الاعتصام در شناخت بدعت و سنت - جلد اول

فهرست کتاب

فصل صورت ششم: بعضی از اوصاف حرام و معانی نکوهیده و پیامدهای ناگوار بدعت‎ها

فصل صورت ششم: بعضی از اوصاف حرام و معانی نکوهیده و پیامدهای ناگوار بدعت‎ها

این فصل، بسان شرح و توضیحی است بر آنچه قبلاً آمد و هنگام ذکر دلایل بیشتر به شرح و بسط آنها پرداخته شد و به قدر توان و مقتضای حال و زمان از آنچه ذکر می‌شود سخن خواهیم راند.

بدانید که: همراه با بدعت‌گزاری هیچ عبادتی از نماز و روزه و صدقه گرفته تا دیگر حسنات پذیرفته نیست و فایده‎ای به شخص نمی‌رساند و همنشینی با صاحب آن سبب از بین رفتن عصمت و محافظت الهی است و فرد به خود و نفس امّاره‎اش واگذار می‌شود و کسی که نزد اهل بدعت آمد و شد داشته باشد یا بدعت‌گزاران را تکریم نماید، در واقع یکی از کمک کنندگان برای نابودی اسلام است. حال بنگر، جایگاه و وضع خود بدعت‌گزار چگونه خواهد بود که چنین شخصی طبق نص و شریعت ملعون و مطرود از رحمت الهی است و دور افتاده از شفاعت حضرت محمدصچه چنین کسی سنّت‌هایی را که پذیرفته دور می‎اندازد و بر بدعت‌گزار، گناه عاملان بدان بدعت نیز قرار خواهد گرفت و توبه و بازگشتی برای او در کار نیست و خشم الهی به او خواهد رسید و در روز قیامت از حوض کوثر حضرت محمّد دور انداخته می‌شود و بیم آن می‌رود که آن بدعت گزار در زمره‌ی کافران قرار بگیرد که از دین اسلام خارج شده‎اند و با فرجامی ناگوار دنیا را ترک گوید و در رستاخیز سیاه روی به پیشگاه آید و با آتش جهنم عذاب داده شود. در آن روز رسول خدا و مسلمین از آن فرد بدعت‌گزار بیزاری خواهند جست، به دیگر سخن بیم آن می‌رود به فرد بدعت گزار فتنه‎ها و بلایایی برسد جدا از عذاب قیامتی.

اینکه گفتیم همراه با بدعت‌گزار هیچ عمل نیکی فایده نمی‌دهد:

از اوزاعی روایت شده است که گفت: «گروهی از اهل علم گویند خداوند از بدعت‌گزار و عاملان به آن از نماز و روزه جهاد و حج گرفته تا حج و عمره، انفاق و عدل را نخواهد پذیرفت».

و در نامه‎ای که اسد بن موسی برای اسد بن فرات نوشته آمده است: «و بپرهیزید که با یکی از اهل بدعت دوست و همنشین یا مصاحب باشی، زیرا در روایات آمده است هرکس با بدعت‌گزاران همنشین باشد حمایت الهی از او برگرفته خواهد شد و آن فرد به نفس خود واگذار می‌شود و هرکس به نزد صاحب بدعتی آمده و پنداشته باشد گویی آن حرکت او تلاش برای نابودی اسلام است».

و آمده: از خداهایی که جز خدای یگانه پرستیده می‌شوند، هیچ خدایی به اندازه‌ی صاحبان هوا و آرزوی [نفسانی] مبغوض و دوست ناداشتنی‌تر نزد پروردگار نیست.

و از جانب رسول خدا به اهل بدعت اعلام شده است که خداوند از بدعت‌گزاران، انفاق و عدل، واجبات و حسنات را نخواهد پذیرفت، گرچه تلاش و سعی‌شان در نماز و روزه دوچندان باشد و همان اندازه از پیشگاه خداوندی دور خواهد افتاد. پس مجالس اهل بدعت را رهاکن و آنان را خوار بدار و از خود دور گردان همچنانکه خداوند آنان را از خود دور ساخت ورسول خدا و پیشوایان هدایتگرش بعد از او ایشان را ازخود دور ساختند.

ایوب سختیانی می‎گوید: هراندازه که صاحب بدعت بر تلاش و سعی خود بیفزاید به همان اندازه خداوند آن را از خود دور خواهد کرد.

هشام بن حسان گفته است: خداوند از صاحب بدعت، روزه، نماز، زکات، حج، جهاد، عمره، صدقه، آزادکردن بردگان، انفاق و عدالت ورزی را نخواهد پذیرفت.

ابن وهب از عبدالله بن عمر روایت کرده است که گفت: هرکس گمان می‌برد همراه و همسو با خدا، قاضی یا روزی رسانی وجود دارد یا در رساندن زیان، سود، مرگ، حیات و زنده کردن، مالک نفس خود است در حالی به پیشگاه الهی حاضر می‎شود که حجت و استدلالش باطل و زبانش گنگ می‎شود و نماز و روزه‌اش بر باد خواهد رفت و اسباب چنگ یازی‎اش برای ورود به بهشت قطع خواهد شد و بر رو و صورت در آتش جهنم انداخته می‌شود.

این احادیث و نظایر آن و آنچه قبلا ذکر شد یا ذکر نشده بود اگرچه همه آنها را جزو احادیث صحیح محسوب نمی‌کنیم، امّا معانی و مصادیق موجود در این احادیث در شریعت و سنّت اصلی صحیح است و خدشه بردار نیست. همچنانکه در برخی از این روایات مسائلی مطرح است که باعث عدم پذیرش بدعتگزاران است از آن جمله روایتی که در صحیح مسلم از عبدالله بن عمر در باب بدعت گذاری قدریه گفته است: اگر قدریه را دریافتید به آنان خبر دهید که من از آنان بیزارم و آنان نیز ازمن دورند و قسم به کسی که عبدالله بن عمر به آن سوگندمی خورد اگر یکی از آنان به اندازه‌ی کوه اُحد طلا داشته باشد و او آن را به مردم ببخشد خداوند از او نخواهد پذیرفت تا وقتی که آن فرد به قضا و قدر الهی ایمان نداشته باشد [۲۰۱].

نظیر این روایت حدیث حضرتصاست که در باره‌ی خوارج فرمودند:

«يَمْرُقُونَ مِنَ الدِّينَ كَمَا يَمْرُقُ السَّهْمُ مِنَ الرَّمِيَّةِ» وبعد قوله: «تَحْقِرُونَ صَلاَتَكُمْ مَعَ صَلاَتِهِمْ وَصِيَامَكُمْ مَعَ صِيَامِهِمْ وَأَعْمَالَكُمْ مَعَ أَعْمَالِهِمْ» [۲۰۲].

«اینان از دین خارج می‌شوند همچنانکه تیر از چله‌ی کمان خارج خواهد گشت». و در ادامه فرمود: «شما نماز و روزه‌ی خودتان و اعمال و کارهای نیکتان را در برابر ایشان کوچک و حقیر می‌انگارید».

و چون این مصادیق به خاطر بدعت‌گزاری در برخی از اهل بدعت نمود پیدا کرد پس بیم آن می‌رود که مصادیق ذکر شده در مورد هر بدعت‌گزاری صدق کند.

دوم اینکه گفته شد: اگر کسی بدعت گزار باشد هیچ عملی از او پذیرفته نمی‌شود از دو حال خارج نیست: یا منظور این است که مطلقاً هیچ یک از اعمال او چه موافق سنّت یا مخالف با آن پذیرفته نمی‌شود یا اینکه منظور این است اعمالی از فرد پذیرفته نیست که در آن بدعت‌گزاری کرده باشد و اموری را که در آن بدعتی صورت نگرفته شامل نمی‌شود.

صورت اول (که هیچ یک از اعمال بدعت‌گزار پذیرفته نیست) مشمول دو احتمال است:

اول آن است که حمل بر ظاهر مطلب کنیم، بدین معنی که هر بدعت‌گزار و هر بدعتی با هر شکل و نوعی که باشد، تمامی اعمال و کارهای او پذیرفته نخواهد شد حال آن اعمال در زمره‌ی بدعت[گزاری] قرار بگیرد یا خیر. و حدیث عبدالله بن عمر که پیش‎تر آمد مؤیّد همین معناست.

و بر همین نکته حدیث حضرت علیسدلالت دارد: «او برای مردم خطبه می‌خواند و لیف گونه‌ای داشت که در آن صحیفه‎ای بود، پس گفت: به خدا قسم نزد ما جز کتاب خدا چیزی نیست که آن را بخوانیم و آن‌چه را در صحیفه باز کرد پس در آن دندان شتری بود و حدیث حضرت رسول که فرمود: مدینه حرم الهی است از کوه عَیر گرفته تا کجا پس هرکس در حرم بدعت بگزارد لعنت خدا، فرشتگان و تمام مردم بر او باد و خداوند از او صرف و عدلی را نخواهد پذیرفت».

و این نظر از نظرگاه کسانی است که صرف و عدل [۲۰۳]در سخن حضرت علی به فریضه و نافله تفسیر کرده‎اند. و این بر بدعت‌گزاران در دین بسیار دشواراست.

صورت دوم برای عدم پذیرش اعمال بدعت‌گزار، آن است که بدعت او اصلی در دین باشد که دیگر اعمال و کارها از آن مشتق شود و انشعاب یابد همچنانکه به طور مطلق با چنگ یازی به خبری واحد عملی را منکر می‌شوند و چون تکالیف اعمال به طور عام بر همین اساس [عمل به احاد حدیث] بنا شده است و به واقع فرمان و دستور از جانب قرآن و سنّت حضرت رسول و آنچه از این دو اصل انشعاب یافته راجع به آن است بر فرد مکلف ابلاغ می‎گردد.

اگر آن حکم به وسیله‌ی سنّت ابلاغ شده باشد اینگونه است که بیشتر نقل و ابلاغ احکام سنّت حضرت رسول به وسیله احادیث آحاد [۲۰۴]است و حتّی دشوار است که حدیثی متواتر(جمع بسیاری آن را روایت کرده باشند) پیدا شود. و اگر آن حکم به وسیله‌ی کتاب خدا، قرآن بر ما ابلاغ گردد لاجرم سنّت حضرت رسول آن را تبیین و تفسیر خواهد کرد. و هرچیزی که در قرآن روشن نشده باشد به ناچار باید در احادیث آحاد مطرح شود و در آن نیز اظهار رای صورت می‌گیرد که خود عین بدعت‌گزاری است و هر فرعی که با توجه به این اصل، ساخته و پرداخته شود بدعت است نه سنّت و چیزی از آن پذیرفته نمی‌شود، همچنانکه در صحیح مسلم از حضرت رسولصروایت شده است که فرمود: «كُلّ عَمَل لَيْسَ عَلَيْهِ أَمْرنَا فَهُوَ رَدٌّ» [۲۰۵]. «هرکاری که در آن دستور و فرمان ما نباشد مردود است».

چنانکه بدعت و بدعت‌گزاری در نیت وجود داشته باشد، همان نیت و انگیزه‌ای که هر عملی بر اساس آن جامه‌ی عمل می‌پوشد. لذا تمامی اعمال به نیات افراد بستگی دارد و هرکس ثمره‌ی چیزی را می‌برد که در نظر داشته است. از نمودهای بارز این سخن کسی که می‌گوید: اعمال و انجام آنها برای کسانی است که به درجه‌ی اولیای مکاشف حقیقت توحید نرسیده است، امّا کسی که برای او حجاب کنار زده شد و حقیقت بر او آشکار شد دیگر تکلیف الهی از او برداشته خواهد شد». این سخن بنا بر اصلی است که کفر صریح است و نسزد که در این جا ذکر شود.

و با طرح دیدگاهی که برخی مارتین بر آن رفته‎اند و آن اینکه عمل به احادیث حضرت رسولصرا چه تواتر و چه آحاد انکار می‌کردند و می‌گفتند باید امور به کتاب خدا ارجاع داده شود.

در سنن ترمذی، ابن رافع روایت کرده است که فرمود:

«لاَ أُلْفِيَنَّ أَحَدَكُمْ مُتَّكِئًا عَلَى أَرِيكَتِهِ يَأْتِيهِ أَمْرٌ مِمَّا أَمَرْتُ بِهِ أَوْ نَهَيْتُ عَنْهُ فَيَقُولُ لاَ أَدْرِى مَا وَجَدْنَا فِى كِتَابِ اللَّهِ اتَّبَعْنَاهُ» حدیث حسن.

«نباید یکی از شما یافت شود در حالی که بر تخت خود تکیه داده است به امری از آنچه ما بدان دستور داده‎ایم یا از آن باز داشته‎ایم بگوید من چنین چیزی را نمی‌دانم، زیرا در کتاب خدا وجود ندارد تا از آن پیروی کنیم» [۲۰۶].

در روایتی دیگر آمده است:

«أَلاَ هَلْ عَسَى رَجُلٌ يَبْلُغُهُ الْحَدِيثُ عَنِّى وَهُوَ مُتَّكِئٌ عَلَى أَرِيكَتِهِ فَيَقُولُ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ كِتَابُ اللَّهِ فَمَا وَجَدْنَا فِيهِ حَلاَلاً اسْتَحْلَلْنَاهُ وَمَا وَجَدْنَا فِيهِ حَرَامًا حَرَّمْنَاهُ وَإِنَّ مَا حَرَّمَ رَسُولُ اللَّهِصكَمَا حَرَّمَ اللَّهُ» حدیث حسن.

«آگاه باشید که نزدیک است فردی در حالی بر تخت خود تکیه داده است حدیثی از من به او برسد و بگوید: میان من و شما قرآن کفایت می‌کند، لذا هرچه را قرآن حلال کرد ما هم حلال می‌دانیم و آنچه را قرآن حرام خواند ما هم حرام می‌دانیم در حالی که آنچه را که رسول خدا حرام کرد همچنان است که خداوند آن را حرام کرده باشد».

بدرستی این حدیث در نکوهش تارکان سنّت و اثبات این مهم آمده است که سنّت حضرت رسولصدر تحلیل و تحریم امور همانند قرآن است پس هرکس آن را دور اندازد اعمال و امور خود را بر رای و نظر خود قرار داده است نه بر کتاب خدا و سنّت حضرت رسولصاز مثال‌هایی که ذکر شد این است: که به اتفاق یا اختلاف علمای اسلام، بدعت، بدعت‌گزار را از دایره‌ی اسلام خارج می‌سازد.

در تکفیر اهل بدعت در اسلام دو دیدگاه وجود دارد:

اول: از نمودهای بارز این ادّعا حدیث حضرت رسولصاست که در وصف خوارج فرمودند: خروج آنان از دین بسان خروج دین از بدن شکار تشبیه کرده است که از پوست، گوشت، و خون گذر کرده، امّا اثری از خون بر نوک تیر نیست.

دوم: کلام خداوند- بلند مرتبه- که می‌فرماید: ﴿يَوۡمَ تَبۡيَضُّ وُجُوهٞ وَتَسۡوَدُّ وُجُوهٞۚ فَأَمَّا ٱلَّذِينَ ٱسۡوَدَّتۡ وُجُوهُهُمۡ أَكَفَرۡتُم بَعۡدَ إِيمَٰنِكُمۡ[آل‌عمران: ۱۰۶].

«روزی روهایی سفید و روهایی سیاه می‌گردند و اما آنان که روهایشان سیاه است آیا بعد از ایمان خود کافر شده‎اید».

نظیر این دلایل که پیش‌تر ذکر شد.

سوم: صورت‌های عدم قبول اعمال نیک بدعت گزاران آن است که بدعت‌گزاری در برخی از امور تعبّدی و غیر آن سرانجام وی را در این بدعت اعتقادی به جایی خواهد کشانید که عقیده و باور او را نسبت به شریعت و قانون‌گذاری الهی سست می‌گرداند و این به فرجام، باعث تباه شدن تمامی اعمال و کارهای نیک او خواهد شد:

مثال‌هایی در این باب:

از آن جمله: عقل در شرع الهی و قانون گذاری شریک شود (و این شیوه‌ی اهل تحسین و تقبیح امور است برای همین می‎گویند عقل در قانون گذاری مستقل است جز اینکه شرع آمده تا از مقتضای عقل پرده بردارد و آن را روشن سازد.

ای کاش می‎دانستم! آیا آنان در پرستش خداوند، شرع الهی را ملاک قرار داده‎اند یا عقلشان را؟ بلکه شرع الهی در مذهب ایشان چون پیروی است یاری شده یا حاکم و حکم گزاری است پیروی شده و این ملاک قرار دادن عقل در امور قانون گذاری است که با وجود آن برای شریعت الهی اصالتی باقی نخواهد ماند و هرچه را که انجام دهد اساسش بر چیزی است که عقلش اقتضای آن را کرده است اگر چه در این قانونگذاری، شرع را شریک گرداند آن تشریک بر مبنای شرکت است نه اینکه شریعت الهی یگانه مرجع قانون‌گذاری بوده است. پس این رویکرد عقل گرایانه و عدم اتّخاذ شریعت الهی در قانون‌گذاری صحیح نیست آن هم با استناد به دلیلی دلالت‌گر، بر ابطال حسن و قبح عقلی [که از نظرگاه کسانی حسن و قبح آن است که عقل آن را نیکو و قبح آن است که عقل آن را زشت شمارد و شرع در این عرصه کاری ندارد] بنابراین این عقیده در نزد علمای عقیده و کلام از بدعتهای مشهور است و هر بدعتی گمراهی است.

از آن جمله است کسی که بدعت‌ها را و نوآوری در دین را نیکو می‌شمارد بدین خاطر است که در نظر او، شرع و قانون گذاری الهی کامل نشده و سخن خداوند که فرمود:

﴿ٱلۡيَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِينَكُمۡ[المائدة: ۳]. هیچ معنایی قابل اعتباری ندارد و کسانی که خوش خیالند در صدد تاویل این آیات برآمده و آن را از رسالت صریح و آشکار خارج می‌کنند.

و کسان و گروه‎هایی که درصدد بدعت گزاری در امر عبادی‌اند، بیشتر کسانی هستند که بالاترین درجه‌ی زهد و عزلت از مردم را دارند و جمع عوام الناس در پی اقتدا به آنها هستند و کسی که تابع عوام باشد گرچه پرهیز کارترین مردم باشد باز از عوام الناس حساب خواهد شد و امّا خواص از این بالاتر و زیادترند و شایستگی این افزونی وخاص بودن را دارند.

برای همین، بسیاری از فریفتگان [۲۰۷]و علاقه مندان این افراد یافت می‌شوند کسانی را که به عقیده و مرام ایشان در نیامده و تغییر فکر نداده‎اند به باد سُخره گرفته و از آنان عیب جویی می‌کنند و آنان را از کسانی می‌خوانند که از نور معرفت در حجاب مانده‎اند. لذا کسی که بر این عقیده و باور باشد [بی‌تردید] در نظر او قانون و قانون‌گذاری که سلف صالح آن را ضبط و ثبت کرده‎اند و فقهای کاردان در علم دین آن را تبیین و شفاف سازی نموده، کم ارج و سست خواهد گشت. این جاست که نزد او، راه و سلوکش انگیزه و باعثی برای ورود به مدخل‌های خواص وجود نخواهد گذاشت و آن وقت است روح اعتقاد واقعی که لازمه‎ی عمل است باقی نمی‌ماند و همین مسیری خواهد شد برای عدم قبول این اعمال ابتدایی اگر چه در ظاهر امر شرعی جلوه نماید و باور به آن سبب قوام بر آنان خواهد بود. و این جاست که شایسته نیست که از چنین حالاتی واجب و سنّتی پذیرفته شود و بر چنین حالتی بر خدا پناه می‌برم.

دوم، مقصود از عدم پذیرش اعمال کسانی که مخصوصاً در دین بدعت‌گزاری می‌کنند و آن نیز ظاهر و روشن است و برای این مهم حدیث پیشین دلالت می‌کند که فرمود: «هر چیزی که بدون فرمان و دستور ما بنا شده باشد مردود است» یا اینکه به طور مشمول در این باره فرموده است: «در هر بدعتی گمراهی است» یعنی اینکه بدعت گزار بر صراط مستقیم دین نیست و این جمله به معنای عدم پذیرش بدعت‌هاست و سخن پروردگار موید همین معناست که فرمود:

﴿وَأَنَّ هَٰذَا صِرَٰطِي مُسۡتَقِيمٗا فَٱتَّبِعُوهُۖ وَلَا تَتَّبِعُواْ ٱلسُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمۡ عَن سَبِيلِهِۦۚ ذَٰلِكُمۡ وَصَّىٰكُم بِهِۦ لَعَلَّكُمۡ تَتَّقُونَ ١٥٣[الأنعام: ۱۵۳].

‏«این راه، راه مستقیم من است (و منتهی به سعادت هر دو جهان می‌گردد. پس) از آن پیروی کنید و از راههایی پیروی نکنید که شما را از راه پراکنده می‌سازد. اینها چیزهائی است که خداوند شما را بدان توصیه می‌کند تا پرهیزگار شوید».

صاحب بدعت، اکثر در عبادات خود کوتاهی نمی‌کند لذا بر انجام نماز بدون روزه و زکات بدون حج و یا حج بدون جهاد، کوتاهی و سستی به خرج نمی‌دهد و در ادای دیگر اعمال نیز وضع همین گونه است، زیرا چیزی که او را بر چنین اعمالی بر می‌انگیزد پیوسته با او در همه حالات حضور دارد و آن هوا و آرزوی نفسانی است و نادانی و عدم فهم صحیح از شریعت است که انشاءالله بسط و شرح آن خواهد آمد.

در کتاب الـمبسوطة از یحیی بن یحیی نقل شده است که: او درباره‌ی اهل اعراف سخن می‌گفت، امّا به ناگاه احساس درد نمود و دوباره بهبود یافت سپس گفت آنان گروهی هستند که خواهان خیر و رسیدن به آن هستند، امّا به هدف خود نخواهند رسید. گفته شد ای ابا محمد آیا امید می‌رود که به سبب سعی و تلاشی که انجام می‌دهند پاداشی نصیبشان گردد در پاسخ گفت: برای کاری که خلاف سنّت حضرت رسول است پاداشی نیست.

بدعت‌گزار حفاظ الهی از او بر گرفته شد و به نفس اماره‎اش گرفتار خواهد شد. در این باب قبلاً روایات را ذکر نمودیم و معنا و پیام این جمله کاملاً واضح و آشکار است. همانا خداوند -بلند مرتبه- حضرت محمّدصرا بر انگیخت در حالی که رحمت است برای جهانیان - همچنانکه که خود در قرآن بدان اشاره کرد- و قبل از طلوع این نور بزرگ به راهی هدایت نشده بودیم و از مصالح دنیای خود جز اندکی، آن هم ناقص چیزی نمی‎دانستیم و از مصالح آخرت خود، کم و زیاد چیزی نمی‌فهمیدیم، بلکه هریک از ما بر مرکب هوای نفس خود با غیر آن سوار بود و غیر از آن هر طرح و نظری را دور می‌اندخت و به آن توجهی نشان نمی‌داد. و پیوسته این اختلاف بین مردم برقرار بود و فساد در میان ایشان بیداد می‌کرد و پیوسته در گسترش و شیوع بود تا وقتی که خداوند پیامبر خود را برای زدودن شرک و امتزاج حق و ناحق و از بین بردن اختلاف میان مردم بر انگیخت و گسیل داشت. همچنانکه می‌فرماید:

﴿كَانَ ٱلنَّاسُ أُمَّةٗ وَٰحِدَةٗ فَبَعَثَ ٱللَّهُ ٱلنَّبِيِّ‍ۧنَ مُبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ وَأَنزَلَ مَعَهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ بِٱلۡحَقِّ لِيَحۡكُمَ بَيۡنَ ٱلنَّاسِ فِيمَا ٱخۡتَلَفُواْ فِيهِۚ وَمَا ٱخۡتَلَفَ فِيهِ إِلَّا ٱلَّذِينَ أُوتُوهُ مِنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَتۡهُمُ ٱلۡبَيِّنَٰتُ بَغۡيَۢا بَيۡنَهُمۡۖ فَهَدَى ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لِمَا ٱخۡتَلَفُواْ فِيهِ مِنَ ٱلۡحَقِّ بِإِذۡنِهِۦۗ وَٱللَّهُ يَهۡدِي مَن يَشَآءُ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِيمٍ ٢١٣[البقرة: ۲۱۳].

«مردمان یک دسته بودند پس خداوند پیغمبران را بر انگیخت تا بشارت دهند و بترسانند و کتاب که مشتمل بر حق بود و به‌سوی حقیقت دعوت می‌کرد بر آنان نازل کرد تا در میان مردم راجع به آنچه اختلاف می‎ورزیدند داوری کنند در کتاب خدا تنها کسانی اختلاف ورزیدند که در دسترسشان قرار داده شده بود و به دنبال دریافت دلایل روشن از روی ستم‌گری و کینه‌توزی اختلاف نمودند پس خداوند کسانی را که ایمان آورده بودند به فرمان خویش به آنچه که حق بود و در آن اختلاف ورزیده بودند رهنمون شد و خداوند هرکسی را که بخواهد به راه راست رهنمون می‌نماید».

اینکه در آیه فرمود: «در ابتدا مردم یک دسته بودند» بدین معنی است که بعد از آن اختلاف ورزیدند لذا «خداوند پیغمبری را برانگیخت» همچنانکه می‌فرماید:

﴿وَمَا كَانَ ٱلنَّاسُ إِلَّآ أُمَّةٗ وَٰحِدَةٗ فَٱخۡتَلَفُواْ[یونس: ۱۹].

«مردمان (در آغاز) ملت یگانه‎ای بیش نبودند بعد از آن گروه گروه شدند و با هم اختلاف پیدا کردند».

و قرآن با قانونگذاری الهی، در آنچه مردم در آن اختلاف نظر داشتند به قضا نشست جز اینکه برای آنان چیزی به همراه آورد که جمع پراکنده‌ی آنان را انتظام بخشید و به آنان اتّحاد نظر عطا کرد و این همان ارجاع آنان به جانبی بود که مردم با هم اختلاف نظر داشتند و این پیام وحیانی، مردم را به چیزی فراخواند که صلاح آنان را در حال و آینده تامین می‎کند و فساد را با تمام شئون آن از ایشان دفع خواهد کرد.

این برنامه از دین، خون، عقل، نسل و مال آنها به شیوه‎ای که دانشمندان به آن آگاهند محافظت خواهد کرد که همانا قرآن فرو فرستاده شده بر رسول خدا به وسیله‌ی سنّت روشنگر قولی و عملی و اقرار پیامبر است. شایان ذکر است که دین اسلام، مردم را به خودشان وا نمی‌گذارد، زیرا آنان ناتوان از ارائه‌ی یک برنامه‌ی کامل و مدوّن هستند و نمی‎توانند مصالح و تدابیر خود را خود، رهبری و اداره کنند.

حال وقتی انسان بدعت گزار این بخشش‌های بزرگ و نیکو داشتهای فراوان را ترک گوید و برای اصلاح آخرت و دین خود از عقل خویش استفاده کند بدون اینکه راهبری از شرع بگیرد، چگونه تحت حفاظت و زیر لوای رحمت شریعت آسمانی قرار خواهد گرفت در حالی ریسمان(موثق) عصمت الهی را ترک گفته و نفس و عقل را (بدون پشتوانه‌ی شرع) پیشوای خویشتن کرده است، لذا شایسته‌ی دور افتادن از رحمت الهی است.

خداوند بلند مرتبه می‌فرماید:

﴿وَٱعۡتَصِمُواْ بِحَبۡلِ ٱللَّهِ جَمِيعٗا وَلَا تَفَرَّقُواْ[آل‌عمران: ۱۰۳].

«همگی به ریسمان محکم الهی چنگ زنید و متفرق نشود».

و باز فرمود:

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ[آل‌عمران: ۱۰۲].

‏«ای کسانی که ایمان آورده‌اید آن چنان که باید از خدا ترسید از خدا بترسید».

بدان، اعتصام و چنگ یازی به ریسمان خداوندی عین تقوای الهی و پرهیزکاری است و غیر آن تفرقه و پراکندگی، چنانکه خود فرمود: ﴿وَلَا تَفَرَّقُواْو متفرق نشوید چون پراکندگی و افتراق از بارزترین ویژگی‌های اهل بدعت است، زیرا آنان از حکم الهی خارج شده و از جماعت مسلمین جدایی گرفته‎اند.

از عبد بن حمید و از عبدالله بن مسعود روایت شده است که گفت: ریسمان الهی در این آیه همان جماعت و اتحاد است.

و از قتاده روایت شده است: ﴿حَبۡلِ ٱللَّهِدر این آیه: قرآن و سنّت است و عهد و پیمان او به بندگانش که امر فرمود به آن چنگ زنند، زیرا در آن خیر و برکت نهفته است و بهتر و مطمئن‌تر آن است که به این دو چنگ زنند و ریسمان الهی را محکم بگیرند و الخ.

و آیه‌ی قرآن در این باره موید همین مطلب است:

﴿وَٱعۡتَصِمُواْ بِٱللَّهِ هُوَ مَوۡلَىٰكُمۡۖ فَنِعۡمَ ٱلۡمَوۡلَىٰ وَنِعۡمَ ٱلنَّصِيرُ[الحج: ۷۸].

«و به خدا چنگ زنید که سرپرست و یاور شما او است، و چه سرور و یاور نیک و چه مددکار و کمک‌کننده خوبی است!».

منظور از این سخن که گفته شده هرکس به نزد بدعت گزار رفته و او را تکریم و بزرگ بدارد این است که گویی آن فرد یکی از کمک کنندگان برای نابودی اسلام است. نقل و روایت کامل این سخن در اول فصل به طور مبسوط آمد.

و در حدیث مرفوع از رسول خدا روایت شده است:

«مَنْ أتى إِلَى صَاحِبِ بِدْعَةٍ لِيُوَقِّرَهُ، فَقَدْ أَعَانَ عَلَى هَدْمِ الإِسْلامِ» [۲۰۸].

«هرکس به نزد بدعت‌گزاری برود تا آن را گرامی و بزرگ بدارد، به واقع به نابودی اسلام کمک کرده است».

از هشام بن عروه و او هم از پدرش روایت کرد که رسول خدا فرمود:

«مَن وقر صَاحِبِ بِدْعَةٍ، فَقَدْ أَعَانَ عَلَى هَدْمِ الإِسْلامِ» [۲۰۹].

«هرکس صاحب بدعتی را تکریم نماید به واقع به نابودی اسلام کمک کرده است».

جامع این معانی در حدیثی صحیح از حضرت رسول روایت شده است که فرمود:

«مَنْ أَحْدَثَ حَدَثاً أَوْ آوَى مُحْدِثاً فَعَلَيْهِ لَعْنَةُ اللَّهِ وَالْمَلاَئِكَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ».

«هرکس محدثی را ایجاد کند یا بدعت‌گزاری را پناه دهد پس لعنت خدا و تمام فرشتگان بر او باد» [۲۱۰].

پناه دادن که در این حدیث از آن سخن رفت، تکریم و احترام را در خود جمع می‌کند و رویکرد آن روشن و ظاهر است، زیرا آمد و شد و رفتن نزد انسان بدعت‌گزار و نیکوداشت و بزرگداشت او به خاطر بدعتی است که ایجاد کرده است که بدعت‌گزار را سزا کرده و خوار و پست گردانیم و آنچه از این دو شدیدتر است عذاب دهیم چون کشتن و نابود ساختن، لذا احترام گذاشتن و تکریم آنان راه بندانی است برای جلوگیری از عمل به شرع و رویکردی است به آنچه مخالف و در تضاد با شریعت می‌باشد و از سوی دیگر اسلام جز به ترک قوانین و عمل نکردن به دستورات آن و عمل به آنچه مخالف با دین است از بین نخواهد رفت.

همچنین در تکریم بدعت‌گزار، بیم دو مسفده می‌رود که به نابودی اسلام می‎انجامد:

اول: توجه و اقبال عوام به این تکریم باعث می‌شود که به این باور داشت در وی برسد که بدعت‌گزار، بهترین‌های مردم است و آنچه وی به آن باور دارد از دیگر عقاید و باورها بهتر است و در نهایت به پیروی از بدعت او می‌انجامد بدون اینکه به پیروی از سنّت حضرت رسول التفاتی نشان دهند.

دوم: اگر بدعت گزار به خاطر بدعتش مورد تکریم واقع شود بسان انسانی خواهد شد که بر هر چیزی تعدّی می‌ورزد و در پایان، فرد را به ایجاد بدعت در هر چیزی تشویق می‎کند.

در هر صورت، بدعت‌ها زنده شده و سنّتها رو به افول می‌نهند و این عین نابودی اسلام است و حدیث معاذ بن جبل بر همین نکته تاکید دارد که فرمود: «نمی‌دانم مردم را چه شده که از من پیروی نمی‌کنند در حالی که بر آنان آیات قرآن می‌خوانم و این ادامه دارد تا اینکه چیزی بر ایشان جدا از قرآن بیاورم -پس بپرهیزید- و از آنچه ابتداع می‌کنید، زیرا هر بدعتی که گزارده می‌شود گمراهی است و به فرجام چنین عملی می‌طلبد تا سنّت‌های حضرت رسول زوال گیرند. آن هنگام است که بدعت‌ها زنده شوند و طراوت یابند و چون چنین شود، مرگ و نابودی اسلام فراخواهد رسید».

در تائید این مفهوم، سخنان زیادی از سلف صالح روایت شده است که افزون بر صحّت اعتبار است، زیرا وقتی به باطل عمل شد لازمه‎اش عکس این است و آن ترک عمل به حق است که انجام امری جز این دو ضد (بدعت و سنّت) را نخواهد پذیرفت.

همچنین از ویژگی‌های سلوک بر سنّت و ثبات بر آن، ترک بدعت‎هاست پس هرکس به بدعتی عمل کند در واقع او سنّت را ترک گفته است.

در این باره پیش‌تر سخن حذیفهسنقل گردید که: «دو تکه سنگ را بر روی هم قرار داد پس به یاران خود گفت: آیا در بین این دو سنگ، روشنی می‌بینید یاران گفتند: ای ابا عبدالله، جز نوری خفیف چیزی نخواهیم دید پس گفت: قسم به کسی که جانم در دست اوست بدعت‎ها به گونه‎ای شایع و مرسوم خواهند شد که از حق چیزی به جز روشنی همانند مابین این دو سنگ دیده نخواهد شد و به خدا قسم بدعت‌ها به اندازه‎ای همه گیر و همه پسند خواهند شد به گونه‎ای وقتی فرد یکی از آنها را ترک کند گفته می‌شود: سنّتی از سنن حضرت رسول ترک گردید.» از او سخنی دیگر در این مقوله بود که قبلا ذکر گردید.

از ابی‌اویس خولانی روایت شده است که گفت: هیچ ملتی از ملتها بدعتی در دین خود ایجاد نکرد جز اینکه خداوند سنّت‌هایی (آسمانی) را به وسیله ایشان از میان برداشت.

از حسان بن عطیه روایت شده است که گفت: هیچ قومی در دینش، بدعتی ایجاد نکرد جز اینکه به همان نسبت سنّتهای آسمانی را از میان ایشان برداشت و بعد از آن تا روز قیامت آن سنّت‌های آسمانی به ایشان بر گردانده نخواهد شد.

از بعضی از سلف به روایت مرفوع آمده است که: هیچ فردی در اسلام بدعتی ایجاد نکرده، جز اینکه چیزی بهتر از سنّتها را ترک و رها کرده‎ است.

و از ابن عباسسروایت شده است که گفت: هیچ سالی بر مردم نخواهد گذشت جز اینکه در آن بدعتی ایجاد کند و به سبب آن سنّتی افول خواهد کرد. تا جایی که بدعت‎ها زنده و سنّت‌ها از بین خواهند رفت.

* (امّا اینکه در ابتدای فصل گفتیم): بدعت‎گزار صاحب بدعت در دیدگاه و نصوص دینی ملعون خوانده شده است، چیست؟

آنچه در بالا گفته شده با استناد حدیث حضرت رسولصاست که فرمود:

«مَنْ أَحْدَثَ حَدَثاً أَوْ آوَى مُحْدِثاً فَعَلَيْهِ لَعْنَةُ اللَّهِ وَالْمَلاَئِكَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ».

«هرکس بدعتی در دین ایجاد کند یا بدعتگزاری را پناه دهد بر او لعنت خدا و فرشتگان و تمامی مردم» [۲۱۱].

پیروی از سنّت‌های بدی که قبلاً نبوده است نیز خود نوعی بدعت‌گزاری حساب شده است.

و لعنتی که در حدیث فوق از آن سخن رفت میان صاحب بدعت و کسانی که بعد از ایمان، به کفر گراییده‎اند مشترک است، آنانی که شاهد و گواه بر بعثت پیامبران بوده‎اند و گواه بر اینکه رسول خدا حق است و هیچ تردیدی در آن نیست پیامبری که از جانب خدا هدایت به ارمغان آورد و بیان و گفتارش کافی و شافی است خداوند - بلند مرتبه - در این باره می‎فرماید:

﴿كَيۡفَ يَهۡدِي ٱللَّهُ قَوۡمٗا كَفَرُواْ بَعۡدَ إِيمَٰنِهِمۡ وَشَهِدُوٓاْ أَنَّ ٱلرَّسُولَ حَقّٞ وَجَآءَهُمُ ٱلۡبَيِّنَٰتُۚ وَٱللَّهُ لَا يَهۡدِي ٱلۡقَوۡمَ ٱلظَّٰلِمِينَ ٨٦أُوْلَٰٓئِكَ جَزَآؤُهُمۡ أَنَّ عَلَيۡهِمۡ لَعۡنَةَ ٱللَّهِ وَٱلۡمَلَٰٓئِكَةِ وَٱلنَّاسِ أَجۡمَعِينَ ٨٧[آل‌عمران: ۸۶-۸۷].

‏«چگونه خداوند گروهی را رهنمونی می‌کند که بعد از ایمانشان و بعد از آن که گواهی دادند به این که پیغمبر بر حق است و معجزات و دلائل روشنی برای آنان (بر حقّانیت محمّد) بیامد، کافر شدند؟ و خدا گروه ستمکاران را هدایت نخواهد کرد.*‏ این چنین کسانی، کیفرشان این است که لعنت خدا و فرشتگان و مردمان همه، بر آنان باشد».

و باز می‌فرماید:

﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ يَكۡتُمُونَ مَآ أَنزَلۡنَا مِنَ ٱلۡبَيِّنَٰتِ وَٱلۡهُدَىٰ مِنۢ بَعۡدِ مَا بَيَّنَّٰهُ لِلنَّاسِ فِي ٱلۡكِتَٰبِ أُوْلَٰٓئِكَ يَلۡعَنُهُمُ ٱللَّهُ وَيَلۡعَنُهُمُ ٱللَّٰعِنُونَ ١٥٩[البقرة: ۱۵۹].

«بی‌گمان کسانی که پنهان می‎دارند آنچه را که از دلایل روشن و هدایت فرو فرستاده‎ایم بعد از آنکه آن را برای مردم در کتاب بیان و روشن نموده‎ایم خدا و نفرین کنندگان ایشان را نفرین کنند».

در معنا و مفهوم بدعت‌هایی که به وسیله این دو گروه فوق ایجاد شده، بنگرید و در آن تامّل نمایید و وجه مشترک آنها را دریابید که آن همانا عناد و مخالفت است با قانون‌گذاری الهی در آنچه تشریع فرمود، زیرا خداوند -بلند مرتبه- قرآن را نازل کرد و قانون‌هایی را نیز وضع کرد و راه و روش‎هایی را برای سالکین آن تا انتها مرحله روشن ساخت، امّا کافر با انکار این قوانین الهی به پیکار برخاست و با پنهان ساختن (دلایل روشن الهی) از در مخالفت با آن بیرون آمد، چون خداوند شریعت خود را روشن کرد و آشکار می‌سازد، ولی اینان در صدد پنهان کردن و اختفای آنند و بدعت‌گزار در صدد مخالفت و عناد است به وسیله وضع اسباب و ابزاری تا سنّت‎های روشن را ترک گوید و آن‌چه را واضح و آشکار است پنهان سازد، زیرا عملکرد او این‎گونه است که در واضحات و امور روشن دین، اشکال وارد سازد تا بدین وسیله مردم از متشابهات پیروی کنند و از آن سو امور روشن و مسلّم دین اساس‌های بنا شده بر متشابهات را نابود می‎سازد. لذا می‎خواهد با بکار گیری متشابهات بر مسلّمات، آن‌ها را ترک گفته و رها شوند و اینجا شایسته و سزاوار است که لعنت خدا و فرشتگان و تمامی مردم بر ابتداع و اهل بدعت فرود آید.

ابو مصعب یکی از یاران مالک بن انس می‎گوید: «فرزند مهدی، خلیفه به مدینه آمد و با ما در مسجد النبی به نماز ایستاد و در آن حال عبای خود را جلوی صف نمازگزاران نهاد (هنگامی که امام سلام داد مردم به عبای او خیره شدند و مالک نیز همچنین او پشت سر امام نماز می‎خواند، وقتی مالک سلام نماز داد گفت: نگهبانان کجایند دو نفر ‌آمدند، پس گفت: صاحب این پیراهن را بگیرید و زندانی کنید این‎گونه کردند و او را گرفتند به او گفتند این فرزند مهدی خلیفه است؟! پس مالک به او رو کرد و گفت: چرا از اینکه پیراهنت را جلوی صف نماز گزاران قرار دادی از خدا نترسیدی و تقوا پیشه نساختی و مردم نمازگزار را به خاطر عبایت مشغول داشتی تا به آن بنگرند و در مسجد ما (مسجد النبی) چیزی پدید آوردی که از قبل سابقه نداشت و حال آنکه رسول خدا در این باره فرموده است:

«مَنْ أَحْدَثَ فِي مِسجدنا حَدَثاً فَعَلَيْهِ لَعْنَةُ اللَّهِ وَالْمَلاَئِكَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِين».

«هرکس در مسجد ما بدعتی پدید آورد لعنت خدا، فرشتگان و تمامی مردم بر او باد» [۲۱۲].

فرزند مهدی گریست و تعهّد کرد که دیگر بار چنین عملی در مسجد النبی و دیگر مساجد از او سر نزند.

و این نهایت خویشتن داری و محافظت برای دوری از بدعت گزاری در چیزی است که قبلا وجود نداشته است و از بیم اینکه لعنت خدا و فرشتگان و تمامی مردم شامل حال شود. حال گمان تو در باب کسانی که به جز عبا قرار دادن در جلوی دیدگان نماز گزاران به بدعت‌هایی دیگر مشغولند چه می‌باشد؟

قبل از این، حدیثی را که طحاوی روایت کرده بود، ذکر نمودیم که: «شش گروه ملعونند و خدا آنها را لعن کرده است و یکی از آنها کسی است که سنّت حضرت رسول را ترک گوید و به بدعت‎ها چنگ یازد».

در ابتدای فصل گفتیم: انسان بدعت‌گزار با بدعت خود بر دوری خود از خدا خواهد افزود:

آنچنان که از حسن روایت شده است که گفت: فرد بدعت گزار بر سعی و تلاش در نماز و روزه نخواهد افزود جز اینکه پیوسته از پیشگاه باری تعالی دور خواهدشد.

از ایوب سختیانی روایت شده است که گفت: بدعت‌گزار بر سعی و تلاش خود (در دین مداری) نخواهد افزود بلکه با بدعت خود پیوسته از خدا دور خواهد شد.

حدیثی صحیح از حضرت رسولصدر باب خوارج گفته‎اند این روایت را صحیح (و تائید) خواهد کرد و آن اینکه فرمود:

«يخْرُجُ من ضئضي تحْقِرُونَ صَلاَتَكُمْ مَعَ صَلاَتِهِمْ وَصِيَامَكُمْ مَعَ صِيَامِهِمْ.

إلى أن قال: يَمْرُقُونَ مِنْ الدِّينِ كَمَا يَمْرُقُ السَّهْمُ مِنْ الرَّمِيَّةِ» [۲۱۳].

«از ریشه و نسل این مرد جماعتی به وجود می‎آیند که نماز و روزه خودتان را در برابر نماز و روزه آنان ناچیز می‌بینید، و سپس در ادامه گفت: این قوم به سرعت از دین خارج می‎شوند همچنانکه تیر به سرعت از بدن شکار خارج می‌شود».

در ابتدای حدیث سعی و تلاش آنان را روشن کرد و به فرجام دوری و بُعدشان از خداوند بیان نمود و چنانکه قبلاً آمد از ایشان انفاق و عدل ورزی پذیرفته نیست و هر کاری بر اساس بدعت صورت گیرد، گویی آن را انجام نداده و پاداشی دریافت نخواهند کرد. اینگونه پیوسته با عنادی که در بدعت، نهادینه شده به دوری از سنّت و عمل به آن خواهد افزود و اعتقادات (باطل) در میان مردم شایع خواهد شد و او گمان می‎برد آن بدعت، سبب نزدیکی او به خداست و او را به بهشت می‎رساند. در حالی که در روایات صحیح و صریح ثابت شده است که فرد جز با عمل و کردار مطابق با شرع و رویکردی که شرع مشحص نموده به خدا تقرب نخواهد یافت و کسی که سنّت‎های الهی را ترک گوید و آنها را در جایی دیگر قرار دهد بدعت گزار است و به واقع بدعت‎ها کلیه‌ی اعمال را باطل و بی‌اثر خواهند کرد.

* امّا اینکه گفتیم بدعت‎ها مکان پاشیدن بذر کینه و عداوت بین مسلمین است،

از آن جهت است که بدعت‎ها عامل این امرند که گروه گروه ساختن و فرقه فرقه نمودن مسلمین‎اند، و قرآن کریم چنانکه گذشت به این مهم اشاره کرده است:

﴿وَلَا تَكُونُواْ كَٱلَّذِينَ تَفَرَّقُواْ وَٱخۡتَلَفُواْ مِنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَهُمُ ٱلۡبَيِّنَٰتُ[آل‌عمران: ۱۰۵].

«و مانند کسانی نشوید که پراکنده شدند و اختلاف ورزیدند پس از آنکه نشانه‌های روشن به آنان رسید».

﴿وَلَا تَتَّبِعُواْ ٱلسُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمۡ عَن سَبِيلِهِۦ[آل‌عمران: ۱۰۵].

«و از راه‌هایی پیروی نکنید که شما را از راه خدا پراکنده می‌سازد».

﴿مُنِيبِينَ إِلَيۡهِ وَٱتَّقُوهُ وَأَقِيمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَلَا تَكُونُواْ مِنَ ٱلۡمُشۡرِكِينَ ٣١ مِنَ ٱلَّذِينَ فَرَّقُواْ دِينَهُمۡ وَكَانُواْ شِيَعٗاۖ كُلُّ حِزۡبِۢ بِمَا لَدَيۡهِمۡ فَرِحُونَ ٣٢[الروم: ۳۱-۳۲].

«و از زمره مشرکان نگردید از کسانی که آئین خود را پراکنده و بخش بخش کرده‎اند و به دسته‎ها و گروه‎های گوناگونی تقسیم شده‎اند و هر گروهی هم از روش و آئینی که دارد خرسند و خوشحال است».

﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ فَرَّقُواْ دِينَهُمۡ وَكَانُواْ شِيَعٗا لَّسۡتَ مِنۡهُمۡ فِي شَيۡءٍ[الأنعام: ۱۵۹].

«بی‎گمان کسانی که آئین خود را پراکنده می‎دارند و دسته دسته و گروه گروه شوند تو به هیچ وجه از آنان نیستی».

و آیات مشابه این که به همین معنی و مفهوم اشاره دارند.

حضرت رسولصروشن ساخت که فساد بین مردم [فساد ذات بین] قطع کننده و برّنده است و به واقع آن دین را قطع خواهد کرد و می‌بُرد، لذا همه‌ی شواهد و روایات، دلالت بر واقع شدن افتراق و جدایی در هنگام پیدایش بدعت‌ها هستند.

اولین و نخستین گواه بر این مدعا داستان و حوادث خوارج است تا جایی که با مسلمین به دشمنی هم برخاستند و کار به نابودی آنان رسید، ولی جنگ با کفّار را کنار نهادند، چنانکه حدیث صحیح حضرت رسول به آن اشاره کرد. سپس هر یک از آنان که دارای شکوه و هیبتی بود و به درگاه شاهان قربی داشت به پیروان واقعی سنّت تاخته و آنان را دستگیر کردند و به بالاترین درجه‌ی عذاب و زجر و حتّی کشتن رسانیدند چنانکه مورّخان به آن اشاره کرده‎اند.

سپس کسانی دیگر سر رسیدند که به ابتداع و بدعت‌گزاری پرداختند و از ویژگی‌های بارز آنها این بود که مردم را از پیروی از شریعت دور کردند و به نکوهش پیروان سنّت و شریعت پرداختند تا جایی که گمان بردند این پیروان سنّت انسانهایی نجس و پلیدند که بر مطامع دنیایی چنگ زده‎اند، لذا برای تاختن بر آنان آیات و ادلّه قرآنی را بسیج کرده به نکوهش دنیا و افتادگان بر آن روی آوردند از آن جمله:

چنانکه از عمر بن عبید روایت شده است که گفت: اگر علی و عثمان و طلحه و زبیر بر بند کفشی پیش من به گواه آیند من شهادت ایشان را جایز نمی‎دانم و نخواهم پذیرفت.

از معاذ بن معاذ روایت شده است که به عمرو بن عبید گفتم: چگونه حسن از عثمان حدیث نقل می‎کند، حال آنکه عثمان، همسر عبدالرحمن بن عوف را بعد از انقضای عده به زنی گرفت. او در پاسخ گفت: عثمان در آن مسئله بر سبیل سنّت حضرت رسول نبوده است.

و به او گفته شد حسن چگونه از سُمره در باره‌ی دو سکته‌ی نماز [مکث در قیام و بعد از تلاوت فاتحه] نقل حدیث می‎کند او گفت: تو را به سُمره چه کار؟ خدا سُمره را رسوا گرداند، امّا باید گفت خداوند عمرو بن عبید [۲۱۴]را زشت و رسوا سازد.

و باز روزی از وی در باره مساله‎ای سوال شد و او به پاسخ نشست، راوی می‎گوید به او گفتم و دیدگاه یاران ما این‎گونه است. عمرو بن عبید گفت: یاران تو چه کسانی هستند به او گفتم: ایوب، یونس، ابن عون و التمیمی. او گفت: آنان که تو ذکرشان کردی نجس و پلیدند و مردگان هستند.

اینگونه گمراهان به سبّ و نکوهش سلف صالح می‎پرداختند بدان امید که سرمایه اندکشان سود بخشد، امّا: ﴿وَيَأۡبَى ٱللَّهُ إِلَّآ أَن يُتِمَّ نُورَهُۥ[التوبة: ۳۲]. «ولی خداوند جز این نمی‌خواهد که نور خود را به کمال رساند».

اصل و نشأت این فساد و تباهی از جانب خوارج صورت گرفت آنان نخستین کسانی هستند که لعن سلف صالح را شروع و علنی ساختند و اصحابشرا به کفر متهم کردند و نظایر این هجمات که همگی ثمره‎اش دشمنی و کینه‌توزی بود.

همچنین به فرقه‌ی ناجیه -که اهل سنّت واقعی آنانند- دستور داده شد که به دشمنی بدعت‌گزاران و راندن و پراکنده ساختن آنها برخیزند و پیروان و هواداران ایشان را [تهدید] به قتل و غیر آن کنند. دانشمندان اسلامی چنانکه گذشت از مصاحبت و همنشینی با اهل بدعت برحذر داشته‎اند، زیرا در همنشینی و مصاحبت، بیم دشمنی و کینه توزی می‎رود و عکس این تبعات منفی بر کسانی است که سبب خروج مردم از جماعت مسلمین شده‎اند به وسیله آنچه از پیروی از غیر طریق مومنین ایجاد کرده‎اند و نه فقط به سبب تجاوز و تعدّی بر سنّت است.

حال چگونه خواهید بود که به ما دستور داده شده به دشمنی و پیکار با بدعت گزاران برخیزیم و به آنان دستور داده شده که در صدد دوستی مسلمین برآیند و به دامان جماعت مسلمین برگردند.

* امّا اینکه گفتیم شفاعت حضرت رسول شامل حال آنان نمی‌شود:

همچنانکه از حضرت رسولصروایت شده است که فرمود:

«حلت شفاعتي لأمتي إلا صاحب البدعة» [۲۱۵].

«حلال شد شفاعتم و همگان را در رسید جز بر بدعت گزاران».

با همین مضمون، حدیثی در صحیح (مسلم و بخاری) آمدهکه می‎فرماید:

«أَوَّلَ مَنْ يُكْسَى يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِبْرَاهِيمُ، أَلاَ إِنَّهُ يُجَاءُ بِرِجَالٍ مِنْ أُمَّتِى، فَيُؤْخَذُ بِهِمْ ذَاتَ الشِّمَالِ، إلی قوله: فَيُقَالُ إِنَّ هَؤُلاَءِ لَمْ يَزَالُوا مُرْتَدِّينَ عَلَى أَعْقَابِهِمْ» [۲۱۶].

«اول کسی که روز قیامت لباس پوشانده می‎شود، ابراهیم است و بعد از آن مردانی از امّت من را خواهند آورد و آنان را به سمت جهنم خواهند کشید تا جایی که می‌فرماید: اینان بعد از تو مرتد و از دین برگشتند».

در این حدیث سخنی از شفاعت حضرت رسولصبه میان نیامده است بلکه حضرت فرمودند: «فَأَقُولُ سحقا كَمَا قَالَ الْعَبْدُ الصَّالِحُ» [۲۱۷]. «خواهم گفت از من دور باشید همچنانکه عیسی÷این‎گونه گفت».

از همان ابتدای حدیث روشن می‎شود که ارتدادی که در این حدیث ذکر شده است، ارتداد اهل کفر نیست به دلیل «بعد از آن مردانی از امّتم را خواهند آورد» زیرا اگر این مردان که در حدیث ذکرشان رفت از دین خارج می‎شدند حضرت آنها را از امّت خود نمی‎خواند.

حضرت رسولصآورنده این آیه است که می‌فرماید:

﴿وَإِن تَغۡفِرۡ لَهُمۡ فَإِنَّكَ أَنتَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡحَكِيمُ[المائدة: ۱۱۸].

«و اگر از ایشان گذشت کنی چرا که تو چیره و آگاه و کار بجایی».

و اگر حضرت رسول می‎دانست آنان از دین اسلام خارج شده‎اند حتی از آنان یادی نمی‎کرد، زیرا کسی که بر کفر مرده باشد برای او محققاً بخشایشی در کار نیست. طلب غفران و بخشودن برای کسی است که کردار و عملش او را از دایره دین خارج نکند همچنانکه خود فرمود:

﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَغۡفِرُ أَن يُشۡرَكَ بِهِۦ وَيَغۡفِرُ مَا دُونَ ذَٰلِكَ لِمَن يَشَآءُ[النساء: ۱۱۶].

«محققا خداوند نمی‌بخشاید کسی را که به او شرک بورزد. و پایین‎تر از آن از هرکسی که بخواهد می‎بخشد».

و نظیر حدیث پیشین حدیثی است که امام مالک در الموطا از حضرت رسول نقل کرده است که فرمود: «فاقول سحقا سحقا سحقا» بعد از آنکه خبر ارتداد ایشان به حضرت رسول رسید حضرت می‌گوید: «خواهم گفت پس از من دور باشند از من دور باشند از من دور باشند».

* امّا اینکه گفتیم بدعت و بدعت‌گزاران سنّت‌ها را از بین می‎برند:

در این باره آیات و احادیثی را قبلا ذکر کرده‎ایم بدین مضمون که کسی که بدعت‌گزار و صاحب بدعت را ارج نهد و تکریم کند گویی به نابودی اسلام کمک کرده است.

* و اینکه گفتیم: بر بدعت گزاران، گناه کسانی که تا روز قیامت بدان بدعت عمل می‎کنند.

با استناد به کلام پروردگار است که می‎فرماید:

﴿لِيَحۡمِلُوٓاْ أَوۡزَارَهُمۡ كَامِلَةٗ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ وَمِنۡ أَوۡزَارِ ٱلَّذِينَ يُضِلُّونَهُم بِغَيۡرِ عِلۡمٍۗ أَلَا سَآءَ مَا يَزِرُونَ ٢٥[النحل: ۲۵].

«آنان باید در روز قیامت بار گناهان خود را به تمام و کمال بر دوش کشند و هم برخی از بار گناهان کسانی را حمل کنند که ایشان را بدون آگاهی گواه ساخته‎اند».

همچنین در صحیح مسلم و بخاری از حضرت رسول روایت شده است که فرمود:

«مَنْ سَنَّ سُنَّةً سَيِّئَةً كَانَ عَلَيْهِ وِزْرُهَا وَوِزْرُ مَنْ عَمِلَ بِهَا إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ».

«هرکس که سنّت و شیوه‎ای بد بنا نهد بر او گناه آن سنّت زشت خواهد بود و گناه کسانی که تا روز قیامت به آن عمل کنند».

و این حدیث نیز به همین نکته اشاره دارد:

«مَا مِنْ نَفْسٍ تُقْتَلُ ظُلْمًا إِلاَّ كَانَ عَلَى ابْنِ آدَمَ كِفْلٌ مِنها لأَنَّهُ أَوَّلُ مَنْ أَسَنَّ الْقَتْلَ» [۲۱۸].

«هرکس فردی را به ستم بکشد بر فرزند حضرت آدم [قابیل] جزئی از عقاب آن قتل نوشته خواهد شد زیرا او اولین کسی است که قتل و کشتن را بنا گذاشت».

این تحلیل، اشعار به محتوای حدیث ما قبل است بنابراین علت اینکه گناه کشتن و قتل به ستم، بر فرزند حضرت آدم خواهد بود این است که او اول کسی است که سنّت قتل را پیاده کرد و به این نکته اشاره دارد که قتل بر کسی که سنّت قتل را بنا نهاده بدین خاطر تعلق نگرفته است که بدون عمل، قتلی در کار نمی‌بود بلکه علت تعلق گناه دیگر قتلها این است که او سنّت بدی را بنا نهاد و راه را برای دیگران هموار ساخت تا از او پیروی کنند.

نظیر همین مظمون از آنچه گذشت یا بعداً می‌آید حدیث حضرت رسول است که فرمود:

«وَمَنْ ابْتَدَعَ بِدْعَةَ ضَلَالَةٍ لَا تُرْضِي اللَّهَ وَرَسُولَهُ كَانَ عَلَيْهِ مِثْلُ آثَامِ مَنْ عَمِلَ بِهَا لَا يَنْقُصُ ذَلِكَ مِنْ أَوْزَارِ النَّاسِ شَيْئًا» [۲۱۹.

«هرکس راه و رسمی اغواگرانه و گمراه کننده در دین به وجود آورد خدا و رسولش آن را نپسندند بر آن فرد گناه آن بدعت گزاری خواهد بود و گناه کسانی که به او عمل می‌کنند بدون اینکه چیزی از گناه مردم بکاهد».

در همین راستا احادیث دیگری نیز روایت شده‎اند.

پس باید که انسان تقوا پیشه کند و بنگرد قبل از اینکه درصدد ایجاد بدعتی است در کدامین لغزشگاه خونش به هدر خواهد رفت، چون در واقع او مسئول امر و فرمان خودش است [آیا] به عقل خود در قانون گزاری اعتماد می‏کند و خداوند را در آنچه مقرر فرمود متهم می‏سازد، امّا بیچاره نمی‏داند چه چیزها با این بدعت گزاری در کفه‌ی گناهان خود قرار می‏دهد، حال آنکه این اعمال را اصلا حساب نکرده بود و نمی‌فهمد که گناهان و درج آنها برخاسته از عملکرد اوست، زیرا هیچ بدعتی وجود ندارد که فردی آن را بنا نهد و بعد بدان عمل شود جز اینکه بر فرد نخستین، گناه کسی که بدان عمل می‌کند نوشته خواهد شد افزون بر گناه بدعت گزار اولیه و بعد از آن عمل کنندگان بعدی.

حال چون ثابت شد هر بدعتی که بنا نهاده می‏شود جز به گذشت زمان اشتهار و انتشار نخواهد یافت همچنانکه گذشت. پس به اندازه‌ی همان توالی و گذشت زمان برای بدعت‏گزار گناه خواهد بود همچنانکه کسی که سنّتی نیکو بنا نهاد برای او پاداشی خواهد بود و پاداش کسانی که بدان سنّت حسنه تا روز قیامت عمل خواهند کرد. همچنین وقتی لازمه‌ی بدعتی در مقابل، افول سنّتی است اینگونه بر افول و از بین رفتن آن سنّت نیز برای فرد بدعت‌گزار گناهی است و این گناه افزون بر گناه بدعتی است که به وجود آورده است و این گناه، گناه بدعتی که بدان عمل می‏شود را دو چندان می‌کند، زیرا هر اندازه آن بدعت در گفتار و کردار زنده می‏شود و طراوت گیرد و در مقابل آن، مرگ و افول سنّت تازه می‏شود.

به بدعت‌گزاری خوارج با چشم عبرت بنگرید که حضرت رسولصما را از عملکرد آنها آگاه ساخت: «يَمْرُقُونَ مِنْ الْدين كَمَا يَمْرُق السَّهْم مِنْ الرَّمِيَّة». تا آخر حدیث، یعنی خوارج از دین همانند تیری که از چله‌ی کمان به سرعت خارج می‏شود از دین خارج خواهند شد یا اینکه خوارج همانگونه که تیر از بدن شکار خارج می‏شود از دین خارج می‏شوند» در این حدیث، تفسیر و بیانی بر عملکرد خوارج وجود دارد و آن اینکه برای آنان دینی باقی نخواهد ماند جز اینکه مردم به دیده‌ی شک و تردید بنگرند آیا چیزی از دین در آنها هست یا خیر! و سبب این امر بدعت گزاری است در دین خدا و سخن حضرت رسولصمویّد همین نکته است که فرمود:

«يمرقون من الدين كما يمرق السهم من الرمية لا يرجعون إليه حتى يرجع السهم على فوقه».

«آنان (خوارج) چون خارج شدن تیر از چله‌ی کمان از دین خارج گردیده و به آن بر نمی‏گردند تا وقتی که تیر به کمان برگردد [و به واقع تیری که از کمان خارج شد هیچ وقت برنمی‏گردد]».

از این سه بدعتی که در حدیث فوق از آن سخن رفت به خدا پناه خواهیم برد که به فضل خود ما را از آن مصون بدارد.

* امّا اینکه در ابتدای فصل گفتیم: بدعت گزار و صاحبان بدعت را توبه‌ای نیست:

همچنانکه در حدیث حضرت رسولصآمده است که فرمود:

«إن الله حجر التوبة عن كل صاحب بدعة».

«خداوند راه توبه و بازگشت را بر بدعت‌گزار بسته است».

از یحیی بن ابی‌عمر و سیبانی روایت شده است که گفت: «گفته می‏شود که خداوند از پذیرش توبه‌ی بدعت‌گزار، ابا دارد و صاحب بدعت از لحاظ جاه و مقام جز به پست‌تر و شرتر از قبل نخواهد رسید».

نظیر همین سخن از علی بن ابی طالبسروایت شده است که گفت: هیچ فردی باعث نمی‏شود که بدعتی را که بر آن است رها کند و به مرتبه‏ای پایین‏تر از آن گرفتار نیاید [۲۲۰].

ابن وهب از عمر بن عبدالعزیز روایت کرده است که گفت: دو گروه را نباید به خاطر عملشان سرزنش کرد: انسان طمع کار و فرد بدعت گزار، زیرا این دو صفت از ذات انسان جدا نخواهد شد.

از ابن شوذب [۲۲۱]روایت شده است که گفت: از عبدالله بن قاسم شنیدم که می‏گفت: کسی باعث نمی‏شود تا شری را رها سازد به بدتر از آن گرفتار می‌آید.

این سخن ابن قاسم را برای برخی از یاران خود گفتم، دوستانم سخن وی را همسو با حدیث حضرت رسول دانستند: «يمرقون من الدين مروق السّهم من الرمية لا يرجعون إليه حتى يرجع السهم على فوقه».

از ایوب سختیانی روایت شده است که گفت: «اگر کسی نظر شخصی خود را درباره‌ی دین ابراز می‏داشت و بعد، از آن نظر برمی گشت، من با خوشحالی به نزد محمّد بن سیرین می‌آمدم و خبر می‏دادم که آیا می‏دانی فلان کس از ابراز نظری که کرده بود برگشته است؟ او گفت: به کسی که مایه‌ی این تحوّل و دگرگونی است عاقلانه بنگر، زیرا پایان حدیثی که در باب خوارج است از ابتدای آن شدیدتر است: «یمرقون من الدین...... ثم لا یعودون» «از دین خارج می‏شوند..... پس به آغوش دین رجوع نخواهند کرد».

این حدیث صحیح که ذکر آن گذشت تایید و استحکام بخشی است برای سخنانی که از بزرگان دین نقل شد که نتیجه و حاصل آن‌ها این است که بدعت‌گزار را از بدعتش توبه‌ای نیست و چنان که سخن ایوب سختیانی بدان اشاره کرده است وقتی بدعت گزاری از بدعت خود توبه کند به بدتر از آن مبتلا خواهد شد و چون برآن بدعت اصرار و پافشاری ورزد سرانجامش چون غیلان با عمر بن عبدالعزیز می‌شود که ذکر آن گذشت.

و حدیث فرَق بر همین مضمون و محتوا تاکید دارد که می‌فرماید:

«وإنه سيخرج في أمتي أقوام تتجارى بهم تلك الأهواء كما يتجارى الكلب بصاحبه، فلا يبقى منه عرق ولا مفصل إلا دخله» [۲۲۲].

«در میان امتم کسان و گروه‌هایی پیدا خواهند شد که هوا و آرزوهای نفسانی در آنها نفوذ خواهد کرد و جریان می‏یابد چنانکه بیماری‌هاری به فرد سگ گزیده نفوذ می‌کند، به گونه‏ای که رگ و مفصلی باقی نخواهد ماند که درد و میکروب‌هاری به آن رسوخ نکند».

این نفی توبه‌ی بدعت‌گزاران، تمامی آنان را شامل می‏شود. بنابر این بعید نمی‌نماید که عدّه‌ای از آنان توبه کرده از آنچه انجام داده‏اند و به حق برگردند. چنانکه از عبدالله بن حسن عنبری در مناظره‌ی ابن عباس با فرقه الحروریه نقل شده است که بر علیسخروج کرده بودند و مناظره‌ی عمر بن عبدالعزیز با برخی از ایشان. امّا آنچه که بیشتر در بحث عدم پذیرش بدعت گزاران مطرح است، اصرار و پافشاری آنان بر بدعت است برای همین است که ما گفتیم بعید است که برخی از آنان توبه کنند، زیرا مقتضا و پیام ظاهری حدیث عدم پذیرش و رجوع تمامی آنها به توبه است و در این بیان - انشاءالله - به طور مفصّل به بحث خواهیم نشست.

علت دوری آنان از توبه این است که پذیرش و عمل به تکالیف شرع بر نفس، بسیار دشوار است و انجام تکالیف، پیکار با نفس است و دور داشتن و راه بستن بر شهوات و این بر نفس انسان بسیار دشوار می‏آید، زیرا پذیرش حق دشوار است و نفس امّاره‌ی آدمی، نشاط از چیزی می‏گیرد که موافق طبع اوست نه مخالف آن. بدون شک هر بدعتی ریشه‌ای از هوای نفس در آن وجود دارد، زیرا امور آن به بدعت گزار بر می‏گردد نه به شارع (خدا).

لذا وقتی که دیدگاه و نظر شارع در حکمی بدعتی داخل گردید به حکم پیروی است نه به حکم اصالت آن، همراه با متعلقات دیگر و آن این است که بدعت‌گزار چاره‏ای جز این ندارد که به شبهه‏ای چنگ یازد و آن را به شارع [یعنی خدا] نسبت دهد و ادعا کند آنچه را او ذکر کرده است مقصود و هدف اصلی شارع است و این گونه هوا و دیدگاه نفسانی او با چنگ یازی به دلیلی شرعی به زعم و پندار واهی او دلیلی شرعی خواهد گردید. پس چگونه برایش خروج از این پندار ممکن می‏شود حال آنکه داعی هوا و بدعت به چیزی چنگ زده است از جنس همان چیزی که دیگران به آن چنگ زده‏اند و آن همان ادلّه‌ی شرعی ممزوج با بدعت است. دلیل بر این ادعا چیزی است که از اوزاعی روایت شده است که گفت: دریافته‌ام هرکس بدعتی ایجاد کند شیطان و پرستش، انیس و دوست او خواهد شد و حالت خشوع و گریه را بر او چیره خواهند کرد تا بدینوسیله شکار [شیطان] شود.

برخی از اصحابشگفته‏اند: «شیفته‌ترین افراد برای عبادت فریب خوردگانند» و آنان در این سخن به حدیث حضرت رسولصاستناد جسته‏اند که در باب خوارج فرمود:

«یحقر أحدکم صلاته فی صلاته و صیامه فی صیامه».

«یکی از شما نماز خود را در برابر او [بدعت‌گزاران و خوارج] و روزه خود را در برابر روزه او حقیر و ناچیز می‏شمارید».

آنچه از اخبار و روایات در باب خوارج و غیر ایشان نقل شده است مؤیّد اهمیت این مطلب است. پس بدعت‌گزار بر سعی و عبادت خود خواهد افزود تا در دنیا به بلندی مقام، ثروت و دیگر انگیزه‏های شهوانی نایل آید و به واقع بزرگی و احترام بالاترین انگیزه شهوانی در دنیاست. آیا ندیده‏ای که زهّاد و رهبانان چگونه در دَیر و صومعه‏ها، کنج عزلت اختیار کرده‏اند و از تمامی شهوات بریده‏اند و رنج‏های‏شان در برابر عبادات و دوری از شهوات، گریبانگیر ایشان است حال اینکه در دوزخ ابدی خواهند بود.

خداوند بلند مرتبه می‏فرماید:

﴿وُجُوهٞ يَوۡمَئِذٍ خَٰشِعَةٌ ٢ عَامِلَةٞ نَّاصِبَةٞ ٣ تَصۡلَىٰ نَارًا حَامِيَةٗ ٤[الغاشیة: ۲-۴].

«مردمانی در آن روز خوار و زبون خواهند بود دائما خواهند کوشید ورنج خواهند کشید به آتش بس سوزان و گدازان دوزخ در خواهندآمد و خواهند سوخت».

و خداوند بلند مرتبه می‌فرماید:

﴿قُلۡ هَلۡ نُنَبِّئُكُم بِٱلۡأَخۡسَرِينَ أَعۡمَٰلًا ١٠٣ ٱلَّذِينَ ضَلَّ سَعۡيُهُمۡ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا وَهُمۡ يَحۡسَبُونَ أَنَّهُمۡ يُحۡسِنُونَ صُنۡعًا ١٠٤[الکهف: ۱۰۳-۱۰۴].

«بگو آیا شما را از زیانکارترین مردم آگاه سازم؟ آنان کسانی هستند که تلاش و تکاپویشان در زندگی دنیا هدر می‏رود و حال اینکه خودشان گمان می‏برند که به بهترین وجه کار نیک می‏کنند».

و این کار جز به سبب سبکی و راحتی نیست که در التزام به امور تعبّدی احساس می‏کنند و نشاطی که به آنان دست می‏دهد، باعث می‏شود که دشواری عبادت بر ایشان آسان بنماید، زیرا نفس و درون را هوا و آرزو فرا گرفته است و وقتی برای مبتدع آنچه را بر آن است آشکار شد کم کم [این ابتداع و به تبع آن التزام به عبادت برای نایل آمدن به بزرگی و جاه و مقام] نزد او دوست داشتنی و شیرین می‏شود زیرا او به بندگی شهوات در آمده است و برای آن کار می‏کند و این اعمال را موافق با ادله‏ای می‏بیند که خود بنا کرده است و چیزی نیست که او را از این چنگ یازی و زیاده خواهی باز دارد چون او می‏پندارد اعمال و کردار او بهتر از کار دیگران است و باور و اعتقاداتش بهتر و کامل‌تر است. آیا بعد از برهانی وافی [اما واهی] جای بحث و سخنی باقی خواهد ماند:

﴿كَذَٰلِكَ يُضِلُّ ٱللَّهُ مَن يَشَآءُ وَيَهۡدِي مَن يَشَآءُ[المدثر: ۳۱].

«و اینگونه خداوند گمراه می‏گرداند هر که را بخواهد و هدایت می‌کند هرکه را اراده کند».

* [وامّا اینکه گفتیم] از جانب خداوند بر انسان‌های بدعت گزار در دنیا خواری و خشم الهی نازل خواهد شد [چیست؟].

این سخن با استناد به سخن پروردگار است که می‌فرماید:

﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ ٱتَّخَذُواْ ٱلۡعِجۡلَ سَيَنَالُهُمۡ غَضَبٞ مِّن رَّبِّهِمۡ وَذِلَّةٞ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَاۚ وَكَذَٰلِكَ نَجۡزِي ٱلۡمُفۡتَرِينَ ١٥٢[الأعراف: ۱۵۲].

«آنان که گوساله را معبود خود کردند خشم عظیمی از سوی پروردگارشان ایشان رافرا می‏گیرد و خواری شدیدی در دنیا بدیشان دست می‏دهد کسانی را که هم دروغ بندند این چنین جزا و سزا می‌دهیم».

تفسیر این آیه از بعضی از سلف پیشتر ذکر گردید و رویکرد آن روشن و آشکار است، زیرا کسانی که گوساله را به معبود گرفته بودند بدان وسیله گمراه شدند به گونه‏ای که به پرستش آن روی آوردند [آن هم بدون دلیل] به سبب صدایی که از داخل گوساله [بر اثر وزش باد] می‏شنیدند و به دلیل شبهه‏ای که سامری در دلشان انداخت لذا شبهه و تردیدی در آنان شکل گرفت که به سبب آن از حقی که فرا چنگ‌شان بود خارج شدند برای این خداوند بلند مرتبه می‌فرماید: ﴿وَكَذَٰلِكَ نَجۡزِي ٱلۡمُفۡتَرِينَ«و کسانی را که هم دروغ بندند این چنین جزا و سزا می‌دهیم». و این جزا در حق ایشان و شبهه کنندگان شمولیت دارد از آن جهت که بدعت‌ها همگی دروغ و افترا بستن به خداوند‏اند همچنانکه خود در قرآن از آن خبر می‏دهد:

﴿قَدۡ خَسِرَ ٱلَّذِينَ قَتَلُوٓاْ أَوۡلَٰدَهُمۡ سَفَهَۢا بِغَيۡرِ عِلۡمٖ وَحَرَّمُواْ مَا رَزَقَهُمُ ٱللَّهُ ٱفۡتِرَآءً عَلَى ٱللَّهِ[الأنعام: ۱۴۰].

«مسلماً زیان می‏بینند کسانی که فرزندان خود را از روی سخاوت و نادانی می‏کشند و چیزی را که خدا بدیشان می‏دهد با دروغ گفتن از زبان خدا بر خویشتن حرام می‏کنند».

نتیجه می‏گیریم که هرکس در دین خدا بدعتی ایجاد کند پست و کوچک و حقیر است به خاطر بدعتی که در دین پدیده آورده است اگرچه در ابتدای امر بزرگ و عزیز بنماید، امّا در ذات و درون پست و ذلیلند.

نیز اکثر اوقات خواری و زبونی اهل بدعت در دنیا مشاهده می‏شود برای مثال به بدعت‌گزاران عصر تابعین و بعد از آن نمی‏نگری که چگونه به خواری افتاده‏اند تا جایی که به دامان سلاطین در آویختند و به اهل عشرت و دنیا دوستی پناه بردند، امّا نتوانستند اندکی از خفّت و خواری ناشی از بدعت بکاهند و اگرچه بدعت گزارند امّا بتوانند به هر واسطه‏ای که باشد خود را در خفا نگه داشته و از برخورد با جمهور مسلمین فرار کنند لذا چون از پس این کار بر نیامدند به تقیّه در اعمال و کردار خویش پناه بردند و به آن عمل کردند.

خداوند خبر داده‌است که کسانی که گوساله را در سرزمین سینا همان جایی است که به آنان وعده داده بود به پرستش گرفتند، خداوند به وعده خود وفا کرد پس فرمود:

﴿وَضُرِبَتۡ عَلَيۡهِمُ ٱلذِّلَّةُ وَٱلۡمَسۡكَنَةُ وَبَآءُو بِغَضَبٖ مِّنَ ٱللَّهِۗ ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمۡ كَانُواْ يَكۡفُرُونَ بِ‍َٔايَٰتِ ٱللَّهِ وَيَقۡتُلُونَ ٱلنَّبِيِّ‍ۧنَ بِغَيۡرِ ٱلۡحَقِّۗ ذَٰلِكَ بِمَا عَصَواْ وَّكَانُواْ يَعۡتَدُونَ[البقرة: ۶۱].

«گرفتار خواری و تنگدستی شدند و در خور خشم خدا گردیدند».

و این در باب قوم یهود صدق می‏کند، یعنی آنان هرجا که می‏خواستند فرود می‏آمدند و در هر زمانی که بودند پیوسته ذلیل و شکست خورده بودند همچنانکه خود فرمود:

﴿ذَٰلِكَ بِمَا عَصَواْ وَّكَانُواْ يَعۡتَدُونَ[البقرة: ۶۱].

«این (تکفیر آیات و کشتن پیامبران، بر اثر تکرار گناهان و غرق شدن در معاصی بود که بدیشان جرأت داده بود که) سرکشی کنند و به تجاوز و تعدّی دست یازند». و از جمله سرکشی‏های آنان، پرستش گوساله بود.

آنچه گفتیم، وضع و حال فرد بدعت‌گزار و نسبت ذلت و خواری اوست که نصیبش می‏شود و امّا خشم خدا در روایات صحیح آمده است که فرد بدعت گزار را در خواهد نوردید، یعنی بیم آن می‏رود، اهل بدعت داخل در خشم خداوند شوند امّا خداوند به لطف و کرم خویش همگان را کفایت کند.

* [و اما اینکه در ابتدای فصل گفتیم]: بدعت‌گزار از حوض کوثر و نوشیدن از آن دور خواهد بود:

با استناد به حدیثی است که در «الـموطاء» آمده است:

«فَلاَ يُذَادَنَّ رِجَالٌ عَنْ حَوْضِى كَمَا يُذَادُ الْبَعِيرُ الضَّالُّ» [۲۲۳].

«مردانی از حوض من در قیامت رانده شده و دور می‏گردند همچنانکه برّه‌ی گمشده از گله، دور رانده می‏شود».

امام بخاری از اسماء و او از حضرت رسولصروایت می‏کند که فرمود:

«أَنَا عَلَى حَوْضِى أَنْتَظِرُ مَنْ يَرِدُ عَلَىَّ، فَيُؤْخَذُ بِنَاسٍ مِنْ دُونِى فَأَقُولُ أُمَّتِى . فَيَقُولُ لاَ تَدْرِى، مَشَوْا عَلَى الْقَهْقَرَى» [۲۲۴].

«[در روز قیامت] من بر حوض خود [کوثر] منتظرم تا چه کسی بر من وارد می‏شود که ناگاه مردانی را از کنار من خواهند گرفت و دور می‏کنند من خواهم گفت: اینان امّت من هستند گفته می‌شود: [ای محمد] تو نمی‌دانی اینان بعد از تو از دین برگشته‏اند».

و در حدیث عبدالله آمده است که حضرت رسولصفرمود:

«أَنَا فَرَطُكُمْ عَلَى الْحَوْضِ، لَيُرْفَعَنَّ إِلَىَّ رِجَالٌ مِنْكُمْ حَتَّى إِذَا أَهْوَيْتُ لأُنَاوِلَهُمُ اخْتُلِجُوا دُونِى فَأَقُولُ أَىْ رَبِّ أَصْحَابِى . يَقُولُ لاَ تَدْرِى مَا أَحْدَثُوا بَعْدَكَ» [۲۲۵].

«من قبل از شما برحوض [کوثر] وارد می‏شوم و در آن هنگام کسانی به نزد من بلند می‏شوند به سر حوض می‏آیند تا جایی که می‏خواهم به آنها برسم و آنها را بیاورم امّا به ناگاه از من دور داشته می‏شوند لذا خواهم گفت: ای خدای من اینان یاران من هستند؟ پروردگار در جوابم خواهد گفت: تو نمی‏دانی اینان بعد از تو چه بدعت‌گزاریی در دین پدید آورده‏اند».

واضح و روشن است اینان [اهل بدعت] از شمار همین مردم و از جمع همین امت هستند به خاطر مضامین و تعاریفی که ایشان را نیز شامل می‏شود و این همان سفیدی و درخشندگی اعضای وضوی آنها در روز قیامت است و مطمئناً اینان اهل کفر نیستند و گونه‏ای که کفرشان ناشی از کافر بودنشان در اصل یا ارتداد از دین باشد زیرا در حدیث آمده است: «قَدْ بَدَّلُوا بَعْدَكَ» «اینان بعد از تو دین را تغییر دادند». اگر مصداق این حدیث اهل کفر می‏بود می‏گفت: اینان بعد از تو به اسلام کفر ورزیدند، اما نزدیک‌ترین دیدگاه بر تبدیل سنت و تفسیر آن همان اعمال و کردار اهل بدعت است و اگر کسی بگوید آنان اهل ریا و نفاقند، خارج از مقصود ماست، زیرا ریاکاران اعتقادشان به پرستش و مبادی عبادی از روی تقیه است نه از تعبّد و اینان مفاهیم و مصادیق دینی را در غیر جای خود قرار می‏دهند که همان بدعت گزاری است و در همین مسیر قرار می‏گیرد و همین حکم بدعت گزار بر او اطلاق می‏گردد کسی که سنّت و عمل به آن را از راه نیرنگ و فریب و وسیله‏ای برای نیل به مصالح دنیوی احتیار کند نه از روی پرستش و بندگی به خداوند بلند مرتبه زیرا عملکرد او تغییر سنت است و خارج کردن آن از رویکرد شرعی که شارع وضع کرده است.

* [و امّا اینکه در ابتدای فصل گفتیم] بیم آن می‏رود که بدعت‌گزار با بدعت خود کافر شود:

زیرا علمای پیشین از سلف و غیر ایشان در تکفیر فرقه‏های بسیاری از بدعت‌گزاران اختلاف نظر پیدا کرده‏اند، مانند خوارج و قدریه و دلیل بر تکفیر فرقه‏های بدعت‌گزار، ظاهر آیه‌ی قرآن است که می‏فرماید:

﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ فَرَّقُواْ دِينَهُمۡ وَكَانُواْ شِيَعٗا لَّسۡتَ مِنۡهُمۡ فِي شَيۡءٍ[الأنعام: ۱۵۹].

«بی‏گمان کسانی که آیین خود را پراکنده می‏دارند و دسته دسته و گروه گروه می‏شوند تو به هیچ وجه از آنان نیستی».

و باز می‌فرماید:

﴿يَوۡمَ تَبۡيَضُّ وُجُوهٞ وَتَسۡوَدُّ وُجُوهٞۚ فَأَمَّا ٱلَّذِينَ ٱسۡوَدَّتۡ وُجُوهُهُمۡ أَكَفَرۡتُم بَعۡدَ إِيمَٰنِكُمۡ فَذُوقُواْ ٱلۡعَذَابَ بِمَا كُنتُمۡ تَكۡفُرُونَ ١٠٦[آل‌عمران: ۱۰۶].

«روزی، روهایی سفید و روهایی سیاه می‏گردند، امّا آنان که روهایشان سیاه است [بدیشان گفته می‏شود] آیا بعد از ایمان خود کافر شده‏اید».

علما به کفر عدّه‏ای از آنان حکم قطعی داده‏اند، مانند باطنیه و غیر ایشان زیرا مذهب و افکار ایشان به مذهب حلولیه [۲۲۶]برمی‏گردد به اعتقاداتی که شبیه عقاید نصاری در باب لاهوت و ناسوت [۲۲۷]است.

و اگر دانشمندان در باب چیزی اختلاف نظر پیدا کنند آیا این کفر است یا خیر؟ هر عاقلی در صدد اصلاح برآمده و مواظب است که به چنین نقصان بزرگی مبتلا نشود به گونه‏ای در باب وی بگویند: به درستی که دانشمندان در کفر یا گمراهی او اختلاف نظر دارند یا اینکه گفته شود گروهی از اهل علم در باره‌ی کفر تو سخن می‏گویند و اینکه ریختن خون تو حلال است.

امّا اینکه [در ابتدای فصل گفتیم] که بیم آن می‏رود اهل بدعت - العیاذ بالله - به بد فرجامی گرفتار آیند:

زیرا صاحب بدعت، مرتکب گناه می‏شود و نسبت به خداوندأعصیان می‏ورزد و ما حالا نمی‏گوییم که او گناه صغیره یا کبیره انجام داده‌است بلکه می‏گوییم: آن فرد بر آنچه خداوند از آن نهی کرده اصرار می‏ورزد و پافشاری بر گناه، گناهان صغیره را به کبیره بدل می‏سازد و اگر باز به انجام گناه کبیره پافشاری کند گناهش دوچندان و بزرگ‌تر خواهد شد. پس هرکسی بمیرد در حالی که بر انجام گناه دوام و ثبات داشته است، بیم آن می‏رود که دچار بد فرجامی گردد، زیرا چه بسا وقتی پرده‏ها کنار رفت و نشانه‏های رستاخیز آشکار گشت شیطان او را برانگیزد و تحریک کند و بر عقل و خرد او چنگ اندازد در حالی که در دین و آیین خود تغییر و تبدیل ایجاد کرده است، مخصوصاً وقتی که انسان در گذشته مطیع اوامر شیطان شده و همراه با آن دنیا دوستی نیز بر وی چیره شده باشد.

عبدالحق اشبیلی می‏گوید: حمد و ستایش خداوندی را سزاست که تا بحال شنیده نشده و کسی ندیده که بدفرجامی کسی را در نوردد که ظاهر و باطنش راست و درست است بلکه [بالعکس] بدفرجامی از آن کسانی است که در عقلشان تباهی افتاده و بر انجام گناهان کبیره پافشاری می‏کنند و برگناهان کبیره، گستاخ و بی‌پروایند و باز بد فرجامی از آن کسانی است که پیوسته بر یک فکر و بینش می‏مانند و تغییری ایجاد نمی‏کنند و رسوم [ناپسند] را در نمی‏اندازد و در غیر آن راه، گام نمی‏گذارد لذا کردارش دستاویزی برای بد فرجامی و بد شگونی او خواهد بود -العیاذ بالله-.

﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوۡمٍ حَتَّىٰ يُغَيِّرُواْ مَا بِأَنفُسِهِمۡ[الرعد: ۱۱].

«خداوند حال و وضع هیچ قومی را تغییر نمی‏دهد مگر اینکه آنان احوال خود را تغییر دهند».

حتّی داستان بلعم با عورا از زهاد بنی اسرائیلی را شنیده‏ای که آن هنگام که خداوند آیاتی از جانب خود (برای استجابت دعا) به وی عطا کرده بود او از آنها بیرون رفت و شیوه‏هایی بر او دست یافت تا آخر آیه: [اشاره به آیات ۱۷۵ و ۱۷۶ سوره اعراف که در آن به داستان بلعم با عورا اشاره شده است] واضح است وقتی که ما بدعتی را ارج نهادیم از آن حهت که آن بدعت گناه است این ارج و توجه ما به بدعت به سبب بدعتی بودن آن سبب می‏شود که گناه ما بزرگ‌تر شود زیرا بدعت گزار با وجود پافشاری بر آنچه از آن نهی شده است بر اصرار خود می‏افزاید این گونه که با عقل خود و کمک گرفتن از آن به مخالفت با شریعت بر خاسته باشد و در چیزی که شریعت زشت شمرده ما آن را نیک انگاریم، لذا کسی که اینگونه باشد شایسته است که گرفتار بد فرجامی گردد جز کسی که خدا اراده کند.

خداوند تعالی در نکوهش و توبیخ این افراد می‏فرماید:

﴿أَفَأَمِنُواْ مَكۡرَ ٱللَّهِۚ فَلَا يَأۡمَنُ مَكۡرَ ٱللَّهِ إِلَّا ٱلۡقَوۡمُ ٱلۡخَٰسِرُونَ ٩٩[الأعراف: ۹۹].

«آیا آنان از چاره نهایی و مجازات ناگهانی خدا ایمن و غافل شده‏اند در حالی که از چاره نهایی و مجازات ناگهانی خدا، جز زیانکاران ایمن و غافل نمی‌گردند».

﴿مَكۡرَدر این آیه: منظور جلب بدی و زیان است که ناحیه‏ای که فرد گمان آن را نمی‏برد و به بد فرجامی [در این آیه] از شگردهای باری تعالی است به شیوه‏ای به سراغ فرد می‏آید که او نمی‌داند.

- خداوندا از تو می‏خواهیم بر ما گذشت نموده و ما را به سلامت داری-.

* اما اینکه بدعت‌گزار در رستاخیز رویش سیاه می‏شود:

در این باره قبلاً کلام پروردگار ذکر شده است که می‌فرماید:

﴿يَوۡمَ تَبۡيَضُّ وُجُوهٞ وَتَسۡوَدُّ وُجُوهٞ[آل‌عمران: ۱۰۶].

«روزی روهایی سفید و روهایی سیاه می‏شود».

همچنین در این آیات وعده عذاب نیز آمده است:

﴿فَذُوقُواْ ٱلۡعَذَابَ بِمَا كُنتُمۡ تَكۡفُرُونَ[الأنعام: ۳۰].

«عذاب خداوند را بچشید به سبب کفری که می‏ورزید».

و نیز چنین آمده:

﴿وَأُوْلَٰٓئِكَ لَهُمۡ عَذَابٌ عَظِيمٞ[آل‌عمران: ۱۰۵]. «و برای آنان عذابی بزرگ است».

عیاض از مالک در روایت ابن نافع آورده است که گفت: اگر کسی کلیه‌ی گناهان کبیره را انجام دهد، امّا به خدا شرک نورزد، سپس از هواهای نفسانی نجات یابد امیدوارم چنین فردی در بالاترین درجات بهشت قرار بگیرد، زیرا هرگناه کبیره‏ای که بین عبد و خدایش فاصله می‏اندازد امید عفو و گذشت بر آن می‏رود، امّا بر انسان‌های تابع هوا و آرزوی نفسانی هیچ امیدی نمی‏رود جز وارد کردن صاحب هوا و آرزو در دوزخ.

* امّا معنی برائت که رسول خداصدر روز قیامت از بدعت‌گزار بیزاری می‏جوید:

می‏فرماید:

﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ فَرَّقُواْ دِينَهُمۡ وَكَانُواْ شِيَعٗا لَّسۡتَ مِنۡهُمۡ فِي شَيۡءٍ[الأنعام: ۱۵۹].

«کسانی که آیین خود را پراکنده کردند و دسته دسته و گروه گروه می‏شوند تو به هیچ وجه از آنان نیستی».

در حدیث حضرت رسولصآمده است: «أَنِّى بَرِىءٌ مِنْهُمْ وَهُمْ بُرَآءُ مِنِّى».

«من از [اهل هوا و هوس] دور و بیزارم و آنان نیز همچنین از من دوراند».

و ابن عمر در باره‌ی قدریه گفته است: اگر آنان را دیدید به ایشان خبر دهید که من از آنان بیزارم و آنان نیز از من بیزارند.

و از حسن روایت شده است که گفت: با بدعت‌گزار همنشین مباش، زیرا او روانت را بیمار می‏کند.

و از سفیان ثوری روایت شده است که گفت: هرکس با صاحب بدعت همنشین باشد از چیزی در امان نخواهد بود یا اینکه سبب فریب و اغوای دیگری می‏شود یا در قلب و روان او چیزی تسرّی می‏یابد که او را به دوزخ می‏کشاند و می‏گوید: به خدا قسم از آنچه بدعت‌گزاران می‏گویند، نمی‏هراسم، زیرا من قلبی مطمئن دارم، پس هرکس لحظه‏ای به خدا ایمان داشته باشد مؤمن است و غیر آن [از کفر و گمراهی] از وی گرفته شده است.

از یحیی بن کثیر روایت شده است که گفت: چون با صاحب بدعتی در راهی مواجه شدی تو تغییر مسیر بده و از راهی دیگر برو.

و از ابن قلابه روایت شده است که گفت: با اهل هوا و هوس همنشینی و مباحثه نکنید، زیرا من ایمن نیستم که آنان شما را در گمراهی خود فرو نبرند و آنچه می‏دانید بر شما مشتبه نکنند و نشورانند.

از ابراهیم روایت شده است: با اهل بدعت همنشینی نکنید و با آنان صحبت نکنید، زیرا بیم آن دارم که قلوب شما را [از دین] برگردانند.

سخنان و روایات بزرگان در این موضوع زیاد است.

آنچه از حضرت رسولصدر این باره روایت شده است سخنان فوق را قوت می‏بخشد که می‏فرماید:

«الْمَرْءُ عَلَى دِينِ خَلِيلِهِ، فَلْيَنْظُرْ أَحَدُكُمْ مِنْ يُخَالِلْ» [۲۲۸].

«انسان بر دین و آیین دوست خود است پس هریک بر شما بنگرد با چه کسی همنشینی و دوستی می‏کند».

رویکرد این حدیث به صورت آشکار [و در طیّ حدیث حضرت رسول] در روایت ابن قلابه آمده است چه بسا انسان در امری از امور سنّت یقین کامل دارد، امّا یکی از صاحبان هوا در این یقین او چیزی از هوای خود راه می‏دهد که بیشتر در محدوده لفظ است تا اصالت [و زیر بنایی] داشته باشد یا اینکه بر آن سنتی که فرد بر آن است انسان بدعت گزار و اهل هوا، قیدی از رای و نظر شخصی خود را وارد می‏کند که قلب انسان آن را می‏پذیرد. پس وقتی به دانسته‏های پیشین خود رجوع کرد این مساله را سیاه و تاریک می‏یابد، لذا در صورت ادراک آن با علم و دانش خود این بدعت وارد شده در قلب را رد می‏کند یا ناتوان از رد آن می‏شود و به آن اشعار نمی‏یابد پس از همان بدعت پیروی کرده و به فرجام به هلاکت او می‏انجامد.

ابن وهب می‏گوید: شنیده‏ام وقتی یکی از اهل هوا به نزد مالک می‏رفت وی به آن بدعت گزار می‏گفت: ولی من بر حجّتی هستم از جانب خدایم و امّا تو [ای اهل هوا] در شک و گمانیّ پس نزد شکّاکی چون خود برو و با او جدال کن پس این آیه را می‏خواند:

﴿قُلۡ هَٰذِهِۦ سَبِيلِيٓ أَدۡعُوٓاْ إِلَى ٱللَّهِۚ عَلَىٰ بَصِيرَةٍ[یوسف: ۱۰۸].

«بگو این راه من است که من با آگاهی و بینش به سوی خدا می‏خوانم».

آنچه گذشت وضع و حال کسانی است که دلشان به کژی می‏گراید و نباید این امکان را در اختیار آنان گذاشت تا حرفشان شنیده شود.

* امّا مثال اینکه امام مالک با چنگ یازی به دلایل علمی اهل هوا را رد می‏کرد:

در پاسخ به کسی بود که در باره کیفیت استوای خداوند می‏پرسید:

﴿عَلَى ٱلۡعَرۡشِ ٱسۡتَوَىٰ[طه: ۵]. «خداوند بر تخت سلطنت خود قرار گرفته است».

او در پاسخ به این سوال می‌گفت: استوا، معلوم است امّا کیفیت آن مجهول و سوال از آن بدعت‌گزاری است و من صاحب بدعت را نشان می‏دهم سپس دستور داد تا او را از مجلس بیرون کنند.

* امّا مثال اینکه کسی نتواند شبهه صاحب هوا و بدعت را رد کند:

روایتی است که الباجی آن را حکایت کرده است که مالک گفت: گفته می‏شود کسی را که قلبش به کژی گراییده کاملاً قدرت و تمکین مده، زیرا تو نمی‌دانی چه آشوب و فتنه‏ای بر تو خواهد رسید و به سخنان او گوش نکن.

مردی از انصار مطلبی را از قدریه شنید دلش بدان درآویخت و علاقه‏مند شد پس به نزد دوستانش آمد. آنها او را نصیحت می‏کردند وقتی آنان او را از این کار [شبهه اهل قدر] باز داشتند و آگاهانیدند، گفت: با آنچه دلم بدان تعلّق گرفته چکار کنم، اگر می‏دانستم خداوند راضی می‏شود تا خودم را از این بلندی پرت کنم تا از من درگذرد این کار را می‏کردم.

همچنین از مالک روایت شده است که گفت: با قدریه نه همنشین بشوید و نه حرفی بزنید جز اینکه اگر در جایی با هم همنشین شدید بر او خشمگین باشید بدلیل فرموده‌ی خداوند که می‏فرماید:

﴿لَّا تَجِدُ قَوۡمٗا يُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ يُوَآدُّونَ مَنۡ حَآدَّ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُ[المجادلة: ۲۲].

«مردمانی را نخواهی یافت که به خداوند و روز قیامت ایمان داشته باشند ولی کسانی را به دوستی بگیرند که با خدا و پیغمبرش دشمنی ورزیده باشند».

این آیه می‏رساند که نباید با اینان دوستی ورزید.

* و اما اینکه گفتیم [بر اهل بدعت] بیم فتنه می‏رود:

عیاض از سفیان بن عیینه روایت کرده است که گفت: «از مالک درباره‌ی احرام از مدینه جدای از میقات اصلی سوال کردم، گفت: این مخالف خدا و رسول اوست و بر تو بیم فتنه در دنیا می‏رود و در آخرت نیز گرفتار عذابی دردناک می‏گردی آیا نشنیده‏ای که خداوند بلند مرتبه می‏فرماید:

﴿فَلۡيَحۡذَرِ ٱلَّذِينَ يُخَالِفُونَ عَنۡ أَمۡرِهِۦٓ أَن تُصِيبَهُمۡ فِتۡنَةٌ أَوۡ يُصِيبَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٌ[النور: ۶۳].

«آنان که با فرمان او مخالفت می‌کنند، باید از این بترسند که بلائی (در برابر عصیانی که می‌ورزند) گریبانگیرشان گردد، یا این که عذاب دردناکی دچارشان شود (اعم از قحطی و زلزله و دیگر مصائب دنیوی، و دوزخ و دیگر شکنجه‌های اخروی)».

باز مالک ادامه داد که پیامبرصدستور داده‌است که از میقات، احرام بسته شود.

ابن عربی از زبیر بن بکار حکایت کرده است که از سفیان بن عیینه شنیدم که می‏گفت: از مالک بن انس شنیدم وقتی که مردی به پیش او آمد و پرسید ای ابا عبدالله از چه جایی احرام ببندم؟ مالک گفت: از ذی‏الحلیفه، همان جایی که رسول خداصاحرام بست. آن مرد گفت: ولی من می‏خواهم از مسجدالنبی احرام ببندم. مالک گفت: چنین کاری نکن، آن مرد گفت من می‏خواهم از مسجد کنار قبر رسول خداصاحرام ببندم دوباره مالک گفت: چنین نکن، زیرا من از بلا و فتنه بر تو می‏ترسم آن مرد گفت: چه فتنه‏ای در این کار نهفته است، جز اینکه کار بر اشتیاق می‏خواهد افزود؟ مالک گفت چه فتنه‏ای بزرگتر از اینکه تو بنگری فضیلتی را انجام داده‏ای و بر آن پیشی گرفته‏ای که رسول خداصدر آن کوتاهی کرده است خداوند ـ بلند مرتبه ـ در این باره می‏فرماید:

﴿فَلۡيَحۡذَرِ ٱلَّذِينَ يُخَالِفُونَ عَنۡ أَمۡرِهِۦٓ أَن تُصِيبَهُمۡ فِتۡنَةٌ أَوۡ يُصِيبَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٌ[النور: ۶۳].

و این فتنه‏ای که امام ﴿فَلۡيَحۡذَرِ ٱلَّذِينَ يُخَالِفُونَ عَنۡ أَمۡرِهِۦٓ أَن تُصِيبَهُمۡ فِتۡنَةٌ أَوۡ يُصِيبَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٌآن را ذکر کرد، تفسیر آیه‌ی فوق است که حال و وضع بدعت‌گزاران و اساسشان در بنیان بدعت‌هاست، زیرا آنان می‏انگارند آنچه را خداوند در قرآن خود بیان داشته است و آنچه را رسول خدا بدان سلوک ورزید پایین‌تر و غیر از چیزی است که ایشان با عقل‌های خود بدان هدایت یافته‏اند.

در روایتی که ابن وضاح آن را آورده است: «ابن مسعود نظیر همین مضمون را بیان می‏کند: (ای بدعت‌گزاران اگر فکر می‌کنید) شما به چیزی هدایت یافتید که رسول خداصبدان هدایت نیافت و بدانید که شما در گمراهی افتاده‏اید و به دامان آن افتاده‌اید» وی این سخن را زمانی گفت که از کنار جمعی گذشت که مردی آنها را جمع کرده بود و می‏گفت: رحمت خدا بر کسی باد که چنین و چنان می‏کند و یک بار می‏گفت: سبحان ‏الله و آن جمع غیر آن را تکرار می‏کردند و دوباره می‏گفت: رحمت خدا بر کسی باد که چنین و چنان می‏گوید و یک بار دیگر می‏گفت الحمد لله و آن جمع نیز تکرار می‏کردند.

شایان ذکر است آیه‌ی کریمه‌ای را که امام مالک بدان استدلال کرده است در مورد منافقین نازل شد، هنگامی که رسول خدا دستور به حفر خندق دادند و آنان کسانی بودند که در پناه یکدیگر، پنهانی از محضر رسول خدا خارج شدند و چنانچه گذشت نفاق و دو رویی از نشانه‌های اهل بدعت است، زیرا بدعت در شریعت الهی وضع می‌گردد بر خلاف آنچه خدا وضع فرموده است. برای همین است که خداوند بلند مرتبه از حالات منافقین خبر داده‌است که می‌فرماید: ﴿أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ ٱشۡتَرَوُاْ ٱلضَّلَٰلَةَ بِٱلۡهُدَىٰ[البقرة: ۱۶].

گرچه آیه‌ی (۶۳) سوره نور در باب منافقین نازل شده است، اما کلیه‌ی کسانی را که متّصف بدین وصف باشند و در آنها گمان فتنه رود، نیز شامل می‌شود و این آیه از آن جهت که در باب مخالفان امر پروردگار عمومیت دارد به طریق اولی‌تر در این مقوله وارد می‌شود.

و این مختصر برآنچه در این مقوله وارد شده است دلالت می‏ورزد بنابراین آنچه از آیات و احادیث در این باره بسیار است و بسط معانی آن به درازا می‏کشد بر آنچه آورده‌ایم بسنده می‏کنیم و از خداوند توفیق و پیروزی را خواستاریم.

[۲۰۱] روایت حدیث از صحیح مسلم (۱). [۲۰۲] منابع روایتی این حدیث قبلا ذکر شده است. [۲۰۳] لا یقبل الله منه صرفاً ولا عدلاً. [۲۰۴] حدیثی که شمار راویان آن محصور و معین باشد (مترجم). [۲۰۵] منابع روایتی این حدیث قبلا ذکر شد. [۲۰۶] منابع روایتی این حدیث قبلا ذکر شد. [۲۰۷] در نسخه رباط مراکش به جای «معترین» «مفترین» آمده که ما آن را برای ترجمه مرجح دانستیم (مترجم). [۲۰۸] منابع روایتی این حدیث به طور کامل ذکر شده. [۲۰۹] منابع روایتی این حدیث به طور کامل ذکر شده. [۲۱۰] منابع روایتی این حدیث به طور کامل ذکر شده. [۲۱۱] منابع روایتی این حدیث به طور کامل ذکر شده. [۲۱۲] نوع حدیث ضعیف، قبلا منابع روایتی این حدیث ذکر شد. [۲۱۳] منابع روایتی این حدیث قبلا ذکر شده است. [۲۱۴] او عمرو بن عبید بن باب -گفته شده ابن کیسان- تمیمی مولای آنها ابو عثمان بصری است شیخ قدریه و معتزله. او مردم را به بدعت خود فرا می‎خواند گروهی او را متهم کردند با وجود اینکه او عابد بود. متوفی ۱۴۳ ﻫ یا قبل از آن. [۲۱۵] نوع حدیث منکر، نگا: السلسلة الضعیفة (۲۰۹). [۲۱۶] منابع روایتی این حدیث قبلا ذکر شده است. [۲۱۷] منابع روایتی این حدیث قبلا ذکر شده است. [۲۱۸] نوع حدیث متفق علیه: روایت از بخاری (۳۱۵،۶۸۹۰، ۶۴۷۳) و صحیح مسلم (۱۶۷۷). [۲۱۹] منابع روایتی این حدیث قبلا ذکر شده است. [۲۲۰] این سخنان و روایات فوق را ابن وضاح روایت کرده است. [۲۲۱] او عبدالله بن شوذب خراسانی، کنیه‌اش ابو عبدالرحمن بلخی است از راستگویان و عباد تابع تابعین (متوفی ۱۵۶-۱۵۷). [۲۲۲] نوع حدیث: حسن: نگا: صحیح الترغیب والترهیب، ص ۵۱، و ظلال الجنّة (۱). [۲۲۳] منابع روایتی این حدیث قبلا ذکر شده است. [۲۲۴] روایت حدیث از بخاری (۶۶۴۱). [۲۲۵] روایت حدیث از بخاری (۶۶۴۲). [۲۲۶] حلولیه: کسانی که معتقدند خداوند به ذات خود در اجسام یا مخلوقات حلول می‌کند. حلول بیشتر در باب حلاج و برخی بزرگان صوفیه انتشار یافته است (مترجم). [۲۲۷] منظور نصاری از لاهوت خدا یا کلمه اوست و منظورشان از ناسوت عیسی بن مریم÷است و می‌پندارند که لاهوت در ناسوت حلول کرده است. [۲۲۸] نوع حدیث حسن: نگا: صحیح الجامع (۳۵۴۴۵) و السلسلة الصحیحة (۹۲۷).