الاعتصام در شناخت بدعت و سنت - جلد اول

فهرست کتاب

فصل

فصل

وقتی این مطلب ثابت شد آن وقت شروع به کاری به قصد التزام و پایبندی به آن، اگر به طور معمولی در صورت ادامه دادن به آن، چیزهایی را به وجود آورد که نباید به وجود آید، در این صورت نباید این نوع التزام ادامه داد، چون از اول مکروه بوده و منجر به چیزهایی می‏شود که همه‏شان مورد نهی قرار گرفته‏اند:

اوّل- خدا و پیامبرصدر این دین، آسان‏گیری و سهل‏گیری را برای انسان به ارمغان آورده‏اند و این فردی که خود را پایبند کاری می‏کند که آثار خوبی به دنبال ندارد، مانند کسی است که هدیه‌ی خدا و پیامبرصرا قبول نکند و این مثل ردّ کردن هدیه به هدیه دهنده است. این کار در شأن برده با آقایش نیست، پس چگونه در شأن بنده با پروردگارش است؟

دوّم- ترس کوتاهی یا ناتوانی از انجام کارهایی که در شریعت اسلام، مهم‏تر و مؤکدترند و در اولویت قرار دارند.

پیامبرصبه نقل از داود÷می‏فرماید: «إنه كَانَ يَصُومُ يَوْمًا وَيُفْطِرُ يَوْمًا وَلاَ يَفِرُّ إِذَا لاَقَى» [۳۷۸]. «او یک روز، روزه می‏گرفت ویک روز افطار می‏کرد و هنگام رویارویی با دشمن فرار نمی‏کرد». آن حضرت این نکته را خاطرنشان ساخته که روزه گرفتن داود، او را از رویارویی با دشمن ناتوان نکرده تا فرار کند یا جهاد را ترک نماید.

به عبدالله بن مسعودسگفته شد: تو کم روزه می‏گیری. گفت: «روزه گرفتن مرا از قرائت قرآن باز می‏دارد و من قرائت قرآن را بیشتر دوست دارم».

به همین خاطر امام مالک احیای تمام مدت شب را مکروه دانسته و گوید: «شاید او وقتی صبح کند، درمانده و ناتوان شود و در رسول خداصسرمشق خوبی وجود دارد». سپس گفت: «این کار مادام که به نماز صبح لطمه‏ای وارد نکند، اشکالی ندارد».

راجع به روزه‏ی روز عرفه آمده که گناه دو سال را پاک می‏کند. [۳۷۹]سپس روزه نگرفتن آن برای حاجیان بهتر است، چون در این صورت توان و نیروی ایستادن در صحرای عرفات و دعا کردن را دارند. ابن وهب در این زمینه روایتی را نقل کرده است.

در حدیث آمده است: «إِنَّ لأَهْلِكَ عَلَيْكَ حَقًّا ولزورك عَلَيْكَ حَقًّا وَلِنَفْسِكَ عَلَيْكَ حَقًّا» [۳۸۰]. «همانا خانواده‏ات بر تو حقی دارد، شکم‏ات بر تو حقی دارد و نفس‏ات بر تو حقی دارد». پس هرگاه کسی خود را وقف عبادتی بکند، که در اصل بر او واجب نیست، چه بسا این کار در این حقوق خللی وارد کند.

از ابوجُحَیفهسروایت است که گوید: رسول خداصمیان سلمان و ابودرداء پیمان اخوت بست. سلمان به دیدن ابودرداء آمد، دید که مادر درداء خودآرایی را کنار نهاده و ظاهری نامرتب دارد. سلمان گفت: چرا این چنین هستی؟ گفت: برادرت، ابودرداء، هیچ نیازی در این دنیا ندارد. ابوجُحَیفه گوید: وقتی ابودرداء آمد، سلمان غذا را برایش آورد و گفت: بخور. ابودرداء گفت: من روزه‏ام. سلمان گفت: تا تو نخوری لب به غذا نمی‏زنم. راوی گوید: پس ابودرداء غذا خورد. وقتی شب آمد، ابودرداء رفت تا نماز شب بخواند. سلمان به او گفت: بخواب. او هم خوابید. سپس رفت تا نماز شب بخواند. دوباره سلمان به او گفت: بخواب. او هم خوابید. موقع صبح سلمان به او گفت: حالا برخیز. هر دو بلند شدند و نماز صبح خواندند. آنگاه سلمان گفت: همانا نفس‏ات بر تو حقی دارد و پروردگارت بر تو حقی دارد، و میهمان‏ات بر تو حقی دارد و زن و فرزندانت بر تو حقی دارند. به هر صاحب حقی، حقش را بده. آن دو پیش پیامبرصآمدند و جریان را برایش بازگو کردند. آن حضرت فرمود: «صدق سلمان» [۳۸۱]. «سلمان راست گفته است».

ترمذی گوید: این حدیث، صحیح است.

این حدیث، موارد زیر را گوشزد نموده و انسان را متوجه آن ساخته است:

- حق همسر، از قبیل نزدیکی با او و اظهار محبت به او و آنچه که به اینها مربوط است.

- حق میهمان، از راه خدمت و خوش رفتاری با او و خوردن غذا با او و امثال آن.

- حق فرزند، که تربیت و پرورش آنان از راه کسب‏ روزی و خدمت به آنان می‏باشد.

- حق نفس، از راه وارد نکردن مشقت و سختی به آن.

- حق پروردگار، به وسیله‏ی انجام دادن وظایف و تکالیف دیگر، اعم از فرایض و سنت‏های مهم‏تر و مؤکدتر از آن. واجب است که به هر صاحب حقی حق‏اش داده شود.

هرگاه انسان خود را ملتزم یک یا دو یا سه کار از کارهای مندوب نمود، این التزام او را از انجام دادن کارهای دیگر یا کامل کردن آنها به صورت واقعی خود باز می‏دارد در نتیجه مورد سرزنش قرار می‏گیرد.

سوّم- ترس ناخوش داشتن نفس از آن عملی که انسان خود را بدان ملتزم نموده است، چون او در صورت التزام و پایبندی به یک کار، مثل آن است که ادامه دادن آن، مشقت و سختی به بار آورد. پس با به وجود آوردن مشقت و سختی، زمانی که وقت عمل نزدیک می‌شود، نفس از آن بدش می‏آید، و دوست دارد که ای کاش آن را انجام نمی‏داد یا آرزو می‏کند ای کاش بدان ملتزم نمی‏شد.

روایت عایشهلاز پیامبرصبه این مطلب اشاره می‏کند آنجا که می‏فرماید: «إِنَّ هَذَا الدِّينَ مَتِينٌ فَأَوْغِلْ فِيهِ بِرِفْقٍ، وَلاَ تُبَغِّضْ إِلَى نَفْسِكَ عِبَادَةَ اللَّهِ، فَإِنَّ الْمُنْبَتَّ لاَ أَرْضًا قَطَعَ، وَلاَ ظَهْرًا أَبْقَى» [۳۸۲]. «این دین، استوار است، پس به آرامی و نرمی در آن نفوذ کنید و پرستش خدا را در نظر نفس‏تان منفور نکنید، چون کسی که در راه می‏ماند و بریده می‏شود دیگر نمی‏تواند به راهش ادامه دهد و سواری‏اش هم توان ادامه‏ی راه را ندارد».

در اینجا کسی که به سختی و درشتی در مسیر دین حرکت می‏کند، به کسی تشبیه شده که در قسمتی از راه می‏ماند و بریده می‏شود و سواری‏اش را تند می‏راند و آن را خسته می‏کند تا اینکه سواری‏اش می‏ایستد و قادر به ادامه‏ی راه نیست. اگر این فرد به آرامی سواری‏اش را می‏راند، به مقصد می‏رسید.

انسان نیز چنین است. عمرش مسافت و مقصدش، مرگ و سواری‏اش خودش است. پس همان‌طور که از انسان خواسته می‏شود سواری‏اش را آرام براند و با آن به نرمی رفتار کند تا او را به مقصدش برساند، به همین صورت از انسان خواسته می‏شود که نسبت به خودش به نرمی و آرامی رفتار کند تا طی مسافت عمر با انجام تکالیف دینی بر نفس‏اش آسان باشد. در حدیث مذکور از کاری که سبب می‏شود عبارت خدا برای نفس منفور باشد، نهی شده است و هر چه شریعت اسلام از آن نهی کند، کار خوبی نیست.

طبری از طریق روایت ابن عباسبروایت کرده است: وقتی آیات:

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ إِنَّآ أَرۡسَلۡنَٰكَ شَٰهِدٗا وَمُبَشِّرٗا وَنَذِيرٗا ٤٥ وَدَاعِيًا إِلَى ٱللَّهِ بِإِذۡنِهِۦ وَسِرَاجٗا مُّنِيرٗا ٤٦[الأحزاب: ۴۵-۴۶]. «ای پیغمبر! ما تو را به عنوان گواه و مژده‌رسان و بیم‌دهنده فرستادیم. و به عنوان دعوت کننده به سوی خدا طبق فرمان الله، و به عنوان چراغ تابان». نازل شد، رسول خداصعلی و معاذ را صدا زد و فرمود: بروید و دیگران را مژده دهید و بر آنان آسان گیرید و سخت مگیرید، چون این آیات بر من نازل شد: ‌﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ إِنَّآ أَرۡسَلۡنَٰكَ شَٰهِدٗا وَمُبَشِّرٗا وَنَذِيرٗا ٤٥ وَدَاعِيًا إِلَى ٱللَّهِ بِإِذۡنِهِۦ وَسِرَاجٗا مُّنِيرٗا ٤٦[الأحزاب: ۴۵-۴۶]. «ای پیغمبر! ما تو را به عنوان گواه و مژده‌رسان و بیم‌دهنده فرستادیم. و به عنوان دعوت کننده به‌سوی خدا طبق فرمان الله، و به عنوان چراغ تابان».

مسلم از سعید بن ابی برده از پدرش او هم از پدربزرگش روایت کرده است که پیامبرصاو و معاذ را به یمن فرستاد و فرمود: «بَشِّرا ولا تُنَفِّرا، ولا تُعسِّرا، وتطاوعا، ولا تختلفا» [۳۸۳]. «(دیگران را) مژده دهید و آنان را منفور نکنید (و از خود مرانید) و سخت‌گیری نکنید و فرمانبردار هم باشید و باهم اختلاف نکنید».

نیز از او روایت است که پیامبرصوقتی یکی از یارانش را برای ماموریتی می‏فرستاد، می‏فرمود: «بَشِّرا ولا تُنَفِّرا، ولا تُعسِّرا» [۳۸۴]. «(مردم را) مژده دهید و آنان را منفور نکنید (و از خود مرانید) و آسان بگیرید و سخت مگیرید».

این حدیث نهی از سخت‏گیری‏ای است که ایجاد مشقت و سختی در عبادت، نوعی از آن است.

در تفسیر طبری از جابر بن عبدالله روایت شده که گوید: پیامبرصاز کنار مردی گذشت که در مکه روی سنگی نماز می‏خواند. آن حضرت به محله‏ای در مکه آمد و کمی ماند، سپس رفت. دید که آن مرد هنوز بر آن حالت قبلی نماز می‏خواند. ایشان فرمودند: «يَا أَيُّهَا النَّاسُ عَلَيْكُمْ بِالْقَصْدِ. ثَلاَثًا فَإِنَّ اللَّهَ لاَ يَمَلُّ حَتَّى تَمَلُّوا» [۳۸۵]. «ای مردم! میانه‏رو باشید -سه بار این جمله را تکرار کرد- چون خداوند هیچ‌گاه خسته نمی‏شود تا اینکه شما خسته شوید».

از بُریده اسلمی روایت است که پیامبرصمردی را دید که نماز می‏خواند. فرمود: «من هذا؟» «این مرد کیست؟» گفتم: این فلانی است. از عبادت و نمازش سخن به میان آوردم. آن حضرت فرمودند: «إِنَّ خَيْرَ دِينِكُمْ أَيْسَرُهُ» [۳۸۶]. «همانا بهترین عبادت‏تان، آسان‏ترین‏اش می‏باشد».

این حدیث نشان دهنده‏ی عدم رضایت پیامبرصاز آن حالت است، چون این حالت ترس ناخوش داشتن از یک کار است و ناخوش داشتن یک کار، به احتمال قوی باعث ترک آن می‏شود که این کار برای کسی که خود را به عملی ملزم نموده که منجر به شکستن پیمان می‏شود، مکروه است. این مورد چهارم بود.

در وجه سوّم، دلایلی آورده شد که بر آن دلالت می‏کند، چون حدیث: «فَإِنَّ الْمُنْبَتَّ لاَ أَرْضًا قَطَعَ، وَلاَ ظَهْرًا أَبْقَى» [۳۸۷]. و حدیث: «ولا تبغضوا إلى أنفسكم عبادة الله» [۳۸۸]و [۳۸۹]. این مطلب را می‏رسانند که تنفر از یک کار و بد آمدن از آن، به احتمال قوی باعث بریده شدن از آن کار می‏شود. به همین خاطر پیامبرصآن را به کسی تشبیه کرد که در راه می‏ماند و از طی مسافت راه بریده می‏شود. آیه‏ی: ﴿فَمَا رَعَوۡهَا حَقَّ رِعَايَتِهَا[الحدید: ۲۷]. بنا به تفسیر مذکور، بر این مطلب دلالت دارد.

پنجم- ترس از دچار شدن غلو و زیاده‏روی در دین، چون غلو، مبالغه و زیاده‏روی در یک کار و تجاوز از حد آن تا محدوده‏ی اسراف و زیاده‏روی می‌باشد. احادیث قبلی بر آن دلالت دارند، آنجا که می‏فرماید: «يَا أَيُّهَا النَّاسُ عَلَيْكُمْ بِالْقَصْدِ...» [۳۹۰]. «ای مردم! بر شماست که میانه‏رو باشید...».

خداوندنیز می‏فرماید: ﴿قُلۡ يَٰٓأَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ لَا تَغۡلُواْ فِي دِينِكُمۡ[المائدة: ۷۷].

از ابن عباسبروایت است که گوید: رسول خداصصبح عقبه به من گفت: «الْقُطْ لِي حَصَيَاتٍ مِنْ حَصَى الْخَذْفِ». «چند تا از سنگریزه‏های پرتاب شده را برایم بینداز». وقتی آن سنگریزه‏ها را در دستش گذاشتم، فرمود: «بِأَمْثَالِ هَؤُلاَءِ وَإِيَّاكُمْ وَالْغُلُوَّ فِى الدِّينِ فَإِنَّمَا هَلَكَ مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ بِالْغُلُوِّ فِى الدِّينِ» [۳۹۱]. «مانند این سنگریزه‏ها، نشوید، از غلو و زیاده‏روی در دین حذر کنید، چون امت‏های پیش از شما به سبب غلو و زیاده‏روی در دین نابود شدند».

پیامبرصدر حدیث مذکور به این نکته اشاره کرده که نهی از غلو و زیاده‏روی در دین، معنایش هر نوع غلو و افراط و زیاده‏روی را در بر می‏گیرد. اکثر احادیثی که هم اکنون آورده شد، طبری روایت‏شان کرده است.

همچنین طبری از یحیی به جَعدة روایت کرده که گوید: «او می‏گفت به آرامی عملی را انجام بده و در حالی که هنوز آن عمل را دوست داری، آن را ترک کن چون عمل دایمی و همیشگی هر چند کم هم باشد بهتر از عمل زیادی است که بریده بریده انجام می‏گیرد».

مردی نزد معاذ آمد و گفت: مرا وصیتی کن. گفت: «آیا تو فرمانبردار هستی؟» گفت: آری. معاذ گفت: «نماز شب بخوان و بخواب، روزه بگیر و افطار کن و به دنبال کار و کاسبی برو. پیش خدا نرو مگر وقتی که مسلمان هستی، زنهار از اینکه به شخصی ستم کنی و حق‏اش را به جای نیاوری و او تو را نفرین کند».

از اسحاق بن سوید روایت شده که می‏گوید: عبدالله بن مُطرف عبادت کرد. مطرّف به او گفت: «ای عبدالله! علم بهتر از عمل است، کار نیک در میان دو کار بد است. بهترین کارها، حد متوسط و اعتدال آن است و بدترین راه رفتن، تند راه رفتن و خسته کردن سواری است».

معنای عبارت: «کار نیک میان دو کار بد است، این است که کار نیک، میانه‏روی و رعایت حد اعتدال است و دو چیز بدی که در دو طرف این کار نیک قرار گفته‏اند، افراط و تفریط (زیاده‏روی و کوتاهی) است. و این همان چیزی است که این فرموده‏ی خداوند بر آن دلالت دارد: ﴿وَلَا تَجۡعَلۡ يَدَكَ مَغۡلُولَةً إِلَىٰ عُنُقِكَ وَلَا تَبۡسُطۡهَا كُلَّ ٱلۡبَسۡطِ[الإسراء: ۲۹]. «دست خود را بر گردن خویش بسته مدار (و از کمک به دیگران خودداری مکن و بخیل مباش) و آن را فوق‌العاده گشاده مساز». همچنین در جای دیگری می‏فرماید: ﴿وَٱلَّذِينَ إِذَآ أَنفَقُواْ لَمۡ يُسۡرِفُواْ وَلَمۡ يَقۡتُرُواْ[الفرقان: ۶۷]. «و کسانیند که به هنگام خرج کردن (مال برای خود و خانواده) نه زیاده‌روی می‌کنند و نه سخت‌گیری».

مانند این گفته از یزید بن مره جُعفی [۳۹۲]نقل شده که گوید: «علم بهتر از عمل است و کار نیک میان دو کار بد واقع شده است».

از کعب احبار روایت است که گوید: «این دین استوار است، پس دین خدا در نظر خودت، زشت و پلید مگردان و با نرمی در آن نفوذ کن و مسیر دین را ادامه بده، چون کسی که در راه می‏ماند و بریده می‏شود، نمی‏تواند مسافت دوری را بپیماید و سواری‏اش دیگر توانِ ادامه‏ی راه را ندارد. همچون کسی کار کن که به نظرش فقط در حالت پیری می‏میرد و همچون کسی کار مکن که به نظرش فردا می‏میرد».

ابن وهب مانند آن را از عبدالله بن عمرو بن عاص روایت کرده است.

اینها اشاره‏ای است به انجام دادن عملی که اقتضای مداومت و پیوسته انجام دادن بدون تحمل مشقت و سختی دارد.

از عُمیر بن اسحاق روایت است که گوید: افرادی که از یاران رسول خداصبه خدمت‏شان رسیده‏ام بیشتر از افرادی از آنان بوده که پیش از من رفته‏اند. هیچ جماعتی را ندیده‏ام که از آنان آسان‏گیرتر باشد و کمتر سخت‏گیر باشد».

حسن گوید: «دین خدا در بالای تفریط و کوتاهی و در پایین افراط و زیاده‏روی گذاشته شده است».

ادله‏ی وارده در این زمینه، زیادند که همه‏شان به این نکته بر می‏گردند که در دین اسلام، مشقت و سختی و فشار وجود ندارد.

حرج و مشقت همان‌طور که بر مشقت و حرج در شروع کار اطلاق می‏شود -مثل شروع کردن به عبادتی که ذاتاً مشقت آور و سخت است- همچنین بر مشقت و حرج در سرانجام کار اطلاق می‏شود، چون مشقت و حرج با ادامه‏ی یک عمل از انسان خواسته می‏شود همان گونه که گفته‏ی ابوامامهسدرباره‏ی آیه: ﴿فَمَا رَعَوۡهَا حَقَّ رِعَايَتِهَا[الحدید: ۲۷]. و فرموده‏ی پیامبرص: «أَحَبُّ الْعَمَلِ إِلَى اللَّهِ مَا دَاوَمَ عَلَيْهِ صَاحِبُهُ وَإِنْ قَلَّ» [۳۹۳]. «دوست داشتنی‏ترین عمل نزد خدا، عملی است که شخص به طور پیوسته آن را انجام می‏دهد هر چند کم هم باشد»، اقتضای آن را می‏کند. به همین خاطر پیامبرصهرگاه کاری را انجام می‏داد بر آن ثابت قدم و پایدار بود تا جایی که دو رکعت پس از نماز ظهر را بعد از نماز عصر قضا نمود.

البته این در حالی است که انجام دهنده‏ی عمل، قصد ادامه‏ی عمل را نداشته باشد، حالا وضعیت چگونه است که هرگاه این قصد را داشته باشد که این عمل را ترک نکند؟ به طور اولی، ادامه‏ی عمل و مداومت بر آن از او خواسته می‏شود.

به همین خاطر رسول خداصبه عبدالله بن عمرو گفت: «يَا عَبْدَ اللَّهِ لَا تَكُنْ مِثْلَ فُلَانٍ كَانَ يَقُومُ مِنْ اللَّيْلِ فَتَرَكَ قِيَامَ اللَّيْلِ» [۳۹۴]. «ای عبدالله! مثل فلانی مباش که شب نماز تهجد می‌خواند و بعداً آن را ترک کرد». این حدیث صحیح است. پس پیامبرصعبدالله بن عمرو را نهی کرده از اینکه مثل فلانی باشد. این حدیث نشان می‏دهد که پیامبرصترک نماز تهجد از جانب فلانی و کسی دیگر را ناپسند دانسته و از آن خوشش نمی‏آید.

خلاصه، این قسمتی که در صورت ادامه‏ی آن به احتمال زیاد باعث مشقت و سختی شود و به خاطر دلایل زیادی از انسان خواسته می‏شود که این کار را نکند، هنگام بیان آن معلوم می‏شود که هرگاه این مشقت و سختی نباشد، درخواست ترک آن نیز از بین می‏رود و وقتی درخواست ترک آن کار برداشته شد، حکم به اصل عمل که همان درخواست انجام آن عمل است، بر می‏گردد.

پس کسی که شروع به این کار می‏کند و خود را ملتزم و پایبند کرده که آن را برای همیشه انجام دهد، از یک جهت کار مکروهی کرده چون امکان عدم وفای به شرط و ادامه دادن عمل تا آخر هست و از این جهت که بر ظاهر عزیمت عمل می‏شود و به التزام خود وفا می‏کند، مندوب است. پس از جهت ندب، شارع به او امر کرده، که عمل را ادامه دهد و از جهت کراهت، برایش مکروه بوده که به این عمل شروع کرده است.

وقتی کسی شروع به این کار نمود، چون کراهت آن مقدم است، از این رو شروع کردن به آن کار به قصد قربت مثل شروع کردن به آن کار بدون فرمان و دستور شریعت است. پس این فرد همچون بدعت‏گذاری است که شروع به عبادتی کرده که به آن امر نشده است. با این اعتبار، اطلاق بدعت بر این کار آسان است همان‌طور که ابوامامهسآن را آسان دانسته است.

و از این جهت که این کار از آغاز صرف نظر از سرانجامش یا صرف نظر از مشقت و سختی که در پی دارد، یا در صورت اعتقاد به ادامه دادن کار، بدان امر شده انجام دهنده‏ی آن همچون کسی است که شروع به یک سنت به قصد عبادت کرده و این کار صحیح است و مشمول ادله‏ی ندب می‏باشد.

به همین خاطر پس از شروع کار، امر شده که به التزام‏اش وفا کند حالا چه نذر باشد و چه التزام و پایبندی با قلب بدون نذر باشد، و اگر بدعت می‏بود و مشمول تعریف بدعت قرار می‏گرفت، به وفای به آن امر نمی‏شد و قطعاً عملش باطل می‏بود.

از این رو در حدیث آمده که رسول خداصمردی را دید که در برابر آفتاب ایستاده بود. فرمود: «ما بال هذا؟». «این مرد را چه شده است؟». عرض کردند: او نذر کرده که در سایه قرار نگیرد. و سخن نگوید و ننشیند و روزه بگیرد. آنگاه رسول خداصفرمود: «مره فليجلس ولیتکلم ويستظل ولیتم صیامهم» [۳۹۵]. «به او بگو که بنشیند و سخن بگوید و در سایه قرار گیرد و روزه‏اش را ادامه دهد».

می‏بینی که چگونه پیامبرصملزم بودن به کاری که اساساً مشروع نیست را ابطال کرده و به او دستور داده که عملی را که در اصل مشروع است، تا آخر ادامه دهد. اگر میان این دو عمل فرقی وجود نداشت، جدا کردن آنها از هم، بی‏معنا بود.

به علاوه، وقتی شروع کننده به این کار ملزم به ادامه دادن آن است، از آن لازم می‏آید که ناچاراً عملی که به آن شروع شده، عبادت و طاعت است، و در شریعت اسلام نمونه‏ای یافت نمی‏شود که به ادامه دادن کاری مباح امر شود.

این فرموده‏ی پیامبرص: «مَنْ نَذَرَ أَنْ يُطِيعَ اللَّهَ فَلْيُطِعْهُ» [۳۹۶]. «هر کس نذر کند که خدا را اطاعت کند، باید این کار را بکند»، بر آن دلالت دارد.

و چون خداوند در آیه‏ی: ﴿يُوفُونَ بِٱلنَّذۡرِ[الانسان: ۷] [۳۹۷]. کسانی را که به نذرشان وفا می‏کنند، ستوده است، چون این آیه سیاق مدح و ستایش و دادن پاداش نیک آمده است.

در آیه‏ی وارده در سوره‏ی حدید می‏خوانیم:

﴿فَ‍َٔاتَيۡنَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنۡهُمۡ أَجۡرَهُمۡ[الحدید: ۲۷]. «ما به کسانی که از ایشان (به محمد) ایمان آوردند پاداش درخورشان را دادیم». و اجر و پاداش تنها متوجه کاری است که در شریعت انجام آن از انسان خواسته می‏شود. به این مطلب دقت کنید، عمل سلف صالحشبه مقتضای ادله بر آن جاری بوده، و بدین وسیله اشکال و تعارضی که برای انسان پیش می‏آید، مرتفع می‏شود تا آیات و احادیث و سخنان بزرگان با هم مطابق و موافق باشند.

البته پس از این، دو اشکال قوی باقی می‏ماند که در صورت جواب دادن به این دو اشکال معنای این مسأله به تمامی روشن می‏شود. برای هر اشکال فصل جداگانه‏ای را آورده‏ایم.[۳۷۸] متفق علیه. بخاری به شماره‏ی ۱۸۷۶ و مسلم به شماره‏ی ۱۱۵۹ آن را روایت کرده‏اند. [۳۷۹] مسلم به شماره‏ی ۱۱۶۲ آن را روایت کرده است. [۳۸۰] تخریج آن، اندکی قبل آورده شد. [۳۸۱] بخاری به شماره‏‏های ۱۸۶۷ و۵۷۸۸ آن را روایت کرده است. [۳۸۲] حدیثی ضعیف است، «ضعیف الجامع» شماره‏ی ۴۸۳۲ و «السلسلة الضعیفة» (۸، ۲۴۸۰). [۳۸۳] متفق علیه. بخاری به شماره‏ی ۲۸۷۳ و مسلم به شماره‏ی ۱۷۳۲ آن را روایت کرده‏اند. [۳۸۴] مسلم به شماره‏ی ۱۷۳۲ آن را روایت کرده است. [۳۸۵] حدیثی صحیح است، «صحیح ابن ماجه» شماره‏ی ۳۴۱۹ و «السلسلة الصحیحة»، شماره‏ی ۱۷۶۰. [۳۸۶] حدیثی صحیح است. احمد در «الـمسند» ۳/۴۷۹ آن را روایت کرده و آلبانی در کتاب «صحیح الجامع» به شماره‏ی ۳۳۰۹ آن را صحیح دانسته است. [۳۸۷] ترجمه‏ی آن اندکی قبل آورده شد. [۳۸۸] تخریج آن از پیش گذشت. [۳۸۹] ترجمه‏ی آن اندکی قبل آورده شد. [۳۹۰] موارد الئمآت شماره‏ی ۶۵۱. [۳۹۱] حدیثی صحیح است، «صحیح ابن ماجه» شماره‏ی ۲۴۵۵ و «السلسلة الصحیحة» شماره‏ی ۱۲۸۳. [۳۹۲] ابن ابی حاتم در کتاب «الجرح و التعدیل» ۹/۲۸۷ شرح حال او را آورده است. [۳۹۳] بخاری به شماره‏ی ۵۵۲۳ و مسلم به شماره‏ی ۲۱۶ آن را روایت کرده‏اند. [۳۹۴] متفق علیه. بخاری به شماره‏ی ۱۱۰۱ و مسلم به شماره‏ی ۱۱۵۹ آن را روایت کرده‏اند. [۳۹۵] بخاری به شماره‏ی ۶۳۲۶ آن را روایت کرده است. [۳۹۶] بخاری به شماره‏ی ۶۳۱۸ آن را روایت کرده است. [۳۹۷] «(بندگانی که در جهان اعمال و اوصافی این چنین، در پیش می‌گرفتند:) به نذر خود وفا می‌کردند».