعفر و برخورد بد او با برادرش در حال حیات، و این که بعد از وفات او بر سر تقسیم ارث چه کارها که نکرد، و گفتند: این یک رابطهی ظاهری بین آنها بود اما در باطن از یکدیگر راضی و دارای پیوندی محکم و بدون اختلاف بودند.
و از جمله کسانی که امامت جعفر را تقویت نمود و مردم را به او متمایل کرد، علی بن طاهر خراز بود که سخنوری توانا و دارای استدلال بود، و خواهر فارس بن حاتم بن ماهویه قزوینی هم، با او همکاری نمود.
فرقهی چهارم گفتند: بعد از حسن بن علی، جعفر امام است و امامت از جانب پدرش به او رسیده نه از جانب حسن. و حسن بن علی، یک مدعی باطل بود چون امام باید وصیت کند و دارای اولاد باشد، اما حسن بدون فرزند و بدون وصیت درگذشت، و بعد از حسن و حسین امامت در دو برادر جایز نیست، همانطور که جعفر با نص صریح گفته است.
فرقهی پنجم، به امامت محمد بن علی، برادر حسن، متوفی در زمان حیات پدرش، برگشتند و گفتند: حسن بن علی و جعفر، ادعایی کردهاند که حقّ آن را نداشتهاند، چون جعفر دارای یک سری خصلتهای مذموم و ناپسند بود و به آن شهرت داشت. ظاهراً اهل فسق و گناه بوده و چنین کسی اهلیت گواهی دادن بر معامله و درهم و دینار را ندارد، پس چگونه شایستهی مقام جانشینی پیامبر جاست؟ اما حسن بن علی وفات یافت و فرزندی نداشت.
فرقهی ششم گفتند: حسن بن علی پسری داشت به نام محمد و دو سال قبل از مرگ پدرش به دنیا آمد و گمان کردند که او از ترس جعفر مخفی شده و قابل دیدن نیست.
فرقهی هفتم گفتند: بلکه او هشت ماه بعد از وفات پدرش به دنیا آمد و کسانی که میگویند در زمان زنده بودنش فرزند داشته است دروغ گفتهاند و ادعای باطلی دارند چون اگر چنین بود از دیگران مخفی نمیکرد، پس قطعا فرزندی نداشته است؛ زیرا مخفی کردن چنین امری به خاطر بار دار بودن مادر، ممکن نیست، و چنین چیز آشکاری نزد سلطان و سایر مردم معلوم میشود. به همین خاطر، آنها از تقسیم ارث او امتناع کردند تا نزد پادشاه، این امر باطل شود و مسأله مخفی بماند، پس گفتند: هشت ماه بعد از فوت او، پسری به دنیا آمد و او دستور داده بود که پسرش را محمد نامگذاری کنند و برای او وصیت کرد و او اکنون مخفی شده است و دیده نمیشود.
فرقهی هشتم گفتند: از حسن بن علی، هیچ فرزندی به دنیا نیامده است چون ما تحقیق کردیم و دنبالش همه جا را گشتهایم و اگر درست باشد در مورد کسی مانند حسن که فرزندی نداشته است، بگوییم بعد از او فرزندش متولد شده و هم اکنون غایب است، پس برای هر کسی که بدون فرزند از دنیا رفته است، میتوانیم چنین ادعایی داشته باشیم؛ و نیز میتوانیم برای رسول خدا جهم، چنین ادعایی را مطرح کنیم که بعد از او پسری به دنیا آمده است و وصی و جانشین پیامبر است، و نیز در بارهی عبدالله بن جعفر بن محمد هم، میتوان گفت پسری از او به یادگار مانده است چون پخش خبر وفات حسن بن علی، بدون فرزند، مانند خبر وفات رسول خدا بود، که پسر نداشت و مانند خبر وفات عبد الله بن جعفر است که بدون فرزند پسر بود. و همچنین مانند خبر وفات رضا بود بدون این که دارای چهار فرزند باشد بنابراین، ادعای فرزند برای او باطل است اما ممکن است بار داری، سرّی باشد که بعداً به دنیا بیاید و امام باشد، چون ممکن نیست امام بدون فرزند باشد؛ زیرا در این صورت امامت باطل میشود و زمین از حجت خالی میماند.
کسانی که مدّعی فرزند برای حسن بن علی بودند، علیه دستهی دیگر چنین استدلال میکردند که: شما، چیزی را که برای ما انکار میکردید، همان چیز را برای خود ادعا میکنید؛ اما آنها قانع نشدند تا این که چیزی به آن افزودند که عقل آن را نمیپذیرد و گفتند: زن باردار وحملی وجود داشته است، اگر شما در طلب فرزند برای اوتلاش کردید و نیافتید و بعد انکار کردید، تلاشی که شما برای یافتن فرزند کردید، ما شدیدتر از آن، برای یافتن حمل و اثبات حامله بودن همسرش تلاش کردهایم؛ اما پیدا نکردیم. پس ما در مورد ادعای فرزند برای او، از ادعای که شما دارید، راستگوتر هستیم؛ زیرا عقلاً و عادتاً جایز است، گفته شود کسی فرزندی مخفی شده داشته است، اما ادعای حمل مخفی، زشت و شنیع است و عقل هر خردمندی آن را رد میکند و عرف هم آن را نمیپذیرد. علاوه بر این، روایات بیشماری از ائمه وجود دارد که حمل، بیش از نُه ماه طول نمیکشد، درحالی که چندین سال از ادعای شما میگذرد اما خبری از آن نیست و شما، همچنان بدون شاهد و دلیل، بر حرف خود باقی هستید.
فرقهی نهم گفتند: حسن بن علی، وفات پدر و جد و سایر آباء خود را تأیید و تصحیح نموده است. و همانطور که اخبار وفات آنها درست است، و قابل تکذیب نیست، پس صحیح است که بگوییم بعد از حسن، امامی وجود ندارد ... و امروز زمین بدون حجت است مگر این که خدا بخواهد و از آل محمد جقائمی را مبعوث گرداند تا زمین را بعد از مرگ زنده گرداند همانگونه که پیامبر جرا بعد از یک فترهی زمانی، مبعوث کرد.
فرقهی دهم گفتند: اباجعفر محمد بن علی در حالی که پدرش در قید حیات بود، وفات یافت، و او کسی بود که با وصیت پدرش امام شد، سپس او برای غلام کوچکی به نام نفیس که در خدمت ایشان بود وصیت نمود، و بعد از مرگش، این غلام وصیت را به جعفر انتقال داد.
فرقهی یازدهم گفتند: مسأله بر ما مشتبه است، و زمین هم از حجت خالی نمیشود، پس توقف میکنیم و چیزی در مورد آن نمیگوییم تا وقتی که مسأله روشن و قضیه آشکار گردد.
فرقهی دوازدهم گفتند: آن طور نیست که اینها میگویند، بلکه اصلا درست نیست که زمین از حجت خالی باشد واگر زمین خالی از حجت شود، با کسانی که روی آن زندگی میکنند فرو میرود... اما او میترسد و خدا در پس پردهای او را مخفی نموده است، پس سؤال در بارهی او و مکان و نامش، جایز نیست و برای ما بحث از او و طلب او، حرام است.
فرقهی سیزدهم گفتند: حسن بن علی، وفات یافته است و او بعد از پدرش امام بود و جعفر بن علی هم بعد از او امام است؛ همانگونه که موسی بن جعفر بعد از عبدالله بن جعفر، امام بود، به دلیل روایتی که در بارهی امامت پسر ارشد امام، پس از وفاتش، ذکر شده است. و خبری که از صادق÷روایت شده که بعد از حسن و حسین، امامت در دو برادر جمع نمیشود، و این روایت نزد آنها صحیح است؛ اما این برای زمانی است که امام فوت شده دارای فرزند باشد که در این صورت، به برادرش منتقل نمیشود، و معنی حدیث این چنین است.
و نیز در بارهی حدیثی که روایت شده است، مبنی بر این که امام را جز امام، غسل نمیدهد، این روایت هم به نظر آنها صحیح است و روایت کردهاند که موسی بن جفعر، جعفر بن محمد را غسل داده و مدعی بودند که ابا عبدالله به او فرمان داده است زیرا امامِ بعد از او بود اگر چه جایز است آن را غسل ندهد چون او در حضور عبدالله امام صامت و ساکتی بوده است.
پس این فرقهی فطحیهی خالص، معتقد بودند وقتی که برادر بزرگتر دارای فرزند اصلی نباشد، امامت در دو برادر جایز است، پس به نظر آنها و بر اساس این تأویلات، جعفر امام بود.
و فرقهی چهاردهم گفتند: همانا بعد از او، پسرش محمد امام است که او همان منتظر است اما او وفات یافته است و خواهد آمد و شمشیر میکشد و زمین را از عدل و داد پر میکند همانگونه که از ظلم و ستم پر شده است [۴۷۶].
اینها، فرقههای مشهور شیعه بودند که از کتابهای خودشان ذکر نمودیم، همراه با نقل روایات و عباراتی از اهل سنت، جهت تأیید و توثیق، نه به عنوان اصل و سند.
اما فرقههای دیگری از شیعه هستند که نویسندگان تاریخ فرقهها، از اهل سنت، آنها را ذکر کردهاند مانند فرقههای بیانیه، جناحیه، رزامیه، مقنعیه، حلمانیه، خلاجیه، ازافره وغیره و به علت این که منقرض شدهاند و در کتابهای شیعه ذکر نشدهاند، ما هم از آنها یاد نکردهایم تا کسی اعتراض نکند که هیچ کدام از این اسامی را نشنیده، و در کتابهای شیعه هم آنها را ندیده است، و یا اینکه بگوید: اینها تنها برای زشت و شنیع نشان دادن تشیّع ساخته و پرداخته شدهاند و نامهایی بیمسمّی هستند و هیچ مورّخ شیعی، از آنها نامی نبرده است، و در هیچ کتابی که دربارهی فرقهها و ادیان، نوشته شدهاند، مانند کتابهای شیخ ابی محمد حسن بن موسی نوبختی در قرن چهارم و غیره [۴۷۷]نقل نشدهاند. اکنون چند فرقه، باقی مانده است که عبارتند از:
اثناعشریه یا جعفریه و امامیه که ضمن بیان چهارده فرقهای که بعد از مرگ حسن عسکری منشعب شدند، ذکر گردیدند، اما چون ذکر آنها از اهمیت خاصی برخوردار است [۴۷۸]و این بحث طولانی، به خاطر آنها نگاشته شده است، و همچنین به دلیل این که وقتی به طور مطلق، نام شیعه ذکر میشود، تنها آن فرقه به ذهن میآید؛ بنابر این فصل مستقلی را به آنها تخصیص نمودهایم که در آن در بارهی تاریخ و عقاید آنها و ارتباط و پیوندشان با سبئیه، و این که چطور تمام افکار و اندیشههای فرقههای گذشته را به ارث بردهاند را یاد آور شده ایم. همانگونه که فرقههایی را که از آنها منشعب شدهاند و تا به امروز هم وجود دارند، ذکر خواهیم کرد.
در این جا توجه خوانندگان و محقّقین را به این نکتهی بسیار مهم، جلب مینماییم که، با مطالعهی مختصری در بارهی اعتقاد و افکار تمام فرقههای شیعه که در این قسمت ذکر نمودایم خواهید فهمید که هر کدام از آنها سهم بسزایی از سبئیهی یهودی زاده، دارند و از تمام ادیان باطل، از جمله ترسایی و مجوس و افکار ساختگی هندی، بابلی، آشوری، کلدانی و غیره، توشه برگرفتهاند. علاوه براین، شیعه بعد از تحول و دگرگونی تشیع اول در تمام دورهها ملتزم به عقاید رجعت، غیبت، ولایت، برائت، وصایت و توارث بودهاند، به همان صورتی که ابن سبأ و هواداران حیله گرش آن را طراحی کردند.
[۴۷۵] الشیعة، اثر نوبختی (ص: ۱۱۸، ۱۱۹). [۴۷۶] با اختصار از فِرق الشیعه، اثر نوبختی (ص: ۱۱۹). به بعد. [۴۷۷] أعیان الشیعة، اثر سید محسن امین، جزء أول از قسم اول (ص:۲۴). [۴۷۸] و به دلیل اینکه شیعه بزرگترین ابتلا و چالشی است که در مقابل امت اسلامی قرار دارد. [مصحح]