الاعتصام در شناخت بدعت و سنت - جلد اول

فهرست کتاب

در نکوهش بدعت‎ها و بد فرجامی پیروان آن

در نکوهش بدعت‎ها و بد فرجامی پیروان آن

پـرو واضح است صاحب خرد، به بدی و پلشتی بدعت‎ها از حیث تصور آن، آگاه است زیرا پیروی از آنها خروج از صراط مستقیم و افتادن در چاه گمراهی است. برای تبیین و شرح این مقوله از چند جهت به بررسی می‌پردازیم:

الف: از دیدگاه نظری و تئوری (استدلالی)

ب: از دیدگاه نقل، یعنی قرآن، سنّت، سخنان اصحاب و تابعین

الف: از دیدگاه نظری و تئوری موارد زیر مطرح می‌شود:

اول وجه از وجوه نکوهش بدعت از نظرگاه تئوری: در جهان از بدایت تا کنون از طریق تجربه و آزمایش ثابت شده است که عقل و ادراک آدمی نمی‌تواند مصالح و مفاسد خود را دریابد و آنها را جلب یا دفع کند، زیرا مصالح و مفاسد وی از دو حال خارج نیستند یا دنیوی‎اند است یا اخروی.

امّا در امور دنیوی: عقل، مطلقاً ناتوان از درک مصالح انسان به صورت کافی است، بدین صورت که بتواند سنگ بنای مصالح و منافع اولیه را دریابد یا آن چه را که در طول زمان بر سر راهش قرار می‌گیرد مشخص سازد، به واقع آنچه در گذشته و در آینده، سنگ بنای حیات و سلوک انسان برروی زمین است برخاسته و نشات گرفته از تعالیم الهی است، زیرا آدم÷از همان هنگام که بر روی زمین قرار گرفت او را تعلیم دادند که چگونه مصالح دنیوی خود را دریابد و جلب کند چون، نمی‌دانست به مصالح و منافع خود پی ببرد و این مصداق در ذیل این سخن از کلام پروردگار قرار می‌گیرد که فرمود:

﴿وَعَلَّمَ ءَادَمَ ٱلۡأَسۡمَآءَ كُلَّهَا[البقرة: ۳۱].

«سپس به آدم نام‌های (اشیاء و خواصّ و اسرار چیزهائی را که نوع انسان از لحاظ پیشرفت مادی و معنوی آمادگی فراگیری آنها را داشت، به دل او الهام کرد و بدو) همه را آموخت».

این نوع آموزش از جانب خدا به حضرت آدم از نوع آموزش غیر عقلی بوده است. ولی عقول جدا شده از همان اصل اولیه، چون به نوعی استدلال رسیده، گمان می‌برند این موهبت ذاتی است و مستقل از آن فرد است. بعد از آن در طول زمان در اصول اولیه‎ی خداوندی شبهاتی دخیل افتاد و هر اندازه که زمان به درازا کشید این ضعف بیشتر نمایان گشت و آن اصول [به خاطر نفوذ ضعف و سستی] نتوانسته مصالح و منافع مردم را به خاطر پیدایش آشوب‌ها، هرج و مرج و وجوه مختلف فساد و تباهی تامین کند. و اگر خداوند بر مردم منّت نمی‌نهاد و رسولانی را به سوی ایشان گسیل نمی‌داشت حیات و زندگی مردم سامان نمی‌گرفت و شئون زندگی طبق مصالح و منافع مردم ادامه نمی‌یافت و این مهم با تامّل در تاریخ گذشتگان و آیندگان آنان کاملا روشن خواهد شد.

امّا مصالح و منافع اخروی مردم: عقل و خرد مردم از درک و وضع اسباب مصالخ اخروی مردم، ناتوان است برای مثال عبادات از مسایلی است کــه عقل نمی‌تواند آن را دریابد جدای از آگاهی و دانش کاملی که نسبت به آن دارد و از تصوّر و درک قیامت و اینکه آمدنی است و چاره‎ای از آن نیست و آن خانه‎ی پاداش و جزای اعمال است. آنچه عقل در این وادی درک می‌کند عدم شعور و درک آن است. و نباید فریب مدّعیانی چون فلاسفه را خورد که مدّعی ادراک آخرت انسان‎ها از نظرگاه عقلی هستند، بدون اینکه دیدگاه شرع را مدّ نظر قرار دهند، چون ادّعای آنان در مسایل زبانی است بر خلاف واقع مساله، زیرا شرایع و فرامین الهی پیوسته از جانب رسولان الهی به مردم ابلاغ شده است و پیامبران پیوسته در جهان بوده‎اند و این سیر روز افزون از حضرت آدم÷تا خاتم آن به وسیله‎ی دین اسلام ادامه داشته است. جز اینکه هرگاه این ادیان و شرایع رو به کهنگی و اندراس نهاده‎اند خداوند، یکی از رسولان خود را گسیل داشت تا آنچه را که رو به کهنگی و فرسودگی نهاده است جلا بخشد و آن همان عبودیّت محض خداوندی است.

از زمان شروع شریعت الهی و وحیانی- تا زمان شروع کهنگی و ضعف آن و تا آمدن شریعت بعدی- پاره‎ای از اصول روشن آن باقی مانده است، اما فلاسفه به خواست خود برخی از این اصول را گرفته و پاره‎ای دیگر را رها کرده‎اند و آنها را برحسب عقل و بینش خود دوباره سازی نمودند و این دوباره سازی از نظرگاه عقل است نه شرع. حال آن که واقعیت امر چیزی غیر از این است و عقل، ناتوان از ارائه‎ی چنین رویکردی وحیانی است و ما را به یک اصل مرصوص نمی‌رساند. در واقع عقل، ما را به اصولی می‌رساند که از پیش مسلّم و ثابت شده هستند ونمی توان در باب آخرت و رستاخیز تصوّری روشن، ثابت و استوار ارائه دهد جز اینکه از وحی کمک بگیرد و چون این موضوع نیاز به کالبد شکافی و شرح بیشتر دارد در فصول آتی به آن خواهیم پرداخت -ان شاء الله-.

کوتاه سخن آنکه، عقول از ادراک مصالح و منافع انسان‎ها بدون تاسّی و کمک از منبع وحیانی ناتوان و ناقص هستند.

بدعت و نوآوری‎ها در تضاد با این اصل وحیانی هستند، زیرا در آن هیچ‌گونه استناد شرعی وجود ندارد. پس آن‎چه را که عقل مدّعی است، نابود شدنی است و فرد بدعت گزار نیز بر اصلی مرصوص و استوار، در حرکت نیست تا با سَیر برآن به آنچه که می‌خواهد، برسد. لذا مانند انسانی عبث و بیهوده خواهد شد برای همین است که گفتیم: شرایع و قانون گذاری‎های آسمانی برای مصالح و منافع بندگان وضع شده‎اند.

از ناحیه‎ی دیگر شایسته آن است که بگوییم فرد بدعت گزار نباید بدعت خود را یک اصل مرصوص و موثّق بداند، چون آن بدعت‌ها خالی از تعبّد و التزام به حکم الهی‎اند و عقل نیز چنانکه در اصول فقه آمده است از تعیین و تبیین این رویکرد کنار زده شده است.

و من تو را برحذر می‌دارم از هر عقیده و مرامی که صاحبش آن را در بالاترین مطالب و مفاهیم عرضه می‌کند، چون محلّ اعتماد نیست و آنچه را عرضه می‌کند از جانب خود اوست و اعتمادش نیز از همین زاویه است.

دوم، از وجوه نکوهش بدعت از نظرگاه تئوری: واقع آن است که شریعت آسمانی [اسلام] به طور کامل و بدون هیچ کاستی و افزونی، فرود آمده است همچنان که خداوند بلند مرتبه می‌فرماید: ﴿ٱلۡيَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِينَكُمۡ وَأَتۡمَمۡتُ عَلَيۡكُمۡ نِعۡمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ ٱلۡإِسۡلَٰمَ دِينٗا[المائدة: ۳].

«امروز دین شما را برایتان کامل کردم و نعمت خود را بر شما تکمیل نمودم و اسلام را بعنوان آیین خدا پسندانه برای شما برگزیدم».

در حدیثی که عرباض بن ساریه روایت کرده است آمده که رسول خداصبرای ما موعظه می‌کرد، موعظه‎ای که اشک از چشمان جاری می‌ساخت و دل‎ها با آن صیقل می‌یافتند. گفتم: ای رسول خدا، این موعظه‎ای خیر خواهانه است، تعهّد ما در مقابل آن چیست فرمود:

«تَرَكْتُكُمْ عَلَى الْبَيْضَاءِ لَيْلُهَا كَنَهَارِهَا لاَ يَزِيغُ عَنْهَا بَعْدِى إِلاَّ هَالِكٌ مَنْ يَعِشْ مِنْكُمْ فَسَيَرَى اخْتِلاَفًا كَثِيرًا فَعَلَيْكُمْ بِمَا عَرَفْتُمْ مِنْ سُنَّتِى وَسُنَّةِ الْخُلَفَاءِ الرَّاشِدِينَ الْمَهْدِيِّينَ من بعدي». [۵۴]

«شما را بر راه و روشی قرار دادم که شب آن چون روز روشن است و جز انسان رو به تباهی از آن منحرف نمی‌شود و هرکس از شما که زنده بماند اختلافات فراوانی راخواهد دید در آن موقع بر شماست که بر سنّت من و سنّت خلفای راشدین بعد از من، آشنایی یافته و چنگ بزنید».

پرو واضح است رسول خدا دار فانی را وداع نگفت تا تمامی نیازهای دین و دنیای امّت را ابلاغ کرد، چیزی که اهل سنّت در آن اختلاف نظری ندارند و چون اینگونه باشد آنچه را که بدعت گزار می‌آورد محصول زبان، حال و مقال اوست زیرا شریعت [آسمانی] کامل شده است و مواردی که باقی مانده، که فهم و استنباط واجب یا مستحب است. چون اگر به وجهی از وجوه، معتقد به کمال و تمامیت این دین می‌بود به بدعت‌گزاری روی نمی‌آورد و در صدد درک و ابلاغ دوباره‎ی آن نمی‌شد، لذا مدّعی و مبلّغ چنین چیزی از صراط مستقیم، روی برتافته است و به انحراف گراییده است.

ابن ماجشون [۵۵]می‌گوید: از مالک شنیدم که می‌گفت: «اگر کسی در اسلام بدعتی بگذارد و آن را نیک انگارد به واقع گمان برده است که محمّدصدر رسالت خود خیانت ورزیده است، زیرا خداوند بلند مرتبه می‌فرماید: ﴿ٱلۡيَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِينَكُمۡ«اگر آن روز (روز ابلاغ این آیه) دینی وجود نداشته است امروز [در عصر ما] نیز دینی وجود ندارد».

سوم از وجوه نکوهش بدعت از دیدگاه عقلی: آن که فرد بدعت‌گزار مخالف و دشمن شرع است، زیرا شارع، مطالب و مواردی را به شیوه‎هایی مخصوص و با رویکردهایی مختلف تعیین کرده است و مردم را با امر و نهی یا مژده و انذار از آن بازداشته و روشن ساخت نیکی و صلاح مردم در اقتفای قوانین الهی است و بد فرجامی و شر در تجاوز بر این حدود است، چه خداوند از اموری آگاه است که ما بدان آگاهی نداریم و حضرت رسول را به عنوان رحمت برای جهانیان گسیل داشت. در واقع، بدعت‌گزار با بدعت خود، تمامی آموزه‎های آسمانی را رد می‌کند و گمان می‌برد جز قوانین الهی، موارد و آبشخورهای دیگری نیز وجود دارد و خداوند امر تشریع و قانون‌گذاری را به خود منحصر نساخته آن را به طور کامل برای مردم معین نکرده است. و مدّعی است، شارع (خدا) می‌داند و ما هم می‎توانیم که چگونه قانون‌گذاری کنیم و شاید در صدد ادراک، شیوه‎ها و طُرقی باشد که [به گمان باطل خود] شارع اصلی از آنها بی‌اطلاع بوده است. و اگر این، هدف و مقصود بدعت‌گزار باشد، همانا به خدا و شریعت او کفر ورزیده است، امّا اگر جز این هدفی دیگر داشته باشد آن بدعت‌گزار در گمراهی آشکاری فرو رفته است. همین پیام و سیاق را عمر بن عبدالعزیزس- به عُدی بن ارطاه گوشزد نمود و حتّی به او نامه نوشت که عمر بن عبدالعزیز او را در باب قدَریه راهنمایی کند، عمر در جواب نوشت: «امّا بعد، من تو را به پرهیز کاری خدا سفارش می‌کنم و میانه روی در اجرای دستوراتش و پیروی از شریعت و سنّت پیامبرش فرامی خوانم و آنچه را که بدعت‌گزاران ایجاد کرده‎اند، رها سازی در آنچه که قوانین آن رواج پیدا کرده و نشانه‎های آن همه جا پخش شده است. بر توست که به سنّت چنگ یازی که به درستی به اذن خداوند محافظ و نگهدار توست. بدان! مردم، بدعتی را پدید نیاورده جز آن که قبل از آن دلایل و رهنمونی‌ها از بین رفته‎اند. سنّت واقعی آن است کسی که آن را پایه‌گذاری کرد به تمامی موارد اختلافی از خطا، لغزش، نادانی و زیاده روی در آنها آگاه بود. پس چیزی را برگزین و انتخاب کن که اصحاب و سلف صالح آن را برای خود برگزیدند، زیرا آنان سابقان و پیش تازان امّت هستند، آنها بر جایگاه علم و دانش قرار گرفته‎اند و نگاهی عمیق و نافذ دارند و ایشان در تفسیر و کشف امور از دیگران تواناترند و فضلی دارند از دیگران شایسته‎تر. پس اگر هدایتی باشد آن است که شما بر آنید (با تبعیت از سلف صالح) و اگر بپرسی: آنچه بعد از ایشان پدید آمده است چه حکمی دارد؟ پاسخ این است: بعد از ایشان [اصحاب پیامبر و سلف صالح] چیزی پدید نیامد جز این که از غیر از راه و سلوک ایشان پیروی شد و آنان به جای پیروی از سلف صالح به منویّات خود رضا دادند. آنان سابقان و پیش تازان امت‎اند و در حدّ نیاز از مسایل صحبت کرده به اندازه‎ی کفایت و لزوم به وصف مطالب پرداخته‎اند، پس غیر از طریق ایشان هر چه باشد کوتاهی و خسران است و بالاتر از آن ملامت و آزردگی خاطر. آیندگان در سنّت و ماثر ایشان کوتاهی کردند و جفا ورزیدند و نسل بعد ایشان نیز بلند پروازی و غرور پیشه ساختند از سنّت سلف صالح غافل ماندند حال اینکه اصحاب و سلف صالح بر طریق هدایت و استوار قرار داشتند. تمام شد نامه».

در سخن عمر بن عبدالعزیز که گفت: «بدرستی سنّت را کسی بنا نهاد که به مسائل اختلاقی آن آگاه بود» این جمله، لب و پیام اصلی مطلب است.

چهارم از وجوه نکوهش بدعت از دیدگاه نظر: اینکه بدعت‌گزار خود را در جایگاهی همسنگ خداوند قرار می‌دهد، زیرا شارع(خدا) شریعت‌های آسمانی را وضع کرد و مردم را ملزم ساخت تا بر شیوه و طریق آنها سیر نمایند و از آن پیروی کنند و او در این امر، شارعی یگانه است. در موارد اختلاقی که بین مردم پیش می‎آید خود به قضا خواهد نشست. در غیر این صورت اگر قانون گذاری، از مفاهیمی می‌بود که مردم خود می‎توانستند آن را درک و وضع نمایند نیازی به فرود آمدن شریعتهای آسمانی نبود و به تبع آن اختلافی مابین مردم پیش نمی‌آمد و نیازی هم به برخی از رسولان الهینمی‌بود پس کسی که در دین و قانون الهی به نو آوری و بدعت گزاری می‌پردازد، خود را همسان و همگون خداوند در قانون گذاری و تشریع قرار داده است و با این کار، دری از اختلاف را گشوده است و انفراد و انحصار تشریع را که فقط متعلق به خداوند است کاملا رد و مطرود ساخته است و همین مساله که به شرّ و بدکاری بینجامد، کافی است.

پنجم از وجوه نکوهش بدعت از دیدگاه نظر: نکوهش و ذمّ بدعت بدین خاطر که بدعت گزاری سببی است تا مردم از هوا و هوس پیروی کنند زیرا وقتی پیروی و اتّباع از شریعت وجود نداشته باشد جز پیروی از هوا و شهوت [بدعت گزاری] چیزی باقی نخواهد ماند و تو خود می‌دانی فرجام پیروی از هوا و هوس چیست؟!.

آری جز گمراهی آشکار چیزی به دنبال نخواهد داشت. آیا نمی‌بینی که خداوند -بلند مرتبه- چگونه در این باره سخن گفته است:

﴿يَٰدَاوُۥدُ إِنَّا جَعَلۡنَٰكَ خَلِيفَةٗ فِي ٱلۡأَرۡضِ فَٱحۡكُم بَيۡنَ ٱلنَّاسِ بِٱلۡحَقِّ وَلَا تَتَّبِعِ ٱلۡهَوَىٰ فَيُضِلَّكَ عَن سَبِيلِ ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱلَّذِينَ يَضِلُّونَ عَن سَبِيلِ ٱللَّهِ لَهُمۡ عَذَابٞ شَدِيدُۢ بِمَا نَسُواْ يَوۡمَ ٱلۡحِسَابِ ٢٦[ص: ۲۶].

«ای داود! ما تو را در زمین نماینده (خود) ساخته‌ایم (و بر جای پیغمبران پیشین نشانده‌ایم) پس در میان مردم به حق داوری کن و از هوای نفس پیروی مکن که تو را از راه خدا منحرف می‌سازد. بی‌گمان کسانی که از راه خدا منحرف می‌گردند عذاب سختی به خاطر فراموش کردن روز حساب و کتاب (قیامت) دارند».

حکم این آیه در دو چیز منحصر می‌شود و رای سومی در کار نیست و آن حق و هوا و هوس است و عقل آدمی در این وادی راه ندارد و جز در اعمال و عادات نمی‌تواند پا پیش گذارد.

خداوند -بلند مرتبه- می‌فرماید:

﴿وَلَا تُطِعۡ مَنۡ أَغۡفَلۡنَا قَلۡبَهُۥ عَن ذِكۡرِنَا وَٱتَّبَعَ هَوَىٰهُ[الکهف: ۲۸].

«و از کسی فرمان مبر که دل او از یاد خود غافل ساخته‎ایم و او به دنبال آرزوی خود روان گشته است».

این آیه نیز در دو چیز منحصر شده است: پیروی از قرآن یا پیروی از هوای درون. باز می‌فرماید:

﴿وَمَنۡ أَضَلُّ مِمَّنِ ٱتَّبَعَ هَوَىٰهُ بِغَيۡرِ هُدٗى مِّنَ ٱللَّهِ[القصص: ۵۰].

«چه کسی گمراه‌تر از آن کسی است که از هوا و هوس خود پیروی می‌کند. بدون اینکه رهنمودی از جانب خدا باشد».

این آیه نیز مفهوم و پیام آیه پیشین را می‌رساند از روی تامّل و تفکر در این آیه بنگرید که به صراحت اعلام می‌کند کسی که از هدایت خداوندی پیروی نکند به دنبال هوی و هوس رفته است پس کسی از او گمراه‌تر نخواهد بود و این حال و وضع انسان[های] بدعت‌گزار است، زیرا از هوای نفس بدون در نظر گرفتن هدایت خداوندی پیروی می‌کند و به واقع هدایت خداوند همان قرآن است و آنچه را شریعت او بیان داشته است.

همچنین این آیه برای ما روشن می‌کند پیروی از هوای نفس دو گونه است:

۱- اینکه فرد از امر و نهی خداوند پیروی می‌کند، امّا آن امر و نهی مذموم نیست و عمل کننده به آن گمراه خوانده نمی‌شود، ولی چگونه؟این رفتار زمانی صحیح است که فرد هدایت الهی را نصب العین خود قرار می‌دهد و از درون خویش کمک گرفته و راه را می‌پیماید و این حال و وضع مؤمنان پرهیز کار است.

۲- آن که هوا و هوس را بر امر و نهی خداوندی ترجیح می‌دهد، حال، دستورات الهی، پیرو و در اقتفای هوای نفس هستند یا خیر، فرقی نمی‌کند [چون مهمل گذاشته شده‎اند] لذا این شیوه نیز، مذموم و ناپسند است. و بدعت گزاری که هوای نفس را بر هدایت خداوند ترجیح می‌دهد گمراه‎ترین مردم است حال آنکه گمان می‌برد بر سبیل هدایت است. علاوه بر این آیات پیشین ما را به این معنی و پیام سوق می‌دهد و آگاه می‌سازد که آیات قرآنی برای پیروی از احکام تشریعی خداوند دو راه را معیّن می‌سازد.

۱- شریعت، که بدون هیچ شک و گمانی طریق حق و هدایت است.

۲- هوای نفس، که مذموم و ناپسند است، زیرا آنچه در قرآن کریم درباره‎ی هوا و هوس آمده، مذموم دانستن آن است و قرآن علاوه بر این دو راه [طریق قرآنی و اتباع هوا و هوس] راه سومی مطرح نکرده است و هرکس آیات قرآن را جستجو کند و مورد مطالعه قرار دهد به این مهم خواهد رسید.

بعد از این دانشی که حلال و مشروع خوانده شده است و حقی که مورد ستایش واقع گردیده، همانا قرآن است و آنچه از جانب پروردگار آمده است. همچنان که خداوند -بلند مرتبه- می‌فرماید:

﴿قُلۡ ءَآلذَّكَرَيۡنِ حَرَّمَ أَمِ ٱلۡأُنثَيَيۡنِ أَمَّا ٱشۡتَمَلَتۡ عَلَيۡهِ أَرۡحَامُ ٱلۡأُنثَيَيۡنِۖ نَبِّ‍ُٔونِي بِعِلۡمٍ إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ[الأنعام: ۱۴۳].

«بگو: آیا خداوند نرهای آنها را حرام کرده است‌؟ (که چنین نیست‌، زیرا گاهی نرها را حلال می‌دانید) یا ماده‌های آنها را یا این که آنچه ماده‌ها در شکم دارند اگر (در تحلیل و تحریم خود مستند و دلیلی دارید و) راست می‌گوئید مرا از روی علم و دانش (از آن حجّت و برهان) بیاگاهانید».

و می‌فرماید:

﴿أَمۡ كُنتُمۡ شُهَدَآءَ إِذۡ وَصَّىٰكُمُ ٱللَّهُ بِهَٰذَاۚ فَمَنۡ أَظۡلَمُ مِمَّنِ ٱفۡتَرَىٰ عَلَى ٱللَّهِ كَذِبٗا لِّيُضِلَّ ٱلنَّاسَ بِغَيۡرِ عِلۡمٍۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَهۡدِي ٱلۡقَوۡمَ ٱلظَّٰلِمِينَ[الأنعام: ۱۴۴].

«آیا شما بدان هنگام حاضر بودید که خداوند آن را به شما سفارش کرد و چه کسی ظالم‌تر از کسی است که بر خدا دروغ ببندد تا مردمان را از روی جهل گمراه سازد».

﴿قَدۡ خَسِرَ ٱلَّذِينَ قَتَلُوٓاْ أَوۡلَٰدَهُمۡ سَفَهَۢا بِغَيۡرِ عِلۡمٖ وَحَرَّمُواْ مَا رَزَقَهُمُ ٱللَّهُ ٱفۡتِرَآءً عَلَى ٱللَّهِۚ قَدۡ ضَلُّواْ وَمَا كَانُواْ مُهۡتَدِينَ ١٤٠[الأنعام: ۱۴۰].

«مسلّماً زیان می‌بینند کسانی که فرزندان خود را از روی سفاهت و نادانی می‌کشند و چیزی را که خدا بدیشان می‌دهد با دروغ گفتن از زبان خدا بر خویشتن حرام می‌کنند. (به سبب چنین دروغ و افترائی و تحریم ناروا و نابه‌جائی) بیگمان گمراه می‌شوند و راهیاب نمی‌گردند».

و همه این گمراهی‎ها به خاطر پیروی از قانونگذاری‎های هوا و آرزوی نفس است بدون اینکه هدایت از جانب خدا مدّ نظر قرار گیرد.

باز می‌فرماید:

﴿مَا جَعَلَ ٱللَّهُ مِنۢ بَحِيرَةٖ وَلَا سَآئِبَةٖ وَلَا وَصِيلَةٖ وَلَا حَامٖ وَلَٰكِنَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ يَفۡتَرُونَ عَلَى ٱللَّهِ ٱلۡكَذِبَ[المائدة: ۱۰۳].

«خداوند، بحیره، سائبه، وسیله و حامی را مشروع و مقرر نداشته است و لیکن کافران بر خدا دروغ می‌بندند».

مفاد این آیه، اشاره دارد به پیروی از هوا و هوس در قانون گذاری که به جز افترا بستن بر خدا چیزی دیگر نیست.

و نیز می‌فرماید:

﴿أَفَرَءَيۡتَ مَنِ ٱتَّخَذَ إِلَٰهَهُۥ هَوَىٰهُ وَأَضَلَّهُ ٱللَّهُ عَلَىٰ عِلۡمٖ وَخَتَمَ عَلَىٰ سَمۡعِهِۦ وَقَلۡبِهِۦ وَجَعَلَ عَلَىٰ بَصَرِهِۦ غِشَٰوَةٗ فَمَن يَهۡدِيهِ مِنۢ بَعۡدِ ٱللَّهِ[الجاثیة: ۲۳].

«هیچ دیده‎ای کسی را که هوا و هوس خود را به خدای خود گرفته است و با وجود آگاهی خدا او را گمراه ساخته است و بر گوش و دل او حکمی گذاشته است و بر چشمش پرده‎ای انداخته است پس چه کسی جز خدا می‌تواند او را راهنمایی کند».

به مصداق این آیه، هیچ کسی به جز خدا نمی‌تواند انسان را هدایت کند و آن به وسیله قانونگذاری [آسمانی] است نه غیر آن و این خود، عین هدایت است.

چون ثابت شد که امور [انسان‌ها] بین پیروی از شریعت و آرزوی نفس در گردش است، با این اصل حکم و قانون‌گذاری مطلق عقل دچار لغزش و اشکال می‌شود زیرا عقل میدان و عرصه‎ای برای کار ندارد جز اینکه تابع و پیرو هوای نفسانی قرار بگیرد. پس نتیجه می‎گیریم عقل نیز در قانون گذاری خود تابع و پیرو هوا و هوس است.

دیدگاه عقل، فقط در مقولات محض مورد تایید واقع شده است و در آن شکی نیست. به واقع، عقل‎گرایان دچار لغزش شده و به بدعت گزاری روی آروده‎اند و دچار لغزش شدند هم از ناحیه‎ی خطاب و گفتمان و هم از ناحیه‎ی تشریع و قانون گذاری. برای همین تمامی مردم قبل از ارسال رسولان الهی معذور‎اند، یعنی در خطای‌شان در قانون گذاریها و پیروی از استنباطات عقلی معذور هستند تا وقتی که پیامبرانی برای ایشان فرستاده می‌شود، آن وقت برای کسی حجّت و بهانه‎ای باقی نخواهد ماند:

﴿رُّسُلٗا مُّبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى ٱللَّهِ حُجَّةُۢ بَعۡدَ ٱلرُّسُلِ[النساء: ۳۵].

«ما پیغمبران را فرستادیم تا (مؤمنان را به ثواب) مژده‌رسان و (کافران را به عقاب) بیم‌دهنده باشند و بعد از آمدن پیغمبران حجّت و دلیلی بر خدا برای مردمان باقی نماند».

[۵۴] روایت از ابن ماجه، باب پیروی از سنّت خلفای راشدین (۱/۱۶) و مسند امام احمد (۴/۱۲۶) ابو داود (۴۶۰۷) (مترجم) [۵۵] ابو عبدالملک بن عبدالعزیز بن عبدالله بن ابی‌ملحه ابن ماجشون، ابو مروان مدنی است، فقیه و مفتی اهل مدینه متوفی۲۱۴ ﻫ ق. (مترجم)