الاعتصام در شناخت بدعت و سنت - جلد اول

فهرست کتاب

مقدمه

مقدمه

هر فرد و گروهی که از سنت خارج شده و ادعای داخل بودن در سنت و سنی بودن دارند، حتماً به زور با ادله‏ی سنت بر مسائل خاص خودشان استدلال می‌کنند و گرنه دور انداختن این ادله، دعوایشان را تکذیب می‌کند.

بلکه هر بدعت‌گذاری از این امت، ادعا می‌کند که تنها خودش اهل سنت است و دیگر فرقه‌ها و گروه‌ها اهل سنت نیستند، پس نمی‌تواند به موارد شبهه‌ی سنت استناد کند و اگر به آن استناد کرد، باید به منبع و مستند اهل سنت که به کلام عرب و کلیات و مقاصد شریعت، شناخت و آگاهی دارند، استدلال کند چنان که سلف صالح این کار را می‌کردند.

البته اینان - همان‌طور که بعداً روشن می‌شود به طور مطلق به درجه‏ی کسانی که در سنت تحقق و تفحص و تدبر نموده، نرسیده‌اند. که این امر یا به خاطر عدم تسلط در شناخت کلام عرب و علم به مقاصد کلام عرب، یا به خاطر عدم تسلط در علم به قواعد اصولی که احکام شرعی براساس آنها استنباط می‌شود، و یا به خاطر هر دو دلیل با هم می‌باشد. پس به طریق اولی به خاطر دو دلیل مذکور مرجع و منبع ادله‏ی آنان مخالف مرجع و منبع محققان متقدم‌شان می‌باشد.

وقتی این معلوم شد، باید این منابع و مصادر را آورد تا از آن حذر و پرهیز شود.

خداوند سبحان می‌فرماید: ﴿فَأَمَّا ٱلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمۡ زَيۡغٞ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَٰبَهَ مِنۡهُ ٱبۡتِغَآءَ ٱلۡفِتۡنَةِ وَٱبۡتِغَآءَ تَأۡوِيلِهِۦ[آل‌عمران: ۷]. «امّا کسانی که در دل‌هایشان کژی است (و گریز از حق، زوایای وجودشان را فرا گرفته است) برای فتنه‌انگیزی و تأویل (نادرست) به دنبال متشابهات می‌افتند. در حالی که تأویل (درست) آنها را جز خدا و کسانی نمی‌دانند که راسخان (و ثابت‌قدمان) در دانش هستند». این آیه شامل دو دسته‌ای است که در اصل حرکت بر راه درست هستند یا بر راه خطا.

دسته‏ی اول- کسانی که در دانش ریشه دارند. اینان ثابت قدمان در علم شریعت هستند. از آنجا که این امر دشوار است مگر برای کسی که هم در کلام عرب و علم به مقاصد آن تسلط دارد و هم در علم به قواعد اصولی که براساس آن احکام شرعی استنباط می‌شود، از این رو راهی برای معرفت و شناخت به این دو امر با هم به تناسب آنچه که توان انسانی به او می‌دهد، نیست. وقتی چنین است به او راسخ بودن و ریشه‌دار بودن در دانش گفته می‌شود. مقتضای آیه، مدح و ستایش اوست. بنابراین او اهلیت هدایت و استنباط احکام شرعی را دارد.

وقتی کژدلان به پیروی از متشابه اختصاص یافته‌اند، این تخصیص نشان می‌دهد که کسانی که در دانش ریشه دارند از متشابه پیروی نمی‌نمایند. بنابراین، آنان فقط از محکم که اساس قرآن و اکثر آیات قرآنی است، پیروی می‌کنند.

پس هر دلیل خاصّ یا عامی که اکثر ادله‏ی شریعت آن را تأیید کند، دلیل صحیح و غیر آن، دلیل فاسد و نادرست است، چون میان دلیل درست و نادرست، واسطه‌ای نیست که به آن استناد شود، چون اگر واسطه‌ای می‌بود، قطعاً آیه بدان تصریح می‌کرد.

به علاوه، از آنجا که کژدلان به پیروی از آیات متشابه اختصاص یافته‌اند و راسخین در علم بدان توصیف نشده‌اند، این امر نشان می‌دهد که راسخین در علم به دنبال تأویل آیات متشابه نیستند. یعنی به دنبال معنای آیات متشابه نیستند تا به خاطر فتنه‌جویی بر مقتضای هواهای نفسانی‌شان به آن حکم کنند. اگر راسخان در علم آیات متشابه را تأویل کنند با ارجاع آنها به آیات محکم این کار را می‌کنند، اگر حمل متشابه بر محکم به مقتضای قواعد و ضوابط شرعی امکان پذیر بود، در این صورت، آن متشابه اضافی است نه حقیقی، و در آیه‏ی مذکور به محکم بودن آیات متشابه به نسبت کسانی که در دانش ریشه دارند، تصریح نشده است. پس از نظر ایشان نیز باید به آیات محکمی که اساس قرآن‌اند، مراجعه کرد و آیات متشابه را به آن برگرداند.

و اگر آیات متشابه را تأویل نکردند، برا این اساس است که این آیات، متشابه حقیقی‌اند در نتیجه در مقابل آن سر تسلیم را در پیشگاه خدا فرود می‌آورند و می‌گویند: ﴿ءَامَنَّا بِهِۦ كُلّٞ مِّنۡ عِندِ رَبِّنَا[آل‌عمران: ۷]. «ما به همه آنها ایمان داریم (و در پرتو دانش می‌دانیم که محکمات و متشابهات) همه از سوی خدای ما است». اینان همان صاحبان خرد می‌باشند.

همچنین آیه‏ی مذکور راجع به کژدلان و منحرفان اظهار داشته که اینان به خاطر فتنه‌جویی از آیات متشابه پیروی می‌کنند. بنابراین، در ادله‏ی شرعی همچون فرد بابصیرت و هوشمند نمی‌نگرند تا هوای نفسانی‌اش تحت حکم ادله‏ی شرعی باشد بلکه همچون کسی که مطابق هوای خویش حکم می‌کند در آن می‌نگرد سپس دلیلی را برای تأیید آن می‌آورد ولی آیه‏ی فوق چنین کاری را درباره‏ی راسخین در علم نیاورده است. بنابراین کسانی که از آیات متشابه پیروی می‌کنند، درست ضدّ کسانی‌اند که از آیات محکم پیروی می‌نمایند به گونه‌ای که این دسته در آیات متشابه دست نگه می‌دارند و جز تسلیم، حکمی را درباره‌شان صادر نمی‌کنند. این کار، مخصوص کسانی است که از ادله‏ی شرعی به دنبال حق‌اند و کسانی که در ادله‏ی شرعی به دنبال چیزی هستند که هوای نفسانی‌اش را تأیید نماید، مشمول آن قرار نمی‌گیرد.

دسته‌ی دوّم- کسانی که در دانش ریشه ندارند. اینان کژدلان و منحرفان هستند. در آیه‏ی مذکور، دو وصف برای این دسته ثابت شده است:

۱- از طریق نص آیه، وصف انحراف و کژدلی برایش ثابت شده است، آنجا که خداوند می‌فرماید: ﴿فَأَمَّا ٱلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمۡ زَيۡغٞ[آل‌عمران: ۷]. «امّا کسانی که در دل‌هایشان کژی است». زیغ هم به معنای انحراف از راه راست می‌باشد. و این مذمت و نکوهش آنان است.

۲- از طریق مفهومی که از تقسیم دو دسته از انسان‌ها در برخورد با آیات متشابه و محکم به دست می‌آید و آن هم عدم رسوخ و ریشه دار نبودن در دانش است. در واقع هر کسی که ریشه در دانش از او نفی شده باشد، به‌سوی جهل و نادانی روی می‌آورد و از این طریق، انحراف و کژدلی برایش حاصل می‌شود، زیرا کسی که در راه استنباط و به کارگیری ادله‏ی شرعی، برخی ابهامات و جهالت‌ها برایش باقی مانده باشد، جایز نیست که دیگر پیش رود و از ادله‏ی محکم و متشابه پیروی نماید.

اگر فرض کنیم که چنین کسی از ادله‏ی محکم پیروی می‌کند، پیروی از آن، برای حکم‌اش فایده‌ای ندارد و نمی‌تواند حکم مورد نظر او را اثبات نماید، چون ممکن است به گونه‌ای از ادله ‏ی محکم پیروی نموده باشد که بطلان یا متشابه بودن آن واضح باشد. پس گمانت چیست اگر از خود ادله‏ی متشابه پیروی کند؟! به علاوه پیروی او از ادله‏ی متشابه -در صورتی که به خاطر روشن شدن حق باشد نه به منظور فتنه جویی- در هر حال، مقصود و هدف مورد نظر او با آن حاصل نمی‌شود. حالا اگر از ادله‏ی متشابه به قصد فتنه جویی پیروی کند، وضع چگونه باید باشد؟!.

ادله‏ی محکم در صورتی که به قصد فتنه جویی مورد پیروی قرار بگیرد، چنین وضعی را دارد. بسیاری از جاهلان و نادانان می‌بینی که برای اثبات نظرشان به ادله‌ای فاسد و ادله‌ای صحیح استدلال و استناد می‌کنند و تنها به تأمل و تفکر و اندیشیدن در برخی ادله اکتفا می‌کنند و در دیگر ادله‏ی اصولی یا فروعیِ که نظرش را تأیید می‌کند یا مخالف آن است، تأمل و تفکر نمی‌نمایند. و بسیاری از کسانی که ادعای علم و دانش را دارند، این موضع‌گیری را اتحاذ می‌کنند و چه بسا به مقتضای آن فتوا دهند و مطابق آن عمل نمایند اگر در این کار، هدفی داشته باشند.

کسانی را می‌شناسم که هدف خاصی داشته‌اند و فتوا داده‌اند که جایز است امام همه‏ی غنایم به سربازان ببخشد و این رأی شخصی است و براساس طریق شریعت نیست. چون از برخی عالمان اسلامی نقل شده که بخشیدن همه‏ی غنایم را به سربازان جایز می‌دانند و سپس این رأی را – چون مالک مذهبی بودند- به امام مالک نسبت داده‌اند، آنجا که در روایتی که از او نقل شده، می‌گوید: «وما نفل الإمام فهو جائز». «آنچه امام ببخشد، جایز است». این افراد، این عبارت را به عنوان نصّ برای بخشیدن همه‏ی غنایم به لشکر از جانب امام گرفته‌اند و به این روایت توجه نکرده‌اند که سریه، بخشی از لشکر اسلام هستند که داخل سرزمین دشمن قرار دارند و با دشمن می‌جنگند سپس به لشکر باز می‌گردند نه اینکه سریه خود لشکر باشد و نیز به این نکته توجه نکرده‌اند که بخشیدن از نظر مالک، فقط از یک پنجم می‌باشد. تا آنجا که می‌دانم در این زمینه خلاف این رأی را از مالک و هیچ یک از اصحاب او به سراغ ندارم. پس هر چه امام از یک پنجم ببخشد، جایز است، چون این کار بر اجتهاد حمل می‌شود.

قضیه برای همیشه در هر موضوعی صادق است که در آن ابتدا از هوای نفس پیروی می‌شود و سپس دلیل و مستندی از سخنان دانشمندان یا از ادله‏ی شریعت و از کلام عرب برای همیشه به خاطر گستردگی و انعطاف پذیری آن که معانی و صورت‌های زیادی در آن محتمل است، برایش پیدا می‌کنند. ولی راسخان در علم، منظور از آن را از آغازش یا پایانش یا مفهومش یا سیاق و قرائن‌اش می‌دانند. پس کسی که از اول تا آخر ادله‏ی شرعی را معیار کارش قرار نمی‌دهد و برای آن اعتبار قائل نیست و فقط آنچه را که بر این ادله بنا می‌شود، معتبر می‌داند، در فهم‌اش دچار خطا و انحراف می‌شود. این کار کسانی است که ادله را در لابلای الفاظ و عبارات شرعی می‌گیرند و به همه‏ی ادله توجه نمی‌کنند و آنها را با هم مقایسه نمی‌نمایند. خوب معلوم است که احتمال دارد، دچار خطا و انحراف شوند. این شأن کسانی نیست که در دانش ریشه دارند بلکه فقط شأن کسانی است که به دنبال مقام و موقعیت هستند و به دنبال دلیلی برای ادعای خویش هستند.

در آیه‏ی مذکور این نتیجه به دست آمد که انسان کژدل و منحرف هیچ‌گاه طریقه و موضع‌گیری انسانی که در دانش ریشه دارد، اتخاذ نمی‌کند و فردی که در دانش ریشه دارد، تحت هیچ شرایطی در هدف و نیت‌اش انحراف و کژی وجود ندارد.