فصل صورت پنجم از نقل: آنچه در نکوهش رای و نظر نکوهیده آمده است
آنچه در این فصل آمده بدون هیچ اثری [از سلف صالح] بنا شده و استناد آن به چیزی غیر از اصول آمده در کتاب و سنّت است، امّا چون جنبهی تشریعی دارد به بدعتگزاری منجر و حتّی نوعی از آن شده است و چون تمامی بدعتها، آرا و دیدگاهی هستند که بر هیچ اصلی استوار نبوده، لذا به گمراهی و ضلالت توصیف شدهاند.
در صحیح [مسلم و بخاری] از عبدالله بن عمرو بن عاص روایت شده است که از رسول خداصشنیدم که گفت:
«إِنَّ اللَّهَ لاَ يَنْزِعُ الْعِلْمَ بَعْدَ أَنْ أَعْطَاهُمُوهُ انْتِزَاعًا، وَلَكِنْ يَنْتَزِعُهُ مِنْهُمْ مَعَ قَبْضِ الْعُلَمَاءِ بِعِلْمِهِمْ، فَيَبْقَى نَاسٌ جُهَّالٌ يُسْتَفْتَوْنَ فَيُفْتُونَ بِرَأْيِهِمْ، فَيُضِلُّونَ وَيَضِلُّونَ» [۱۸۸].
«خداوند، علم را بعد از اینکه به مردم بخشیده است از قلب مردم بیرون نمیآورد بلکه علم را به وسیله از بین بردن علما برمی دارد و مردمانی جاهل و نادان که از ایشان طلب فتوا میشود و آنان نیز به رای و پندار خود فتوا میدهند و در نتیجه خود گمراه میشوند و دیگران را نیز به گمراهی خواهند کشانید».
پس وقتی اینگونه باشد نکوهش رای و پندار شخصی به بدعتها مربوط است و نکوهش آنها بدون شک میباشد.
ابن مبارک و دیگران از عوف بن مالک اشجعی روایت کردهاند که رسول خداصفرمود:
«تَفْتَرِقُ أُمَّتِي عَلَى بِضْعٍ وَسَبْعِينَ فِرْقَةً، أَعْظَمُهَا فِتْنَةً قَوْمٌ يَقِيسُونَ الدِّين بِرَأْيِهِمْ، يُحَرِّمُونَ به ما أحلَّ اللهُ ويحلون به ما حرَّم الله» [۱۸۹].
«امّت من به هفتاد و اندی فرقه تقسیم خواهند شد که بزرگترین ومهمترین آنها از لحاظ فتنه انگیزی گروهی هستند که در دین خدا با رای و نظر شخصی به قیاس و ارائه نظر میپردازند، لذا آنچه را خداوند حلال کرده است برای مردم حرام میکنند و آنچه را که خدا حرام خوانده است حلال میدانند».
ابن عبدالبر گفته است: قیاسی که در این حدیث از آن سخن گفته است قیاسی است که بر اصلی از اصول سنّت نباشد و سخن گفتن در دین بر اساس گمان و تخمین است و چون بنگری بخشی از حدیث فوق که میفرماید: «آنچه را خدا حلال کرد، حرام میگردانند و آنچه حرام است حلال میخوانند» اشاره به این دارد که واضح و روشن است که اطلاق حلال به چیزی است که در کتاب خدا و سنّت حضرت رسول، حلال خوانده شده است و حرام چیزی است که کتاب خدا و سنّت، آن را حرام خوانده باشد، لذا هرکس در این امور تجاهل ورزد و درآنچه از وی سوال شود بدون علم و دانش سخن گوید و با چنگ یازی به دیدگاه شخصی، ارائهی نظر کند به گونهای که آن نظر، او را از سنّت خارج گرداند این همان افتا و قیاس به رای است که سرانجامش گمراهی است و به گمراهی نیز خواهد کشاند و [برعکس] کسی که فروع و اجزای دانش را که برخاسته از نظر شخصی است به اصول دینی و سنّت برگرداند هیچگاه با رای شخصی [بدون در نظر گرفتن کتاب و سنّت] سخن نگفته است.
ابن مبارک در حدیثی روایت کرده است:
«إِنَّ مِنْ أَشْرَاطِ السَّاعَةِ ثَلاثَةً: إِحْدَاهُنَّ أَنْ يَلْتَمِسَ الْعِلْمَ عِنْدَ الأَصَاغِرِ» [۱۹۰].
«سه چیز از علایم رستاخیزاند یکی از آنها این است که علم از عالمانی کوچک و دون پایه کسب خواهد شد».
به ابن مبارک گفته شد: انسانهای کوچک چه کسانی هستند گفت: کسانی که با نظر شخصی خود سخن بگویند، امّا انسانهایی که از بزرگان روایت کنند کوچک حساب نخواهند شد.
ابن وهب از عمر بن خطابسروایت کرده است که گفت: اهل رای و نظر دشمن سنّت هستند، بدین معنی که ناتوان از حفظ و نگهداری احادیثاند و دشوار است که آنها روایت کنند و تحقیق نمایند، لذا به خارج کردن و برطرف کردن موانع با چنگ یازی به نظر و رای شخصی روی آوردهاند [۱۹۱].
و باز از او روایت شده است: که در دینتان از نظرپردازی و ارائه نظر شخصی بپرهیزید.
سخنون [۱۹۲]گفته است: منظور عمر این است که از بدعتها بپرهیزید. در روایتی آمده است: بپرهیزید که از صاحبان رای، آنان دشمنان سنّت هستند، ناتوان از حفظ احادیث، پس به رای و نظر خود سخن میگویند، لذا گمراه شده و دیگران را نیز گمراه خواهند کرد.
و در روایتی از ابن وهب آمده است: بدرستی که اصحاب رای دشمنان سنّتاند آنان ناتوان از حفظ احادیثاند و تحقیق و نگهداشت احادیث از ایشان خارج است و شرم دارند وقتی از ایشان سوال شود بگویند نمیدانیم، لذا با نظر پردازی خویش به مخالفت با سنّت برمیخیزند پس از ایشان بپرهیزید.
ابوبکر بن ابیداود گفته است: صاحبان رای، همان بدعتگزاران هستند.
از ابن عباس روایت شده است: هرکسی نظری ارائه کند که در کتاب خدا نباشد و سنّت حضرت رسول به آن اشاره نکرده باشد، وقتی به خدمت خدای عزوجل میرسد نخواهد دانست برچه دینی و مسلکی است [۱۹۳].
از ابن مسعود روایت شده است: قاریان و عالمان شما خواهند رفت و مردم به جای ایشان بزرگان و رؤسای نادان را انتخاب خواهند کرد و آنان نیز [دین خدا را] با مقیاسهای نظری و فکری خود خواهند سنجید.
ابن وهب و دیگران از عمر بن خطاب روایت کردهاند که فرمود:
«سنّت چیزی است که خدا و رسولش تعیین کردهاند و لغزشهای ناشی از رای و نظرشخصی را سنّت نخوانید» [۱۹۴].
از هشام بن عروه و او از پدرش روایت کرده است که گفت: «قوم بنی اسرائیل پیوسته بر صراط مستقیم بودند تا اینکه در میان ایشان فرزندان مملوکان و بزرگان پیدا شدند و آنان در امر دینی ایشان به نظر و دیدگاه شخصی روی آوردند و بنواسرائیل را به گمراهی کشاندند» [۱۹۵].
از شعبی روایت شده است: قطعا به تباهی خواهید افتاد هنگامی که راه و روش سلف را ترک گویید و از آرا و نظریات اهل رای بهره گیرید.
و از حسن روایت شده است: قطعاً آنانی که قبل از شما بودند زمانی به ورطهی نابودی افتادند که در مسیرهای متفاوت قرار گرفتند و دچار تفرقه شدند و از صراط مستقیم دین درگذشتند و راه سلف صالح را در نوشتند و دربارهی دین از نظرگاه شخصی و رای درونی [بدون درک اصول دین] سخن گفتند، لذا گمراه شدند و دیگران را نیز به گمراهی کشاندند.
از دراج بن سّمح روایت شده است که گفت: زمانی بر مردم خواهد گذشت به گونهای که فرد اسب و مرکب خود را پروار میبندد تا اینکه کاملاً سرحال و فربه میشود و بعد از آن در شهرها و کشورها خواهد گشت اما ضررمند و بینوا بر میگردد و از فردی مفتی میخواهد برای او سنّتی را باز گوید تا بدان عمل کند، امّا چیزی جز فتوا به ظنّ و گمان نخواهد یافت.
منظور از رای و اهل رای در این روایات چه کسانی هستند؟
گروهی گفتهاند: منظور از اهل رای، بدعتگزاران مخالف سنّتهای سلف هستند، امّا بدعتگزاران در اعتقاد مانند جهمیه [۱۹۶]و دیگر مذاهب فکری کلامی، زیرا بسیاری از نظریات اینان در ردّ احادیث ثابت و صحیح حضرت رسول بود و حتی پا فراتر نهاده بسیاری از آیات آشکار و مسلّم قرآن را بدون دلیل و مدرک رد کردند بدون اینکه در آنها جای انکار باشد یا تاویل برانگیز باشند [۱۹۷]همچنین اینان، رؤیت باری تعالی را [در قیامت] انکار کردهاند آن هم با چنگ یازی به اعتقادات و مسایل غیر روشن یا عذاب قبر یا میزان و صراط را نیز منکر شدهاند و احادیث وارد از حضرت رسول را در باب شفاعت و ورود بر حوض کوثر را انکار کردهاند. و مسائل بسیاری که موجب اطالهی کلام است و در کتب کلامی کامل آمده است.
گروهی گفتهاند: در واقع رایی که مذموم و ناپسند است، رای و نظری ابتداع شده است و نظایر آن که از بدعتها و شاخههای آن وجود دارد، زیرا هویت و اساس تمامی بدعتها به رای و نظر شخصی و خروج از شریعت است.
این دیدگاه از دیدگاه نخستین، روشنتر است، لذا چون آن، نوع مخصوصی از بدعتها را بدون لحاظ کردن دیگر بدعتها مدّ نظر ندارد، بلکه بیان و رویکرد آن، تمامی بدعتها را در بر خواهد گرفت. آنچه در گذشته تا قیام قیامت واقع شده یا خواهد شد. حال این بدعتگزاری در اصول دین باشد یا فروع آن فرقی نمیکند همچنانکه قاضی اسماعیل درباره آیهی:
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ فَرَّقُواْ دِينَهُمۡ وَكَانُواْ شِيَعٗا لَّسۡتَ مِنۡهُمۡ فِي شَيۡءٍ﴾[الأنعام: ۱۵۹].
«بیگمان کسانی که آیین خود را پراکنده میدارند و دسته دسته و گروه گروه میشوند، تو به هیچ وجه از آنان نیستی». گفت: بعد از آنکه گفته شد این آیه در باب خوارج نازل شده است. و گویی کسی که از تخصیص آیه به گروه و ویژهای سخن میگوید -که خدا خود بدان آگاهتر است- دربارهی مقصود و رویکرد آیه از افراد و کسان مخصوص سخن نگفته است بلکه او مثالی ذکر کرده است که آیه آن مفهوم و مصداق را در خود داشته است و آن موافق و همسو با چیزی است که در آن عصر مشهور و رایج بوده است، لذا ذکر این مثال و تخصیص آیه به قوم یا گروه مخصوص چیزی سزاوار بوده است و غیر آن، از بدعتها مسکوت مانده است و از آن سخنی به میان نیامده و اگر کسی از وی سوال میکرد آیا رویکرد این آیه عموم گروهها و افراد مخالف و خارج از سنّت را میرساند از آن سخن میگفت.
اینگونه تمامی سخنان و دیدگاههایی که گذشت که در باب طیف ویژهای از بدعتگزاران بود میتواند به حسب نیاز و ظروف، شمولیت یابد چنانکه آیات اولیهی سورهی آل عمران در بارهی داستان نصارای نجران نازل شد، امّا همین آیات چنانکه گذشت به حسب موقعیت در باب خوارج نیز صدق میکرد. موارد دیگری در تفسیر و بیان آیات ذکر میشود که میتواند به حسب موضع و مکان و نیاز آنی و به حسب لغت و کلمات آیه شمولیت یابند [و افراد و کسان مختلف را در زمانهای مختلف شامل شود].
شایسته است که دیدگاه و نظر مفسّران سلف فهم گردد، زیرا آنان از دیگران از جایگاه علمی بالاتر و شایستهتری برخوردارند و مراتب [بالایی] در فهم کتاب و سنّت دارند. برای این معنا و مفهوم، تقریر و بیانی دیگر وجود دارد:
گروهی گفتهاند: آنان کسانی هستند که ابن عبدالبر ایشان را جمهور اهل علم دانسته است. منظور از رایی و نظری که در این احادیث و روایات آمده است، سخن گفتن در باب احکام و قوانین دین با چنگ یازی به صوابدید و گمان و اشتغال به حفظ مشاکل و اغلاط است و ارجاع برخی از مسائل و کلام پیش آمده بر برخی دیگر، بدون ارجاع آنها به اصول و توجه به علل و اعتبار آن مسائل میباشد، لذا قبل از اینکه چیزی پیش آید در باب آن اظهار نظر گردیده و قبل از اینکه مسئله حادث گردد به آن پرداخته شده است. و نیز قبل از آنکه ظنّ قوی در باب مسئله به وجود بیاید در مورد آن صحبت و ارائه نظر کردهاند.
گفتهاند: زیرا پرداختن به چنین مواردی و فرو رفتن در آنها باعث مهمل گذاشتن سنّتها و انگیزش نادانی است و ترک درنگ و تعمّق در آنچه از کتاب خدا آمده و توجه به آن لازم است. اینان به پارهای از موارد احتجاج ورزیدهاند از آن جمله: حضرت عمرسگفت: نهی از مسائل غلط و معمّا گونه و پرسشهای زیاده از حد وارد شده است و اینکه بسیاری از سلف به جز سوالاتی که مصادیق آن پیش آمده بود پاسخ نمیدادند. این دیدگاه با آنچه قبلا آمد عناد و تضادی ندارد، زیرا کسی که چنین دیدگاهی را مطرح میکند، مجموع رای و اهل رای ناپسند داشته است،گرچه نامفهوم باشد، چون زیاده پردازی به این مسائل، وسیلهای است برای افتادن در آرا و نظریات ناپسند و مذموم از نظرگاه شرع و این باعث میشود که به سنّتها پرداخته نشود به خاطر توجّه رای و چون این گونه باشد با آنچه قبلا آمده یکی خواهند شد، زیرا یکی از رسوم قانونگذاری شرع این است وقتی از چیزی نهی کرد و بر آن سخگیری نمود، آنچه را پیرامون و در ارتباط با آن است منع میکند و حول اسباب و محلهای نزدیک به آن حرام خواهد گشت.
و حدیث حضرت رسولصمویّد این معناست که فرمود:
«الْحَلالُ بَيِّنٌ وَالْحَرَامُ بَيِّنٌ وَبَيْنَهُمَا أمور مُشْتَبِهَاتٌ» [۱۹۸].
«حلال روشن است و حرام نیز روشن است، در حدّ فاصل این دو اموری شبهه برانگیز است».
اینگونه و بر همین اساس در شرع، اصلی به نام سدّ ذرایع وارد شده که چیزی مانند منع جایز است، زیرا آن سد ذرایع در آخر به غیر جائز خواهد انجامید و به خاطر بزرگی و مهم بودن مفسدهای ممنوع، حصار سخت گیری و ممنوعیت به اسباب و مقدمات آن مفسده نیز کشیده شده و اساب و مقدمات حصول به مفسدهای نیز حرام و منع خواهد بود.
از آنچه گذشت، بزرگی و مهم بودن فساد ناشی از بدعت گزاری برایت روشن خواهد شد، زیرا پلکیدن و رفتن حول مکانی ممنوعه، کم کم گسترش یافته و بیم افتادن در آن میرود. و بر همین اساس است که عدّهای از علما از سخن گفتن به قیاس ـ اگرچه بر یک طریقه و روش باشد- بیزاری جسته و فتوا در باب مسالهای قبل از پیدایش و نزول آن منع کردهاند، اینان برای استدلال خود به حدیثی از حضرت رسول چنگ یازیدهاند که میفرماید:
«لا تَعْجَلُوا بِالْبَلِيَّةِ قَبْلَ نُزُولِهَا، وَقَارِبُوا وَسَدِّدُوا، فَإِنْ عَجِلْتُمْ بِهَا قَبْلَ نُزُولِهَا، فَإِنَّهُا سَيَسِيلُ بِكُمُ السَّيْلُ هَهُنَا وَهَهُنَا» [۱۹۹].
در مورد پیش آمدها و حوادث شتاب نورزید، زیرا اگر اینگونه کنید راه و صراط مستقیم دگرگون و آشفته خواهد شد».
و باز به صورت صحیح آمده که ایشان از کثرت سوال و پرسش نهی فرمودند.
و فرمود:
«إِنَّ اللَّهَﻷفَرَضَ فَرَائِضَ فَلاَ تُضَيِّعُوهَا وَحَرَّمَ حُرُمَاتٍ فَلاَ تَنْتَهِكُوهَا وَحَدَّ حُدُودًا فَلاَ تَعْتَدُوهَا وَسَكَتَ عَنْ أَشْيَاءَ مِنْ غَيْرِ نِسْيَانٍ فَلاَ تَبْحَثُوا عَنْهَا» [۲۰۰].
«بدرستی که خداوند واجباتی را بر شما واجب کرد پس آنها را مهمل نگذارید و از چیزهایی نهی فرمود پس حرمت آنها را نشکنید و حدودی را مشخص کرد، لذا بر آنها تجاوز نورزید و باز خداوند از اموری به خاطر رحم نه فراموشی در گذشت و عفو فرمود، پس در باب آنها به بحث و جستجو نپردازید».
مردی نزد سعید بن مسیب آمد و در باب مسالهای از وی سوال کرد، سپس نظر شخصی وی را جویا شد و سعید پاسخش را گفت. مرد آن پاسخ و دیدگاه شخصی سعید بن مسیب را درباره آن مساله نوشت. یکی از اهل مجلس پرسید ای ابا سعید آیا ما هم رای شخصی شما را بنویسیم سعید به آن مرد سوال کننده گفت: آن ورقه را به من بده! وی بعد از گرفتن آن، ورقه را پاره کرد.
از قائم بن محمّد در باره چیزی سوال شد، او پاسخ داد و آن مرد رفت وقتی کمی دور شد. قاسم بن محمد او را صدا زد و گفت: نگو که قاسم آنچه را گفته است حق پنداشت، بلکه وقتی نیاز یافتی به آن عمل کن.
مالک بن انس گفت: رسول خدا فوت کرد، و کار دین و سنّت به پایان رسید و دین کامل شد، پس شایسته آن است از سنّت و احادیث حضرت رسول پیروی کنیم نه از رای و نظر شخصی، زیرا هرگاه از آرای شخصی پیروی کنی فردی دیگر خواهد آمد که در رای و نظر از تو بالاتر است و تو هر وقت کسی آمد و بر تو پیروز شد از او پیروی خواهی کرد لذا خواهی دید که امر پایان نایافتنی است.
ثابت شده است که امام مالک بسیار با رای و نظر شخصی سخن میگفت اما چه بسیار بعد از اینکه با رای و سخن خود نظر میگفت این آیه را قرائت میکرد:
﴿إِن نَّظُنُّ إِلَّا ظَنّٗا وَمَا نَحۡنُ بِمُسۡتَيۡقِنِينَ﴾[الجاثیة: ۳۲].
«ما تنها گمانی داریم و به هیچ وجه یقین و باور نداریم». و به خاطر بیم بر کسانی که در رای و نظر به تعمق میپردازند پیوسته ایشان کسانی را نکوهش میکرد که در آن زیاده روی و افراط میکنند و او چه بسا اهل عراق را به خاطر تصرفاتشان در احکام سرزنش مینمود و بر آنان میتاخت. از وی در این باره چیزهایی نقل شده است که کمترین آن این است: استحسان: یک نوزدهم، علم است و کسی در قیاس و غور و تعمق به آن نخواهد رسید جز اینکه با پیروی از آن از سنّت دور میافتد.
سخنان و روایاتی که قبلا از مالک نقل شد مخصوصاً در باب نظر پردازی عقیدتی نیست بلکه سخت گیریهایی است در باب رای، گرچه بر اصولی جاری باشند و این به خاطر بر حذر داشتن از افتادن در رایی و نظر است که بر هیچ یک از اصول [سنّت] بنا نشده باشد.
از ابن عبدالبر در این باب سخنان فراوانی نقل شده است که ما آوردن آنها را مناسب نمیبینیم.
از آنچه گذشت نتیجه میگیریم رای و نظری که نکوهیده است آن میباشد که بر نادانی بنا شده یا با پیروی از هوا و هوس است و به یک اصل شرعی ارجاع نشود. اسباب و وسایطی برای نایل آمدن به آن رای نکوهیده موجود باشد و اگر آن رای و نظر در ذات و اصل خود پسندیده باشد آن هنگام پرداختن بسیار به آن و روی گردانی از توجّه به اصول آن پسندیده است چون خود آن نیز به یک اصل شرعی برخواهدگشت:
اول: آنچه که تحت تعریف بدعت داخل میشود دلایلی بر نکوهش آن ذکر میگردد.
دوم: آنچه که خارج از تعریف بدعت است، هیچ گاه بدعت به شمار نخواهد آمد.
[۱۸۸] منابع روایتی این حدیث قبلا آمده است. [۱۸۹] منابع روایتی این حدیث قبلا آمده است. [۱۹۰] نوع حدیث صحیح: ابن مبارک در الزهد (۶۱) و به شیوهای دیگر طبرانی در الـمعجم الکبیر (۲۲/۳۶۱) آن را روایت کرده است. و آلبانی در صحیح الجامع (۲۲۰۷) این حدیث را صحیح دانسته است. [۱۹۱] لالکائی در شرح أصول الاعتقاد (۲۰۱) و ابن عبدالبر در جامع بیان العلم وفضله (۲۰۰۴) و ابو اسماعیل انصاری در احادیث فی ذم الکلام وأهله (۲۹۵-۲۶۰) از طریق عمر این حدیث را روایت کردهاند. [۱۹۲] او سخنون بن سعید تنوخی است، اهل آفریقا از فقها و یاران امام مالک و همو کسی است که مذهب ورای امام مالک را در مراکش ترویج داد. [۱۹۳] دارمی در سنن خود (/۱/۶۹) و ابو اسماعیل انصاری در ذم الکلام (۱۲۷۲) این روایت را آوردهاند. [۱۹۴] ابن عبدالبر در جامع البیان العلم وفضله (۲۰۱۴) این روایت را آورده است. [۱۹۵] ابن عبدالبر در جامع البیان العلم وفضله (۲۰۱۵) این روایت را آورده است. [۱۹۶] جهمیه، طرفدارن جهم بن صفوان محرزی سمرقندی هستند، او رئیس فرقهی جهمیه است و چندی از شاگردان جعد بندرهم بودند او بر امویان خروج کرد و در مرو کشته شد (۱۲۸ﻫ) از گمراهیهای او نفی صفات خدا، و اعتقاد به جبر، و عقیده به فنای بهشت و دوزخ است. (مترجم). [۱۹۷] یکی ازعقاید تاویلی اینان تاویل نظر به انتظار در آیه: ﴿وُجُوهٞ يَوۡمَئِذٖ نَّاضِرَةٌ ٢٢ إِلَىٰ رَبِّهَا نَاظِرَةٞ ٢٣﴾[القیامة: ۲۲-۲۳]. است در حالی که آیات مسلم قرآن مبین این معناست که منظور از نظر در این آیه، نگاه با چشم سر است. در این عقیده، جهمیه، معتزله و خوارج و امامیه و مرجئه مشترکند. (مترجم). [۱۹۸] حدیث متفق علیه: روایت از بخاری (۱۵۲ و مسلم ۱۵۹۹). [۱۹۹] طبرانی در الکبیر (۲۰/۱۶۷) این حدیث را روایت کرده است. [۲۰۰] نوع حدیث حسن: دارقطنی در السنن خود (۴/۱۸۳و۱۸۴) این حدیث را روایت کرده است و بنگرید به شرح طحاویه (۱/۳۳۸).