فصل
وقتی این مطلب ثابت شد آن وقت شروع به کاری به قصد التزام و پایبندی به آن، اگر به طور معمولی در صورت ادامه دادن به آن، چیزهایی را به وجود آورد که نباید به وجود آید، در این صورت نباید این نوع التزام ادامه داد، چون از اول مکروه بوده و منجر به چیزهایی میشود که همهشان مورد نهی قرار گرفتهاند:
اوّل- خدا و پیامبرصدر این دین، آسانگیری و سهلگیری را برای انسان به ارمغان آوردهاند و این فردی که خود را پایبند کاری میکند که آثار خوبی به دنبال ندارد، مانند کسی است که هدیهی خدا و پیامبرصرا قبول نکند و این مثل ردّ کردن هدیه به هدیه دهنده است. این کار در شأن برده با آقایش نیست، پس چگونه در شأن بنده با پروردگارش است؟
دوّم- ترس کوتاهی یا ناتوانی از انجام کارهایی که در شریعت اسلام، مهمتر و مؤکدترند و در اولویت قرار دارند.
پیامبرصبه نقل از داود÷میفرماید: «إنه كَانَ يَصُومُ يَوْمًا وَيُفْطِرُ يَوْمًا وَلاَ يَفِرُّ إِذَا لاَقَى» [۳۷۸]. «او یک روز، روزه میگرفت ویک روز افطار میکرد و هنگام رویارویی با دشمن فرار نمیکرد». آن حضرت این نکته را خاطرنشان ساخته که روزه گرفتن داود، او را از رویارویی با دشمن ناتوان نکرده تا فرار کند یا جهاد را ترک نماید.
به عبدالله بن مسعودسگفته شد: تو کم روزه میگیری. گفت: «روزه گرفتن مرا از قرائت قرآن باز میدارد و من قرائت قرآن را بیشتر دوست دارم».
به همین خاطر امام مالک احیای تمام مدت شب را مکروه دانسته و گوید: «شاید او وقتی صبح کند، درمانده و ناتوان شود و در رسول خداصسرمشق خوبی وجود دارد». سپس گفت: «این کار مادام که به نماز صبح لطمهای وارد نکند، اشکالی ندارد».
راجع به روزهی روز عرفه آمده که گناه دو سال را پاک میکند. [۳۷۹]سپس روزه نگرفتن آن برای حاجیان بهتر است، چون در این صورت توان و نیروی ایستادن در صحرای عرفات و دعا کردن را دارند. ابن وهب در این زمینه روایتی را نقل کرده است.
در حدیث آمده است: «إِنَّ لأَهْلِكَ عَلَيْكَ حَقًّا ولزورك عَلَيْكَ حَقًّا وَلِنَفْسِكَ عَلَيْكَ حَقًّا» [۳۸۰]. «همانا خانوادهات بر تو حقی دارد، شکمات بر تو حقی دارد و نفسات بر تو حقی دارد». پس هرگاه کسی خود را وقف عبادتی بکند، که در اصل بر او واجب نیست، چه بسا این کار در این حقوق خللی وارد کند.
از ابوجُحَیفهسروایت است که گوید: رسول خداصمیان سلمان و ابودرداء پیمان اخوت بست. سلمان به دیدن ابودرداء آمد، دید که مادر درداء خودآرایی را کنار نهاده و ظاهری نامرتب دارد. سلمان گفت: چرا این چنین هستی؟ گفت: برادرت، ابودرداء، هیچ نیازی در این دنیا ندارد. ابوجُحَیفه گوید: وقتی ابودرداء آمد، سلمان غذا را برایش آورد و گفت: بخور. ابودرداء گفت: من روزهام. سلمان گفت: تا تو نخوری لب به غذا نمیزنم. راوی گوید: پس ابودرداء غذا خورد. وقتی شب آمد، ابودرداء رفت تا نماز شب بخواند. سلمان به او گفت: بخواب. او هم خوابید. سپس رفت تا نماز شب بخواند. دوباره سلمان به او گفت: بخواب. او هم خوابید. موقع صبح سلمان به او گفت: حالا برخیز. هر دو بلند شدند و نماز صبح خواندند. آنگاه سلمان گفت: همانا نفسات بر تو حقی دارد و پروردگارت بر تو حقی دارد، و میهمانات بر تو حقی دارد و زن و فرزندانت بر تو حقی دارند. به هر صاحب حقی، حقش را بده. آن دو پیش پیامبرصآمدند و جریان را برایش بازگو کردند. آن حضرت فرمود: «صدق سلمان» [۳۸۱]. «سلمان راست گفته است».
ترمذی گوید: این حدیث، صحیح است.
این حدیث، موارد زیر را گوشزد نموده و انسان را متوجه آن ساخته است:
- حق همسر، از قبیل نزدیکی با او و اظهار محبت به او و آنچه که به اینها مربوط است.
- حق میهمان، از راه خدمت و خوش رفتاری با او و خوردن غذا با او و امثال آن.
- حق فرزند، که تربیت و پرورش آنان از راه کسب روزی و خدمت به آنان میباشد.
- حق نفس، از راه وارد نکردن مشقت و سختی به آن.
- حق پروردگار، به وسیلهی انجام دادن وظایف و تکالیف دیگر، اعم از فرایض و سنتهای مهمتر و مؤکدتر از آن. واجب است که به هر صاحب حقی حقاش داده شود.
هرگاه انسان خود را ملتزم یک یا دو یا سه کار از کارهای مندوب نمود، این التزام او را از انجام دادن کارهای دیگر یا کامل کردن آنها به صورت واقعی خود باز میدارد در نتیجه مورد سرزنش قرار میگیرد.
سوّم- ترس ناخوش داشتن نفس از آن عملی که انسان خود را بدان ملتزم نموده است، چون او در صورت التزام و پایبندی به یک کار، مثل آن است که ادامه دادن آن، مشقت و سختی به بار آورد. پس با به وجود آوردن مشقت و سختی، زمانی که وقت عمل نزدیک میشود، نفس از آن بدش میآید، و دوست دارد که ای کاش آن را انجام نمیداد یا آرزو میکند ای کاش بدان ملتزم نمیشد.
روایت عایشهلاز پیامبرصبه این مطلب اشاره میکند آنجا که میفرماید: «إِنَّ هَذَا الدِّينَ مَتِينٌ فَأَوْغِلْ فِيهِ بِرِفْقٍ، وَلاَ تُبَغِّضْ إِلَى نَفْسِكَ عِبَادَةَ اللَّهِ، فَإِنَّ الْمُنْبَتَّ لاَ أَرْضًا قَطَعَ، وَلاَ ظَهْرًا أَبْقَى» [۳۸۲]. «این دین، استوار است، پس به آرامی و نرمی در آن نفوذ کنید و پرستش خدا را در نظر نفستان منفور نکنید، چون کسی که در راه میماند و بریده میشود دیگر نمیتواند به راهش ادامه دهد و سواریاش هم توان ادامهی راه را ندارد».
در اینجا کسی که به سختی و درشتی در مسیر دین حرکت میکند، به کسی تشبیه شده که در قسمتی از راه میماند و بریده میشود و سواریاش را تند میراند و آن را خسته میکند تا اینکه سواریاش میایستد و قادر به ادامهی راه نیست. اگر این فرد به آرامی سواریاش را میراند، به مقصد میرسید.
انسان نیز چنین است. عمرش مسافت و مقصدش، مرگ و سواریاش خودش است. پس همانطور که از انسان خواسته میشود سواریاش را آرام براند و با آن به نرمی رفتار کند تا او را به مقصدش برساند، به همین صورت از انسان خواسته میشود که نسبت به خودش به نرمی و آرامی رفتار کند تا طی مسافت عمر با انجام تکالیف دینی بر نفساش آسان باشد. در حدیث مذکور از کاری که سبب میشود عبارت خدا برای نفس منفور باشد، نهی شده است و هر چه شریعت اسلام از آن نهی کند، کار خوبی نیست.
طبری از طریق روایت ابن عباسبروایت کرده است: وقتی آیات:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ إِنَّآ أَرۡسَلۡنَٰكَ شَٰهِدٗا وَمُبَشِّرٗا وَنَذِيرٗا ٤٥ وَدَاعِيًا إِلَى ٱللَّهِ بِإِذۡنِهِۦ وَسِرَاجٗا مُّنِيرٗا ٤٦﴾[الأحزاب: ۴۵-۴۶]. «ای پیغمبر! ما تو را به عنوان گواه و مژدهرسان و بیمدهنده فرستادیم. و به عنوان دعوت کننده به سوی خدا طبق فرمان الله، و به عنوان چراغ تابان». نازل شد، رسول خداصعلی و معاذ را صدا زد و فرمود: بروید و دیگران را مژده دهید و بر آنان آسان گیرید و سخت مگیرید، چون این آیات بر من نازل شد: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ إِنَّآ أَرۡسَلۡنَٰكَ شَٰهِدٗا وَمُبَشِّرٗا وَنَذِيرٗا ٤٥ وَدَاعِيًا إِلَى ٱللَّهِ بِإِذۡنِهِۦ وَسِرَاجٗا مُّنِيرٗا ٤٦﴾[الأحزاب: ۴۵-۴۶]. «ای پیغمبر! ما تو را به عنوان گواه و مژدهرسان و بیمدهنده فرستادیم. و به عنوان دعوت کننده بهسوی خدا طبق فرمان الله، و به عنوان چراغ تابان».
مسلم از سعید بن ابی برده از پدرش او هم از پدربزرگش روایت کرده است که پیامبرصاو و معاذ را به یمن فرستاد و فرمود: «بَشِّرا ولا تُنَفِّرا، ولا تُعسِّرا، وتطاوعا، ولا تختلفا» [۳۸۳]. «(دیگران را) مژده دهید و آنان را منفور نکنید (و از خود مرانید) و سختگیری نکنید و فرمانبردار هم باشید و باهم اختلاف نکنید».
نیز از او روایت است که پیامبرصوقتی یکی از یارانش را برای ماموریتی میفرستاد، میفرمود: «بَشِّرا ولا تُنَفِّرا، ولا تُعسِّرا» [۳۸۴]. «(مردم را) مژده دهید و آنان را منفور نکنید (و از خود مرانید) و آسان بگیرید و سخت مگیرید».
این حدیث نهی از سختگیریای است که ایجاد مشقت و سختی در عبادت، نوعی از آن است.
در تفسیر طبری از جابر بن عبدالله روایت شده که گوید: پیامبرصاز کنار مردی گذشت که در مکه روی سنگی نماز میخواند. آن حضرت به محلهای در مکه آمد و کمی ماند، سپس رفت. دید که آن مرد هنوز بر آن حالت قبلی نماز میخواند. ایشان فرمودند: «يَا أَيُّهَا النَّاسُ عَلَيْكُمْ بِالْقَصْدِ. ثَلاَثًا فَإِنَّ اللَّهَ لاَ يَمَلُّ حَتَّى تَمَلُّوا» [۳۸۵]. «ای مردم! میانهرو باشید -سه بار این جمله را تکرار کرد- چون خداوند هیچگاه خسته نمیشود تا اینکه شما خسته شوید».
از بُریده اسلمی روایت است که پیامبرصمردی را دید که نماز میخواند. فرمود: «من هذا؟» «این مرد کیست؟» گفتم: این فلانی است. از عبادت و نمازش سخن به میان آوردم. آن حضرت فرمودند: «إِنَّ خَيْرَ دِينِكُمْ أَيْسَرُهُ» [۳۸۶]. «همانا بهترین عبادتتان، آسانتریناش میباشد».
این حدیث نشان دهندهی عدم رضایت پیامبرصاز آن حالت است، چون این حالت ترس ناخوش داشتن از یک کار است و ناخوش داشتن یک کار، به احتمال قوی باعث ترک آن میشود که این کار برای کسی که خود را به عملی ملزم نموده که منجر به شکستن پیمان میشود، مکروه است. این مورد چهارم بود.
در وجه سوّم، دلایلی آورده شد که بر آن دلالت میکند، چون حدیث: «فَإِنَّ الْمُنْبَتَّ لاَ أَرْضًا قَطَعَ، وَلاَ ظَهْرًا أَبْقَى» [۳۸۷]. و حدیث: «ولا تبغضوا إلى أنفسكم عبادة الله» [۳۸۸]و [۳۸۹]. این مطلب را میرسانند که تنفر از یک کار و بد آمدن از آن، به احتمال قوی باعث بریده شدن از آن کار میشود. به همین خاطر پیامبرصآن را به کسی تشبیه کرد که در راه میماند و از طی مسافت راه بریده میشود. آیهی: ﴿فَمَا رَعَوۡهَا حَقَّ رِعَايَتِهَا﴾[الحدید: ۲۷]. بنا به تفسیر مذکور، بر این مطلب دلالت دارد.
پنجم- ترس از دچار شدن غلو و زیادهروی در دین، چون غلو، مبالغه و زیادهروی در یک کار و تجاوز از حد آن تا محدودهی اسراف و زیادهروی میباشد. احادیث قبلی بر آن دلالت دارند، آنجا که میفرماید: «يَا أَيُّهَا النَّاسُ عَلَيْكُمْ بِالْقَصْدِ...» [۳۹۰]. «ای مردم! بر شماست که میانهرو باشید...».
خداوندﻷنیز میفرماید: ﴿قُلۡ يَٰٓأَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ لَا تَغۡلُواْ فِي دِينِكُمۡ﴾[المائدة: ۷۷].
از ابن عباسبروایت است که گوید: رسول خداصصبح عقبه به من گفت: «الْقُطْ لِي حَصَيَاتٍ مِنْ حَصَى الْخَذْفِ». «چند تا از سنگریزههای پرتاب شده را برایم بینداز». وقتی آن سنگریزهها را در دستش گذاشتم، فرمود: «بِأَمْثَالِ هَؤُلاَءِ وَإِيَّاكُمْ وَالْغُلُوَّ فِى الدِّينِ فَإِنَّمَا هَلَكَ مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ بِالْغُلُوِّ فِى الدِّينِ» [۳۹۱]. «مانند این سنگریزهها، نشوید، از غلو و زیادهروی در دین حذر کنید، چون امتهای پیش از شما به سبب غلو و زیادهروی در دین نابود شدند».
پیامبرصدر حدیث مذکور به این نکته اشاره کرده که نهی از غلو و زیادهروی در دین، معنایش هر نوع غلو و افراط و زیادهروی را در بر میگیرد. اکثر احادیثی که هم اکنون آورده شد، طبری روایتشان کرده است.
همچنین طبری از یحیی به جَعدة روایت کرده که گوید: «او میگفت به آرامی عملی را انجام بده و در حالی که هنوز آن عمل را دوست داری، آن را ترک کن چون عمل دایمی و همیشگی هر چند کم هم باشد بهتر از عمل زیادی است که بریده بریده انجام میگیرد».
مردی نزد معاذ آمد و گفت: مرا وصیتی کن. گفت: «آیا تو فرمانبردار هستی؟» گفت: آری. معاذ گفت: «نماز شب بخوان و بخواب، روزه بگیر و افطار کن و به دنبال کار و کاسبی برو. پیش خدا نرو مگر وقتی که مسلمان هستی، زنهار از اینکه به شخصی ستم کنی و حقاش را به جای نیاوری و او تو را نفرین کند».
از اسحاق بن سوید روایت شده که میگوید: عبدالله بن مُطرف عبادت کرد. مطرّف به او گفت: «ای عبدالله! علم بهتر از عمل است، کار نیک در میان دو کار بد است. بهترین کارها، حد متوسط و اعتدال آن است و بدترین راه رفتن، تند راه رفتن و خسته کردن سواری است».
معنای عبارت: «کار نیک میان دو کار بد است، این است که کار نیک، میانهروی و رعایت حد اعتدال است و دو چیز بدی که در دو طرف این کار نیک قرار گفتهاند، افراط و تفریط (زیادهروی و کوتاهی) است. و این همان چیزی است که این فرمودهی خداوند بر آن دلالت دارد: ﴿وَلَا تَجۡعَلۡ يَدَكَ مَغۡلُولَةً إِلَىٰ عُنُقِكَ وَلَا تَبۡسُطۡهَا كُلَّ ٱلۡبَسۡطِ﴾[الإسراء: ۲۹]. «دست خود را بر گردن خویش بسته مدار (و از کمک به دیگران خودداری مکن و بخیل مباش) و آن را فوقالعاده گشاده مساز». همچنین در جای دیگری میفرماید: ﴿وَٱلَّذِينَ إِذَآ أَنفَقُواْ لَمۡ يُسۡرِفُواْ وَلَمۡ يَقۡتُرُواْ﴾[الفرقان: ۶۷]. «و کسانیند که به هنگام خرج کردن (مال برای خود و خانواده) نه زیادهروی میکنند و نه سختگیری».
مانند این گفته از یزید بن مره جُعفی [۳۹۲]نقل شده که گوید: «علم بهتر از عمل است و کار نیک میان دو کار بد واقع شده است».
از کعب احبار روایت است که گوید: «این دین استوار است، پس دین خدا در نظر خودت، زشت و پلید مگردان و با نرمی در آن نفوذ کن و مسیر دین را ادامه بده، چون کسی که در راه میماند و بریده میشود، نمیتواند مسافت دوری را بپیماید و سواریاش دیگر توانِ ادامهی راه را ندارد. همچون کسی کار کن که به نظرش فقط در حالت پیری میمیرد و همچون کسی کار مکن که به نظرش فردا میمیرد».
ابن وهب مانند آن را از عبدالله بن عمرو بن عاص روایت کرده است.
اینها اشارهای است به انجام دادن عملی که اقتضای مداومت و پیوسته انجام دادن بدون تحمل مشقت و سختی دارد.
از عُمیر بن اسحاق روایت است که گوید: افرادی که از یاران رسول خداصبه خدمتشان رسیدهام بیشتر از افرادی از آنان بوده که پیش از من رفتهاند. هیچ جماعتی را ندیدهام که از آنان آسانگیرتر باشد و کمتر سختگیر باشد».
حسن گوید: «دین خدا در بالای تفریط و کوتاهی و در پایین افراط و زیادهروی گذاشته شده است».
ادلهی وارده در این زمینه، زیادند که همهشان به این نکته بر میگردند که در دین اسلام، مشقت و سختی و فشار وجود ندارد.
حرج و مشقت همانطور که بر مشقت و حرج در شروع کار اطلاق میشود -مثل شروع کردن به عبادتی که ذاتاً مشقت آور و سخت است- همچنین بر مشقت و حرج در سرانجام کار اطلاق میشود، چون مشقت و حرج با ادامهی یک عمل از انسان خواسته میشود همان گونه که گفتهی ابوامامهسدربارهی آیه: ﴿فَمَا رَعَوۡهَا حَقَّ رِعَايَتِهَا﴾[الحدید: ۲۷]. و فرمودهی پیامبرص: «أَحَبُّ الْعَمَلِ إِلَى اللَّهِ مَا دَاوَمَ عَلَيْهِ صَاحِبُهُ وَإِنْ قَلَّ» [۳۹۳]. «دوست داشتنیترین عمل نزد خدا، عملی است که شخص به طور پیوسته آن را انجام میدهد هر چند کم هم باشد»، اقتضای آن را میکند. به همین خاطر پیامبرصهرگاه کاری را انجام میداد بر آن ثابت قدم و پایدار بود تا جایی که دو رکعت پس از نماز ظهر را بعد از نماز عصر قضا نمود.
البته این در حالی است که انجام دهندهی عمل، قصد ادامهی عمل را نداشته باشد، حالا وضعیت چگونه است که هرگاه این قصد را داشته باشد که این عمل را ترک نکند؟ به طور اولی، ادامهی عمل و مداومت بر آن از او خواسته میشود.
به همین خاطر رسول خداصبه عبدالله بن عمرو گفت: «يَا عَبْدَ اللَّهِ لَا تَكُنْ مِثْلَ فُلَانٍ كَانَ يَقُومُ مِنْ اللَّيْلِ فَتَرَكَ قِيَامَ اللَّيْلِ» [۳۹۴]. «ای عبدالله! مثل فلانی مباش که شب نماز تهجد میخواند و بعداً آن را ترک کرد». این حدیث صحیح است. پس پیامبرصعبدالله بن عمرو را نهی کرده از اینکه مثل فلانی باشد. این حدیث نشان میدهد که پیامبرصترک نماز تهجد از جانب فلانی و کسی دیگر را ناپسند دانسته و از آن خوشش نمیآید.
خلاصه، این قسمتی که در صورت ادامهی آن به احتمال زیاد باعث مشقت و سختی شود و به خاطر دلایل زیادی از انسان خواسته میشود که این کار را نکند، هنگام بیان آن معلوم میشود که هرگاه این مشقت و سختی نباشد، درخواست ترک آن نیز از بین میرود و وقتی درخواست ترک آن کار برداشته شد، حکم به اصل عمل که همان درخواست انجام آن عمل است، بر میگردد.
پس کسی که شروع به این کار میکند و خود را ملتزم و پایبند کرده که آن را برای همیشه انجام دهد، از یک جهت کار مکروهی کرده چون امکان عدم وفای به شرط و ادامه دادن عمل تا آخر هست و از این جهت که بر ظاهر عزیمت عمل میشود و به التزام خود وفا میکند، مندوب است. پس از جهت ندب، شارع به او امر کرده، که عمل را ادامه دهد و از جهت کراهت، برایش مکروه بوده که به این عمل شروع کرده است.
وقتی کسی شروع به این کار نمود، چون کراهت آن مقدم است، از این رو شروع کردن به آن کار به قصد قربت مثل شروع کردن به آن کار بدون فرمان و دستور شریعت است. پس این فرد همچون بدعتگذاری است که شروع به عبادتی کرده که به آن امر نشده است. با این اعتبار، اطلاق بدعت بر این کار آسان است همانطور که ابوامامهسآن را آسان دانسته است.
و از این جهت که این کار از آغاز صرف نظر از سرانجامش یا صرف نظر از مشقت و سختی که در پی دارد، یا در صورت اعتقاد به ادامه دادن کار، بدان امر شده انجام دهندهی آن همچون کسی است که شروع به یک سنت به قصد عبادت کرده و این کار صحیح است و مشمول ادلهی ندب میباشد.
به همین خاطر پس از شروع کار، امر شده که به التزاماش وفا کند حالا چه نذر باشد و چه التزام و پایبندی با قلب بدون نذر باشد، و اگر بدعت میبود و مشمول تعریف بدعت قرار میگرفت، به وفای به آن امر نمیشد و قطعاً عملش باطل میبود.
از این رو در حدیث آمده که رسول خداصمردی را دید که در برابر آفتاب ایستاده بود. فرمود: «ما بال هذا؟». «این مرد را چه شده است؟». عرض کردند: او نذر کرده که در سایه قرار نگیرد. و سخن نگوید و ننشیند و روزه بگیرد. آنگاه رسول خداصفرمود: «مره فليجلس ولیتکلم ويستظل ولیتم صیامهم» [۳۹۵]. «به او بگو که بنشیند و سخن بگوید و در سایه قرار گیرد و روزهاش را ادامه دهد».
میبینی که چگونه پیامبرصملزم بودن به کاری که اساساً مشروع نیست را ابطال کرده و به او دستور داده که عملی را که در اصل مشروع است، تا آخر ادامه دهد. اگر میان این دو عمل فرقی وجود نداشت، جدا کردن آنها از هم، بیمعنا بود.
به علاوه، وقتی شروع کننده به این کار ملزم به ادامه دادن آن است، از آن لازم میآید که ناچاراً عملی که به آن شروع شده، عبادت و طاعت است، و در شریعت اسلام نمونهای یافت نمیشود که به ادامه دادن کاری مباح امر شود.
این فرمودهی پیامبرص: «مَنْ نَذَرَ أَنْ يُطِيعَ اللَّهَ فَلْيُطِعْهُ» [۳۹۶]. «هر کس نذر کند که خدا را اطاعت کند، باید این کار را بکند»، بر آن دلالت دارد.
و چون خداوند در آیهی: ﴿يُوفُونَ بِٱلنَّذۡرِ﴾[الانسان: ۷] [۳۹۷]. کسانی را که به نذرشان وفا میکنند، ستوده است، چون این آیه سیاق مدح و ستایش و دادن پاداش نیک آمده است.
در آیهی وارده در سورهی حدید میخوانیم:
﴿فََٔاتَيۡنَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنۡهُمۡ أَجۡرَهُمۡ﴾[الحدید: ۲۷]. «ما به کسانی که از ایشان (به محمد) ایمان آوردند پاداش درخورشان را دادیم». و اجر و پاداش تنها متوجه کاری است که در شریعت انجام آن از انسان خواسته میشود. به این مطلب دقت کنید، عمل سلف صالحشبه مقتضای ادله بر آن جاری بوده، و بدین وسیله اشکال و تعارضی که برای انسان پیش میآید، مرتفع میشود تا آیات و احادیث و سخنان بزرگان با هم مطابق و موافق باشند.
البته پس از این، دو اشکال قوی باقی میماند که در صورت جواب دادن به این دو اشکال معنای این مسأله به تمامی روشن میشود. برای هر اشکال فصل جداگانهای را آوردهایم.[۳۷۸] متفق علیه. بخاری به شمارهی ۱۸۷۶ و مسلم به شمارهی ۱۱۵۹ آن را روایت کردهاند. [۳۷۹] مسلم به شمارهی ۱۱۶۲ آن را روایت کرده است. [۳۸۰] تخریج آن، اندکی قبل آورده شد. [۳۸۱] بخاری به شمارههای ۱۸۶۷ و۵۷۸۸ آن را روایت کرده است. [۳۸۲] حدیثی ضعیف است، «ضعیف الجامع» شمارهی ۴۸۳۲ و «السلسلة الضعیفة» (۸، ۲۴۸۰). [۳۸۳] متفق علیه. بخاری به شمارهی ۲۸۷۳ و مسلم به شمارهی ۱۷۳۲ آن را روایت کردهاند. [۳۸۴] مسلم به شمارهی ۱۷۳۲ آن را روایت کرده است. [۳۸۵] حدیثی صحیح است، «صحیح ابن ماجه» شمارهی ۳۴۱۹ و «السلسلة الصحیحة»، شمارهی ۱۷۶۰. [۳۸۶] حدیثی صحیح است. احمد در «الـمسند» ۳/۴۷۹ آن را روایت کرده و آلبانی در کتاب «صحیح الجامع» به شمارهی ۳۳۰۹ آن را صحیح دانسته است. [۳۸۷] ترجمهی آن اندکی قبل آورده شد. [۳۸۸] تخریج آن از پیش گذشت. [۳۸۹] ترجمهی آن اندکی قبل آورده شد. [۳۹۰] موارد الئمآت شمارهی ۶۵۱. [۳۹۱] حدیثی صحیح است، «صحیح ابن ماجه» شمارهی ۲۴۵۵ و «السلسلة الصحیحة» شمارهی ۱۲۸۳. [۳۹۲] ابن ابی حاتم در کتاب «الجرح و التعدیل» ۹/۲۸۷ شرح حال او را آورده است. [۳۹۳] بخاری به شمارهی ۵۵۲۳ و مسلم به شمارهی ۲۱۶ آن را روایت کردهاند. [۳۹۴] متفق علیه. بخاری به شمارهی ۱۱۰۱ و مسلم به شمارهی ۱۱۵۹ آن را روایت کردهاند. [۳۹۵] بخاری به شمارهی ۶۳۲۶ آن را روایت کرده است. [۳۹۶] بخاری به شمارهی ۶۳۱۸ آن را روایت کرده است. [۳۹۷] «(بندگانی که در جهان اعمال و اوصافی این چنین، در پیش میگرفتند:) به نذر خود وفا میکردند».