فصل صورت سوم: از نقل و روایت آنچه از سلف صالح (صحابه و تابعین)شدر نکوهش بدعت وبدعت گزاران آمده است:
و آن بسیار است:
* آنچه که از اصحاب حضرت رسولصدر نکوهش بدعت آمده است:
در روایتی صحیح از عمر بن خطابسآمده است که وی برای مردم خطبه میخواند و فرمود: «ای مردم، برای شما سنّتهایی مقرر و واجباتی، واجب شده است و بدانید که شما بر شاهراه این راه آشکار قرار داده شدهاید (اما بیم آن میرود که) مردم به گمراهی کشیده و به سستی (چپ و راست) جز صراط مستقیم کشانیده شوند» آنگاه عُمر با یکی از دستان خود بر دیگر دستش زد و گفت: «بپرهیزید از اینکه در بارهی آیه رجم (سنگسار کردن مردو زن زانی) به هلاکت بیفتید و یکی از شما بگوید: ما احکام این دو حد را (سنگسار کردن زن و مرد ازدواج کرده بر اثر زنا ۲- حدّ تازیانه بر جوانی که ازدواج نکرده ولی مرتکب زنا شده) در کتاب خدا نمیبینیم در حالی که رسول خدا سنگسار و رجم زنا کاران ازدواج کرده را انجام داد و ما همهمچنین تا پایان حدیث» [۱۳۸].
در صحیح بخاری از حذیفهسروایت شده است که گفت: «ای عالمان به قرآن و سنّت، بر تمسّک به کتاب خدا و اقتدا به سنّت رسولاللهصثبات قدم ورزید که اگر اینگونه کردید بر دیگران پیشی گرفتید، امّا اگر به راههایی غیر از کتاب خدا و سنّت رفتید [بدانید] که در گمراهی شدیدی افتادهاید» [۱۳۹].
از عمرسبه شیوهای دیگر روایت شده است که به مسجد رفت و بر روی آن ایستاد و گفت: ای گروه عاملین به قرآن و سنّت! صراط مستقیم دین را پی گیرید که اگر بر آن راه رفتید پیروز شدهاید و اگر راه را گم کرده و در مسیر غیر مسیر دین گام برداشتید شما در گمراهی شدیدی گرفتار آمدهاید» [۱۴۰].
در روایت ابن مبارک آمده: «به خدا قسم اگر ثبات ورزید شما پیروزی فراوانی حاصل کردهاید».
از همو نقل شده که گفت: «ترسناکتر از آنچه مردم از آن هراسانند دو چیز است: ترجیح دهند و اختیار نمایند آنچه را که میبینند بر چیزی که به علم یقین میدانند و بدان سبب به گمراهی بیفتند و درک نکنند» ودر ادامه گفت: چنین افرادی از بدعتگزارانند.
از او باز روایت شده است: «که وی دو سنگ را به دست گرفت و یکی از آنها را بر دیگری قرار داد، سپس به یارانش گفت: آیا مابین این دو سنگ روشنایی میبینید؟ گفتند: ای ابا عبدالله، جز نوری ضعیف چیزی دیده نمیشود. گفت: به خدایی که جانم در دست اوست بدعتها آشکار میشوند به گونهای که از حق جز روشنایی مانند این دوسنگ چیزی دیده نمیشود. به خدا قسم، بدعتها شایع و همه گیر خواهند شد به گونهای که اگر چیزی از آن بدعتها ترک گفته شود خواهند گفت: سنّتی از سنّتهای حضرت رسول ترک شده است».
و از او باز روایت است که گفت: « اولین چیزی که از این دین از دست خواهد داد امانتداری است و آخرین چیزی که از دست میدهید نماز است. و اصول آن، اصل به اصل شکسته خواهد شد و زنان در حالی که حائضاند نماز میگذارند و شما از ملل قبل از خود قدم به قدم و مو به مو پیروی خواهید کرد و در این پیمایش انحرافی هیچ خطایی نخواهید داشت تا جایی که فقط دو گروه بزرگ باقی میماند و یکی از آن دو خواهد گفت: وضع نمازهای پنجگانه را چه شده است؟ به واقع آنان که قبل از ما بودهاند در گزاردن نمازهای پنجگانه، گمراه شدهاند. نه این است که خداوند در قرآن کریم نمازهای گزاردنی را سه تا میخواند:
﴿وَأَقِمِ ٱلصَّلَوٰةَ طَرَفَيِ ٱلنَّهَارِ وَزُلَفٗا مِّنَ ٱلَّيۡلِۚ إِنَّ ٱلۡحَسَنَٰتِ يُذۡهِبۡنَ ٱلسَّئَِّاتِۚ ذَٰلِكَ ذِكۡرَىٰ لِلذَّٰكِرِينَ ١١٤﴾[هود: ۱۱۴].
«در دو طرف روز وقت نماز صبح و عصر و در اوایل شب چنانکه باید نمازها را به جای آورید». بر همین اساس جز سه نماز از نمازهای پنجگانه را نخواهند گزارد و یکدیگر را گویند: مومنان به خدا مانند مومنان به فرشتگاناند و در میان ما کافر و منافقی نیست، لذا حق است که خداوند آن گروهها را با دجال محشور کند [۱۴۱].
و این سخن موافق و همخوان با حدیثی است که ابن رافع از رسول خداصروایت کرده است که فرمود:
«لاَ أُلْفِيَنَّ أَحَدَكُمْ مُتَّكِئًا عَلَى أَرِيكَتِهِ يَأْتِيهِ الأَمْرُ مِنْ أَمْرِى مِمَّا أَمَرْتُ بِهِ أَوْ نَهَيْتُ عَنْهُ فَيَقُولُ لاَ نَدْرِى مَا وَجَدْنَا فِى كِتَابِ اللَّهِ اتَّبَعْنَاهُ فان السنة جائت مفسرة لکتاب ضمن أخذ بالکتاب لقد ضل من کان قبلنا.... إلی آخر» [۱۴۲].
«نباید اینگونه باشد که یکی از شما در حالی که بر سریر خود تکیه زده است به دستوری از دستورات من از آنچه به انجامش فرمان دادم یا از آن باز داشتم، بگوید: این دستور را درک نمیکنم و در کتاب خدا آن را ندیدهایم تا به پیروی از آن بشتابم [بدانید] سنّت حضرت رسول بیانگر و روشنگر قرآن است، هرکس به قرآن بدون اعتنا و شناخت چنگ یازد از کتاب خدا عدول ورزیده و اینگونه نیز از سنّت دور افتاده است برای همین است که میگوید: بدرستی آنان که قبل از ما بودند گمراه شدند» [۱۴۳].
و باز ابن وضاح از عبدالله بن مسعودسروایت کرده است که گفت: از اعمال و سخنان ما پیروی کنید و در [دین] بدعت پردازی نکنید، زیرا آنچه از ما [و سلف صالح] به شما رسیده است شما را کفایت میکند [۱۴۴].
ابن وهب از عبدالله بن مسعود روایت کرده است که گفت: بر شما باد که به دانش اندوزی و علم آموزی روی آورید، قبل از اینکه علم از بین رود و از بین رفتن آن با از بین رفتن عالمان [عامل] است و باز بر شماست که به علم ورزی روی آورید، زیرا هیچ یک از شما نمیداند آنچه را در دست دارد چه وقت از دست خواهد داد و آنگاه کسانی را خواهد یافت که گمان میبرند داعیان [واقعی] کتاب خدا همونایند در حالی که آنان کتاب خدا را پشت سر انداخته و کاری به آن ندارند پس به دانش اندوزی روی آورید و از بدعتها و زیاده روی و افراط دوری ورزید و به کار سنّت و پیروی از آن بپردازید» [۱۴۵].
و بازهم از او روایت شده است که گفت: «سالی بر شما [به نیکی] نخواهد گذشت جز اینکه سال بعد از آن بر شما ناخوشایند خواهد بود. یعنی سالی از سال بعد پر بارانتر یا سرسبزتر است یا اینکه پادشاهی از پادشاهی دیگر در حکمرانی بر شما بهتر است. بلکه منظورم از سال بد این است که علمای [عامل] و برگزیدگان شما از بین خواهند رفت و کسانی جای آنان را میگیرند که دین را از نظرگاه شخصی خویش میسنجند و اینگونه اسلام از بین رفته، دچار نقص میشود» [۱۴۶].
و از او روایت شده است که گفت: «چگونه خواهید بود آن وقت که فتنهها و آشوبها شما را فرا گیرد و آن آشوب [به طول انجامد به نحوی که] میان سالان به پیری و کودکان به میان سالی برسند و بر مردم حالتی پدید آید که بدعتی انجام دهند و چون آن بدعت تغییر یابد گویند: این [تغییر بدعت] چه کار زشتی است» [۱۴۷].
و باز گفته است: «ای مردم، بدعتگزاری نکنید و مو شکافی و ریز بینی (بیمورد) به خرج ندهید و بر شماست که سنّت را بگیرید و آنچه را که میدانید و به آن آگاهید چنگ زنید و آنچه را با سنّت بیگانه میدانید رها سازید».
و از او باز روایت شده است: «میانه روی و اعتدال در سنّت از تلاش و پویش در بدعت بهتر و نیکوتر است» [۱۴۸].
و در حدیثی مرفوع از حضرت رسولصروایت شده است که فرمود:
«عمل قليل في سنة خير من عمل كثير في بدعة» [۱۴۹].
«تلاش کم در راستای سنّت، بهتر از اعمال بسیار در مسیر بدعت است».
و در حدیثی که قاسم بن اصبغ از حضرت رسولصروایت شده است که فرمود: «کسانی که شدیدترین عذاب را در روز قیامت خواهند داشت: امام و رهبری است گمراه که مردم را به انحراف میکشاند به غیر آنچه خدا فرستاده است و صورتگر و پیکر تراش و مردی که پیامبری را بکشد یا به دست پیامبری کشته شود» [۱۵۰].
از ابوبک رصدیقسروایت شده است که فرمود: «من چیزی را که رسول خدا به آن عمل کرده است، هیچگاه ترک نکردهام بلکه پیوسته بدان عمل کردهام، زیــرا من بیمناکم از اینکه چیزی را از دستــور و سنّت او ترک گــویم و بر کژراههای راه پویم».
ابن مبارک از ابن عمر روایت کرده است که گفت: به عمر بن خطاب خبر رسید که یزید ابن سفیان غذاهای رنگارنگ تناول میکند. عمر به یکی از خدمتگزاران او به نام یرفا گفت: هرگاه وقت شام خوردن یزید رسید من را خبر کن، چون آن وقت فرا رسید عمر را خبر داد. عمر نزد یزید آمد و بر او سلام کرد و اجازه خواست یزید اجازه داد و عمر وارد شد تا وقت شام خوردن یزید فرا رسید. غذای اولترید و گوشت بود عمر با یزید از آن تناول کرد. سپس ظرف سرخ کردنی را پیش آوردند و یزید دست دراز کرد تا از آن بخورد، امّا عمر او را بازداشت و گفت: ای یزید بن ابی سفیان، تو را قسم میدهم که از تناول غذاهای رنگارنگ یکی بعد از دیگری خودداری کنی. قسم به خدایی که جان عمر در دست اوست اگر شما از طریق سنّت عدول ورزید مخالفت [آیندگان] با ما و شما از طریق عدول از طریق مستقیم سنّت و دین خواهد بود [۱۵۱].
و از ابن عُمر روایت شده است که گفت: نماز سفر دو رکعت است هرکس باسنّت مخالفت ورزد کفر ورزیده است [۱۵۲].
آجری از صائب بن یزید روایت کرده است که فرمود: به عمر بن خطاب خبر رسید و گفتند یا امیرالمومنین ما مردی را دیدیم که از تاویل قرآن سوال میکرد. عمرگفت: خداوندا به من این امکان را بده تا او را ببینم تا اینکه روزی که عمر به مردم غذا میداد آن مرد آمد و بر سر و صورت خود عمامهای قرار داده بود تا پوشیده باشد وقتی کارش به اتمام رسید. گفت: ای امیر المومنین منظور این آیات چیست:
﴿وَٱلذَّٰرِيَٰتِ ذَرۡوٗا ١ فَٱلۡحَٰمِلَٰتِ وِقۡرٗا ٢﴾[الذاریات: ۱-۲].
«سوگند به بادها که به سرعت پراکنده میدارند و سوگند به ابرهایی که بار سنگینی با خود بر میدارند». پس عمر گفت: تو همان مردی؟ بلند شد و آستینهایش را بالا زد و تا وقتی که عمامه از سر آن مرد افتاد او را تازیانه زد سپس گفت: قسم به خدایی که جانم در دست اوست اگر تو را به موی تراشیده میدیدم مطمئناً سرت را میزدم. بعد از آن دستور داد تا به آن مرد لباس پوشانیدند و او را بر پالانی کوچک نهادند و اخراجش کرد و دستور داد: وقتی آن مرد به سرزمین خود رسید خطبه بخواند و بگوید صبیغ مدعی علم آموزی و علم دانی بود، امّا به خطا رفت. بعد از آن حادثه آن مرد از مردمان دون پایهی جامعه شد تا به فرجام هلاک شد. حال آنکه در ابتدا از بزرگان قوم بود.
ابن مبارک و دیگران از ابی بن کعب روایت کردهاند که گفت: بر شماست که بر شاهراه اصلی دین و سنّت حضرت رسولصبمانید و پایداری ورزید، زیرا در زمین بندهای وجود ندارد که بر سبیل سنّت باشد و یاد خدا کند و از عظمت خداوند اشک از چشمانش جاری شود، امّا خداوند او را به عذاب ابدی برساند و باز در روی زمین بندهای پیدا نمیشود که بر سبیل سنّت باشد و در دل، یاد خدا گوید و از عظمت خداوندی موی بر تنش سیخ شود، جز اینکه او چون درختی با برگهای خشکیده است که چون بر آن درخت بادی شدید، بوزد برگهایش بر زمین خواهند افتاد. آن فرد نیز اینگونه گناهانش بر زمین خواهند ریخت، زیرا میانه روی در راه سنّت بهتر از سعی و تلاش در مسیر خلاف آن و بنگرید اعمال شما اگر چه توام با سعی یا میانه روی است بر سبیل و نهج انبیا و سنّت ایشان باشد [۱۵۳].
ابن وضاح از ابن عباس روایت کرده است که گفت: هیچ سالی بر مردم نخواهد گذشت که در آن سال بدعتی بگذارند و در پی آن، سنّتی خواهد مُرد تا جایی که بدعتها قوام و حیات گیرند و سنّتها به نابودی و فنا روند [۱۵۴].
و باز از او روایت شده است که فرمود: «بر شماست که سنّت را بگیرید و از سلف صالح پیروی کنید و ثبات بورزید و بپرهیزید از بدعتها» [۱۵۵].
ابن وهب از ابن عباس روایت کرده است که گفت: «هرکس چیزی از خود ارائه دهد که در کتاب خدا نیست و سنّت حصرت رسول در باب آن سخنی نگفته است آن فرد نمیداند چه عقیده و باوری دارد تا اینکه خداوند بلند مرتبه را ملاقات میکند».
ابو داود و دیگران از معاذ بن جبلسروایت کردهاند که روزی گفت: «بعد از شما فتنهها و آشوبهایی خواهد بود عصری که ثروت فزونی میگیرد و قرآن و آموزش آن فراگیر شده به نحوی که مؤمن، منافق، زن، مرد، کوچک، بزرگ آزاد و برده آن را فرا میگیرند و با مصادیق آن صحبت میکنند و نزدیک است که یکی بگوید: مردم را چه شده است که از من پیروی نمیکنند در حالی که برای ایشان قرآن میخوانم؟ و آنان از من پیروی نخواهند کرد تا اینکه بدعتی در دین گزارم [که خلاف سنّت و قرآن باشد] و بپرهیزید از بدعتگزاری زیرا آنچه پیش آمده گمراهی است و شما را بر حذر میدارم از انحراف حکما و دانشمندان، زیرا ابلیس سخنان گمراه کننده و اغواگر خود را از زبان عالمان عرضه میکند و چه بسا که منافقان سخن حق بگویند. راوی میگوید: به معاذ گفتم: رحمت خدا بر تو باد من نمیدانستم که عالم و دانشمند نیز، لب به سخن اغواگر و منافق گونه میگشاید! گفت آری اینگونه خواهد بود پس دوری کن از سخن عالمانی که سخن پوشیده و چند پهلو بر زبان جاری میسازند که در حق آن گفته میشود این چیست؟ چون آن سخن تو را از فهم کامل بینیاز نمیسازد و امید آن میرود با تکرار مجدد و شنیدن دوباره آن به حق برسی، زیرا آنچه حق و مقرون به آن است روشن و قابل فهم است [۱۵۶]. در هر حال منظور معاذ بن جبل -که خدا خود اگاهتر است- سخنانی است که در ظاهر بر مقتضای سنّت حضرت رسولصنیستند تا جایی که دلها و قلوب این نوع سخن را ناخوش میدارند و خواهند گفت: این چه سخنی است که ما آن را درک نمیکنیم و برای ما قابل فهم نیست. همان چیزی که [حدیث حضرت رسول] ما را از لغزش عالمان دین بر حذر داشت و بیان و شرح آن به یاری خدا خواهد آمد.
[۱۳۸] این حدیث را امام مالک در ص ۲۴۱ و بخاری در صحیح خود ۶۸۲۹ آوردهاند. امّا متن امام بخاری در صحیح، با متن حدیث فوق اختلاف دارد آنچه در صحیح بخاری آمده این است: «قَالَ عُمَرُ لَقَدْ خَشِيتُ أَنْ يَطُولَ بِالنَّاسِ زَمَانٌ حَتَّى يَقُولَ قَائِلٌ لاَ نَجِدُ الرَّجْمَ فِى كِتَابِ اللَّهِ . فَيَضِلُّوا بِتَرْكِ فَرِيضَةٍ أَنْزَلَهَا اللَّهُ»به حدیث شماره ۶۸۲۹ همچنین نگا: فتح الباری شرح صحیح بخاری ج ۱۲ ص ۱۱۴ و ۱۱۵ و تحفة الاحوزی، شرح صحیح ترمذی حدیث شماره ۱۴۳۵ باب ما جاء فی التحقیق الرجم (مترجم). [۱۳۹] روایت حدیث از صحیح بخاری (۶۸۵۳). [۱۴۰] ابن ابی شیبه در کتاب «الـمصنف» (۷/۱۳۹» این روایت را آورده است. [۱۴۱] حاکم در الـمستدرک (۴/۵۱۶) و ابن وضّاح در البدع (ص۶۵) این روایت را با اسناد ضعیف آوردهاند. [۱۴۲] نوع حدیث: صحیح: نگا: صحیح ابن ماجه ۱۳، و صحیح الجامع (۷۱۷۲). [۱۴۳] این سخنان و روایات را ابن وضاح از حذیفه روایت کرده است. [۱۴۴] ابن وضاح در البدع ص۱۷ این روایت را ذکر کرده است. [۱۴۵] طبرانی در الکبیر (۹/۱۷۰) و عبدالرزاق در«الـمصنف» (۱۱/۲۵۲) این روایت را آوردهاند. [۱۴۶] طبرانی در الکبیر (۹/۱۰۵) و هیثمی در الـمجمع (۱/۴۲۲) و ابن وضّاح در البدع ص۴۰ این روایت را آوردهاند. [۱۴۷] طبرانی در الکبیر (۱۰/۲۰۸) و محمد بن نصر در السنة (۱/۳۰) و لالکائی در شرح اصول اعتقاد (۱/۸۸) این روایت را ذکر کردهاند. [۱۴۸] ابن وضاح در البدع ص۴۱ با اسناد ضعیف این حدیث را روایت کرده است. [۱۴۹] نوع حدیث ضعیف: نگا: ضعیف الجامع (۱۱/۳۸) و السلسلة الضعیفة (۳۲۵۱). [۱۵۰] امام بخاری (۲۹۳۶) و امام مسلم (۱۷۵۹) این روایت را ذکر کردهاند. [۱۵۱] ابن مبارک در کتاب الزهد (۱/۲۰۴ شماره ۵۷۸) این روایت را آوردهاند. [۱۵۲] نوع روایت صحیح: طبرانی در الأوسط (۷۸۴۶) و بیهقی در الکبری (۳/۱۴۰) و طحاوی در شرح معانی الآثار (۱/۴۲۷)و آلبانی در صلاة التراریح ص ۴۳ این روایت را ذکر کردهاند. [۱۵۳] آجری این روایت را با اسناد صحیح در کتاب الشریعة (۱/۱۸۰) آورده است. [۱۵۴] ابن وضاح در البدع این حدیث را روایت کرده است. [۱۵۵] ابن وضاح در البدع ص۳۲ این حدیث را روایت کرده است. [۱۵۶] نوع حدیث صحیح، سنن ابو داود (۴۶۱۱)