الاعتصام در شناخت بدعت و سنت - جلد اول

فهرست کتاب

فصل

فصل

موضوع دیگری هست که مربوط به این فصل می‌باشد و آن هم حکم قیام علیه بدعت‌گذاران از جانب عالمان و عامه‏ی مردم می‌باشد.

این موضوع، باب بزرگ در فقه اسلامی است که در رابطه با جنایت‌های بدعت گذاران علیه دین اسلام و ایجاد فساد و تباهی در زمین و خروج ایشان از راه اسلام به راه‌های انحراف و گمراهی می‌باشد که خداوند متعال آن را گوشزد فرموده است: ﴿أَنَّ هَٰذَا صِرَٰطِي مُسۡتَقِيمٗا فَٱتَّبِعُوهُۖ وَلَا تَتَّبِعُواْ ٱلسُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمۡ عَن سَبِيلِهِ[الأنعام: ۱۵۳]. «این راه (که من آن را برایتان ترسیم و بیان کردم) راه مستقیم من است (و منتهی به سعادت هر دو جهان می‌گردد. پس) از آن پیروی کنید و از راه‌های (باطلی که شما را از آن نهی کرده‌ام) پیروی نکنید که شما را از راه خدا (منحرف و) پراکنده می‌سازد». این فصلی است که گناه و جرم این گروه را به تمامی مشخص می‌کند اما نیازمند آن است که از جهت و صورت‌های زیادی مورد بحث و بررسی قرار گیرد. عالمان اسلامی درباره‏ی برخی از این صورت‌ها سخن گفته و درباره‏ی برخی دیگر چیزی نگفته‌اند، چون پس از مرگ مجتهدان و حامیان دین روی داده‌اند. پس این بابی است که فروعات و بخش‌های زیادی دارد به گونه‌ای که تألیف جداگانه‌ای می‌طلبد.

دیدیم که بسط و تفصیل آن به طول می‌انجامد با وجودی که در زمان‌های اخیر بسیار کم مورد توجه قرار گرفته است. این هم بدین خاطر است که عالمان در خصوص بحث و بررسی و اندیشیدن درباره‏ی چیزی که عامه‏ی مردم را اصلاح گرداند، تنبلی و سستی به خرج داده و جهل و نادانی بر عامه‏ی مردم چیره است تا آنجا که سنت را از بدعت تشخیص نمی‌دهند بلکه وضع به این حد رسیده که سنت به عنوان بدعت و بدعت به عنوان سنت محسوب شده است، یعنی جای سنت و بدعت عوض شده است و اینان در جایی که نباید برخیزند، برخاسته‌اند و در جایی که نباید بخوابند، خوابیده‌اند. در نتیجه این درد عمومیت پیدا کرده و همه‌جا را در بر گرفته و طبیبان وجود ندارند همان‌طور که اخباری در این زمینه آمده است. از این رو دیدیم که این موضوع را در باب جداگانه و ویژه‌ای نیاوریم و آن را شرح و بسط ندهیم و تنها به اشاره‌ای بسنده کنیم که پایان بخش این باب باشد که در آن به طور اجمالی و خلاصه نه به طور تفصیل به انواع احکامی که بر بدعت‌گذاران اجرا می‌شود، اشاره می‌شود. پس می‌گوییم: برخورد با بدعت‌گذاران از راه سرزنش یا مجازات یا طرد یا تبعید به تناسب وضعیت خود بدعت است از این جهت که فساد و تباهی آن در دین عظیم است یا خیر، بدعت‌گذار بر این بدعت مشهور است یا خیر، به‌سوی آن دعوت کرده یا نه، مورد تبعیت قرار گرفته یا نگرفته، از صفوف مردم خارج شده یا نه، بدعت گذار از روی جهل به آن عمل کرده یا خیر. تمامی این بخش‌ها، احکام مخصوص به خود را دارد، چون در شریعت اسلام حد مشخص و معینی برای بدعت‌ها نیست که کم و زیاد نباشند همان طور که این مطلب در خصوص بسیاری از گناهان همچون دزدی، راهزنی، قتل، تهمت زنا، مجروح کردن دیگران، شراب خواری... و مانند آنها آمده است. حتماً مجتهدان امت‌های اسلامی در این باره به تناسب وقایع و موارد گوناگون به بحث و بررسی و اظهار نظر پرداخته‌اند و حکم آنها را از برخی نصوص استنباط نموده‌اند، همان‌طور که درباره‏ی خوارج به کشتن‌شان دستور داده‌اند و مانند آنچه که از عمر بن خطابسدر خصوص صبیغ عراقی نقل شده است. از مجموع سخنان و بررسی‌های عالمان اسلامی درباره‏ی احکام بدعت‌گذاران، موارد زیر استخراج می‌شود:

اوّل- نصیحت و آموزش و آوردن دلیل و حجت. مانند کار ابن عباس وقتی که پیش خوارج رفت، که با آنان سخن گفت تا جایی که حدود دو هزار یا سه هزار نفر پشیمان شدند و به صفوف مسلمانان و دامن اسلام بازگشتند و مانند کاری که عمربن عبد العزیز با غَیلان کرد و.... امثال آن.

دوّم- دوری گرفتن از او و ترک سخن با او و سلام نکردن به او، همان‌طور که از افرادی از سلف صالح نقل شده که از بدعت گذاران دوری می‌گرفتند و با آنان سخن نمی‌گفتند و مانند آنچه که از عمر درباره‏ی داستان صَبیغ نقل شده است.

سّوم- تبعید، همان طور که عمر بن خطاب، صبیغ را تبعید کرد. زندان هم نوعی تبعید است.

چهارم- زندانی کردن بدعت گذار، همان طور که دانشمندان اسلامی حلّاج را پیش از کشتن‌اش چند سالی زندانی کردند.

پنجم- یادآوری بدعتِ بدعت‌گذاران به خودشان و اشاعه‏ی بدعت‌شان، تا اینکه دیگران از کارشان حذر کنند و فریفته‏ی سخنانشان نشوند، همانطور که این موضع‌گیری از بسیاری از سلف صالح در این باره نقل شده است.

ششم- جنگ با آنان در صورتی که مسلمانان را نفرین کنند و علیه آنان شورش نمایند، همچنان که علیسو دیگر ائمه‏ی اسلام با خوارج جنگیدند.

هفتم- کشتن پس از طلب توبه، اگر در صورت طلب توبه از بدعت‌شان بازنگشتند. البته این حکم در خصوص کسانی است که بدعت‌شان را آشکار کرده‌اند.

هشتم- کشتن بدون طلب توبه، برای کسانی که بدعت‌شان را پنهان کرده‌اند و این بدعت، کفر باشد یا به کفر برگردد، چون این کار نوعی نفاق است. زنادقه از این دسته‌اند.

نهم- حکم بر کفر کسانی که دلیل بر کفرشان وجود دارد. مثلاً وقتی بدعت‌شان، در کفر صریح باشد. اِباحیه، قائلین به حلول و باطنیه از این دسته‌اند. یا موضوع به گونه‌ای باشد که سرانجام حکم تکفیر را در پی داشته باشد و مجتهد قائل به تکفیر آنان باشد. مانند ابن طبیب که برخی از گروه‌ها و فرقه‌ها را تکفیر کرد. بر این اساس:

دهم- وارثانِ مسلمانشان از آنان ارث نمی‌برند و آنان هم از مسلمانان ارث نمی‌برند. وقتی بمیرند غسل داده نمی‌شوند و نماز جنازه بر آنان خوانده نمی‌شود و در قبرستان مسلمانان به خاک سپرده نمی‌شوند. بجز کسانی که بدعت خویش را پنهان کرده‌اند، چون اینان به حکم ظاهر درباره‌شان قضاوت می‌شود و وارثانشان به نسبت میراث او را خوب می‌شناسند که آیا بدعت گذار است تا در نتیجه از آنان ارث نبرند و یا اینکه چیزی برایشان محرز و روشن نشده در نتیجه به حکم ظاهر از آنان ارث می‌برند.

یازدهم- امر به ازدواج نکردن با آنان. این کار به خاطر دوری گرفتن از ایشان و عدم ارتباط با آنان می‌باشد.

دوازدهم- به طور کلی جرح آنان و عدم قبول شهادت و روایت شان. همچنین بدعت‌گذاران نمی‌توانند حاکم و قاضی شوند و در منصب‌های عدالت همچون امامت یا خطابه منصوب نمی‌شوند. البته از برخی از سلف صالح نقل شده که روایت افرادی از این بدعت‌گذاران را پذیرفته‌اند. راجع به نماز خواندن پشت سر بدعت‌گذاران، عالمان اسلامی اختلاف نظر داشته‌اند. گروهی آن را جایز، عده‌ای این عمل را مکروه و برخی آن را منع کرده‌اند. برخی از دانشمندان ترک نماز پشت سر بدعت‌گذاران را وسیله‌ای برای تنبیه و ادب کردن آنان قرار داده تا بلکه از بدعت‌شان منصرف شوند.

سیزدهم- عیادت نکردن بیماران‌شان. این کار به خاطر عقوبت و مجازات اینان می‌باشد.

چهاردهم- عدم شرکت در تشیع جنازه‏ی بدعت‌گذاران.

پانزدهم- ضرب و شتم بدعت‌گذاران، همان‌طور که عمرسصبیغ را زد.

از مالکسراجع به کسی که قائل به مخلوق بودن قرآن است، روایت شده: «چنین فردی مورد ضرب و شتم قرار می‌گیرد و زندانی می‌شود تا اینکه توبه کند».

در قسمت‌هایی از کتاب «تواریخ بغداد» دیده‌ام که از شافعی نقل است که گوید: «رأی من درباره‏ی اهل کلام این است که با شاخه‌های درخت زده و روی شتر حمل شوند و در میان قبایل و عشایر گردانده شوند و گفته شود: این سزای کسی است که قرآن و سنت را رها کرده و به علم کلام روی آورده است. منظورش بدعت‌گذاران است».