فصل
یکی دیگر از کارهای اهل باطل، عملکرد افرادی است که در بزرگداشت و احترام شیوخشان راه افراط و زیاده روی در پیش گرفتهاند تا جایی که چیزهایی را به آنان ملحق کردهاند که استحقاق و شایستگی آن را ندارند:
کسانی که از میان این جماعت، میانه رو هستند، معتقدند که بزرگتر از فلان کس، خداوند ولی و دوستی را ندارد و چه بسا درِ ولایت را بر روی سایر امت اسلامی بجز فلانی بستهاند.
این عقیده، باطل محض و بدعتی آشکار است، چون هرگز امکان ندارد افراد متأخر به درجه و پایهی افراد متقدم و پیشینیان صالح برسند. بهترین قرنها، قرن کسانی است که رسول خداصرا دیده و به او ایمان آوردند. پس از آنان، قرن کسانی است که به دنبالشان میآیند و سپس قرن کسانی است که بعد از اینان میآیند. و تا قیامت، روال کار چنین است. پس مسلمانان در صدر اسلام از لحاظ دین و عقیده و اعمال و یقین و احوالشان از همهی اهل اسلام قویتر بودند، سپس تا آخر دنیا کم کم از این امر کاسته میشود.
ولی حق به طور کامل نابود نمیشود بلکه حتماً گروهی هستند که حق را بر پای دارند و بدان معتقد و پایبند بوده و به تناسب خود در عصرشان به مقتضای آن عمل کنند اما نه به آن صورتی که مسلمانان صدر اسلام از هر جهتی بر آن بودند، چون اگر یکی از افراد متأخر به اندازهی کوه احد طلا انفاق کند، به پای یک مدّ و نصف مدّ یکی از یاران رسول خدا صنمیرسد آنگونه که پیامبر راستگوی بدان خبر دادهاست [۳۳۰].
وقتی این مطلب در مال هست، در سایر شعب و شاخههای ایمان نیز هست. تجربه و مرور زمان این را ثابت کرده و با توجه به اینکه در ابتدای کتاب گفته شد که دین اسلام پیوسته رو به نقص میرود. این اصلی است که در آن شکی وجود ندارد و عقیدهی اهل سنت و جماعت میباشد. پس چگونه بعد از این امر، این اعتقاد دربارهی کسی وجود دارد که تنها ولی اهل زمین است و در امت اسلام، غیر از او ولی دیگری وجود ندارد؟ اما جهل و نادانی زیاد و زیاده روی در تعظیم و بزرگداشت و تعصب مذهبی منجر به چنین عقیدهای یا بزرگتر از آن میشود.
افراد میانه رو از میان این جماعت معتقدند که این ولی، با پیامبر صبرابر است فقط وحی برایش نمیآید.
این عقیده از گروهی از تندروان و افراط گرایان دربارهی شیخشان و کسانی که به زعم خود، حامل طریقهی شیخشان هستند، به اطلاع من رسیده است. درست مانند آنچه که برخی از شاگردان میانه روِ حلاّج دربارهی شیخشان ادعا میکردند.
افراد تندرو از میان این جماعت، زشتتر از این عقیده را دارند همانطور که یاران و دوستان حلاّج دربارهی او ادعا کردهاند.
برخی از بزرگان اهل عدالت و راستی برای من نقل کرده و گفت: «مدتی میان برخی از روستاهای بیابان نشینان اقامت ورزیدم و در میان اینان، افراد زیادی از این جماعتی که بدانها اشاره شد، وجود داشتند».
او گفت: «روزی از خانه برای کاری بیرون رفتم. دو مرد از اینان را دیدم که نشستهاند و با هم گفتگو میکنند. چنین به نظرم رسید که اینان دربارهی برخی کارهای مربوط به طریقهشان صحبت میکنند. به طور پنهانی به آنان نزدیک شدم تا سخنانشان را بشنوم -چون آنان اسرار خود را پنهان میکردند- دیدم که اینان دربارهی شیخشان و عظمت و بزرگی منزلت او و اینکه در دنیا کسی مانند او نیست، حرف میزنند. یکی از آنان به دیگری گفت: آیا حق را دوست داری؟ او پیامبر است. دیگری گفت: آری. هر دو از این سخن خیلی شادمان و خوشحال شدند. سپس یکی از آنان به دیگری گفت: آیا حق را دوست داری؟ او چنان است. دیگری گفت: آری، این همان حق است.
این مرد به من گفت: «آنگاه از آ ن جا بلند شدم و رفتم از ترس اینکه مبادا همراه آنان، بلایی به من برسد».
این عقیدهای از عقاید شیعهی امامیه است و اگر غلو و زیاده روی در دین و زد و خورد به خاطر نصرت و یاری مذهب و سعی بسیار در راه محبت کسی که از او پیروی میشود، نبود، این امر خرد کسی را در بر نمیگرفت. ولی پیامبرصفرموده است: «لَتَتْبَعُنَّ سَنَنَ مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ شِبْرًا شِبْرًا وَذِرَاعًا بِذِرَاعٍ» [۳۳۱]. «قطعاً از راه و روش پیشینیانتان، وَجَب به وَجَب و متر به متر پیروی خواهید کرد...». این جماعت راه غلو و زیاده روی را در پیش گرفتند همان طور که مسیحیان دربارهی عیسی÷راه غلو وافراط را در پیش گرفتند و گفتند: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلۡمَسِيحُ ٱبۡنُ مَرۡيَمَ﴾[المائدة: ۷۲]. «خدا همان مسیح پسر مریم است». خداوند هم میفرماید: ﴿قُلۡ يَٰٓأَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ لَا تَغۡلُواْ فِي دِينِكُمۡ غَيۡرَ ٱلۡحَقِّ وَلَا تَتَّبِعُوٓاْ أَهۡوَآءَ قَوۡمٖ قَدۡ ضَلُّواْ مِن قَبۡلُ وَأَضَلُّواْ كَثِيرٗا وَضَلُّواْ عَن سَوَآءِ ٱلسَّبِيلِ ٧٧﴾[المائدة: ۷۷]. «بگو: ای اهل کتاب! به ناحق در دین خود راه افراط و تفریط مپوئید و از اهواء و امیال گروهی که پیش از این گمراه شدهاند و بسیاری را گمراه کردهاند و از راه راست منحرف گشتهاند، پیروی مینمائید». در حدیث هم آمده است: «لاَ تُطْرُونِى كَمَا أَطْرَتِ النَّصَارَى ابْنَ مَرْيَمَ، فَإِنَّمَا أَنَا عَبْدُهُ، فَقُولُوا عَبْدُ اللَّهِ وَرَسُولُهُ» [۳۳۲]. «مرا آنگونه که مسیحیان، عیسی بن مریم را ستایش و تمجید کردند، ستایش و تمجید مکنید، بلکه بگویید: بنده و فرستادهی خدا».
هر کس در این جماعتها، تأمل و تدبر نماید، میبیند که در بخشهای مختلف شریعت اسلام، بدعتهای زیادی را ایجاد کردند، زیرا هر وقت بدعت، وارد یک اصل شد، داخل شدن آن در فروع آن اصل آسان است.
[۳۳۰] اشاره به حدیث پیامبرصاست که میفرماید: «لاَ تَسُبُّوا أَصْحَابِى، فَلَوْ أَنَّ أَحَدَکمْ أَنْفَقَ مِثْلَ أُحُدٍ ذَهَبًا مَا بَلَغَ مُدَّ أَحَدِهِمْ وَلاَ نَصِیفَهُ». «به یاران من ناسزا مگویید، چون اگر یکی از شما به اندازهی کوه احد طلا انفاق کند به پای یک مد و نصف مد یکی از آنان نمیرسد. بخاری به شمارهی ۳۴۷۰ و مسلم به شمارهی ۲۵۴۱ آن را روایت کردند. [۳۳۱] تخریج آن از پیش گذشت. [۳۳۲] بخاری به شمارههای ۲۳۳۰ و ۳۲۶۱ آن را روایت کرده است.