فصل
اگر کسی خود را ملتزم و پایبند کار خیری بکند، به دو صورت است:
۱- یا از روی نذر است، که این کار از آغاز مکروه است.
مگر به حدیث ابن عمربنگاه نمیکنی که میگوید: رسول خداصروزی ما را از نذر نهی میکرد و میفرمود: «إِنَّهُ لاَ يَرُدُّ شَيْئًا وَإِنَّمَا يُسْتَخْرَجُ بِهِ مِنَ الشَّحِيحِ» [۳۶۹]. «همانا نذر چیزی [از قضا و قدر] را ردّ نمیکند و تنها به وسیلهی نذر، مالی یا عملی از انسان بخیل بیرون کشیده میشود».
در روایتی آمده است: «النَّذْرُ لاَ يُقَدِّمُ شَيْئًا وَلاَ يُؤَخِّرُهُ وَإِنَّمَا يُسْتَخْرَجُ بِهِ مِنَ الْبَخِيلِ» [۳۷۰]. «نذر چیزی را پس و پیش نمیگرداند و تنها به وسیلهی آن مالی یا عملی از انسان بخیل بیرون کشیده میشود».
در روایت دیگری آمده که آن حضرتصاز نذر نهی کرد و فرمود: «إِنَّهُ لاَ يَأْتِى بِخَيْرٍ وَإِنَّمَا يُسْتَخْرَجُ بِهِ مِنَ الْبَخِيلِ» [۳۷۱]. «نذر هیچ خیری را نمیآورد و تنها به وسیلهی آن مالی یا عملی از انسان بخیل بیرون کشیده میشود».
از ابوهریرهسروایت است که گوید: رسول خداصفرمودند: «لاَ تَنْذُرُوا فَإِنَّ النَّذْرَ لاَ يُغْنِى مِنَ الْقَدَرِ شَيْئًا وَإِنَّمَا يُسْتَخْرَجُ بِهِ مِنَ الْبَخِيلِ» [۳۷۲]. «نذر مکنید، چون نذر بهرهای از قدر ندارد و تنها به وسیلهی آن مالی یا عملی از انسان بخیل بیرون کشیده میشود».
این احادیث برای آگاه ساختن عادت عربها در نذرهایی که انجام میدادند، وارد شده است. آنان نذر میکردند که اگر خدا مریضم را شفا دهد، حتماً آن مقدار روز را روزه میگیرم، یا اگر گمشدهام برگردد یا اگر خداوند مرا بینیاز گرداند، بر من است که فلان مقدار را صدقه دهم. پس این احادیث بیان میدارند که نذر بهرهای از قدر خدا ندارد. [و نمیتواند قدر خدا را تغییر دهد] بلکه هر کس که خداوند بیماری یا سلامتی یا بینیازی یا فقر و یا مانند آن را برایش مقدر گرداند، نذر نمیتواند سببی برای غیر اینها باشد و آنها را تغییر دهد. ولی مثلاً صلهی رحم این چنین نیست و سبب زیاد بودن عمر میشود. به آن صورتی که دانشمندان اسلامی تفسیرش کردهاند. بلکه باید دانست که نذر و عدم نذر یکسان است وهیچ فرقی ندارند. ولی خداوند به وسیلهی نذر از طریق وجوب وفای به آن، مالی یا عملی را از انسان بخیل بیرون میکشد. چون میفرماید: ﴿بِعَهۡدِ ٱللَّهِ إِذَا عَٰهَدتُّمۡ﴾[النحل: ۹۱]. و پیامبرصنیز میفرماید: «مَنْ نَذَرَ أَنْ يُطِيعَ اللَّهَ فَلْيُطِعْهُ». «هر کس نذر کند که اطاعتی را به جای آورد، باید آن را به جا آورد». جماعتی از عالمان اسلامی همچون مالک و شافعی این رأی را دارند.
علت نهی، این است که نذر از باب سختگیری بر خود است و دلایل و مدارک دال بر کراهیت این کار، قبلاً آورده شد.
۲- و یا از جهت التزام بدون نذر میباشد. گویی این صورت نوعی از وعده و پیمان است و وفای به وعده، از انسان خواسته میشود. گویی انسان چیزی را بر خود واجب کرده که شریعت بر او واجبش نکرده است. این کار نیز سختگیری بر خود است همان طور که در حدیث آن سه نفری که آمدند تا راجع به عبادت پیامبرصسؤال بکنند، آمده است. چون آنان میگفتند: ما کجا و پیامبرصکجا... و یکی از آنان گفت: من فلان کار را میکنم... تا آخر حدیث.
نمونهی آن در برخی روایات آمده است که رسول خداصخبر یافت که عبدالله بن عمروبمیگوید: «تا زندهام شب زندهداری میکنم و نماز تهجد میخوانم و در روز روزه میگیرم» [۳۷۳]. این گفته به معنای نذر نیست، چون اگر نذر بود پیامبرصبه او نمیگفت: در هر ماه سه روز روزه بگیر. یا فلان مقدار و فلان مقدار را روزه بگیر. و حتماً به او میگفت: به نذرت وفا کن، چون پیامبرصمیفرماید: «مَنْ نَذَرَ أَنْ يُطِيعَ اللَّهَ فَلْيُطِعْهُ». «هر کس نذر کند که خدا را اطاعت کند، باید او را اطاعت نماید».
اما التزامی که به معنای نذر است، حتماً باید به آن وفا کند و این وفای به نذر واجب است نه مندوب، آنگونه که دانشمندان اسلامی گفتهاند و در قرآن و سنت آیات و احادیثی آمده که این مطلب را میرسانند. این موضوع در کتابهای فقهی بیان شده و اینجا طولش نمیدهیم.
اما التزام به معنای دوم (یعنی التزام بدون نذر)، ادله اقتضا میکند که در مجموع به آن وفا شود اما به درجهی ایجاب نمیرسد هر چند به درجهای میرسد که در صورت ترک التزام و عدم وفای به آن، سرزنش و عتاب متوجه انسان میشود همانطور که آیهی مذکور در مستند و دلیل ابوامامهسبر آن دلالت دارد، چون وقتی او نگاه کرد که عمر مسلمانان را در مسجد بر یک قاری جمع گردانید و آنان مرتباً این کار را میکردند، این کار به شکل سنتهای راتبه هستند که وقتی انسان نیت کرد آنها را انجام دهد، اقتضای ادامه دادن آن میباشد از این رو مسلمانان را به ادامه دادن این کار امر کرد تا مثل کسانی نباشند که عهد و پیمانی بسته و سپس به عهدشان وفا نمیکنند در نتیجه مورد عتاب و سرزنش واقع شوند. ولی باید دانست که این قسم خودش دو صورت دارد:
صورت اول- ذات عمل به گونهای است که انسان از عهدهی آن بر نمیآید یا مشقت و سختی زیادی در آن وجود دارد و یا منجر به هدر رفتن کاری میشود که در اولویت قرار دارد. این التزام و پایبندی همان رهبانیتی است که پیامبرصدربارهاش میفرماید: «من رغب عن سنتي فليس مني». «هر کس از سنت من روی گرداند، از من نیست». به امید خدا بعداً در این باره بحث خواهد شد.
صورت دوم- مشقت و سختی در ذات کار نیست اما در صورت ادامه دادن، مشقت و سختی متوجه انسان میشود و یا منجر به هدر رفتن کار مهمتری میشود. این صورت نیز، از اول نهی دربارهاش آمده و ادلهی قبلی بر آن دلالت دارند.
در برخی از روایات مسلم، تفسیر این مطلب آمده است. آنجا که عبدالله بن عمرو گوید: «سختگیری کردم، پس بر من سخت گرفته شد» و پیامبرصبه من گفت: «إِنَّكَ لاَ تَدْرِى لَعَلَّكَ يَطُولُ بِكَ عُمْرٌ» [۳۷۴]. «تو چه میدانی شاید عمرت طولانی باشد».
پس دقت کنید چگونه او را متوجه التزام و پایبندی به کاری کرده که از اول بر او لازم نبوده است تا به گونهای باشد که ادامهی آن تا وقت مرگ، او را دچار مشقت و سختی ننماید.
عبدالله بن عمرو گوید: «به آن حالتی در آمدم که رسول خداصفرمود (یعنی عمر طولانی کردم) وقتی پیر شدم، دوست داشتم که ای کاش رخصت پیامبر خداصرا قبول میکردم».
به خاطر همین است که پیامبرصدر روایت ابوقتادهسگوید: چگونه است کسی دو روز روزه بگیرد و یک روز افطار کند، فرمودند: «وَيُطِيقُ ذَلِكَ أَحَدٌ». «مگر کسی میتواند این کار را بکند؟». سپس راجع به روزه گرفتن یک روز و افطار دو روز سخن گفت، آن حضرت فرمودند: «وَدِدْتُ أَنِّى طُوِّقْتُ ذَلِكَ» [۳۷۵]. «دوست داشتم که بتوانم این کار را بکنم». معنایش این است که دوست داشتم بتوانم آن را ادامه دهم. و گرنه، آن حضرت روزهی وصال میگرفت و میفرمود: «إِنِّى لَسْتُ كَهَيْئَتِكُمْ، إِنِّى أَبِيتُ عِندَ رَبِّى يُطْعِمُنِى وَيَسْقِينِ» [۳۷۶]. «من مثل شما نیستم، چون من پیش پروردگارم روز را به سر میبرم و او مرا غذا و آب میدهد».
در «الصحیح» آمده است: «پیامبرصروزه میگرفت تا اینکه میگفتیم: دیگر افطار نمیکند و همهی روزها را روزه میگیرد و روزه نمیگرفت تا اینکه میگفتیم: دیگر روزه نمیگیرد» [۳۷۷].
[۳۶۹] مسلم به شمارهی ۱۶۳۹ آن را روایت کرده است. [۳۷۰] بخاری به شمارهی ۶۲۳۴ و مسلم به شمارهی ۱۶۳۹ آن را آوردهاند. [۳۷۱] مسلم به شمارهی ۱۶۳۹ آن را روایت کرده است. [۳۷۲] مسلم به شمارهی ۱۶۴۰ آن را روایت کرده است. [۳۷۳] مسلم به شمارهی ۱۱۵۹ آن را روایت کرده است. [۳۷۴] مسلم به شمارهی ۱۱۵۹ آن را روایت کرده است. [۳۷۵] مسلم به شمارهی ۱۱۶۲ آن را روایت کرده است. [۳۷۶] تخریج آن از پیش گذشت. [۳۷۷] بخاری به شمارهی ۱۸۶۸ و مسلم به شمارهی ۱۱۵۶ هر دو از طریق روایت عایشهلآن را روایت کردهاند.