فصل: پرداختن به وجوه نکوهش بدعت از نظرگاه قرآن و سنّت، اصحاب تابعان و صوفیان مشهور
اول: آنچه در قرآن کریم در نکوهش بدعت و بدعت گزاری در دین خدا آمده است:
خداوند بلند مرتبه میفرماید:
﴿هُوَ ٱلَّذِيٓ أَنزَلَ عَلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ مِنۡهُ ءَايَٰتٞ مُّحۡكَمَٰتٌ هُنَّ أُمُّ ٱلۡكِتَٰبِ وَأُخَرُ مُتَشَٰبِهَٰتٞۖ فَأَمَّا ٱلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمۡ زَيۡغٞ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَٰبَهَ مِنۡهُ ٱبۡتِغَآءَ ٱلۡفِتۡنَةِ وَٱبۡتِغَآءَ تَأۡوِيلِهِۦۖ وَمَا يَعۡلَمُ تَأۡوِيلَهُۥٓ إِلَّا ٱللَّهُۗ وَٱلرَّٰسِخُونَ فِي ٱلۡعِلۡمِ﴾[آلعمران: ۷].
«و او است که کتاب (قرآن) را بر تو نازل کرده است. بخشی از آن، آیههای «مُحْکمَات» است (و معانی مشخّص و اهداف روشنی دارند و) آنها اصل و اساس این کتاب هستند، و بخشی از آن آیههای «مُتَشَابِهَات» است، (و معانی دقیقی دارند و احتمالات مختلفی در آنها میرود). و امّا کسانی که در دلهایشان کژی است (و گریز از حق، زوایای وجودشان را فرا گرفته است) برای فتنهانگیزی و تأویل (نادرست) به دنبال متشابهات میافتند. در حالی که تأویل (درست) آنها را جز خدا و کسانی نمیدانند که راسخان (و ثابتقدمان) در دانش هستند».
این آیه از مثالهای بارز و بزرگی در این باب است، حدیث حضرت رسول نیز به تفسیر آیه پرداخته است:
از عایشهلروایت شده است که گفت: از رسول خداصدرباره آیهی: ﴿فَأَمَّا ٱلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمۡ زَيۡغٞ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَٰبَهَ مِنۡهُ ٱبۡتِغَآءَ ٱلۡفِتۡنَةِ وَٱبۡتِغَآءَ تَأۡوِيلِهِ﴾[آلعمرن: ۷]. سوال نمودم، وی فرمود: «فإذا رأیتهم فاعرفیهم» [۵۶]. و باز از وی روایت شده است که گفت: از رسول خدا دربارهی این آیه سوال شد، در پاسخ فرمود: «إِذَا رَأَيْتُمُ الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ فَأُولَئِكَ الَّذِينَ سَمَّاهُمُ اللَّهُ فَاحْذَرُوهُمْ» [۵۷]. «وقتی کسانی را دید که از متشابه پیروی میکنند آنان همونایند که خداوند ایشان را فتنه انگیز و منحرف خوانده است پس از آنان دوری کنید». این تفسیر مبهم است، ولی در روایتی از حضرت عایشهلآمده است که رسول خداصاین آیه را قرائت فرمود:
﴿هُوَ ٱلَّذِيٓ أَنزَلَ عَلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ مِنۡهُ ءَايَٰتٞ مُّحۡكَمَٰتٌ هُنَّ أُمُّ ٱلۡكِتَٰبِ﴾[آلعمرن: ۷].
سپس فرمود: «فإذا رأيتم الذين يجادلون فيه فهم الذي عنى الله، فاحذروهم» [۵۸].
«اگر دیدید کسانی را که در آیات متشابه قرآن به مجادله و بحث مشغولند، آنها همان کسانی هستند که خداوند در این آیه به ایشان اشاره فرمود پس از آنها دوری کنید». این حدیث از حدیث قبلی شفافترست، زیرا نشانهی انحراف و کژی را جدل و مباحثه در قرآن خوانده است و اینکه جدل مذکور، ناشی از پیروی از آیات متشابه است. در این صورت آن چه نکوهیده و ناپسندیده است مجادله در قرآن با ترک آیات محکم است که اصل و اساس قرآنند و چنگ یازی به آیات متشابه است ولی باز بعد از مدتی نیاز به توضیح و بیانی روشنتر دارند. از ابن غالب که نام واقعی او حَزَوَّر [۵۹]است، روایت شده است که گفت: در شام بودم که مهلّب [۶۰]، سر هفتاد تن از خوارج را به شام فرستاده بود آن سرها در ورودی شهر دمشق علَم شده بودند. من بر بالای بام خانهای بودم، ابوامامهساز آنجا گذشت من از بام، پایین آمدم و به دنبالش راه افتادم تا به نزد آن هفتاد تن خوارجی رسید، آنگاه ایستاد و گفت: «پاک و منزه است خدا، شیطان با بنی آدم چه کارها که میکند و این جمله را سه بار تکرار کرد، مسلمان دوزخ، مسلمان دوزخ، مسلمان دوزخ و سه بار گفت در زیر آسمان بدترین کشتگان شمایید و بهترین کشتگان کسی است که شما ایشان را کشته باشید. خوشا به حال کسانی که شما بکشید یا بدست ایشان کشته شود». سپس رو به من کرد و گفت: «ای ابا غالب، در بلادی به سر میبری که خوارج زیادند، از خدا میخواهم که تو را از شرّ ایشان برهاند!» گفتم: ای ابو امامه، تو را دیدم وقتی آنان را دیدی به گریه افتادی؟
گفت: «گریهام از رحم و دلسوزی بر ایشان بود. وقتی دیدم آنان نیز از مسلمانان هستند. آیا سورهی آل عمران را نخواندهای؟» گفتم: بلی سپس خواند: ﴿هُوَ ٱلَّذِيٓ أَنزَلَ عَلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ مِنۡهُ ءَايَٰتٞ مُّحۡكَمَٰتٌ هُنَّ أُمُّ ٱلۡكِتَٰبِ﴾تا به این قسمت از آیه رسید: ﴿وَمَا يَعۡلَمُ تَأۡوِيلَهُۥٓ إِلَّا ٱللَّهُ﴾و گفت: «اینان همان کسانی هستند که در دلشان کژی و ناراستی بود و به همین سبب، کژ و منحرف شدند و کسانی را نیز با خود به انحراف کشانیدند».
سپس ادامه داد:
﴿وَلَا تَكُونُواْ كَٱلَّذِينَ تَفَرَّقُواْ وَٱخۡتَلَفُواْ مِنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَهُمُ ٱلۡبَيِّنَٰتُۚ وَأُوْلَٰٓئِكَ لَهُمۡ عَذَابٌ عَظِيمٞ ١٠٥ يَوۡمَ تَبۡيَضُّ وُجُوهٞ وَتَسۡوَدُّ وُجُوهٞۚ فَأَمَّا ٱلَّذِينَ ٱسۡوَدَّتۡ وُجُوهُهُمۡ أَكَفَرۡتُم بَعۡدَ إِيمَٰنِكُمۡ فَذُوقُواْ ٱلۡعَذَابَ بِمَا كُنتُمۡ تَكۡفُرُونَ ١٠٦ وَأَمَّا ٱلَّذِينَ ٱبۡيَضَّتۡ وُجُوهُهُمۡ فَفِي رَحۡمَةِ ٱللَّهِۖ هُمۡ فِيهَا خَٰلِدُونَ ١٠٧﴾[آلعمران: ۱۰۵-۱۰۷].
«و مانند کسانی نشوید که (با ترک امر به معروف و نهی از منکر) پراکنده شدند و اختلاف ورزیدند (آن هم) پس از آن که نشانههای روشن (پروردگارشان) به آنان رسید، و ایشان را عذاب بزرگی است. * (به یاد آورید روزی را که در چنین) روزی، روهائی سفید و روهائی سیاه میگردند. و امّا آنان که (به سبب انجام کارهای بد در پیشگاه پروردگارشان شرمنده و سرافکنده و بر اثر غم و اندوه) روهایشان سیاه است (بدیشان گفته میشود:) آیا بعد از ایمان (فطری و اذعان به حق) خود کافر شدهاید؟! پس به سبب کفری که میورزیدهاید عذاب را بچشید!* و امّا آنان که (به سبب انجام کارهای شایسته در پیشگاه آفریدگارشان سرافرازند و سر از پای نمیشناسند و بر اثر شادی و سرور) روهایشان سفید است، در رحمت خدای غوطهورند و جاودانه در آن ماندگارند!».
گفتم: آیا اینان (خوارج) مصادیق همین آیه هستند؟ گفت: «بله» گفتم: این جمله را از جانب خود میگویی یا چیزی از رسول خدا شنیدهای؟ پاسخ داد: «اگر از جانب خود بگویم، گستاخم، بلکه من این مضمون را از رسول خدا شنیدهام نه یک بار و نه دو بار» حتی هفت بار آن را تکرار کرد وشمرد. سپس گفت: «بنو اسرائیل هفتاد و یک فرقه شدند، ولی این امّت ۷۲ فرقه میشود. همهی این فرَق در دوزخند جز سواد اعظم». گفتم: ای ابا امامه آیا میدانی آنچه را ایشان انجام میدهند؟
گفت: ﴿فَإِنَّمَا عَلَيۡهِ مَا حُمِّلَ وَعَلَيۡكُم مَّا حُمِّلۡتُمۡ﴾[النور: ۵۴].
«بر او انجام چیزی واجب است که بر دوش وی نهاده شده است و بر شما هم انجام چیزی واجب است که بر دوش شما نهاده شده است». این روایت را اسماعیل قاضی و دیگران تخریج نمودهاند [۶۱].
در روایتی دیگر آمده است که ابن غالب از ابوامامه پرسید: آیا تو در این عصر آغاز خلافت عبدالملک اموی که کشت و کشتار فراوان است از این سواد اعظم کسی را میبینی؟ گفت: «بر او انجام چیزی واجب است که بر دوش او نهاده شده است و بر شما هم انجام چیزی واجب است که بر دوش شما نهاده شده است»[النور: ۵۴].
این روایت را امام ترمذی با اختصار آورده و در مورد آن گفته و روایت جزو «احادیث حسن» میباشد.
همین روایت را با اندکی اختلاف در الفاظ امام طحاوی ذکر و تخریج کرده است که به ابوامامه گفته شد: ای ابوامامه، در مورد ایشان این سخنان را میگویی و بر آنان گریه میکنی؟ در پاسخ گفت: گریهام از باب دلسوزی برآنان است، اینان مسلمان هستند و [به سبب گمراهی] از دین اسلام خارج شدند سپس این آیه را خواند:
﴿هُوَ ٱلَّذِيٓ أَنزَلَ عَلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ مِنۡهُ ءَايَٰتٞ مُّحۡكَمَٰتٌ هُنَّ أُمُّ ٱلۡكِتَٰبِ وَأُخَرُ مُتَشَٰبِهَٰتٞۖ فَأَمَّا ٱلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمۡ زَيۡغٞ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَٰبَهَ مِنۡهُ ٱبۡتِغَآءَ ٱلۡفِتۡنَةِ وَٱبۡتِغَآءَ تَأۡوِيلِهِۦۖ وَمَا يَعۡلَمُ تَأۡوِيلَهُۥٓ إِلَّا ٱللَّهُۗ وَٱلرَّٰسِخُونَ فِي ٱلۡعِلۡمِ﴾[آلعران: ۷].
سپس ادامه داد و این آیه را قرائت کرد: ﴿يَوۡمَ تَبۡيَضُّ وُجُوهٞ وَتَسۡوَدُّ وُجُوهٞۚ فَأَمَّا ٱلَّذِينَ ٱسۡوَدَّتۡ وُجُوهُهُمۡ أَكَفَرۡتُم بَعۡدَ إِيمَٰنِكُمۡ فَذُوقُواْ ٱلۡعَذَابَ بِمَا كُنتُمۡ تَكۡفُرُونَ ١٠٦﴾[آلعمران: ۱۰۶]. سپس گفت: مصادیق این آیه، خوارجاند.
آجری [۶۲]از طاووس [۶۳]روایت میکند که: «نزد ابن عباس در باره خوارج و طرز نگرششان از قرآن سخن به میان آمد. وی گفت: آنان به محکمات قرآن ایمان دارند، امّا در باب متشابهات گمراهند و این آیه را خواند آل عمران/۷) «در حالی که تاویل آنها را جز خدا کسی نمیداند و راسخان در علم میگویند ما به همهی آن ها ایمان داریم» با این تفاسیری که بیان کردیم، روشن میشود که اینان [خوارج] اهل بدعتند، زیرا ابا امامهسخوارج را جزو مصادیق این آیه شمرده است و به واقع، خوارج از اهل بدعت هستند، امّا این که آنان با بدعتگزاری خود از دین اسلام خارج شده یا نه فقط بدعت گزارند و از دین خارج نشدهاند، علما با هم اختلاف نظر دارند. ولی واقع آن است که این گروه از کسانی هستند که در دلشان کژی و ناراستی است و به سبب آن گمراه شدهاند و این وصف قرآنی در باب تمامی اهل بدعت صادق است با وجود این که مصداق این آیه عمومیت دارد و خوارج و هرکس را که بر طریق ایشان باشد نیز شامل میشود.
شایان ذکر است اوایل این سوره در باب نصارای (نجران) و مناظرهی آنها با حضرت رسول در باب اعتقادشان در مورد عیسی÷نازل شده است آن وقت که در تاویل خود عیسی را پسر خدا یا ثالث ثلاثه میخواندند و عبودیت و بندگی خالص عیسی را مهمل گذاشته از آن سخنی نمیگفتند که او بندهای پاک و زاهدی واقعی بود همانگونه که مورّخان نوشتهاند.
بعد از آن، علمای اسلامی از سلف صالح، قضایایی را که در میان اصحاب رخ دادهاست تحت همین حکم در آوردند و به واقع خوارج مصداق بارز این آیات هستند. پس چنانکه گذشت ابوامامه آیهی دیگری برای ادعای خویش قرائت کرد: ﴿وَلَا تَكُونُواْ كَٱلَّذِينَ تَفَرَّقُواْ وَٱخۡتَلَفُواْ مِنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَهُمُ ٱلۡبَيِّنَٰتُ﴾تا به قسمت پایانی آیه رسید: ﴿فَفِي رَحۡمَةِ ٱللَّهِۖ هُمۡ فِيهَا خَٰلِدُونَ﴾ [۶۴]. از سخن ابو امامه که آیهای از قرآن را با آیهای دیگر تفسیر کرد این برداشت میشود که مصادیق آیات انذار و ترساندن است و مژده دادن برای کسی که چنین صفات (بدعتی) را داشته باشد و مومنان را بازداشته است که اینگونه باشند. نقل میکند که گفت: از حسن شنیدم که میگفت: صاحبان هوا و آرزوهای عبد بن حمید [۶۵]بن مهران [۶۶]پلید با این آیه چه کار خواهند کرد:
﴿وَلَا تَكُونُواْ كَٱلَّذِينَ تَفَرَّقُواْ وَٱخۡتَلَفُواْ مِنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَهُمُ ٱلۡبَيِّنَٰتُ﴾[آلعمران:۱۰۵].
«و مانند کسانی نشوید که پراکنده شدند و اختلاف ورزیدند پس از آنکه نشانههای روشن به آنان رسید». سپس ادامه داد وگفت: قسم به خدای کعبه، خوارج، این آیات قرآن را رها کردند و پشت سر انداختند. از ابی ُامامه روایت شده است که گفت: «اینان همان حروریه هستند» که فرقهای از خوارجند.
ابن وهب [۶۷]گفته است: «از مالک شنیدم که میگفت: هیچ آیهای در قرآن در باب اهل اختلاف و پیروان هوا و هوس شدیدتر از این آیه وجود ندارد که فرمود:
﴿يَوۡمَ تَبۡيَضُّ وُجُوهٞ وَتَسۡوَدُّ وُجُوهٞۚ فَأَمَّا ٱلَّذِينَ ٱسۡوَدَّتۡ وُجُوهُهُمۡ أَكَفَرۡتُم بَعۡدَ إِيمَٰنِكُمۡ فَذُوقُواْ ٱلۡعَذَابَ بِمَا كُنتُمۡ تَكۡفُرُونَ ١٠٦﴾[آلعمران: ۱۰۶].
«روزی روهایی سفید و روهایی سیاه میگردند و امّا آنان که روهایشان سیاه است به آنان گفته میشود آیا بعد از ایمان خود کافر شدهاید پس به سبب کفری که میورزیدهاید عذاب را بچشید». سپس ادامه داد و گفت (مالک) چه سخنی از این کلام رساتر است و او را دیدم که این آیه را بر اهل هوا و هوس تاویل میکرد.
ابن القاسم [۶۸]روایت کرده است و اضافه کرد و گفت: مالک به من گفت: همانا این آیه در باب اهل هوا و هوس (بدعتگزاران) نازل شده است».
آنچه امام مالک ذکر کرده است از افراد بسیاری نقل شده است مانند آنچه در سطور پیش از حسن نقل گردید.
و از قتاده روایت شده است که در باره آیه: ﴿وَلَا تَكُونُواْ كَٱلَّذِينَ تَفَرَّقُواْ وَٱخۡتَلَفُواْ﴾[آلعمران: ۱۰۵]. گفته است که منظور از اهل اختلاف تفرقه، اهل بدعت میباشد.
و از ابن عباس در باره آیه: ﴿يَوۡمَ تَبۡيَضُّ وُجُوهٞ وَتَسۡوَدُّ وُجُوهٞ﴾[آلعمران: ۱۰۶]. روایت شده است که گفت: آنان که روهایشان سفید میشود پیروان سنّتاند و کسانی که روهایشان سیاه میشود اهل بدعتند.
از دیگر آیات که همین معنی و مفهوم را میرساند آیهی: ۱۵۳ سورهی انعام است:
﴿وَأَنَّ هَٰذَا صِرَٰطِي مُسۡتَقِيمٗا فَٱتَّبِعُوهُۖ وَلَا تَتَّبِعُواْ ٱلسُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمۡ عَن سَبِيلِهِۦۚ ذَٰلِكُمۡ وَصَّىٰكُم بِهِۦ لَعَلَّكُمۡ تَتَّقُونَ ١٥٣﴾[الأنعام: ۱۵۳].
«این راه (که من آن را برایتان ترسیم و بیان کردم) راه مستقیم من است (و منتهی به سعادت هر دو جهان میگردد. پس) از آن پیروی کنید و از راههای (باطلی که شما را از آن نهی کردهام) پیروی نکنید که شما را از راه خدا (منحرف و) پراکنده میسازد. اینها چیزهائی است که خداوند شما را بدان توصیه میکند تا پرهیزگار شوید».
پس صراط مستقیم، راه و سلوکی است که خداوند ما را به آن فرا میخواند که همان [پیروی از] سنّت است، و «السُّبُلَ» در این آیهی [بالا] راههایی است که اهل اختلاف و منحرفین از راه مستقیم دین جدا میکنند و آنان همان بدعت گزارانند.
در این آیه منظور از «السُّبُلَ» گناهان نیست، زیرا گناهان از آن جهت که گناهند کسی آنها را وضع نکرده است تا همچون شیوهای دوشادوش قانون گذاری آسمانی در حرکت باشند و به واقع وصفی که در این آیه آمده است مخصوص اهل بدعت و نوآوری است و آنچه را که اسماعیل بن حرب [۶۹] روایت میکند ما را به این مهم رهنمون میسازد که گفت: عماد فرزند زید فرزند عاصم فرزند بهدله برایمان گفت و او هم از ابن وائل و او هم از عبدالله [۷۰]برایمان روایت کرد و گفت: «روزی رسول خداصبرای ما خطی کشید -سلیمان [۷۱]هم برای ما خطی کشید- آن خطی را که رسول خدا کشید، خطی ممتد بود و از راست و چپ آن نیز خطهایی را رسم کرد سپس گفت این خطّ طویل و ممتد راه خداست و خطوط راست و چپ آن، راههایی هستند که بر سر هر یک از آنها شیطانی است که مردم را بدانها فرا میخواند سپس این آیه را خواند: ﴿وَأَنَّ هَٰذَا صِرَٰطِي مُسۡتَقِيمٗا فَٱتَّبِعُوهُۖ وَلَا تَتَّبِعُواْ ٱلسُّبُلَ﴾و منظورش این بود که راه خدا چون خطی که پیامبر کشید طویل و ممتد و مستقیم است، امّا راه غیر خدا چون خطوطی بود که رسول خدا از چپ و راست کشید[ ۷۲]﴿فَتَفَرَّقَ بِكُمۡ عَن سَبِيلِهِۦ﴾سلیمان آن چه را که رسول خدا گفته بود برای آنها باز سازی کرد.
بکربن علاء میگوید «گمان میبرم این آیه شیاطینی از جنس انسان را مدّ نظر داشته است و آن همان بدعتها هستند و خداوند خود آگاهتر است». این حدیث به طُرق دیگری نیز روایت شده است:
از عمر بن سلمه همدانی روایت شده است که گفت: ما در حلقهی [درس] ابن مسعود در مسجد نشسته بودیم و مسجد [مثل حالا] فرش پوش نبود بلکه کف آن از شن و ماسه بود. همان وقتی که عبیدالله بن عمر، تازه از جهاد برگشته بود و او از عبدالله ابن مسعود سوال کرد: ای ابا عبدالرحمان، صراط مستقیم کدام است؟ ابن مسعود پاسخ داد: «قسم به خدای کعبه راه مستقیم همان است که پدرت بر آن بود تا بر همان عقیده وارد بهشت شد». سپس سه بار پشت سر هم قسم خورد و خطّی را با انگشت خود بر ماسهها کشید و در طرفین آن نیز خطوطی رسم کرد و گفت: «رسول خدا شما را بر این راه قرار داد تا با سیر بر آن به بهشت و هرکس بر این خطوط کناری، جدای از خطّ اصلی [سنّت] راه بسپرد، تباه خواهد شد». در روایتی دیگر آمده است که گفت: ای ابا عبدالرحمان صراط مستقیم چیست؟ ابن مسعود در پاسخ گفت: رسول خدا ما را بر ابتدای خط قرار داد و حرکت بر این خط تا پایان آن نصیبش بهشت است و در سمت راست و چپ این جادهی مستقیم راههایی وجود دارد و بر سر هر راه افرادی هستند که رهگذران را بر سلوک بر آن [کوره] راهها دعوت میکنند، پس هرکسی حرکت در این راهها را انتخاب کند، پایانش جهنم است و در روایتی دیگر آمده است: ای ابا عبدالرحمن، صراط مستقیم چیست؟ ابن مسعود در جواب گفت: رسول خداصمرا بر ابتدای خط قرار داد و حرکت بر این خط تا پایان، بهشت است و در سمت راست وچپ این جاده مستقیم راههایی وجود دارد و بر سر هر راه، افرادی هستند که رهگذران را بر سلوک بر [کوره] راهها دعوت میکنند و به سوی آن میکشانند پس هرکس آن راهها را برگیرد و انتخاب کند پایانش جهنم است و هرکس بر شاه راه اصلی بماند سرانجام به بهشت میرسد. سپس این آیه را خواند: ﴿وَأَنَّ هَٰذَا صِرَٰطِي مُسۡتَقِيمٗا فَٱتَّبِعُوهُ﴾[الأنعام: ۱۵۳]. تا پایان آیه [۷۳].
از مجاهد در باب آیه: ﴿وَلَا تَتَّبِعُواْ ٱلسُّبُلَ﴾روایت شده که گفت: منظور از آن بدعتها و شبهات است.
از عبدالرحمن بن محمد روایت شده است [۷۴]: از امام مالک در باب راه سنّت سوال شد او در پاسخ گفت: آنچه که به جز سنّت نمیتوان نامی بر آن نهاد و سپس این آیه را خواند: ﴿وَأَنَّ هَٰذَا صِرَٰطِي مُسۡتَقِيمٗا فَٱتَّبِعُوهُۖ وَلَا تَتَّبِعُواْ ٱلسُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمۡ عَن سَبِيلِهِۦ﴾«این راه مستقیم من است و از آن پیروی کنید و پیروی مکنید از راههایی که شما را از راه خدا منحرف و پراکنده میسازد».
بکر بن علاء گفته است: «حدیث ابن مسعود - ان شاء الله- این را میرساند که رسول خدا برای او خط و خطوطی را مشخص کرده است و سپس حدیث را نقل کرد». این تفسیر که بر شمولیت آیه برای تمامی مصادیق بدعت دلالت میکند و مختص به بدعتی بدون در نظر گرفتن دیگر بدعتها نیست از دیگر آیات در نکوهش بدعت این است:
﴿وَعَلَى ٱللَّهِ قَصۡدُ ٱلسَّبِيلِ وَمِنۡهَا جَآئِرٞۚ وَلَوۡ شَآءَ لَهَدَىٰكُمۡ أَجۡمَعِينَ ٩﴾[النحل: ۹].
«هدایت مردمان به راه راست بر خداست و برخی از راهها منحرف و بیراه است و اگر خدا میخواست همهی شما را هدایت میکرد».
راه راست در این آیه همان راه حق است و غیر آن کج راهه و عدول از حق که همان طریق بدعتها و گمراهیهاست. پناه میبریم بر خدا که به فضل خود ما را از سلوک بر طریق بدعتها مصون دارد. منحرفان ستم پیشه را کافی است که از این راه (منحرف) دور باشند، و روش و مفاد آیه بر تحذیر و نفی چنین کج راههای است.
ابن وضّاح، نوشته است: از عاصم بن بهدله سوال شد و به او گفته شد: یا ابابکر، آیا کلام پروردگار را خواندهای که میفرماید: ﴿وَعَلَى ٱللَّهِ قَصۡدُ ٱلسَّبِيلِ وَمِنۡهَا جَآئِرٞۚ وَلَوۡ شَآءَ لَهَدَىٰكُمۡ أَجۡمَعِينَ ٩﴾«هدایت مردم بر راه راست بر خداست و برخی از راهها منحرف و بیراهه است و اگر خدا میخواست همهی شما را هدایت میکرد». او در پاسخ گفت: ابووائل از عبدالله بن مسعود روایت کرد که گفت [۷۵]: عبدالله بن مسعود خطّی راست و مستقیم برای ما کشید و خطوطی را نیز از جانب چپ و راست آن رسم کرد، سپس گفت: «این گونه، رسول خدا برای ما خطّی رسم کرد و خط مستقیم را گفت (برای مثال) راه هدایت خداوندی است و به خطوطی که در چپ و راست آن هستند، گفت: این خطوط راههای کج و اختلافی است و بر هر یک از این راهها شیطانی ایستاده است و مردم را به آن راه(های کج) فرا میخواند و راهها مشترکند، خداوند بلند مرتبه میفرماید: ﴿وَأَنَّ هَٰذَا صِرَٰطِي مُسۡتَقِيمٗا فَٱتَّبِعُوهُ﴾[الأنعام: ۱۵۳]. «این راه راست و مستقیم من است از آن پیروی کنید و از راههای دیگر پیروی مکنید که شما را پراکنده میسازد».
تستری در تفسیر این آیه گفته است: ﴿قَصۡدُ ٱلسَّبِيلِ﴾در این آیه همان طریق سنّت است: ﴿وَمِنۡهَا جَآئِرٞ﴾راهی است که به دوزخ منتهی میشود و آن همان عقاید منحرف و بدعتگزاریهاست.
از مجاهد در تفسیر این بخش از آیه: ﴿قَصۡدُ ٱلسَّبِيلِ﴾روایت شده است که منظور از آن انسانهای معتدل و میانهرو است که در مابین افراط و تفریط قرار گرفتهاند و این میرساند که کژ روان و منحرفان یا اهل افراطند یا تفریط و هر دوی اینها از اوصاف اهل بدعت است.
از علیسدر این باب، روایت شده است که وی این آیهی: ﴿وَمِنۡهَا جَآئِرٞ﴾را میخواند، گفتند: منظور افراد منحرف این امّت است. گویی این آیه و آیهی ما قبل آن، یک معنی واحد را میرسانند.
آیهای دیگر در قرآن در نکوهش بدعت، سخن پروردگار است که فرمود:
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ فَرَّقُواْ دِينَهُمۡ وَكَانُواْ شِيَعٗا لَّسۡتَ مِنۡهُمۡ فِي شَيۡءٍۚ إِنَّمَآ أَمۡرُهُمۡ إِلَى ٱللَّهِ ثُمَّ يُنَبِّئُهُم بِمَا كَانُواْ يَفۡعَلُونَ ١٥٩﴾[الأنعام: ۱۵۹].
«بیگمان کسانی که دین خود را پراکنده میدارند و دسته دسته و گروه گروه میشوند تو به هیچ وجه از آنان نیستی و سروکارشان با خداست و خدا از آن چه میکنند با خبر میسازد».
تفسیر این آیه در بعضی از احادیث که از طریق حضرت عایشهلروایت شده است که گفت: رسول خداصبه من گفت: ای عائشه، میدانی ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ فَرَّقُواْ دِينَهُمۡ وَكَانُواْ شِيَعٗا﴾چه کسانی هستند؟ گفتم خدا و رسولش بهتر میدانند. فرمود:
«هم أصحاب الاهواء وأصحاب البدع وأصحاب الضلالة من هذا الأمة. يا عائشة، إن لكلّ ذنب توبةٌ ما خلا أصحاب الاهواء و البدع ليس لهم توبة وأنا برئ منهم وهم مني براء» [۷۶].
«منظور این آیه کسانی هستند که پیرو هوای نفساند و بدعت گزار صاحبان گمراهی در این امتاند ای عایشه بدان برای هر گناهی باز گشتی است جز پیروان هوای نفس و یاران بدعت که برای آنها بازگشتی نیست و من از آنها بیزارم و آنان نیز از من دورند».
ابن عطیه میگوید: «این آیه عمومیت دارد و تمامی اهل هوا و هوس و بدعتها و منحرفان در فروع و غیر آن را شامل میشود از کسانی که در جدل و بحث، غور و ژرف اندیشی دارند و در مسائل کلامی ژرف نگری میکنند همهی این مقولات لغزشگاه است و بیم گاه اعتقادات نادرست.
منظور ابن عطیه -والله اعلم- از اهل ژرف اندیشی در فروع، چیزی است که ابوعمر بن عبدالبر در کتاب «العلم» خود در فصل «ذمّ الرای» آورده است که به حول و قوه الهی شرح آن خواهد آمد.
ابن بطال در شرح بخاری از ابو حنیفه روایت کرده است که گفت: «من، عطاء بن ابی رباح را در مکه ملاقات کردم و از او دربارهی مسالهای پرسیدم او گفت: تو اهل کجایی؟ گفتم کوفه. پس گفت تو از اهل سرزمینی هستی که دین خود را پراکنده ساختند و متفرّق شدند، گفتم: بلی. گفت: از کدام دسته و طیفی؟ گفتم: از کسانی که سلف صالح را نکوهش نمیکنند و به قدَر خداوند ایمان دارند و هیچ کس را به سبب گناه کافر نمیدانند. پس گفت: راه راست را یافتهای، لذا بر آن ماندگار باش».
از حسن روایت شده است که گفت: عثمان بن عفان روزی برای ما خطبه میخواند، امّا سخنش را قطع کردند و او را به زمین انداختند به گونهای که آسمان چنین چیز عجیب و شگفتی را تا آن زمان به خود ندیده بود» [۷۷]. بعد از آن، صدایی را از اتاق برخی از همسران پیامبر شنیدیم، گفته شد این صدای ام المؤمنین است» گفت: آن صدا را میشنیدم که گفت: بدانید که پیامبر شما بیزار است از کسانی که دین خود را پراکنده ساختند و گروه گروه شدند و این آیه را قرائت کرد:
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ فَرَّقُواْ دِينَهُمۡ وَكَانُواْ شِيَعٗا لَّسۡتَ مِنۡهُمۡ فِي شَيۡءٍۚ إِنَّمَآ أَمۡرُهُمۡ إِلَى ٱللَّهِ ثُمَّ يُنَبِّئُهُم بِمَا كَانُواْ يَفۡعَلُونَ ١٥٩﴾[الأنعام: ۱۵۹].
«بیگمان کسانی که دین خود را پراکنده میدارند و دسته دسته و گروه گروه میشوند تو به هیچ وجه از آنان نیستی و سروکارشان با خداست و خدا از آن چه میکنند با خبر میسازد» [۷۸].
قاضی اسماعیل گفته است: به نظرم صدایی که گفته شده از آن ام المومنین است منظورش امسلمه بوده و این در بعضی از احادیث آمده است زیرا در آن وقت ام المؤمنین عایشه در سفر حج بود.
از ابوهریره روایت شده که این آیه (آیه: ۱۵۹/ انعام) درباره امّت اسلام نازل شده است.
از ابو امامه نقل شده: مصداق این آیه، خوارجند که به تخریب و تفرقه در دین پرداختند.
قاضی اسماعیل گفته است ظاهر قرآن بر این نکته دلالت میکند هرکسی که در دین بدعت و نو آوری ایجاد کند- خوارج باشد یا غیر آن- مضمون آیه شامل او نیز خواهد شد، زیرا وقتی بدعتی گزاردند به تبع آن برای استوار سازی وقوام بخشی به آن بدعت به مجادله پرداخته و با هم دشمنی میورزند و به فرجام، گروه گروه میشوند.
از دیگر آیاتی که در باره نکوهش بدعت آمده است آیهی ۳۱-۳۲ سورهی روم است که میفرماید:
﴿وَلَا تَكُونُواْ مِنَ ٱلۡمُشۡرِكِينَ ٣١ مِنَ ٱلَّذِينَ فَرَّقُواْ دِينَهُمۡ وَكَانُواْ شِيَعٗاۖ كُلُّ حِزۡبِۢ بِمَا لَدَيۡهِمۡ فَرِحُونَ ٣٢﴾[الروم: ۳۱-۳۲].
«از زمرهی مشرکان نگردید از آن کسانی که آئین خود را پراکنده و پخش کردند و به دستهها و گروههای گوناگون تقسیم شدهاند هر گروهی هم از روش و آئینی که دارد و خرسند و خوشحال است».
در روایتی دیگر: ﴿فَرَّقُواْ دِينَهُمۡ﴾به صورت: «فَارَقُوا دِینَهُمْ» [۷۹]خوانده شده است. در تفسیری که به ابوهریره نسبت داده شده است، منظور این آیه خوارج هستند. ابو امامه نیز این روایت را به صورت مرفوع روایت کرده است.
گفته شده: کسانی که در این آیه به آنها اشاره شده است صاحبان هوا و بدعت گزارانند.
و گفته شده: عایشهلاین روایت را به صورت مرفوع از پیامبرصنقل کردهاند. وهمچنان که قاضی اسماعیل گفته است: این آیه تمامی بدعت گزاران را شامل میشود چنانکه در شرح آیه پیشین آمد.
آیهای دیگر در نکوهش بدعت آیهی: «۶۵/ انعام» است که میفرماید:
﴿قُلۡ هُوَ ٱلۡقَادِرُ عَلَىٰٓ أَن يَبۡعَثَ عَلَيۡكُمۡ عَذَابٗا مِّن فَوۡقِكُمۡ أَوۡ مِن تَحۡتِ أَرۡجُلِكُمۡ أَوۡ يَلۡبِسَكُمۡ شِيَعٗا وَيُذِيقَ بَعۡضَكُم بَأۡسَ بَعۡضٍ﴾[الأنعام: ۶۵].
«بگو خدا میتواند که عذاب از بالای سرتان یا از زیرپاهایتان بر شما بگمارد و این که کار را به شما هم آمیزد و دسته دسته و پراکنده گردید و برخی از شما را به جان برخی دیگر اندازد و گرفتار همدیگر سازد».
از ابن عباس روایت شده است که منظور از این آیه «کار را به شما هم آمیزد و دسته دسته و پراکنده گردید» همان عقاید و آرای اختلافی است و بر همین اساس در ادامهی آیه میفرماید: ﴿وَيُذِيقَ بَعۡضَكُم بَأۡسَ﴾منظور این است که برخی دیگر را تکفیر کرده تا به پیکار همدیگر برخیزند، همچنانکه وقتی خوارج از جامعه اهل سنّت و جماعت جدا شدند این گونه عمل کردند.
گفته شده: معنی: ﴿يَلۡبِسَكُمۡ شِيَعٗا﴾[الأنعام: ۶۵]. در آیه ۶۵ سورهی انعام، منظور دسته دسته شدن و مشتبه گشتن امور بر مردم تا جایی که به اختلاف بیانجامد.
مجاهد و ابوالعالیه گفتهاند: این آیه در مورد امّت حضرت محمدصاست، مجاهد از ابی بن کعب روایت کرده است آنچه در این آیه مطرح شده است چهار نشانه و علامت هستند که دو تای آنها در فاصلهی ۲۵ سال از وفات پیامبرصآشکار شد و آن همان متفرق شدن و دسته دسته گردیدن امّت بود و اینکه برخی به جان برخی دیگر افتادند و گرفتار همدیگر شدند. دوتای آن نشانهها که در آیه به آن اشاره شده است برجاست و بدون شک واقع میشوند که یکی از آنها فرو رفتن زمین، زیر پای مردم و مسخ و دگرگون شدن چهرههاست [۸۰].
همه این روایات بیانگر این نکته و پیام روشن هستند که اختلاف عقاید و نظریات، مکروه و ناپسند و نکوهیده است.
از مجاهد در تفسیر آیهی ۱۱۸ و ۱۱۹ سورهی هود: ﴿وَلَا يَزَالُونَ مُخۡتَلِفِينَ ١١٨ إِلَّا مَن رَّحِمَ رَبُّكَۚ وَلِذَٰلِكَ خَلَقَهُم﴾. «آنها همیشه متفاوت خواهند بود مگر کسانی که خدا بدیشان رحم کرده است و خداوند برای همین ایشان را آفریده است»گفته است: ﴿مُخۡتَلِفِينَ﴾به معنی آن است که آنها اهل باطلند و ﴿إِلَّا مَن رَّحِمَ رَبُّكَ﴾منظور اهل حق است که اختلافی با هم ندارند.
از مطرف بن شخیر [۸۱]روایت شده است که گفت: اگر آرزوها و عقاید مردم یکی باشد انسان با خود میگوید به احتمال (قوی) حق این باشد، امّا وقتی مردم فرقه فرقه و گروه گروه شوند هر انسان صاحب خردی میداند که حق تقسیم پذیر نیست».
از عکرمه [۸۲]روایت شده است: ﴿وَلَا يَزَالُونَ مُخۡتَلِفِينَ﴾یعنی پیوسته در آرا و عقاید، مختلف خواهند بود و ﴿إِلَّا مَن رَّحِمَ رَبُّكَ﴾آنان پیروان سنّت و سلف صالحند.
ابوبکر ثابت خطیب از منصور بن عبدالرحمن نقل میکند که گفت: من نزد حسن نشسته بودم و مردی پیش من نشسته بود، از من خواست از حسن در باره آیه: ﴿وَلَا يَزَالُونَ مُخۡتَلِفِينَ ١١٨ إِلَّا مَن رَّحِمَ رَبُّكَۚ وَلِذَٰلِكَ خَلَقَهُم﴾[هود: ۱۱۸-۱۱۹]. سوال کنم: گفت (حسن): ﴿وَلَا يَزَالُونَ مُخۡتَلِفِينَ﴾بر ادیان مختلف اطلاق میگردد و ﴿إِلَّا مَن رَّحِمَ رَبُّكَ﴾کسانی است که خداوند بدیشان رحم و شفقت ورزید و دور از اختلاف هستند.
ابن وهب از عمر بن عبدالعزیز و مالک بن انس روایت کرده است: اهل رحمت با هم اختلافی نخواهند داشت. توضیح بیشتر آیه در مباحث بعدی خواهد آمد (باب ۸)
در صحیح بخاری از عمرو [۸۳]و مصعب [۸۴]روایت شده است که گفت: از پدرم در باره آیه: ﴿قُلۡ هَلۡ نُنَبِّئُكُم بِٱلۡأَخۡسَرِينَ أَعۡمَٰلًا ١٠٣﴾[الکهف: ۱۰۳]. «آیا شما را از زیان کارترین افراد آگاه سازم». سوال کردم وگفتم آیا منظور این آیه، حروریه میباشد که گروهی از خوارجند، گفت: خیر، منظور این آیه، یهود و نصارا هستند. یهود، رسالت محمد را تکذیب کردند و نصارا به تکذیب بهشت پرداختند و گفتند طعام و شرابی در بهشت نیست و امّا حروریه مصداق آیهی ۲۷ بقره هستند: ﴿ٱلَّذِينَ يَنقُضُونَ عَهۡدَ ٱللَّهِ مِنۢ بَعۡدِ مِيثَٰقِهِۦ﴾[البقرة: ۲۷]. «آن کسانی که پیمان را با خدا که قبلا محکم بستهاند میشکنند». و سعد آنها را فاسق میخواند.
در تفسیر سعید بن منصور از مصعب بن سعد روایت شده است که گفت: به پدرم گفتم آیا منظور این آیه، حروریه میباشد:
﴿ٱلَّذِينَ ضَلَّ سَعۡيُهُمۡ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا وَهُمۡ يَحۡسَبُونَ أَنَّهُمۡ يُحۡسِنُونَ صُنۡعًا ١٠٤﴾[الکهف: ۱۰۴].
«آنان کسانی هستند که تلاش و تکاپویشان در زندگی دنیا هدر میرود و حال اینکه خودشان گمان میبرند که به بهترین وجه کار نیک میکنند». پدرم در پاسخ گفت: خیر، منظور حروریه نیست. بلکه منظور، صاحبان معابد و کلیساها هستند و حروریه آنانی هستند که خداوند در باره ایشان گفت: ﴿فَلَمَّا زَاغُوٓاْ أَزَاغَ ٱللَّهُ قُلُوبَهُمۡ﴾[الصف: ۵].
«آنان چون از حق منحرف شدهاند، خداوند دلهایشان را بیشتر از حق دور ساخت».
عبد بن حمید در تفسیر خود این روایت را به گونهای دیگر از مصعب بن سعد نقل کرده است: و آن اینکه آیه: ۱۰۳ تا ۱۰۴ سوره کهف قرائت شد:
﴿قُلۡ هَلۡ نُنَبِّئُكُم بِٱلۡأَخۡسَرِينَ أَعۡمَٰلًا ١٠٣ ٱلَّذِينَ ضَلَّ سَعۡيُهُمۡ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا وَهُمۡ يَحۡسَبُونَ أَنَّهُمۡ يُحۡسِنُونَ صُنۡعًا ١٠٤﴾[الکهف: ۱۰۳-۱۰۴].
«آیا شما را از زیان کارترین افراد آگاه سازم * آنان کسانی هستند که تلاش و تکاپویشان در زندگی دنیا هدر میرود و حال اینکه خودشان گمان میبرند که به بهترین وجه کار نیک میکنند».
گفتم: آیا منظور این آیه حروریه است؟ گفت: خیر، منظور یهود و نصاراست. یهود به پیامبر اسلام کفر ورزیدند و نصارا به بهشت کافر شدند و گفتند در آن طعام و شرابی وجود ندارد، امّا حروریه کسانی هستند که خداوند در باره آنان میفرماید:
﴿ٱلَّذِينَ يَنقُضُونَ عَهۡدَ ٱللَّهِ مِنۢ بَعۡدِ مِيثَٰقِهِۦ وَيَقۡطَعُونَ مَآ أَمَرَ ٱللَّهُ بِهِۦٓ أَن يُوصَلَ وَيُفۡسِدُونَ فِي ٱلۡأَرۡضِۚ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡخَٰسِرُونَ ٢٧﴾[البقرة: ۲۷].
«آن کسانی که پیمانی را که قبلاً با خدا محکم بستهاند، میشکنند و آنچه را که خدا دستور داده است که گسیخته نشود آن را میگسلند، و در روی زمین به فساد و تباهی دست مییازند، اینان بیگمان زیانبارانند» [۸۵].
در این روایات از سعد بن ابی وقاصسنقل است که گفت آیه: ﴿ٱلَّذِينَ يَنقُضُونَ عَهۡدَ ٱللَّهِ مِنۢ بَعۡدِ مِيثَٰقِهِۦ﴾[البقرة: ۲۷]. این آیه تمامی بدعتگذاران را شامل میشود، زیرا اهل حرورا (حروریه) [۸۶]تمامی این اوصاف در آنها جمع است چون، شکستن پیمان خداوند، شکستن آن چه را که خداوند بدان دستور داده است که گسیخته نشود و فساد در زمین دلیل بر این ادعا:
اول: آنان به گواهی حضرت رسولصو خبر دادن وی از ایشان از طریق حق منحرف شدند، زیرا آنان به تاویلات فاسد دست یازیدند و این از کارهای اهل بدعت است و اولین دری است که در راه بدعت گزاری خود از آن وارد شدند.
دوم: آنان در احکام و دستورات قرآن و سنّت هرگونه که خواستند تصرف نمودند.
حروریه و دیگر خوارج، حکم خداوند را مثله کردند ﴿إِنِ ٱلۡحُكۡمُ إِلَّا لِلَّهِ﴾«فرمان جز در دست خدا نیست». بدون اینکه دیگر آیات را در نظر بگیرند: ﴿يَحۡكُمُ بِهِۦ ذَوَا عَدۡلٖ مِّنكُمۡ﴾[المائدة: ۹۵]. «دو نفر عادل از میان خودتان به معادل بودن آن قضاوت کنند». و دیگر آیات مشابه و.اینگونه، دیگر کارهای بدعتگزاران بر همین رویه است که به کمک خداوند به تشریح آنها خواهیم پرداخت.
و از آن جمله است آنچه روایت شده است از عمر بن مهاجر [۸۷]که گفت: به عمربن عبدالعزیز خبر رسید که غیلان قدری در باب قدَر صحبت و تبلیغ میکند. عُمر فردی را به نزد او فرستاد او را چند روزی در خفا قرار داد و سپس بر او وارد شد و گفت: ای غیلان، چه میگویی دربارهی آنچه از تو به من خبر دادهاند؟ عمر بن مهاجر میگوید: به غیلان اشاره کردم که هیچ صحبتی نکند. سپس گفت: بلی، ای امیر المومنین خداوند - بلند مرتبه - میفرماید:
﴿هَلۡ أَتَىٰ عَلَى ٱلۡإِنسَٰنِ حِينٞ مِّنَ ٱلدَّهۡرِ لَمۡ يَكُن شَيۡٔٗا مَّذۡكُورًا ١ إِنَّا خَلَقۡنَا ٱلۡإِنسَٰنَ مِن نُّطۡفَةٍ أَمۡشَاجٖ نَّبۡتَلِيهِ فَجَعَلۡنَٰهُ سَمِيعَۢا بَصِيرًا ٢ إِنَّا هَدَيۡنَٰهُ ٱلسَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرٗا وَإِمَّا كَفُورًا٣﴾[الإنسان: ۱-۳].
«آیا (جز این است که) مدّت زمانی بر انسان (در شکم مادر، به گونه نطفه و جنین) گذشته است و او چیز قابل ذکر و شایسته توجّه نبوده است؟! * ما انسان را از نطفه آمیخته (از اسپرماتوزوئید و اوول) آفریدهایم، و چون او را (با وظائف و تکالیفی، بعدها) میآزمائیم، وی را شنوا و بینا، (به عبارت دیگر عاقل و دانا) کردهایم* ما راه را بدو نمودهایم، چه او سپاسگزار باشد یا بسیار ناسپاس».
عُمر، بعد از اینکه غیلان [۸۸]این آیات را خواند گفت: آخر سوره را نیز بخوان:
﴿وَمَا تَشَآءُونَ إِلَّآ أَن يَشَآءَ ٱللَّهُۚ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ عَلِيمًا حَكِيمٗا ٣٠ يُدۡخِلُ مَن يَشَآءُ فِي رَحۡمَتِهِۦۚ وَٱلظَّٰلِمِينَ أَعَدَّ لَهُمۡ عَذَابًا أَلِيمَۢا ٣١﴾[الإنسان: ۳۰-۳۱].
«خداوند هرکس را بخواهد (مشمول رحمت خود میسازد و) به بهشت خویش داخل میگرداند، ولی برای ستمکاران عذاب دردناکی را فراهم ساخته است. * شما نمیتوانید بخواهید مگر اینکه خدا بخواهد بیگمان خداوند بس آگاه و کار بجاست خداوند هرکس را بخواهد به بهشت خویش داخل میکند».
سپس گفت: حال چه میگویی ای غیلان؟
غیلان پاسخ داد: کور بودم بینایم ساختی، ناشنوا بودم شنوایم ساختی، گمراه بودم هدایتم کردی.
سپس عمر بن عبدالعزیز گفت: ای خدا [امید است که] اگر غیلان صادق باشد در غیر این صورت او را به دار بکشان.
و همو در ادامه گفت: غیلان در عصر عمر از سخن گفتن در باب قدَر خودداری کرد سپس عمر بن عبدالعزیز، غیلان را والی دارالغرب دمشق کرد و عمر وفات یافت.
و خلافت به هشام بن عبدالملک واگذار شد. دوباره غیلان از قدر صحبت کرد و مذهب خود را آشکار کرد. هشام او را فراخواند دستش را قطع کرد. مردی بر غیلان گذشت در حالی که مگس بر دستش نشسته بود و گفت: ای غیلان، این کار، بلا و قضا و قدر الهی است. غیلان گفت: قسم به خدا، دروغ گفتی. این قضا و قدر نیست دوباره هشام او را دستگیر و به دار آویخت [۸۹].
سوم: حروریه (خوارج) بر بندگان خدا شمشیر کشیدند که آن نهایت فساد در زمین است و این مقوله در میان بیشتر بدعت گزاران شایع است که به فساد و تباهی در زمین پرداخته تا به گونهای عداوت و دشمنی را بین مسلمین رواج دهند.
این اوصاف سه گانه، مقتضای فرَقی است که کتاب خدا و سنّت ما را بر آن آگاهانیده و هشدار دادهاند همچنانکه میفرماید:
﴿وَلَا تَكُونُواْ كَٱلَّذِينَ تَفَرَّقُواْ وَٱخۡتَلَفُواْ﴾[آلعمران: ۱۰۵].
«و مانند کسانی نشوید که پراکنده شدند و اختلاف ورزیدند».
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ فَرَّقُواْ دِينَهُمۡ وَكَانُواْ شِيَعٗا﴾[الأنعام: ۱۵۹].
«بیگمان کسانی که آیین خود را پراکنده میدارند و دسته دسته و گروه گروه میشوند».
و آیات نظیر این که ما را از اختلاف و تفرقه برحذر میدارند (فراوان آمدهاند) در حدیث حضرت رسول آمده است که:
«انّ الأمة تَتَفرقُ عَلَى بِضْعٍ وَسَبْعِينَ فِرْقَةً» [۹۰].
«بدرستی که امت[اسلام] به هفتاد و چند فرقه تقسیم خواهند شد».
همچنین این تفسیر در روایت نخستین، مصعب بن سعد آمده است و از این لحاظ با روایت پدر سعد بن وقاص یکی است.
سعد بن ابی وقاص در روایت سعید بن منصور که ذکر آن گذشت از علت کجی و انحراف به وجود آمده در اهل بدعت پرده برداشت و آن کلام خداوند- بلند مرتبه- است که فرمود:
﴿فَلَمَّا زَاغُوٓاْ أَزَاغَ ٱللَّهُ قُلُوبَهُمۡ﴾[الصف: ۵].
«آنان چون از حق منحرف شدند، خداوند دلهایشان را بیشتر از حق دور داشت».
و این آیه به همان آیهی ۷ سورهی آل عمران بر میگردد که فرمود: «امّا کسانی که در دلهایشان کجی و ناراستی است از آیات متشابه پیروی میکنند» گویی سعد بن ابی وقاصسحروریه را در این دو آیه تحت یک معنی درآورده است در (آیه ۱۵ سوره صف) و دیگر اوصاف حروریه (خوارج) در آیات دیگر بیان شده است و این اوصاف، در ایشان موجود است [مانند آیات ۲۷سوره بقره] - آیه ۲۵ سوره رعد» [۹۱]و این اوضاف عبارتند از: شکست پیمان خدا، دور انداختن آنچه خدا امر کرده است و فساد روی زمین. پس آیه ۲۵ سورهی رعد، تمامی صفات حروریه (خوارج) را در خود دارد، زیرا الفاظ و مفاهیم آن، تمامی زیر مجموعههای خود را در بر میگیرد، اگر چه ما این آیه را مختص کفار قرار داده باشیم، امّا باز مفاهیم آن آیه، خوارج و دیگر بدعت گزاران متصف به صفات مذکور را (۲۵ سوره رعد) شامل میشود. از جهت پاداش به کسانی که چنین ویژگیهایی داشته باشند در علم اصول آشکارا آمده است [که سنجش به عموم لفظ است نه به خصوصیت سبب].
همچنین آیهی ۵ سوره صف در باره قوم حضرت موسی نازل شده است، ولی میبینیم سعد بن ابی وقاص آن را به حروریه نیز تعمیم داد و آنها را به مفاد این آیه از فاسقان خواند، زیرا مصداق آیه بر ایشان حکم میکرد و در این باره آمده است:
﴿لَا يَهۡدِي ٱلۡقَوۡمَ ٱلۡفَٰسِقِينَ﴾[المائدة: ۱۰۸]. «خداوند مردمان نافرمان را هدایت نمیکند». و باز معنی نافرمانی و انحراف در این آیه مشاهده میشود و در ذیل مفهموم آیهی ۵ سوره صف قرار میگیرد که فرمود: ﴿فَلَمَّا زَاغُوٓاْ أَزَاغَ ٱللَّهُ قُلُوبَهُمۡ﴾«آنان چون از حق منحرف شدند خداوند دلهایشان را بیشتر از حق دور داشت».
لذا از این آیات، روشن میشود که مفهوم این آیه فقط مختص بدعتگزارانی چون حروریه نیست بلکه هرکسی را شامل میشود که دارندهی این اوصاف باشد که اصل و اساس آنها انحراف است و آن خروج از حق است و پیروی از هوای نفس اماره
امّا اینکه چرا سعد بن ابی وقاص در تفسیر خود، این آیه را مختص به خوارج دانست بدان سبب است که سوال مطرح شده به آنان اختصاص داشت و خداوند خود به این امر آگاهتر است، زیرا آنان نخستین کسانی بودند که به بدعتگزاری در دین خدا روی آوردند و لازم نیست که این آیه و مصداق آن فقط به خوارج اختصاص داده شود[ بلکه کلیه بدعتگزاران را در هر عصر و زمانی در برمیگیرد].
اما آیهی ۱۰۳ سورهی کهف [۹۲]که در باره آن از سعد بن ابی وقاص سوال شد که آیا مربوط به حروریه است یا نه؟ او در پاسخ این آیه را مشمول حروریه نخواند.
از علی بن ابی طالب روایت است که وی آیهی ۱۰۳ سورهی کهف: ﴿بِٱلۡأَخۡسَرِينَ أَعۡمَٰلًا﴾[الکهف: ۱۰۳]. بر حروریه تفسیر کرده است.
همچنین از عبدالله بن حمید از ابی الطفیل [۹۳]سروایت کرده است که گفت: ابن کوّاء [۹۴]به نزد علی بن ابی طالبسرفت و گفت یا امیرالمومنین، این آیه به چه کسانی اشاره میکند:
﴿ٱلَّذِينَ ضَلَّ سَعۡيُهُمۡ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا وَهُمۡ يَحۡسَبُونَ أَنَّهُمۡ يُحۡسِنُونَ صُنۡعًا ١٠٤﴾[الکهف: ۱۰۴].
«آنان کسانیند که تلاش و تکاپویشان (به سبب تباهی عقیده و باورشان در زندگی دنیا هدر میرود (و بیسود میشود) و خود گمان میبرند که به بهترین وجه کار نیک میکنند».
امام علی پاسخ داد آنان همان اهل حروراء و از خوارجاند. این جمله همچنین در تفسیر سفیان ثوری (ص ۱۷۹) آمده است.
در جامع ابن وهب آ مده که ابن الکواء از امام علی در باره (آیه ۱۰۳ سوره کهف) سوال کرد علی به او گفت: از منبر بالا بیا -علی روی منبر بود- ابن کواء دو پله بالا رفت امام او را با عصایی که در دستش بود گرفت و شروع به زدن او کرده وگفت منظور این آیه تو و یاران توست.
عبد بن حمید همچنین از محمد بن جبیر بن مطعم روایت کرده است که گفت: «فردی از قبیله بنی اود (عشایر مذجح) به من خبر داد، روزی علی برای مردم در عراق سخنرانی میکرد و او خود شنید که به ناگاه ابن الکواء از گوشهی مسجد فریاد زد، ای امیر المومنین، منظور از ﴿ٱلۡأَخۡسَرِينَ أَعۡمَٰلًا﴾چه کسانی هستند؟ علی در پاسخ گفت: تو و یاران تو و سرانجام ابن الکواء در جنگ خوارج کشته شد».
بعضی از اهل تفسیر روایت کردهاند که: ابن الکواء سوال کرده بود و علی در پاسخ گفته بود: شما اهل حروراء که خوارجید و منافقان و کسانی که نیکی را با منت و آزار نهادن باطل و بیاثر خواهند کرد.
پس روایت اولی دلالتگر این نکته است که اهل حروراء(خوارج) کسانی هستند که بخشی از مفاد آیه شامل آنان میشود. برای همین خداوند سبحان در وصف آنان گفته است: ﴿ٱلَّذِينَ ضَلَّ سَعۡيُهُمۡ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا﴾[الکهف: ۱۰۴]. «آنان کسانی هستند که سعی و تکاپویشان در زندگی دنیا هدر میرود و آنها را گمراه خوانده است، گرچه گمان برند هدایت یافتهاند». باز این آیه میرساند که آنها بدعت گزارند در تمامی اعمال خود و این مصداق عمومیت دارد و حال از اهل کتاب باشند یا خیر. از آن جهت که رسول خداصفرمود: «كُلُّ بِدْعَةٍ ضَلَالَةٌ» [۹۵]. «هر بدعتی گمراهی است». به مدد باری تعالی شرح این حدیث، خواهد آمد. (باب دوم)
در تفسیر این آیه دو دیدگاه با هم جمع میشوند و آن تفسیر سعد بن ابی وقاص است که آن گمراهان را به یهود و نصارا تفسیر کرد و تفسیر علی بن ابیطالب که آنها را به بدعتگزاران تفسیر نمود، زیرا همگی آنها در یک چیز اشتراک دارند و آن بدعتگزاری است برای همین برداشت غلط نصارا از بهشت و آنچه در آن است به کفر تفسیر شد و آن فقط برداشتی شخصی و بدون ارائه حجّت بود.
امّا آیات سهگانه (۲۷ بقره/ ۱۰۳ کهف/۵ صف) همگی در یک نقطه اشتراک دارند و آن نکوهش بدعت و صاحبان بدعت است و سخن سعد بن وقاصسکه به بدعتگزاران اشاره کرده است. حال در هر صورت، منظور این آیات، بدعتگزاران هستند به آنچه در آنها در نکوهش، رسوایی و بد فرجامی آنها آمده است. حال آیه به لفظ عام باشد چنانکه در آیهی ۲۷ سوره بقره آمده است یا به وصف چنانکه در آیهی ۵ سورهی صف به آن اشاره شده است.
ابن وهب روایت کرده است: «نوشتهای برای رسول خدا آوردند [که نوشتههای آن از آن یهود بود] و آن بر استخوان پهن شانه نوشته شده بود. پس فرمود: کفایت میکند، قومی گمراه یا نادان حساب شوند و از چیزی که پیامبرشان آورده روی برتابند و به چیز دیگری علاقهمند شوند و به آن یا به نوشتهای عشق بورزند، جدا از آنچه پیامبرشان گفته است» [۹۶]بعد از آن این آیه نازل شد:
﴿أَوَ لَمۡ يَكۡفِهِمۡ أَنَّآ أَنزَلۡنَا عَلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ يُتۡلَىٰ عَلَيۡهِمۡ﴾[العنکبوت: ۵۱].
«آیا همین اندازه برای آنان کافی نیست که ما این کتاب را بر تو نازل کردهایم و پیوسته بر آن خوانده میشود».
و عبد بن حمید از حسن روایت کرده است که گفت: رسول خداصفرمود: «من رغب عن سنتي فليس مني». «هرکس از سنّت و سلوک من روی برتابد از من نیست». سپس این آیه را خواند:
﴿قُلۡ إِن كُنتُمۡ تُحِبُّونَ ٱللَّهَ فَٱتَّبِعُونِي يُحۡبِبۡكُمُ ٱللَّهُ وَيَغۡفِرۡ لَكُمۡ ذُنُوبَكُمۡۚ وَٱللَّهُ غَفُورٞ رَّحِيمٞ ٣١﴾[آلعمران: ۳۱].
«بگو اگر خدا را دوست میدارید از من پیروی کنید تا خدا شما را دوست بدارد گناهانتان را ببخشاید و خداوند آمرزنده و مهربان است».
عبد بن حمید و دیگران از عبداللهبنعباسسروایت کردهاند که درباره آیهی ۵ سوره انفطار که میفرماید: ﴿عَلِمَتۡ نَفۡسٞ مَّا قَدَّمَتۡ وَأَخَّرَتۡ ٥﴾[الانفطار: ۵].
«آنگاه هرکس میداند چه چیزهایی را پیشاپیش فرستاده است و چه چیزهایی را واپس نهاده است وبر جای گذاشته است»گفت: منظور این است: آنچه را انسان از عمل نیک یا بد پیشاپیش فرستاده است و آنچه را که انسان از اعمال و کارها واپس نهاد که بعداز مرگش بدانها عمل میشود.
این تفسیر، خود نیازمند تفسیری دیگر است از عبدالله بن مسعود روایت شده است که گفت: آنچه را از خیر پیشاپیش فرستاده است و آنچه را که از کارهای نیکو (صدقات جاریه) که بعد از مرگ او در دنیا باقی میماند و بدانها عمل میشود. لذا برای چنین کارهای خدا پسندانهای که بعد از مرگ او آثار آن هنوز برپاست پاداشی خواهد بود، مانند پاداش کسی که بدان عمل میکند خواهد بود. بدون اینکه از اجر و پاداش آنان چیزی بکاهد و آنچه را از کار بد بعد از مرگش واپس نهاده است گناه آن بر اوست بدون اینکه گناه آنان از گناه کار بودن او چیزی بکاهد.
این روایت را ابن المبارک و دیگران تخریج و روایت کردهاند [۹۷].
از سفیان بن عیینه [۹۸]و ابی قلابه و غیر ایشان روایت شده است که گفتهاند: «هر صاحب بدعت و کار شگفت و دروغی، خوار و ذلیل است» و به این آیه از قرآن کریم استدلال کردهاند که میفرماید:
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ ٱتَّخَذُواْ ٱلۡعِجۡلَ سَيَنَالُهُمۡ غَضَبٞ مِّن رَّبِّهِمۡ وَذِلَّةٞ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَاۚ وَكَذَٰلِكَ نَجۡزِي ٱلۡمُفۡتَرِينَ ١٥٢﴾[الأعراف: ۱۵۲].
«آنان که گوساله را معبود خود کردند خشم عظیمی از سوی پروردگار ایشان را فرا میگیرد وخواری شدیدی به ایشان دست میدهد کسانی را هم که به خدا دروغ بندند اینچنین جزا و سزا میدهیم».
ابن وهب از مجاهد، در باره آیهی۱۲سورهی یاسین روایت کرده است:
﴿إِنَّا نَحۡنُ نُحۡيِ ٱلۡمَوۡتَىٰ وَنَكۡتُبُ مَا قَدَّمُواْ وَءَاثَٰرَهُمۡۚ وَكُلَّ شَيۡءٍ أَحۡصَيۡنَٰهُ فِيٓ إِمَامٖ مُّبِينٖ١٢﴾[یس: ۱۲].
«ما خودمان مردگان را زنده میگردانیم و چیزهایی را که پیشاپیش فرستادهاند وچیزهایی را که بر جای نهادهاند مینویسیم»میگوید: آنچه را از کار نیک و بد و گمراهی پیشاپیش فرستادهاند و مردم آنها را بعد از ایشان به ارث بردهاند.
از ابن عون و او هم از محمد بن سیرین روایت کرده است که گفت: «من میدانم پر شتابترین افراد در پوییدن راه ارتداد، صاحبان و پیروان هوای نفسند» ابن عون گفت: به نظر ابن سیرین این آیه درباره کسانی است که پیرو و تابع هوای نفسند:
﴿وَإِذَا رَأَيۡتَ ٱلَّذِينَ يَخُوضُونَ فِيٓ ءَايَٰتِنَا فَأَعۡرِضۡ عَنۡهُمۡ حَتَّىٰ يَخُوضُواْ فِي حَدِيثٍ غَيۡرِهِۦ﴾[الأنعام: ۶۸].
«هرگاه دیدی کسانی به تمسخر و طعن در آیات ما میپردازند از آنان روی بگردان تا آنگاه که به سخن دیگری میپردازند».
آجری از ابن جوزاء [۹۹]روایت کرده است و گفت او از صاحبان هوای نفس سخن گفت. سپس ادامه داد: قسم به خدایی که نفس ابن جوزاء در دست اوست، اگر خانهام انباشته از گراز و میمون شود، نزد من خوشایندتر است از اینکه یکی از صاحبان هوا و هوس، مجاور و هم صحبتم باشد.
و آنان مصداق این آیه هستند که میفرماید:
﴿هَٰٓأَنتُمۡ أُوْلَآءِ تُحِبُّونَهُمۡ وَلَا يُحِبُّونَكُمۡ وَتُؤۡمِنُونَ بِٱلۡكِتَٰبِ كُلِّهِۦ وَإِذَا لَقُوكُمۡ قَالُوٓاْ ءَامَنَّا وَإِذَا خَلَوۡاْ عَضُّواْ عَلَيۡكُمُ ٱلۡأَنَامِلَ مِنَ ٱلۡغَيۡظِۚ قُلۡ مُوتُواْ بِغَيۡظِكُمۡۗ إِنَّ ٱللَّهَ عَلِيمُۢ بِذَاتِ ٱلصُّدُورِ ١١٩﴾[آلعمران: ۱۱۹].
«هان! این شمایید که آنان را دوست میدارید و ایشان شما را دوست نمیدارند، شما به همهی کتابهای آسمانی ایمان دارید و وقتی با شما برخورد میکنند میگویند: ایمان آوردهایم و وقتی تنها میشوید از شدّت خشم بر شما سر انگشتان خود را به دندان میگزند. بگو با خشمی که دارید بمیرید بیگمان خداوند از آنچه در درون دارید آگاه است».
آیات [بسیار] آشکار قرآن به نکوهش و نفی اهل بدعت و هوای نفس اشاره میکنند و اینکه با آنان همنوا و هم آهنگ نشویم. ولی ما در اینجا به صورت موجز و کوتاه مواردی را ذکر کردیم. انشاءالله در این [ بیان کوتاه] اندرزی برای پند پذیران باشد و شفایی برای آنچه در سینهها[ی مریض] است!.
[۵۶] نوع حدیث، صحیح: صحیح ترمذی (۲۹۹۳). [۵۷] نوع حدیث،صحیح: صحیح ابو داود (۴۵۹۸) و صحیح ترمذی (۹۹۴). [۵۸] نوع حدیث، صحیح: سنن ابن ماجه ( ۴۷). [۵۹] او ابو غالب بصری است از ابو امامه روایت میکند. ساکن اصفهان شد و گفتهاند که نام واقعی او سعید بن حزور است. [۶۰] او سعید المهلّب بن صفره است و اسم او ظالم بن سارق عتکی است از امرای معروف و آشنا به فنون جنگ که به جنگ با خوارج برخاست و در سال ۸۲ هجری در مرور رود به درود حیات گفت. (مترجم) [۶۱] نو ع روایت: ضعیف، امام احمد آن را تخریج کرد (۵/۲۵۳-۲۵۶) ترمذی (۳۰۰۰) و البانی نیز در کتاب «ظلال الجنة» این روایت را ضعیف خوانده است. [۶۲] آجری، امام محدث، ابوبکر محمد بن عبدالله بغدادی مولف کتاب «الشریعة» از علمای عالم و برجسته و عامل به سنّت است، متوفی ۳۶۰ ﻫ در مکه. [۶۳] طاوس، از تابعان بزرگ و فقهای فاضل است، نام او طاووس بن کیسان یمانی، ابو عبدالرحمن الحمیری، گفته شده نام اصلی او ذکوان و طاووس، لقب است. متوفی ۱۰۶ﻫ. [۶۴] ترجمهی آیات در صفحات پیشین آمده است. [۶۵] او حافظ، سیاح و نویسندهی آثاری است، یعنی عبد بن حمید بن نصر معروف به الکشی است ابو محمد و گفته شده نام او عبدالحمید است متوفی(۲۴۹ ﻫ) [۶۶] او حمید بن حمید خیاط کندی است و گفته شده مالکی، ابو عبدالله بصری از بزرگان تابعین. [۶۷] او عبدالله بن وهب از محدثین بزرگ و از صغار اتباع تابعین است متوفی ۱۹۷ ﻫ ق. [۶۸] او عبدالرحمان بن قاسم بن خالد بن جناده العتقی، ابو عبدالله مصری فقیه و مصاحب امام مالک و روایت «الـمسائل» از اوست متوفی ۱۹۱ﻫ. [۶۹] او اسماعیل بن اسحاق قاضی است. [۷۰] منظور عبدالله بن مسعود استس. [۷۱] او امام حافظ سلیمان بن عرب بحیل الازردی واشحی است پدر ایوب بصری ساکن مکه و قاضی آن شهر متوفی ۲۲۴ ﻫ ق) ۳- نوع حدیث حسن، احمد آن را تخریج کرده است (۱/۴۳۵) و نسایی در الکبری (۶/۲۴۳) آلبانی نیز در کتاب «الـمشکات» این حدیث را حسن دانسته است. (۱/۳۶). [۷۲] ابو بکر بن محمد بن علاء بن محمد قشیری است، متوفی ۳۴۴، ق (مترجم) [۷۳] ابن وضّاح در کتاب «البدع» ص ۳۹ با استناد ضعیف این حدیث را روایت کرده است. [۷۴] او امام حافظ و عالم- عبدالرحمن بن مهدی بن حسان عنبری است، ابوسعید بصری لولوی از صغار اتباع تابعین متوفی ۱۹۸ ﻫ ق. [۷۵] ابن وضّاح در کتاب البدع ص ۳۸ این حدیث را روایت کرده است. [۷۶] نوع حدیث ضعیف: آن را طبرانی در الصغیر روایت کرده است (۱/۳۳۸) و هیثمی در الـمجمع (۱/۴۴۸) راویان حدیث، ضعیف هستند» آلبانی نیز در فی ظلال الجنة این حدیث را ضعیف دانسته است. [۷۷] آنان قاتلان عثمانسبودند، همچنانکه حسن آنان را تصریح کرده است که گفت: دیدم کسانی که عثمان را به قتل رساندند در مسجد به همدیگر شن و ماسه پرت میکردند به گونهای که آسمان چنین چیز شگفتی به خود ندیده بود. ابن عساکر در تاریخ دمشق (۳۹/۳۲۵) آن را روایت کرده است. [۷۸] ابن عساکر در تاریخ دمشق (۳۹/۳۲۶) این حدیث را روایت کرده است. [۷۹] این نوع قرائت مربوط است به قرائت حمزه و کسائی چنانکه امام ابو زرعه در کتاب حجة القرائات (ص: ۲۷۸) آورده است همچنین ازعلی بن ابیطالب نیز این قرائت روایت شده است. (مترجم) [۸۰] امام احمد این حدیث را روایت کرده است (۵/۱۳۴) همچنین ابن ابی شیبه در کتاب خود (۷/۵۰۷) استناد این حدیث را ضعیف میشمارد. [۸۱] او مطرف بن عبدالله بن الشخیر عامری، حرشی، ابو عبدالله بصری است از بزرگان تابعین مردی مطمئن، عابد و فاضل. [۸۲] او عکرمه قریشی هاشمی، ابو عبدالله مدنی است، دوست عبدالله بن عباس، مطمئن و آگاه به تفسیر. [۸۳] او عمر بن مره بن عبدالله، طارق مرادی کوفی است از صغار تابعین، مطمئن و عابد است و به مرجئه متهم شد. [۸۴] او مصعب بن سعد بن ابی وقاص قریشی زهری، ابوزرارهی مدنی از وسطای تابعین متوفی ۱۰۳ﻫ ق. [۸۵] طبری در تفسیر خود (۷/۳۳۷) این روایت را آورده است. [۸۶] حروراء: روستایی است در اطراف کوفه، خوارج که با علی بن ابیطالبسبه مخالفت برخاستند در آنجا ساکن شدند و به همان نام منسوب شدند و در آنجا اولین اجتماع خوارج شکل گرفت. [۸۷] او عمر بن مهاجر بن ابو مسلم، ابو عبیدالله انصاری دمشقی است و رئیس ماموران عمر بن عبدالعزیز، متوفی ۱۳ ﻫ ق. [۸۸] غیلان بن مسلم دمشقی است و فرقه غیلانیه که از قدریه هستند بدو منسوب شدهاند و او دومین فرد بعد از معبد جهمی است و به دستور هشام در باب کیسان دمشق به دار آویخته شد. [۸۹] آجری این روایت را در الشریعة (۱/۲۳۸) و ابن بطه در الابانة (۱۸۴ ص) نقل کردهاند. [۹۰] نوع حدیث صحیح: صحیح الجامع (۲۰۴۲/۲۶۴۱) و السلسلة الصحیحة (۲۰۴). [۹۱] «و اما کسانی که پیمان خدا را میشکنند که با ایشان بسته است و پیوندی را میگسلانند که خدا به حفظ آن دستور دادهاست و در روی زمین به فساد و تباهی میپردازند نفرین شده ایشان است و پایان بد جهان از آن آنان است». (آیه ۲۵ سوره رعد). [۹۲] «ای پیامبر، آیا شما را از زیانکارترین افراد آگاه سازم». [۹۳] او صحابی، عامر بن وائله بن عبدالله بن عمر اللیثی کنانی است و در جنگهای حضرت علی با خوارج حاضر شد. [۹۴] او عبدالله بن کواء یشکری از خوارج بود. سپس او دیدگاه علی بن ابی طالب را پذیرفت. [۹۵] امام مسلم (۸۶۷) این حدیث را روایت کرده است. [۹۶] «کفی بقوم حمقاً أو قال ضلالاً- أن یرغبوا عما جاء هم نبیّهم إلی غیر نبیهم أو کتاب إلی غیر کتابهم». [۹۷] او عبدالله بن مبارک بن واضع حنظلی تمیمی است، مولای آنها عبدالرحمن مروزی است یکی از امامان بزرگوار و حافظان اسلام متوفی ۱۸۱ ﻫ ق.او سفیان بن عیینه بن ابی عمران کنیهاش محمد کوفی مکی است از رجال مطمئن و حافظان فقیه و حجت عصر متوفی ۱۹۸ ﻫ ق در مکه. [۹۸].او سفیان بن عیینة بن ابی عمران کنیهاش محمد کوفی مکی است از رجال مطمئن و حافظان فقیه و حجت عصر متوفی ۱۹۸ ﻫ ق در مکه. [۹۹] او اوس بن عبدالله ربعی است، یعنی کنیهاش الجوزاء بصری از رجال مطمئن است، متوفی ۸۳ ﻫ ق.