الاعتصام در شناخت بدعت و سنت - جلد اول

فهرست کتاب

فصل

فصل

خداوند سبحان درباره‏ی عیسی÷و پیروانش می‌فرماید: ﴿ثُمَّ قَفَّيۡنَا عَلَىٰٓ ءَاثَٰرِهِم بِرُسُلِنَا وَقَفَّيۡنَا بِعِيسَى ٱبۡنِ مَرۡيَمَ وَءَاتَيۡنَٰهُ ٱلۡإِنجِيلَۖ وَجَعَلۡنَا فِي قُلُوبِ ٱلَّذِينَ ٱتَّبَعُوهُ رَأۡفَةٗ وَرَحۡمَةٗۚ وَرَهۡبَانِيَّةً ٱبۡتَدَعُوهَا مَا كَتَبۡنَٰهَا عَلَيۡهِمۡ إِلَّا ٱبۡتِغَآءَ رِضۡوَٰنِ ٱللَّهِ فَمَا رَعَوۡهَا حَقَّ رِعَايَتِهَاۖ فَ‍َٔاتَيۡنَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنۡهُمۡ أَجۡرَهُمۡۖ وَكَثِيرٞ مِّنۡهُمۡ فَٰسِقُونَ ٢٧[الحدید: ۲۷]. «سپس به دنبال نوح و ابراهیم (و انبیاء پیشین و هم‌عصر با ایشان) پیغمبرانی را روانه کردیم و بدنبال همه آنان، عیسی پسر مریم را فرستادیم و بدو انجیل عطاء نمودیم، و در دل پیروان عیسی مهر و عطوفت (مسلمانان) را قرار دادیم. پیروان او رهبانیت سختی را پدید آوردند که ما آن را بر آنان واجب نکرده بودیم، و لیکن خودشان آن را برای بدست آوردن خوشنودی خدا پدید آورده بودند (و بر خویشتن نذر و واجب نموده بودند). اما آنان چنانکه باید آن را مراعات نکردند. ما به کسانی که از ایشان (به محمد) ایمان آوردند پاداش درخورشان را دادیم، ولی بیشترشان (از راه راست منحرف و) خارج شدند (و سزای اعمال بد خود را دیدند)».

عبد بن حمید و اسماعیل بن اسحاق قاضی و دیگران از عبدالله بن مسعودسروایت کرده‌اند که گوید: رسول خداصبه من گفت: «هل تدري أي الناس أعلم؟». «آیا می‌دانی کدام یک از مردمان، داناتر است؟». گفتم: خدا و پیامبرش بهتر می‌دانند. فرمود: «أَعْلَمَ النَّاسِ أَبْصَرُهُمْ بِالْحَقِّ إِذَا اخْتَلَفَ النَّاسُ، وَإِنْ كَانَ مُقَصِّرًا فِي الْعَمَلِ، وَإِنْ كَانَ يَزْحَفُ عَلَى اسْتِهِ زَحْفًا، وَاخْتَلَفَ مَنْ كَانَ قَبْلِي عَلَى ثِنْتَيْنِ وَسَبْعِينَ فِرْقَةً، نَجَى مِنَّا ثَلاثَةٌ، وَهَلَكَ سَائِرُهُنَّ: فِرْقَةٌ آزَتِ الْمُلُوكَ وَقَاتَلُوهُمْ عَلَى دِينِهِمْ وَدِينِ عِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ، وَأَخَذُوهُمْ فَقَتَلُوهُمْ وَقَطَّعُوهُمْ بِالْمَنَاشِيرِ، وَفِرْقَةٌ لَمْ يَكُنْ لَهُمْ طَاقَةُ مُوَازَاةِ الْمُلُوكِ، وَلا بِأَنْ يُقِيمُوا بَيْنَ ظَهْرَانَيْهِمْ يَدْعُونَهُمْ إِلَى دِينِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ وَدِينِ عِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ عَلَيْهِ السَّلامُ، فَسَاحُوا فِي الأَرْضِ وَتَرَهَّبُوا، قَالَ: وَهُمُ الَّذِينَ قَالَ اللَّهُفیهم: ﴿وَرَهۡبَانِيَّةً ٱبۡتَدَعُوهَا مَا كَتَبۡنَٰهَا عَلَيۡهِمۡ إِلَّا ٱبۡتِغَآءَ رِضۡوَٰنِ ٱللَّهِ فَمَا رَعَوۡهَا حَقَّ رِعَايَتِهَاۖ فَ‍َٔاتَيۡنَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنۡهُمۡ أَجۡرَهُمۡۖ وَكَثِيرٞ مِّنۡهُمۡ فَٰسِقُونَ[الحدید: ۲۷]. فالـمؤمنون الذین آمنوا بي و صَّدقوا بي والفاسقون الذین کذّبوا بي وجحدوا بي» [۳۵۳]. «داناترین مردمان کسی است که هنگام اختلاف و چنددستگی مردم، نسبت به حق بیناتر و آگاه‌تر باشد هر چند در عمل کوتاهی کند و هر چند روی سرین‌اش به پیش رود. مردمان پیش از ما به هفتاد و دو فرقه تقسیم شدند که تنها سه فرقه از آن نجات یافت و دیگر فرقه‌ها هلاک و بدبخت شدند.

[این سه فرقه عبارتند از:] ۱- فرقه‌ای که با پادشاهان رو در رو شده و بر سر دین خدا و آیین مسیح ابن مریم با آنان پیکار نمودند تا اینکه کشته شدند. ۲- فرقه‌ای که توان رویارویی با پادشاهان نداشتند، پس در میان قوم خود بر دین خدا پایدار ماندند و قوم خود را به دین خدا و آیین عیسی ابن مریم دعوت کردند. پادشاهان آنان را دستگیر کردند و آنان را کشتند و با اره قطعه قطعه‌شان کردند.

۳- فرقه‌ای که توانِ رویارویی با پادشاهان را نداشتند و در میان قوم خود نماندند تا آنان را به دین خدا و آیین مسیح ابن مریم دعوت کنند. پس به کوه‌ها پناه بردند و در آن رهبانیت را اختیار کردند. اینان همان کسانی‌اند که خداونددرباره‌شان فرموده است: ﴿وَرَهۡبَانِيَّةً ٱبۡتَدَعُوهَا مَا كَتَبۡنَٰهَا عَلَيۡهِمۡ إِلَّا ٱبۡتِغَآءَ رِضۡوَٰنِ ٱللَّهِ فَمَا رَعَوۡهَا حَقَّ رِعَايَتِهَاۖ فَ‍َٔاتَيۡنَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنۡهُمۡ أَجۡرَهُمۡۖ وَكَثِيرٞ مِّنۡهُمۡ فَٰسِقُونَ[الحدید: ۲۷]. «پس مؤمنان کسانی‌اند که به من ایمان آورده و مرا تصدیق کردند و فاسقان کسانی‌اند که مرا تکذیب نموده و مرا انکار کردند». این حدیث از احادیث کوفی‌هاست. رهبانیت به معنای گوشه‌گیری از مردم و روی آوردن به کوه‌ها و دور انداختن دنیا و تعلقات و خوشی‌های دنیا از قبیل زنان و مانند آن می‌باشد. همچنین چسبیدن به دیرها و صومعه‌ها – -آن‌گونه که بسیاری از مسیحیان پیش از اسلام این کار را می‌کردند- همراه پایبند شدن به عبادت از این جمله است. جماعتی از مفسران، رهبانیت را این چنین تفسیر کرده‌اند.

احتمال دارد که استثناء در عبارت: ﴿إِلَّا ٱبۡتِغَآءَ رِضۡوَٰنِ ٱللَّهِ[الحدید: ۲۷]. هم استثنای متصل باشد و هم منفصل:

- اگر آن را استثنای متصل بدانیم، گویی می‌فرماید: رهبانیت را برایشان مقرر نکردیم مگر به صورتی که به خاطر به دست آوردن رضایت و خوشنودی خدا بدان عمل کنند - پس معنایش این است که رهبانیت از جمله چیزهایی است که برایشان مقرر شده اما به شرط قصد رضوان و خوشنودی خدا.

در عبارت: ﴿فَمَا رَعَوۡهَا حَقَّ رِعَايَتِهَا[الحدید: ۲۷]. منظورش این است که آنان رهبانیت را آن چنان که در خور رعایت‌اش بود، رعایت آن نکردند. آن‌گاه که به رسول خداصایمان نیاوردند. این رأی گروهی از مفسران است، چون قصد رضایت و خوشنودی خدا وقتی در عمل به آنچه که برایشان مقرر شده، شرط است، پس وظیفه‌شان بود که از این قصد پیروی کنند. این قصد رضوان آنان را به هر کجا بُرد، اینان هم به آنجا بروند. همانا رهبانیت برایشان مشروع شد به شرطی که هرگاه به وسیله‏ی کار دیگری نسخ شد، به آنچه ثابت و محکم شده برگردند و آنچه را که نسخ شده، رها کنند. و این معنای به دست آوردن رضایت و خوشنودی خدا در حقیقت است. پس هرگاه این کار را نکردند و همچنان بر کار اولی پافشاری کردند، این کار پیروی از هوای نفس است نه پیروی از عمل مشروع، چون پیروی از عمل مشروع آن است که رضایت و خوشنودی خدا و قصد رضایت و خوشنودی پروردگار به وسیله‏ی آن حاصل شود. به همین خاطر خداوند متعال می‌فرماید: ﴿فَ‍َٔاتَيۡنَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنۡهُمۡ أَجۡرَهُمۡۖ وَكَثِيرٞ مِّنۡهُمۡ فَٰسِقُونَپس کسانی که ایمان آوردند، کسانی بودند که به دنبال رهبانیت به قصد به دست آوردن رضایت و خوشنودی خدا بود و فاسقان کسانی‌اند که شرط عمل به رهبانیت را رها کرده و از آن خارج شدند، چون به رسول خداصایمان نیاوردند. البته ناگفته نماند این توضیح اقتضا می‌کند که آنچه برایشان مقرر و مشروع شده، ابتداع نامیده شده، و این خلاف چیزی است که تعریف بدعت بر آن دلالت دارد.

در جواب باید گفت: این کار از این جهت بدعت نامیده شده که اینان شرط آن عمل مشروع را به جای نیاوردند، چون بر آنان شرطی گذاشته شد که اینان بر آن شرط عمل نکردند و هرگاه یک عبادت براساس شرطی مشروع باشد و به این عبادت بدون به جا آوردن شرطش عمل شود، عبادت به صورت حقیقی خودش نیست و به بدعت تبدیل می‌شود. مانند کسی که به عمد یکی از شروط نماز همچون رو به قبله کردن یا پاکی یا مانند آن را به جای نیاورد. چون این فرد، شروط نماز را دانسته ولی بدان پایبند نبوده است و نماز را بدون شروطش انجام می‌دهد. این کار، بدعت محسوب می‌شود. رهبانیت مسیحیان قبل از بعثت محمدصنیز صحیح بود. اما وقتی آن حضرت به پیامبری مبعوث شد، دیگر منصرف شدن از تمامی اعمال رهبانیت و روی آوردن به آیین و رسالت محمدصواجب بود. بنابراین، ماندن بر این رهبانیت با وجود نسخ آن، ماندن بر چیزی است که در شریعت اسلام، باطل است و این عین بدعت می‌باشد.

و اگر این استثناء را استثنای منقطع بدانیم که این رأی عده‌ای از مفسران است، آن وقت معنایش چنین است: اصلاً رهبانیت را بر آنان فرض نکردیم و برایشان مقرر ننمودیم ولی اینان به خاطر طلب رضای خدا آن را ابداع کردند و به شرط آن که همان ایمان به رسول خداصهنگام مبعوث شدن به‌سوی همه‏ی مردمان می‌باشد، عمل نکردند.

رهبانیت براساس این تفسیر به خاطر دو چیز بدعت نامیده شده است:

اوّل- این کار به بدعت حقیقی بر می‌گردد، چون زیر تعریف بدعت داخل می‌شود.

دوّم- این کار به بدعت اضافی بر می‌گردد، چون ظاهر قرآن نشان می‌دهد که رهبانیت به نسبت آنان به طور مطلق ناپسند و نکوهیده نیست بلکه چون اینان شرط رهبانیت را به جای نیاوردند، ناپسند شده است. پس کسی که در شرط رهبانیت خلل ایجاد نکند یا قبل از بعثت پیامبرصبه آن عمل کند، مستحق پاداش است آن‌گونه که این آیه بر آن دلالت دارد: ﴿فَ‍َٔاتَيۡنَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنۡهُمۡ أَجۡرَهُمۡ[الحدید: ۲۷]. یعنی: هر کس به رهبانیت در وقت آن عمل کند و سپس به پیامبرصپس از بعثت‌اش ایمان بیاورد، پاداش و اجرش را به او خواهیم داد.

ما بدین خاطر می‌گوییم که رهبانیت از این جهت بدعت اضافی است، چون اگر بدعت حقیقی بود، به وسیله‏ی آن با شریعت و برنامه‌ای که پایبندش بودند، مخالفت می‌کردند، زیرا این کار حقیقت بدعت است و اجر و پاداشی در پی ندارد بلکه اینان بر اثر این کار مستحق عقوبت و مجازات می‌باشند، چون از اوامر و نواهی خدا سرپیچی کرده‌اند. پس این توضیح نشان می‌دهد که مسیحیان کاری را کردند که انجام‌اش برایشان جایز بود و در این صورت انجام بدعت‌شان برایشان جایز می‌باشد. بنابراین بدعت‌شان، بدعت حقیقی نیست. ولی باید دقت کرد که واژه‌ی بدعت بر چه معنایی اطلاق می‌شود. به امید خدا بعداً این مطلب خواهد آمد.

به هر حال، رهبانیت، مربوط به این امت نیست و حکمی از آن شامل حال امت اسلام نمی‌گردد، چون این عمل در شریعت ما نسخ شده است. بنابراین، در اسلام هیچ رهبانیتی نیست. پیامبرصهم می‌فرماید: «من رغب عن سنتي فليس مني» [۳۵۴]. «هر کس از سنت من روی گرداند، از من نیست».

البته ابن عربی راجع به آیه‌ی فوق چهار قول را نقل کرده است:

اوّل- قولی که ذکر شد.

دوّم- رهبانیت به معنای دوری از زنان است، که این کار در شریعت ما نسخ شده است.

سوّم- رهبانیت به معنای چسبیدن به صومعه‌ها به منظور گوشه‌گیری از مردم می‌باشد.

چهارم- رهبانیت به معنای گوشه نشینی است.

سپس ابن عربی می‌گوید: «این کار در دین ما هنگام فساد و تباهی زمانه، مندوب است».

ظاهراً این عمل اقتضای بدعت را دارد، چون کسانی که پیش از اسلام رهبانیت را اختیار کردند، به خاطر حفظ دین‌شان این کار را کردند و از مردم دوری گزیدند سپس این کارشان بدعت نامیده شد، در حالی که زمانی یک عمل مندوب است که بدعتی در آن نباشد، پس چگونه این دو چیز با هم جمع می‌شوند؟ این مسأله، نکته‏ی دقیقی دارد که به امید خدا بیان می‌شود.

بعضی گفته‌اند: عبارت: ﴿وَرَهۡبَانِيَّةً ٱبۡتَدَعُوهَا[الحدید: ۲۷]. به این معنا ست: آنان حق را رها کردند و گوشت خوک را خوردند و شراب نوشیدند و غسل جنابت را به جای نیاوردند و عمل ختنه‏ را رها کردند. ﴿فَمَا رَعَوۡهَا[الحدید: ۲۷]. یعنی رعایت طاعت و آیین مسیحیت را نکردند، ﴿حَقَّ رِعَايَتِهَا[الحدید: ۲۷]. پس «هاء» به چیزی بر می‌گردد که ذکر نشده است و آن هم آیین مسیحیت است. معنای این رأی از این آیه فهم می‌شود: ﴿وَجَعَلۡنَا فِي قُلُوبِ ٱلَّذِينَ ٱتَّبَعُوهُ رَأۡفَةٗ وَرَحۡمَةٗچون از آن فهم می‌شود که دین و آیینی وجود دارد که مورد تبعیت قرار گرفته است. همان‌طور که آیه‏ی: ﴿إِذۡ عُرِضَ عَلَيۡهِ بِٱلۡعَشِيِّ ٱلصَّٰفِنَٰتُ ٱلۡجِيَادُ ٣١[ص: ۳۱]. «(خاطر نشان ساز) زمانی را که شامگاهان اسب‌های نژاده تندرو و زیبای تیزرو، بدو نموده و عرضه شد». بر معنای خورشید دلالت دارد تا اینکه ضمیر در آیه‏ی: ﴿حَتَّىٰ تَوَارَتۡ بِٱلۡحِجَابِ[ص: ۳۲]. «تا از دیدگانش در پرده (گرد و غبار) پنهان شدند». به آن برگردد. معنای آیه‏ی مذکور براساس این رأی، چنین است: رهبایت را بر آنان به آن صورتی که انجام دادند، مقرر نکردیم، و ما فقط آنان را به حق و پیروی از حقیقت امر کردیم. بنابراین، بدعت در این رهبانیت، حقیقی است نه اضافی.

به هر حال، این تفسیر همان رأی اکثر دانشمندان اسلامی است و به نسبت این امت، جای بحث نیست، چون به امت اسلام ربطی ندارد.

[۳۵۳] طبرانی در «الـمعجم الکبیر»،۱۰/۲۲۰ و «الـمعجم الصغیر»، ۱/۳۷۲ آن را روایت کرده و هیثمی در «الـمعجم»، ۷/۵۱۵ گوید: «طبرانی با دو اسناد آن را روایت کرده و راویان یکی از این دو اسناد راویان صحیح‌اند بجز بکیر بن معروف که احمد و دیگران او را ثقه دانسته‌اند اما کمی ضعف در او وجود دارد. [۳۵۴] تخریج آن از پیش گذشت.