شیخیه
سپس شیعهی اثنیعشریه (دوازده امامی) به گروههای بسیاری متفرق و تقسیم شدند که از مهمترین آنها، فرقهی شیخیه است. شیخیه، پیروان شیخ احمد بن زین الدین احسائی بحرانی، متولد سال (۱۱۶۶هـ ) [۵۶۹]متوفای سال (۱۲۴۳هـ) [۵۷۰]میباشند.
خوانساری او را (ترجمان الحکماء المتألهین، ولسان العرفاء والمتکلمین، نابغه زمان، و فیلسوف عصر، دانا به اسرار مبانی و معانی) نام گذاری نموده است. و در شرح حال و زندگی نامهاش نوشته است:
در این اواخر، تاریخ کسی همچون او، دانا به علوم مختلف و صاحب معرفت و شناخت، صاحب کرامت، دور اندیش، خوش سلیقه، واقع نگر، با تقوی و پرهیزگار، عالم به زبان عربی، علم اخلاق، خلق و خوی جوانمردانه، حکمتهای علمی و عملی، با دقت در تعبیر، فصیح، نازکبین و زیرک، با اخلاص و دوست داشتنی، دوست دار اهل بیت پیامبر جتا حدی که- با وجود جایگاه رفیع و بلند ایشان - بعضی از علما، او را به غلو و افراط در محبت اهل بیت متهم نمودهاند، را به خود ندیده است.
در اواسط عمر خود وارد شهرهای عجم شده و با حکام و فرمان روایان آن نزدیکی و قرب داشته است. سپس به اصفهان انتقال یافت و برای مدت طولانی در آنجا اقامت گزید.
و هنگامی که میخواست به سرزمین اصلیی که در نزدیکی حسین÷بود بازگشت نماید، و وارد شهر قرمیسین – واقع در یمن- گردید. فرمان روای دادگر و بزرگوار و عزت مند آنجا، محمد علی میرزا بن سلطان فتح علی شاه قاجار، از او خواست که در آنجا توقف نماید و اقامت گزیند. پس درخواستش را اجابت نمود و در آنجا مشغول به کار و بار مصالح دولت شد- تا اینکه والی مذکور در سفری که به حرب بغداد نمود درگذشت و فتنه و فساد، آن سرزمین را فرا گرفت. پس در آنجا نیز رحلت نمود و به سرزمین حائر شریف هجرت نمود تا بقیهی عمرپر برکتش را در آنجا سپری نماید، و در آنجا مشغول تألیف و تصنیف و ادای وظایف و تکلیف شد.
و باز در موردش آمده است که: او در بیشتر علوم آگاهی و تبحر داشت. و مجموعهای از ابتکار و ابداع را در زمینهی حروف و رسم الخط داشت. و همچنین در زمینهی طبابت، قرائت و مقامات آن، ریاضی، نجوم و ستاره شناسی، علم صنعت و اعداد و طلسم و نظایر آن که بر مردم پوشیدهاند، آگاهی داشته است [۵۷۱].
و گفته میشود که او قریب به صد تألیف و نوشته دارد [۵۷۲]و برخی هم گفتهاند که خیلی بیشتر از صد کتاب را تألیف نموده است [۵۷۳].
شاگرد او سید کاظم رشتی، در موردش نقل نموده که:
مولانا (شیخ احمد بن زین الدین احسائی بحرانی) شبی در خواب، امام حسن را دیده که زبان مبارکش را در دهان او انداخته و کمی از بزاق خود را در دهان او ریخته، پس به یاری خدا و به سبب آن، آن همه معلومات را آموخته است. و ایشان گفتهاند که بزاق امام حسن از قند شیرینتر و از عسل خوش طعمتر و از مسک خوش بوتر بوده است. و هنگامی که بیدار شده از یاران خاصهی او گردیده و تمام انوار شناخت خدا را دریافته و از فضایل او لبریز شده و از هر آنچه مغایر با خدا بوده، فاصله گرفته است. و در همان وقتی که امام حسن او را لمس کرده اعتقادش در مورد خدا بیشتر و استوارتر گردیده و ارادهاش با ارادهی علی موافق گشته و چون بسیار عاشق و دلباختهی او گردیده، لباس و خوراک را ازیاد برده و جز به اندازهی رفع نیاز از آن صرف نمینمود [۵۷۴].
این مرد (احسائی) علاوه بر تألیف و نویسندگی همواره در کربلاء و طوس و دیگر شهرهای شیعه نشین کلاس درس را اداره مینمود و به نشر و توزیع افکار و معتقداتش میپرداخت. او میگفت:
خداوند در علی و دوازده نفر از فرزندانش، جلوه نموده و آنها جلوه گاه و مظهر ذات خدا هستند و دارای ویژگیهای الهی و صفات ربانی هستند، آنها پیشوایان هدایت میباشند که در شکل و قیافه، با هم فرق دارند اما در حقیقت و ماهیت یکی هستند [۵۷۵].
و همچنین میگفت: ائمه علت مؤثر در پیدایش و وجود مخلوقات هستند، آنها مظهر ارادهی خدا بوده و از مشیت خدا تعبیر میدهند، و اگر آنان نمیبودند خداوند هیچ چیزی را نمیآفرید، به همین جهت آنها هدف نهائی خدا از خلقت میباشند، و هرچه خدا انجام میدهد به واسطهی آنها است اگر چه آنها از خود قدرت و توانی ندارند بلکه تنها وسیله و واسطه هستند.
و چون ذات خدا درک نمیشود و فهم و خرد همهی آفریدهها نمیتواند او را احاطه نموده و در بر گیرد؛ زیرا انسان نمیتواند خدا را بشناسد جز از طریق ائمه که در حقیقت آنها محل و جایگاه ذات الهی هستند. پس اشتباه در حق آنها در واقع اشتباه در حق خدا است، و لوح المحفوظ همان قلب امام است که محیط و در بر گیرندهی تمام آسمانها و زمین است. و أئمه نخستین مخلوقات خدا و پیشکسوت همهی موجودات هستند [۵۷۶].
سپس در مورد غایب دوازدهم آنها معتقد بود که:
یک: او مرده است. چنانکه میگفت: «مهدی غایب منتظر که به اعتقاد شیعهها ظهور میکند، هم اکنون در عالَمی روحانی، غیر از این جهان سکونت دارد که به آن عالم جابلقاء یا جابرساء میگویند [۵۷۷].
و میگوید: چون امام از دشمنانش بیم داشت لذا از این دنیا خارج شده و به بهشت هورقلیاء داخل شده است [۵۷۸].
دو: معتقد بود که آن شخص بازگشت کننده به این دنیا، حسن عسکری نیست بلکه کس دیگری است که روح حسن در او حلول کرده است، چنانکه میگوید:
«و به این دنیا باز میگردد در شکل و قیافهی شخصی از اشخاص این دنیا، یعنی بار دیگر متولد میشود همچون عامهی مردم و انسانهای این دنیا [۵۷۹].
سه: آن شخص خود امام محمد بن حسن عسکری میباشد اگر چه از پدر و مادر دیگری مجدداً به وجود میآید و متولد میشود.
و او خود مهدی است، و آن جسم روحانی لطیف، در این جسم پلید مادی پدیدار میشود [۵۸۰].
چهار: اسم قائم بر او اطلاق میشود؛ زیرا پس از مرگ باز زنده میشود و قیام میکند.
از او پرسیدند آیا از قبر بیرون میآید؟
در جواب گفت: آری از قبرش بیرون میآید یعنی: از شکم مادرش، و گفت: جبلسا و جابلقا منزل او هستند که در آسمان قرار دارند نه در زمین آنگونه که بیشتر مردم فکر میکنند [۵۸۱].
و همچنین او (احسائی) معاد و زنده شدن جسمانی را مطلقا انکار میکرد و به آن باور نداشت؛ زیرا میگفت: جسم از چهار عنصر تشکیل شده است، پس وقتی که روح از آن بیرون آمد و خارج شد، اجزاء و عناصر تشکیل دهندهی آن تجزیه میشوند و اثری از آنها باقی نمیماند و بدین ترتیب برای همیشه نیست و نابود میگردند.
و چیزی که میماند و باز گشت میکند، تنها آن جسم لطیف و نازک روحانی است، که اکسیر و جوهر همهی جوهرها است، همان چیزی که در اصطلاح شیمی قدیم، آن را جسم هورقلیایی مینامیدند.
(بنا بر این، جوهر جوهرها، یا جسم هورقلیائی است که باز گردانده میشود و حشر میگردد. و مابقی عناصری که عارضی و لاحق هستند، در اصل خود فرو رفته و تجزیه میگردند، مانند فرورفتن آب در آب و تجزیهی خاک به خاک. و روح کهنه و فرسوده نیز از بین میرود و تنها جسم اصلیی که در عرض جسم (از ابعاد سه گانه) ظاهر میشود، باقی میماند) [۵۸۲].
و همچنین از جمله عقایدی که در میان مردم پخش و منتشر مینمود، این بود که: امام مهدی در هر مکانی در شکل مرد کاملا مؤمن یا در شکل پاپ یا ولیی آشکار و پدیدار میگردد، و باید به او ایمان آورد.
ارکان چهارگانهی آنها که اصل دین (نزد آنها) به حساب میآیند عبارتند از:
۱- توحید.
۲- نبوت.
۳- امامت.
۴- اعتقاد کامل به آن مرد (مهدی).
آن شخصیت در زمان احسائی در جسم او حلول کرده بود، به همین جهت، او (احسائی) را رکن چهارم یا پاپ مینامیدند؛ زیرا پاپ در اعتقاد او، شخصی بود که روح پاپ در او حلول کرده بود. و مهدی کسی است که روح مهدی در او حلول کرده و همچنین پیامبر کسی است که روح نبی در او حلول میکند. و آنها اگر چه شکل و قیافهاشان مختلف است اما ماهیت و حقیقتشان یکی است همان گونه قبلاً نیز بیان کردیم؛ زیرا در همهی آنها، خداوند است که تجلی میکند اما هر کدام در رتبه و مقامی.
و همچنین او معراج جسمی و روحی را انکار میکرد. و میگفت: پیامبرخدا جدر آنِ واحد، در همه جا حضور دارد. بر این اساس این سخن (معراج پیامبر جاز دنیا به آسمان) هیچ معنایی ندارد؛ زیرا او مقیّد به مکان و زمان نیست. پس کسی که او را در آسمان ببیند در واقع خود پیامبر را دیده است و لواحق آسمانی و عوارض آن به او چسپیدهاند [۵۸۳].
و پس از فوت احسائی در سال (۱۲۴۲هـ)، شاگردش سید کاظم رشتی ریاست و رهبری گروه شیخیه را به عهده گرفت و راه و روش و منهج استادش را ادامه داد و بدین ترتیب، او رکن چهارم گردید. اما او مسئله را پیچیدهتر نمود آنجا که گفت:
«روح همهی پاپها در او حلول نموده همان گونه که در احسائی حلول کرده بود، اما هم اکنون وقت آن رسیده که پاپها منقطع و گسسته شوند و خود مهدی بیاید (یعنی خود را مهدی منتظر میدانست) [۵۸۴].
شیخیه میگفتند: جهان از لحاظ زمان، قدیم است اما در ذات خود حادث است؛ زیرا امکان ندارد که عرَضها بدون جوهر بوجود آیند. و صورت و شکلها بدون محل آنها امکان ندارند که بوجود آیند، و اعراض حادث و از بین رفتنی هستند، گاهی بوجود میآیند و گاهی از بین میروند، از عدم میآیند و به عدم باز میگردند. اما جوهر چیز حادث و از بین رفتنی نیست، بنا بر این، ماده در ذات خود حادث است. و برای همیشه میماند و در آینده همواره موجود خواهد بود اما نه در گذشته، و گرنه حیات اخروی پایان میداشت و بهشت و جهنم از بین میرفتند. و همچنین میگفت: بهشت همان محبت اهل بیت است؛ اهل بیت پیامبر جو ائمه. و بهشت و جهنم به وسیلهی کردار انسان به وجود میآیند [۵۸۵].
خوانساری آن را در کتاب خود این چنین ذکر مینماید:
(شاگرد گرامی او، قدوه و الگوی صاحبان فهم و درایت، نور چشم و نیروی قلب و مایهی فخر او، حامی و پشتیبان او در شداید و محنتها، آن کسی که به منزلهی پیراهن برای بدنش بود. یعنی سید بزرگوار و نیکو و ارجمند و هوشیار و دور اندیش، زادهی زرگان و سروران عالیقدر و گرامی و والا مقام، پسر امیر سید قاسم حسینی گیلانی رشتی، حاج سید کاظم، نائب مهدی منتظر در امور و امام و پیشوای اقتدا کنندگان به او، و سرگشتهی آن پاک و مطهر شریف تا این زمان» [۵۸۶].
این شخص (رشتی) افکار و معتقدات شیخش را ترویج داد، و مردمان زیادی به مذهب او و شیخش گرویدند، و گروه مستقلی شدند حتی تعداد زیادی از شیعیان ایران و عربستان و عراق و آذربایجان و کویت [۵۸۷]نیز به او گرویدند سپس محمد کریم خان کرمانی، ابن ظهیرالدولهی حاکم کرمان جانشین او شد، سپس ابن محمد کریم خان محمد خان، و بعد برادرش زین العابدین، سپس پسر زین العابدین قاسم خان ابراهیمی، به ترتیب قیادت این فرقه را به عهده گرفتند.
لازم به ذکر است، علی محمد شیرازی (ملقب به باب) نیز از شاگردان سید کاظم رشتی و پیرو و گردنکج افکار و دیدگاههای شیخیه میباشد. و همهی کسانی که دعوت او را پذیرفتهاند نیز از شیعه و پیروان شیخیه میباشند [۵۸۸].
جالب این است که عامهی شیعهی اثنی عشری در پاکستان و هند، دقیق همان اعتقاد احسائی و رشتی را دارند اگرچه خود را به شیخیه منتسب نمیکنند، آنها از لحاظ اعتقادی، شیخیه هستند تازه بعضی از علمایشان تصریح نمودهاند که اعتقاد شیخیه را دارند و برای آن مراکزی هم، در شهرهای مختلف باز کردهاند و همچنین در پاکستان مرکز بزرگی در ملتان و کراچی افتتاح نمودهاند، و بیشتر کمکها و مساعدتهای مالی و برنامهها را از دولت کویت دریافت میکنند.
در رابطه با شیخیه، همین مقدار توضیح کافی است، اگر چه درنظر داریم- در آیندهی نه چندان دور- کتاب مستقلی را در رابطه با این طایفه و طرفداران این فکر از خود شیعهها، به چاپ برسانیم. ان شاءالله.
[۵۶۹] دائرة المعارف اسلامی، به زبان اردو (ج ۲ ص: ۸۲). چا پ دانشگاه/پوهنتون پنجاب – پاکستان. [۵۷۰] روضات الجنات، خوانساری (ج ۱ص: ۹۴). [۵۷۱] روضات الجنات، خوانساری (ص: ۸۸-۸۹، ۹۱). [۵۷۲] دائرة المعارف إسلامی، أردو (ج ۲ص: ۸۳). [۵۷۳] هدایة الطالبین، حاجی محمد کریم خان. [۵۷۴] مطالع الأنوار، زرندی بهائی (ص: ۳)، به نقل از کتاب: دلیل المتحیرین وإرشاد المسترشدین. تألیف: سید کاظم رشتی. [۵۷۵] مقدمهی «نقطة الکاف»- اثر خاور شناس انگلیسی براون. [۵۷۶] دائرة المعارف إسلامی، احمد شنتاوی (ج ۱۴ص: ۱۲). چاپ تهران. [۵۷۷] دائرة المعارف، بستانی (ج ۵ ص: ۲۶). [۵۷۸] الکواکب الدریة (ص:۲۰). به زبان فارسی، چاپ قاهره. [۵۷۹] الکواکب الدریة (ص:۲۰). به زبان فارسی، چاپ قاهره. [۵۸۰] دائرة المعارف، بستانی (ج ۵ ص: ۲۶). [۵۸۱] الکواکب (ص:۲۰-۲۱). [۵۸۲] دائرة المعارف إسلامی، اثر أردیة، به نقل از مجلهی (یغما). فارسی شماره: ۱۶۲ (ص:۸۲). [۵۸۳] دائرة المعارف إسلامی، مادهی أحسائی. و العقیدة والشریعة، گولد زیهر (ص:۱۰۳). [۵۸۴] نگاه: الکوکب (ص:۲۴). چاپ فارسی. [۵۸۵] دائرة المعارف عربی (ج ۱۴ ص: ۱۳). تألیف: احمد شنتاوی، چاپ تهران. [۵۸۶] روضات الجنات، خوانساری (ج ۱ص: ۹۲). [۵۸۷] الفهرست (ج ۱ص: ۲۱۷). [۵۸۸] برای آگاهی بیشتر در این زمینه، به کتابهای ما (البابیة). چاپ ادارهی ترجمان السنه در لاهور پاکستان، و همچنین کتاب (البهائیة). چاپ پاکستان مراجعه نمایید.