نصیریه:
در دوران زندگی علی بن محمد هادی که کنیهاش ابیالحسن بود، فرقههای دیگری در میان شیعهها ظهور یافتند که مدعی نبوّت مردی بودند به نام محمد بن نصیر نمیری که ادعا میکرد، او نبی است و ابالحسن او را فرستاده است، و معتقد به تناسخ ارواح بود و در بارهی ابی الحسن با غلو و افراط سخن میگفت، و او را نبی و پیام آور معرفی میکرد و زنان محارم را مباح میدانست و میگفت: جایز است مردان با یکدیگر روابط جنسی برقرار کنند، و گمان میکرد که این کار نشانهی تواضع و فروتنی است، علاوه براین، یکی از خواهشهای نفسانی و طیّبات است و خداوند متعال، آنها را حرام نکرده است.
اسباب تقویت و نیرومندی این مرد را محمد بن موسی بن فرات، فراهم مینمود. و هنگام مرگ که زبانش گرفته بود از او پرسیدند: این ریاست بعد از تو برای چه کسی است؟ گفت: احمد. نفهمیدند احمد چه کسی است، بنابراین به سه فرقه پراکنده شدند:
فرقهای گفتند: منظور او از احمد، پسرش بود، و فرقهای گفتند: منظور او احمد بن موسی بن حسن بن فرات است و فرقهای گفتند: احمد بن ابی الحسین محمد بن محمد بن بشیر بن زید بوده است.
چون این فرقهها، مدعی نبوت ابی محمد بودند آنها را نمیریه یا نصیریه نامیدند [۴۵۷].
شهرستانی در کتاب «الملل» خود در بارهی نصیریه و مذهب آنها چنین میگوید: آنها میگویند: خدا در شکل اشخاص ظاهر شده است، و چون بعد از رسول خدا جکسی بزرگوارتر از علی نبود و بعد از او فرزندان او بهترین خلق بودند، پس خداوند به شکل آنها ظاهر شد و بر زبان ایشان سخن گفت، و دست آنها را گرفت، پس از این جهت نام خداوندی «الوهیت» را بر آنها اطلاق کردیم، و این ویژگی را تنها به علی دادیم نه کس دیگر؛ چرا که تنها او مورد تأیید خدا در رابطه با اسرار است، زیرا رسول خدا جفرمودند: «أنا أحکم بالظاهر، والله یتولى السرائر».
«من به ظاهر حکم میکنم وخدا است که متولی اسرار و نهانها است».
و به همین دلیل جنگ با مشرکین، به رسول خدا جسپرده شده بود و جنگ با منافقین به علی واگذار شده بود. و به این علت او را به عیسی بن مریم تشبیه کرد و فرمود: اگر به خاطر این نبود که ممکن است مردم در بارهی تو هم چیزهایی بگویند، همانگونه که در بارهی عیسی گفتند، چیزهای در مورد تو میگفتم. و گاهی مشارکت در رسالت را برایش اثبات میکرد. چنانکه گفت:
«در میان شما کسی بر تأویل قرآن میجنگد، همانگونه که بر نازل شدنش جنگید، و او کسی است که کفش وصله میزند. پس علم به تأویل قرآن و مبارزه با منافقین و مکالمه با جن و بیرون آوردن و کندن دروازهی خیبر نه با قدرت جسمی، از بزرگترین دلایل هستند بر این که جزئی از الوهیت و ربوبیت در او هست، یا او است که خدا در صورت او ظاهر شده، و با دست او میآفریند و بر زبانش امر میکند؛ بنابراین میگفتند: علی قبل از آفرینش زمین و آسمانها بوده، و گفته: ما سایهای بودیم در سمت راست عرش که تسبیح میگفتیم و فرشتگانهم، با تسبیح ما تسبیح میگفتند. پس آن سایهها و آن صورتهای عاری از سایه، حقیقت هستند و آنها با نور خدا روشن میشوند که از آن جدا نمیشوند، نه در این جهان و نه در آن جهان. از همین رو گفت: من احمد هستم و نور از نور من است. منظورش این بود که دو نور باهم تفاوتی ندارند جز این که یکی سابقتر است و دیگری ملحق به آن است، وگفت: پس این نشانه، نوعی شراکت است. و نصیریه به تأیید و تثبیت ربوبیت او گرایش بیشتری داشتند. و اسحاقیه بیشتر به اثبات شرکت در نبوّت او، مایل بودند [۴۵۸].
و رازی گفته است: آن طایفه تا امروز هم در حلب و نواحی شام وجود دارند [۴۵۹].
و ما میگوییم: این فرقه، تا امروز هم در سوریه و ترکیه هستند و به «علویین» معروفاند.
اما نصیریه گفتند: محمد بن نصیر نمیری، ادعای نبوّت نکرده است بلکه او دروازهای است برای حسن عسکری امام یازدهم [۴۶۰]. و میگویند: مردی به نام ابویعقوب اسحاق بن محمد نخعی با او به رقابت برخاسته و گفته بود: که او دروازه دوّم است، برای حسن عسکری.
خلاصه این که آنها به صراحت، مدعی خدا بودن علی هستند، و این که رسول خداج فرستادهی او بود، چنانکه میگویند:
همانا علی، جابربن یزید جعفی را برای انجام کاری فرستاد، وقتی که به ادای مقصود رسید، دید که علی بن ابی طالب روی کرسی نور نشسته است، و آقا محمد (منظور سرور ما، محمد ج است) در سمت راست اوست، و آقای سلمان فارسی در سمت چپ او است، سپس جابر به عقب برگشت و او را در آنجا دید، سپس به راست برگشت آنجا هم، او را دید، سپس به آسمان نگریست او را درآسمان هم دید که فرشتهها اطراف او را گرفته بودند و او را تسبیح و ستایش میکردند و برایش سجده میکردند [۴۶۱]. و برای علی، قرآنی تدوین نمودهاند، و این چند آیه از آن قرآن است:
«ربنا آمنا بما أنزلت واتبعنا الرسول فاكتبنا مع الشاهدين. أشهد عليّ أيها الحجاب العظيم، أشهد عليّ أيها الباب الكريم، أشهد عليّ يا سيدي المقداد اليمين، أشهد يا عليّ أبو الدر الشمال بأن ليس إلهاً إلا عليّ بن أبي طالب الأصلع المعبود، ولا حجاب إلا السيد محمد المحمود، ولا باب إلا السيد سلمان الفارسي المقصود، و أكبر الملائكة الخمسة الأيتام، و لا رأي إلا رأي شيخنا و سيدنا الحسين بن حمدان الخصبي الذي شرع الأديان في سائر البلدان. أشهد بأن الصورة المرئية التي ظهرت في البشرية هي الغاية الكلية، وهي الظاهرة بالنورانية، وليس إله سواها، وهي علي بن أبي طالب. وأنه لم يُحاط ولم يُحصر ولم يُدرك ولم يُبصر. أشهد بأني نصيري الدين، جندبي الرأي، جنبلاني الطريقة، خصيبي المذهب، جليّ المقال، ميموني الفقه وافـر الرجعة البيضاء والكرة الزهراء وفي كشف الغطاء وجلاء العماء و إظهار ما كتم وإجلاء ما خفي، وظهور علي بن أبي طالب من عين الشمس قابض على كل نفس، الأسد من تحته، وذو الفقار بيده، والملائكة خلفه، والسيد سلمان بين يديه، والماء ينبع من بين قدميه، والسيد محمد ينادي ويقول: هذا مولاكم علي بن أبي طالب فاعرفوه وسبحوه وعظموه وكبروه. هذا خالقكم ورازقكم فلا تنكروه. اشهدوا علي يا أسيادي، أن هذا ديني واعتقادي، و عليه اعتمادي، وبه أحيا وعليه أموت، وعلي بن أبي طالب حي لا يموت، بيده القدرة والجبروت. إن السمع والبصر والفؤاد كل أولئك كان عنه مسؤولا علينا من ذكرهم السلام» [۴۶۲].
و بسیار دیگر از خرافات.
این مرد مورد بحث ما، یعنی: علی بن محمّد ، مطابق نظر عدهای، در رجب سال ۲۵۴هـ در سرّ من رأی درگذشت. و تاریخ ولادت او، سال ۲۱۲ هـ بوده است، و متوکل، او را همراه با یحیی بن اکثم به سرّ من رأی راند و در آنجا، امام و رهبر مردم شد [۴۶۳].
علاوه براین، در ایام او بسیاری از علویان امامیه، ادعای امامت کردند و جمع زیادی از شیعهی اهل بیت علیس با آنها بیعت کردند، از جمله: یحیی بن عمر بن حسین بن زید بنعلی زین العابدین [۴۶۴]. پس بر کوفه و اطراف آن مسلط شدند، و وقتی که در ایام مستعین بالله عباسی، کشته شد خیلی از شُعرا، برایش مرثیه سرودند. تاجایی که اصفهانی میگوید:
«نشنیدهام برای هیچ کس از کسانی که در دولت عباسی کشته شدهاند، مانند یحیی مرثیه سرایی کرده باشند، و آنچه در شعرها نسبت به او گفته شده، برای کس دیگری گفته نشده است [۴۶۵].
ابن اثیر هم، در تاریخ خود «الکامل» با اصفهانی موافق است [۴۶۶].
همچنین، حسن بن زید بن محمدبن اسماعیل بن حسن المثنی در آن دوران ادعای امامت کرد و در سرزمین طبرستان قیام نمود و بعد ازجنگهای بسیار و شدید، بر آنجا و بر گرگان تسلط یافت [۴۶۷].
همچنین حسین بن محمد بن حمزه بن عبیدالله بن حسین بن علی، در سال ۲۵۱هـ قیام کرد [۴۶۸].
[۴۵۷] فـرق الشیـعة، نوبختی: (ص:۱۱۵- ۱۱۶). [۴۵۸] الملل والنحل، شهرستانی (ج۲ ص: ۲۵- ۲۶). [۴۵۹] إعتقادات فرق المسلمین والمشرکین، اثر: رازی (ص:۶۱). [۴۶۰] تاریخ العلویین. اثر طویل (ص: ۲۰۲). [۴۶۱] الباکورة السلیمانیة (ص: ۸۷). [۴۶۲] الباکورة السلیمانة، (ص۲۶). [۴۶۳] الإرشاد، (ص: ۳۲۷). و أعلام الورى، طبرسی (ص: ۳۵۵). و کشف الغمـة (ج۳ ص:۱۶۶). و جلاء العیـون، (ج۲ ص: ۷۵۴). [۴۶۴] مقاتل الطالبیین، اصفهانی (ص: ۶۳۹). و مروج الذهب (ج۴ ص: ۶۳). [۴۶۵] مقاتل الطالبیین (ص: ۴۶۵). و مروج الذهب (ج۴، ص: ۶۴). [۴۶۶] الکامل (ج ۵ ص: ۳۱۵). [۴۶۷] مروج الذهب (ج۴، ص: ۶۸). [۴۶۸] همان (ص: ۶۹). و مقاتل الطالبیین، اصفهانی (ص: ۶۶۵).