جنگ صفین
اما تلاش سبئیه در صفین برای ایجاد فتنه و بینظمی و آشوب، کمتر از جنگ جمل نبود، و در طول دوران خلافت علیسبر عادت و روش خود بودند، و با افکار و آراء بیاساس و غریب و خلاف عادت و جمع آوری افراد ناباب و فاسد و خلافکار و تشکیل مجموعهها و ایجاد تفرقه و جنگ افروزی بین مسلمانان فعالیت میکردند تا مردم مانعی برای ایجاد تفرقه بین علی و یارانش نباشند و بتوانند افراد مخلص را از او دور گردانند، چون هدفشان از اظهار ولاء علی و بیزاری از اصحاب رسول خدا جدوستی با علی و اولادش نبود، بلکه تظاهر به محبت و ولایت او را پردهای برای مقاصد شوم وپلید و حرص و ولع برای لکه دار کردن اسلام و ضربه زدن به مسلمانان میدانستند، تا جایی که میان علی و مخلصترین مخلصان و رئیس لشکر و مشاور بزرگ و پسر عمویش عبداللهبن عباس فاصله ایجاد نمودند، چون عبدالله را متهم به غصب اموال به ناحق کردند [۲۷۸]و همچنین زیاد، امیر فارس، و بسیاری دیگر.
این بود احوال سبئیه در زمان علیس و این بود فعالیت و تلاشهای شوم و ناپسندشان. قبلا فتنه انگیزیها و فساد و بیبند و باری آنها در زمان عثمان و تلاشهایشان که ارکان اسلام و نظام اسلامی را به لرزه درآورد از کتابهای تاریخ و باتکیه بر صحیحترین روایات و با ذکر موضعگیری خود شیعه با مقداری اختصار، بیان نمودیم.
و میخواهیم به این نکته توجه شما را جلب نماییم که به طور عموم، شیعیان علی از گروه سبئیه کنارهگیری میکردند، همانطور که در اثنای روایات به این موضوع اشاره شد، بر این اساس همیشه برای برقراری صلح و اجتناب از جنگ و درگیری و جدال برحسب امکان و در حد توان خود کوشش میکردند، اگر چه تعداد کمی از آنها تحت تأثیر افکار پلیدشان قرار گرفته بودند، و با ادعاهای باطل و دروغ پردازیهایشان در دام آنها گرفتار شده بودند، به همین علت شیعیان اول علی از اصحاب رسول اللهجعیبجویی نمیکردند و آنها را ناسزا نمیگفتند؛ چه آنهایی که بر سر خلافت و بیعت با علی در تنش بودند و چه آنان که بر سر خونخواهی امام مظلوم عثمان بن عفانسبا او جنگیدند، حتی بیشتر از این هم، آنها ابوبکر و عمر را بر علیشتفضیل و برتری میدادند، همانگونه که شیخ الاسلام ابن تیمیه نقل کرده است که:
«شیعیان پیشین که همدم و یاور علیسبودند یا در زمان او زندگی میکردند در بارهی فضل و برتری ابوبکر و عمر نزاع و مخالفت نداشتند، بلکه اختلاف آنها تنها بر سر فضل عثمان و علی بود، و این امری است که هم علمای قدیم شیعه و هم متأخرین آنها به آن اعتراف کردهاند» [۲۷۹].
سپس از یکی از شیعیان اول به نام شریک بن عبدالله نقل میکند که کسی از او پرسید:
فضل کدام یک بیشتر است ابوبکر یا علی؟ گفت: ابوبکر، سؤال کننده گفت: خود را شیعه به حساب میآوری و چنین حرفی میزنی؟ گفت: بله کسی که بر این اعتقاد نباشد شیعه نیست، به خدا سوگند علیساز این تختهها (منبر چوبی) بالا رفت و فرمود: هان! بهترین این امت بعد از پیامبرش جابوبکر است سپس عمر، پس چطور حرفش را ردّ کنم و او را تکذیب نمایم به خدا سوگند که علی کذّاب نبود [۲۸۰].
سپس میفرماید: چگونه شیعیان اول، ابوبکر و عمر را برتر ندانند در حالی که روایات متواتر از امیرمؤمنان علی بن ابی طالبسنقل شده که که فرموده است: بهترین این امت بعد از پیامبر، ابوبکراست سپس عمر، و این روایت از راههای متعددی که برخی گفتهاند به هشتاد طریق میرسد، نقل شده است [۲۸۱].
همچنین اولاد علی و اهل بیتش همین اعتقاد را داشتند. این بود موضعگیری آنها نسبت به سه خلیفهی راشد، و بالاتر از این هم، آنها هرگز جنگ معاویه و یارانش با علی را خارج شدن از اسلام، و طغیان و ظلم و تجاوز نمیدانستند، به همین خاطر بود که پسر ارشد علیسنوهی دختری رسول خدا جبا معاویه سبیعت نمود و دیگر پسران ایشان از جمله حسین و محمد بن حنیفه و عبدالله بن عباسشو غیره، با او موافق بودند. همانگونه که بعداً بیان خواهد شد که روابط خانوادگی و دامادی را برقرار میکردند و در کارهای نیک با او همکاری میکردند، و از ایشان هدیه و بخشش میپذیرفتند همانطور که قبلاً ذکر شد. به جز کسانی که از سبئیه تأثیر پذیرفته بودند، و وارد آن حزب لعنت شده، از جانب علی و فرزندش شده بودند.
عموم شیعه در آن دوران نه اصحاب را ناسزا میگفتند، نه سه خلیفهی راشد را و نه از هیچ کدام عیبجویی میکردند. ابن خلکان بیوگرافی یحیی بن معمر را چنین یادآوری کرده است:
«او شیعه و از کسانی بود که اهل بیت را برگزیده شده و دارای فضل و برتری میدانست بدون این که، دیگر اصحاب را مورد نقص منزلت و مذمت قرار دهد» [۲۸۲].
یک شیعه معاصر نیز، به این امر اعتراف نموده است، آنجا که میگوید: این جانب در خلال مراجعه به کتابهای تاریخ مشاهده نکردهام که از زمان وفات رسول خدا جتا پایان دوران خلافت، کسی از یاران امام علی قصد ناسزاگویی به اصحاب را داشته باشد، برعکس آنها خلافت را ارزشمند و مورد احترام به حساب آوردهاند، حتی در شدیدترین حالات طغیان عاطفه و اظهار ولاء و براء، کسی را نیافتهایم که خلفای قبل از علی را دشنام گوید. و اضافه میکند که حتی در دورهی دوم، یعنی: در دوران امویان هم اکثریت شیعیان، از دشنام و ناسزاگویی به اصحاب و تابعین پرهیز میکردند [۲۸۳].
[۲۷۸] تاریخ ابن خلدون، (ج۲، ص:۱۸۳-۱۸۴). [۲۷۹] منهاج السنة، ج۱، ص۳-۴۲. [۲۸۰] منهاج السنة، ج۱، ص۳-۴. [۲۸۱] منهاج السنة، ج ۳ ص: ۱- ۴. [۲۸۲] وفیات الأعیان، (ج:۲، ص: ۲۶۹). [۲۸۳] هویة التشیع، احمد وائلی (ص:۴۱).