مبحث دوم: طُرق و اَشکال مختلف تحمّل حدیث و صیغههای ادای [۲۷۱]حدیث
اشکال مختلف تحمّل حدیث، هشت نوع است که عبارتند از:
شنیدن و سماع از شیخ [استاد]؛ خواندن و قرائت نزد شیخ؛ اجازه؛ مناوله؛ مکاتبه؛ اعلام؛ وصیت، و وِجاده.
و بزودی با ایجاز و اختصار به بیان هریک از این اشکال و طُرق، همراه با بیان الفاظ ادای هرکدام از آنها به ترتیب خواهم پرداخت.
۱- شنیدن و سماع از شیخ [استاد]:
الف) صورت سماع از شیخ: اینکه شیخ بخواند و طالب [حدیث پژوه و دانشجو] بشنود؛ خواه شیخ براساس حفظ خویش القای حدیث نماید و چه از روی کتاب خود، و فرقی نمیکند که طالب و حدیث پژوه، به سماع حدیث و نوشتن آن بپردازد، و یا فقط به سماع حدیث مشغول شود و حدیث را ننویسد.
ب) رتبه و درجهی «سماع از شیخ»:
در نزد جمهور، سماع از شیخ از زمرهی برترین و والاترین اقسام تحمّل حدیث است.
ج) الفاظ اداء [در سماع از شیخ]:
۱- پیش از اختصاص یافتن برخی الفاظ برای هریک از اقسام طرق تحمل حدیث، برای فرد شنونده از شیخ [سامع من لفظ الشیخ] درست بود که در ادای حدیثی که از شیخ شنیده بگوید: «سمعتُ» یا «أخبرني» یا «أنبأني» یا «قال لي» و یا «ذكر لي».
۲- و پس از اختصاص یافتن برخی الفاظ برای هریک از اقسام طرق تحمل حدیث، الفاظ اداء [برای هریک از اقسام مختلفِ طرق تحمل حدیث]، به شکل ذیل، اختصاص یافت و متداول و شایع شد:
• الفاظ برای سماع از شیخ: «سمعتُ» يا «حدثني».
• الفاظ برای اجازه: «أنبأني».
• الفاظ برای سماع مذاکره [۲۷۲]: «قال لي» يا «ذكر لي».
۲- خواندن و قرائت نزد شیخ:
بیشتر محدثین این نوع از اشکال تحمل حدیث را «عَرض» مینامند.
الف) صورت خواندن و قرائت نزد شیخ:
اینکه شاگرد [دانشجو و حدیث پژوه] حدیث را بخواند و شیخ بشنود [۲۷۳]؛ چه خود حدیث پژوه و دانشجو نزد شیخ قرائت کند یا دیگری بخواند و شیخ بشنود؛ و چه خواندنش از حفظ باشد یا از روی کتاب؛ و چه استاد، حدیث را حفظ باشد یا با کتاب مصحّح خود و یا ثقهای دیگر، مقابله کند. [۲۷۴]
ب) حكم روایت نمودن حدیث از طریق قرائت نزد شیخ:
روایتی که از طریق قرائت نزد شیخ نقل میشود - با تمام صورتهای یاد شدهی بالا -، بدون هیچ گونه اختلافی، روایتی صحیح به شمار میآید. به جز برخی از سختگیران و متشدّدانِ بیاعتبار و غیرمعتمدی که از آنها برخلاف این نظریه، قولی نقل شده است [و گفتهاند: روایتی که از طریق «قرائت نزد شیخ» نقل میشود، روایتی صحیح نیست. و چنانکه گفته شد، قول این سختگیران و متشدّدان، از درجهی اعتبار ساقط است و بدان توجهی نمیشود].
ج) درجه و رتبهی «قرائت نزد شیخ»:
علماء در درجه و رتبهی «قرائت نزد شیخ»، با همدیگر اختلاف نظر دارند و از آنها دراینباره، سه قول نقل شده است:
۱- با «سماع از شیخ»، برابر و یکسان است. این قول از مالک، بخاری، و بیشتر علمای حجاز و کوفه، نقل شده است.
۲- از «سماع از شیخ»، پائینتر است. این قول از جمهور علمای مشرق زمین نقل شده است. و قول صحیح نیز به شمار میآید.
۳- از «سماع از شیخ»، بالاتر و برتر است. این قول از ابوحنیفه و ابن ابی ذئب، و در روایتی از مالک، نقل شده است.
د) الفاظ اداء [در «قرائت نزد شیخ»]:
۱- نزدیکتر به احتیاط، این الفاظ است: «قرأتُ على فلان»؛ یا «قُري عليه وأنا أسمع فأقرّ به» [۲۷۵].
۲- و ادای قرائت نزد شیخ، با عبارات و الفاظِ سماع که مقید به الفاظِ قرائت باشد، جایز است؛ مانند: «حدثنا قراءة عليه».
۳- از دیدگاه بسیاری از محدثین، فقط اطلاق لفظ «أخبرنا» [بر قرائت نزد شیخ] شایع و متداول است نه الفاظ دیگر.
۳- «اجازه»:
الف) تعریف «اجازه»:
«اجازه» عبارت است از: «الإذن بالرواية، لفظاً أو كتابة»؛ اجازهی استاد به شاگرد در نقل مسموعات یا مؤلفات خویش؛ چه این اجازه، لفظی باشد یا کتبی. [۲۷۶]
ب) صورت اجازه:
اینکه شیخ [استاد] به یکی از دانشجویان و شاگردان خود بگوید: «أجزت لك أن تروي عنّي صحيح البخاري»؛ تو را اجازه دادم تا از من، صحیح بخاری را روایت نمایی.
ج) انواع اجازه:
اجازه دارای انواع زیادی است که من به بیان پنج نوع از آن میپردازم که عبارتند از:
۱- «اجازهی شیخ به یک نفر معین و به خصوص، در مورد کتابِ خاص یا روایت مشخص و معلوم»؛ مانند اینکه شیخ بگوید: «أجزتك صحيح البخاري» [به تو اجازه دادم تا از من صحیح بخاری را نقل کنی]. و این نوع از زمرهی برترین انواع اجازهای است که عاری از مناوله میباشد [و معمولاً این نوع را جایز دانستهاند. گر چه برخی از علماء مانند: شعبه و ابراهیم حربی و قاضی حسین و ماوردی و ابوبکر خجندی، این نوع را نیز روا نمیدارند].
۲- اجازهی شیخ به شخص معینی برای غیرمعین؛ [یعنی اجازهی شیخ به شخص معینی با تعمیم مورد که نقل از هر کتاب معتبری را مثلاً برای وی اجازه نماید] مثل اینکه به شخصی معین بگوید: «أجزتك رواية مسموعاتي»؛ به تو اجازه دادم تا مسموعات مرا روایت نمایی.
۳- اجازهی شیخ به شخص غیرمعین برای غیرمعین. [اجازهی شیخ به شخص غیرمعین با تعمیم مورد که نقل همهی مسموعات وی را مثلاً برای اشخاص غیرمعین اجازه نماید]؛ مثل اینکه بگوید: «أجزت أهل زماني رواية مسموعاتي»؛ به اهل زمانم - معاصرانم - اجازه دادم که همهی مسموعات مرا روایت کنند.
۴- اجازهی شیخ به فرد مجهول، یا اجازهی شیخ برای مجهول. مثل ا ینکه بگوید: «أجزتك كتاب السنن»؛ «تو را اجازه دادم که کتابهای سنن را روایت کنی». یا بگوید: «أجزت لمحمد بن خالد الدمشقي»؛ «اجازهی روایت به محمد بن خالد دمشقی دادم»، و شیخ این سخن را در جایی بگوید که عدهای در این نام اشتراک دارند.
۵- اجازه به کسی که فعلاً وجود ندارد [و معدوم است]؛ خواه این اجازه برای فرد غایب و ناموجود، در ضمن اجازه برای فرد موجود باشد، مانند اینکه بگوید: «اجزت لفلانٍ ولمن يولد له» [به فلانی و فرزندش که در آینده متولد میشود، اجازهی روایت دادم].، و یا اجازهی شیخ، مستقلاً و جداگانه [قطع نظر از فرد موجود] برای فرد معدوم و غایب باشد. مثل اینکه بگوید: «أجزتُ لمن يولد لفلان» [برای فرزند فلانی که در آینده متولد میشود، اجازهی روایت دادم]. [۲۷۷]
د) حكم [انواع] اجازه:
طبق قول صحیح - که جمهور علماء آن را پذیرفتهاند و مورد عمل نیز قرار گرفته است -، روایت نمودن نوع اول از انواع اجازه و عمل بدان، مشکلی ندارد و جایز است. و عدهای از علماء [۲۷۸]، روایت و عمل نمودن به نوع اول را باطل معرفی نمودهاند، و یکی از دو روایت امام شافعی نیز به همین قضیه اشاره دارد.
و اما در مورد جواز بقیهی انواع اجازه، اختلاف علماء [در جواز و عدم جواز آن] بدتر و جدّیتر و بیشتر و فزونتر است [۲۷۹].
به هر حال، تحمّل و روایت حدیث به این طریق [اجازه]، تحمّلی ناچیز و اندک است که مناسب نیست که در آن تساهل و بیدقتی صورت بگیرد.
هـ) الفاظ اداء [در اجازه]:
۱- در اجازه، بهتر است که بگوید: «أجاز لي فلانٌ».
۲- و ادای اجازه، با عبارات و الفاظِ سماع و قرائت که مقید به لفظِ اجازه باشد، جایز است. مثل: «حدثَنا إجازةً» یا «أخبرَنا أجازةً».
۳- و اصطلاح متأخرین [در الفاظ اداء در اجازه]، اصطلاح «انبأنا» است. و نویسندهی کتاب «الوجازه» [۲۸۰]نیز همین اصطلاح را انتخاب نموده است.
۴- «مناوله» [۲۸۱]:
الف) انواع مناوله:
مناوله بر دو نوع است:
۱- مناولهای که توأم با اجازه است: این نوع از انواع مناوله به طور مطلق از زمرهی برترین و قویترین انواع مناوله است. و یکی از صورتهای این نوع، این است که شیخ، کتاب حدیث خود را [و یا نوشتههای حدیث خود را] به شاگرد بدهد و بدو بگوید: «هذا روايتي عن فلان، فاروه عني»؛ «اینها احادیثی هستند که من از فلانی نقل کردهام، پس تو نیز آنها را از من روایت کن.»؛ و سپس شیخ، یا این کتاب را در ملک شاگردش درمیآورد و یا آن را به عنوان عاریت در اختیارش قرار میدهد تا از روی آن برای خویش نسخهای بنویسد. [و این نسخه را با اصل آن تطبیق دهد و سپس کتاب را به استاد خویش برگرداند].
۲- مناولهای که مجرّد از اجازه باشد: و صورت این نوع از مناوله این است که شیخ، کتاب خود را به شاگرد داده و فقط بدو بگوید که احادیث و روایات این کتاب، از جملهی مسموعات و شنیدههای من است [و بدو اجازهی نقل احادیث و روایات آن کتاب را ندهد [۲۸۲]].
ب) حكم روایت كردن احادیث از طریق مناوله:
۱- اما مناولهای که توأم با اجازه است: در این نوع، روایت نمودن احادیث از طریق آن، جایز است. و این نوع از لحاظ درجه و رتبه، از درجهی «سماع از شیخ» و «قرائت نزد شیخ»؛ پائینتر است.
۲- و اما مناولهای که مجرد و تهی از اجازه است: طبق قول صحیح، روایتکردن احادیث از طریق آن، جایز نیست.
ج) الفاظ اداء [در مناوله]:
۱- اگر مناوله توأم با اجازه است، بهتر است که در وقت تحدیث و نقل روایت بگوید: «ناولنی» یا «ناولنی و اجازلی».
۲- و ادای مناوله، با عبارات و الفاظ سماع و قرائت که مقید [به لفظ مناولة، یا مناولة توأم با اجازه] باشد، جایز است؛ مانند: «حدثنا مناولة» یا «أخبر مناولة وإجازة».
۵- «مکاتبه» [کتابت]:
الف) صورت مكاتبه:
«مکاتبه» اینگونه است که شیخ به خطِّ خودش، یا [به خطّ نویسندهاش، البته] با فرمان خودش، چند حدیثی را برای شخص حاضر و یا غایب بنویسد [و آنگاه به وی اجازهی روایت آن را بدهد و آن کس نیز این احادیث را با قید کتابت، از او روایت بکند و بگوید: «كتب إليَّ فلان قال حدثنا...» و یا «أخبرني فلان مكاتبة يا كتابة» [۲۸۳]]
ب) انواع مكاتبه:
مکاتبه بر دو نوع است:
۱- مکاتبهای که توأم با اجازه باشد؛ مثل اینکه بگوید: «أجزتك ما كتبتُ لك»؛ یا «أجزتك ما كتبت إليك» و الفاظی شبیه اینها.
۲- مکاتبهای که مجرّد و تهی از اجازهی روایت باشد؛ مثل اینکه شیخ برای شاگردش برخی از احادیث را بنویسد، و برایش ارسال نماید بدون اینکه به وی اجازهی روایت آنها را بدهد.
ج) حكم روایت نمودن احادیث از طریق مكاتبه:
۱- اما مکاتبهای که توأم با اجازه است: حکمش این است که روایت کردن احادیث از طریق آن، صحیح و بلامانع است. و این نوع از مکاتبه در صحّت و قوّت به سان مناولهای است که توأم با اجازه است.
۲- و اما مکاتبهای که مجرّد و عاری از اجازه است: حکمش این است که جمعی از علماء از نقل و روایت آن منع کردهاند، و گروهی نیز روایت آن را جایز و روا دانستهاند.
و از دیدگاه اهل حدیث نیز قول صحیح، همان جایز بودن نقل و روایت آن است؛ چرا که خود «مکاتبه» بیانگر اجازهی روایت است.
د) آیا برای اعتماد و اطمینان یافتن به خطّ شیخ، وجود دلیل و برهانی شرط است یا خیر؟:
۱- برخی از حدیثپژوهان بر اثبات خط از جانب شیخ، وجود دلیل و برهان را شرط کردهاند و اینگونه ادعا کردهاند که خط با خط شباهت دارد. و این قول، قولی ضعیف است.
۲- و برخی از حدیثشناسان و رجال پژوهان، گفتهاند: همین که مکتوب الیه [کسی که شیخ برایش احادیث را نوشته و فرستاده]، خطِّ کاتب [استاد] را بشناسد و تشخیص بدهد، کافی است [و نیازی به دلیل و برهان ندارد]، چرا که خط انسان با خط دیگران، مشتبه نمیشود و باعث ایجاد سوء تفاهم و شک و تردید نمیگردد. و قول صحیح، همین است.
ه) الفاظ اداء [در مكاتبه]:
۱- تصریح به لفظ «کتابت» [نقل نمودن حدیث با قید «کتابت»]؛ مثل اینکه بگوید: «كتب إليّ فلانٌ».
۲- به کار گرفتن عبارات و الفاظِ سماع و قرائت که مقید به قید «کتابت» باشد؛ مثل اینکه بگوید: «حدثني فلانٌ كتابة» یا «أخبرني فلان كتابة».
۶- اعلام:
الف) صورت اعلام:
اینکه شیخ [بدون اجازه و اذن دادن به کسی، فقط] به شاگردش اعلام کند که این حدیث یا این کتاب، [روایت یا] سماع من از فلان شخص است.
ب) حكم روایت نمودن حدیث از طریق «اعلام»:
علماء دربارهی حکم روایت کردن حدیث از طریق اعلام، با یکدیگر اختلاف نظر دارند و در این باره دو قول از آنها نقل شده است که عبارتند از:
۱- جمع زیادی از محدثین و فقهاء و صاحب نظران اصولی، بر این باورند که روایتنمودن حدیث از طریق «اعلام»، جایز و روا میباشد.
۲- وعدهی بیشماری از محدثین و دیگران، تحدیث آن را جایز و روا ندانستهاند - و قول صحیح نیز همین است - زیرا ممکن است که خود شیخ بداند که این حدیث از زمرهی روایات و مسموعات او است ولی به واسطهی خللی که در حدیث وجود دارد، روایت آن را جایز و روا نداند؛ آری اگر خود شیخ اجازهی روایت آن را بدهد، در این صورت روایت آن، جایز و بدون اشکال میباشد.
ج) الفاظ اداء [در اعلام]:
در این قسم باید راوی به نحو «أعلمني شيخي بكذا»، از وی احادیث را نقل نماید، و در ادای احادیث از این اصطلاح، استفاده کند.
۷- «وصیت»:
الف) صورت وصیت:
اینکه شیخ در زمان وفات یا هنگام مسافرت خود، وصیت کند که فلان شخص، فلان کتاب از کتابهای مرا از من روایت نماید. [یا فلان نسخهی مصحّح من از آن فلان باشد].
ب) حكم روایت نمودن حدیث از طریق وصیت:
۱- برخی از علمای سلف بر این باورند که روایت نمودن حدیث از طریق وصیت، جایز و روا است. و این قول به دور از صواب و حقیقت است. زیرا در این قسم، شیخ فقط کتابش را برای فلان شخص وصیت کرده و روایت آن را وصیت ننموده است!
۲- [و جمعی از محدثین روایت مزبور را از طریق وصیت] جایز ندانستهاند. و قول درست و صحیح نیز، همین قول است.
ج) الفاظ اداء [در وصیت]:
در این نوع، باید شخص راوی بگوید: «أوصى إليّ فلان بكذا» یا «حدثني فلانٌ وصيّة».
۸- «وجاده»:
«وجادة» به کسر واو، مصدری جعلی و مولّد از «وَجَدَ» است که چنین واژهای از عربها شنیده نشده است [بلکه فقط محدثین آن را به کار بردهاند و به معنی: دریافت علم از اوراق و برگها - بدون شنیدن و اجازه و مناوله - میباشد].
الف) صورت «وجادة»:
به این صورت که طالب حدیث [حدیث پژوه]، احادیثی [یا کتابی] به خط شیخ [یا یکی از مشایخ حدیث] بیابد و خط او را به خوبی بشناسد، بدون اینکه آن احادیث را از آن شیخ شنیده و یا اجازهای برای روایت آنها از وی داشته باشد [۲۸۴].
ب) حكم روایت نمودن حدیث از طریق «وجاده»:
روایت کردن حدیث از طریق وجاده، از باب «منقطع» به شمار میآید که در آن نوعی از «اتصال» وجود دارد. [به هر حال بیشتر محدثین و صاحب نظران فقهی و اصولی، نقل احادیث کتب صحاح را که انتساب آنها به نویسندگان و مؤلفان، یقینی باشد، جایز دانستهاند، منتها باید هنگام تحدیث بگوید: «وجدتُ بخط فلان» یا «في كتاب صحّحه فلان كذا»].
ج) الفاظ اداء [در «وجاده»]:
در این نوع، باید شخص راوی بگوید: «وجدتُ بخط فلان» یا «قرأت بخط فلان كذا»، و سپس به بیان سند و متن حدیث بپردازد [۲۸۵].
[۲۷۱] چنانکه پیشتر خواندیم، علماء و صاحبنظران اسلامی برای جلوگیری از نقل احادیث جعلی و ساختگی، معمولاً زنجیرهی نقل کنندگان روایت را تا رسول اکرم جیا صحابهی ایشان ذکر مینمودند و پس از تدوین احادیث در مجموعهها که توسط اهل فن صورت یافت، برای شناسایی راویان و منزلت و جایگاه هریک در وثاقت و عدالت و ضبط و اتقان، کتابهایی در رجال حدیث، تدوین و ساماندهی گردید. از این پس تحدیث شفاهی روایات، جای خود را به نقل از کتب مزبور داد. کار دیگری که به منظور دقّت در نقل روایات و احادیث، انجام میشد، اجازهی نقل حدیث از استاد و شیخ حدیث به شاگرد بود که پس از احراز صلاحیت شاگرد، به افتخار اجازهی استاد در نقل کلیهی مجامع حدیث، یا آنچه را نزد شیخ قرائت نموده بود یا آنچه را شیخ قبول داشت و به اصطلاح نزد وی به صحت پیوسته بود، نایل میگردید. اجازهی مزبور فوایدی داشت: نخست جلوگیری از هرج و مرج در نقل احادیث که از هرکس و از هرجا پذیرفته نمیشد. دیگر آنکه معرفی شیخ و اجازهی وی، موجب اطمینان شنونده به ناقل حدیث میگردید. سوم آن که بر طبق صلاحیتی که شیخ در شاگرد میدید، دایرهی اجازهی تحدیث گسترش مییافت و یا تنگ میشد زیرا چه بسا شاگردی فقط در نقل کتاب خاصی مجاز و محدود بود، ولی شاگرد دیگری در نقل تمام کتابهای حدیث مجاز میشد. و به اصطلاح، صلاحیت ناقلان از ناحیهی استاد، کنترل میگردید و حدود ناقلین روایات معین و مشخص میشد. چهارم جنبهی تشریفی که با اجازهی استاد، شاگرد در زمرهی راویان و ناقلان حدیث نبوی مشرف میگردید و با این کار، سلسلهی سند که از خصوصیات مسلمین است ادامه مییافت. با تکثیر نسخههای کتب حدیث و طبع و انتشار آنها و تصدیگری اهل منبر و وعّاظ و سخنوران به نقل حدیث، و بالاخره از رسمیت افتادن درس حدیث، جهات اصلی که منظور از اجازه بود از بین رفت و فقط جنبهی تشریفی باقی ماند. [مترجم] [۲۷۲] سماع مذاکره با سماع تحدیث [نقل کردن حدیث براساس شنیدن حدیث از استاد] تفاوت دارد. زیرا در «سماع تحدیث» شیخ و طالب حدیث، قبل از آمدن به مجلس تحدیث، خویشتن را برای آن - از نظر ضبط و اتقان - کاملاً آماده و مهیا و مجهز میسازند اما در مذاکره چنین آمادگی و مجهز ساختنی، تحقق نمییابد. [۲۷۳] مراد از خواندن شاگرد و گوش کردن استاد، این است که شاگرد به خواندن احادیثی بپردازد که از مرویات خود استاد و شیخ باشد، نه اینکه به روایت هر حدیثی که خودش بخواهد، [از شیخ یا غیر او] بپردازد. و این بدان جهت است که هدف از قرائت و خواندن شاگرد نزد شیخ این است که شیخ آن احادیث را بشنود و ضبط اعتماد شاگرد نسبت بدان احادیث کاملتر و بهتر شود. [۲۷۴] قرائت نزد بزرگان، رسم بوده و حتی در کتب فقه و دیگر علوم نیز متداول و شایع بوده است. قرائت حدیث را نزد شیخ اصطلاحاً «عَرض» میگویند. در قرائت، شاگرد از روی کتابی که در پیش روی اوست یا از احادیثی که حفظ کرده است، چندین حدیث برای استاد قرائت مینماید [عرض]، و استاد گوش میدهد و از این احادیث ایراد و اشکالی نمیگیرد. و در موردی که دیگری حدیث را نزد شیخ بخواند و شیخ استماع کند، شرط است که استاد، یا خود حافظ حدیث باشد و یا با نسخهی صحیحی، حدیث را مقابله نماید. و برخی از علماء، قرائت راوی را نزد شیخ، یک قسم، و قرائت دیگری را نزد شیخ که راوی هم آن را بشنود، قسم دیگری به شمار آوردهاند. و بسیاری از کتب حدیث که نزد مشایخ، قرائت یا سماع شده و دست خط بلاغ و مقابلهی شیخ در آن ثبت است، از دستبرد حوادث مصون و محفوظ مانده است. [مترجم] [۲۷۵] اگر شاگرد از روی کتابی که در پیش اوست یا از احادیثی که حفظ کرده است، چندین حدیث برای استاد قرائت [عرض] نماید و استاد بدانها گوش دهد و از آنها ایرادی نگیرد، در این صورت هنگامی که شاگرد این احادیث را برای دیگران روایت کند، میتواند از این عبارت استفاده کند: «قرأتُ على الشيخ وهو يسمع أنَّ...» و اگر شاگرد دیگری این عمل را انجام داده باشد و او در آنجا حاضر بوده و سماع کرده باشد، هنگامی که این احادیث را برای دیگران روایت کرد باید بگوید: «قُریء على الشيخ وهو يسمع وأنا كذلك أسمع أنّ...» [مترجم] [۲۷۶] یعنی شیخ، حدیث را رو در رو به کسی میگوید یا برای کسی مینویسد: «تو را اجازه دادم که آنچه من شنیدهام و در کتابهایم نوشتهام، روایت نمایی.» فرق اجازه با سماع و با قرائت این است که در سماع، شاگرد از زبان شیخ یکایک حدیثها را شنیده است و در قرائت، یکایک احادیث را به سمع شیخ رسانیده است ولی در اجازه [چه شفاهی و چه کتبی] هیچیک از این کارها صورت نگرفته است، بلکه شیخ حدیث، کسی را اجازه داده است که یک مجموعه از احادیث او را به شکل کلی روایت کند. و معمولاً شیخ به شاگرد خود اجازهی نقل کتاب خاصی یا کلیهی کتب حدیث را که خود مجاز در نقل آن است میدهد. ابن عبدالبر گفته است: شایسته است در مورد اجازهی کتبی به کسی، لفظی را که نوشته نیز به زبان آورد یا لااقل هنگام نوشتن اجازه برای شاگرد، آنچه را مینویسد در دل بگذراند. [مترجم] [۲۷۷] و قسمی دیگر از اقسام و انواع اجازه این است که شیخ به شاگردش در مورد روایاتی که خود شیخ هنوز سماع ننموده و بعداً آنها را خواهد شنید، اجازه دهد. چنانکه بگوید: «أجزت لك ماصحّ أو يصحّ عندي من مسموعاتي». و نوعی دیگر نیز اینگونه است که شیخ به شاگردش آنچه را که از استادش مجاز گردیده، اجازه دهد. مانند اینکه بگوید: «أجزت جميع ما أُجيز لي روايته». [مترجم] [۲۷۸] مانند شعبه، ابراهیم حربی، قاضی حسین، ماوردی و ابوبکر خجندی. [مترجم] [۲۷۹] قسم اول را جمهور علماء جایز دانستهاند. و قسم سوم را جمعی مانند قاضی ابوطیب و خطیب بغدادی و ابن منده، آن را جایز دانستهاند. و در قسم چهارم، بیشتر محدثین منع تحدیث از شیخ نمودهاند گر چه برخی این قسم را نیز جایز میدانند. و در مورد قسم پنجم برخی گفتهاند: در موردی که شیخ، وی را به موجودین ضمیمه و پیوست نماید و به اصطلاح، عطف معدوم بر موجود نماید، آن را جایز دانستهاند. ابن حزم اصولاً اجازه را در تمام اقسامی که یاد شده، بدعت شمرده و جایز نمیداند. زیرا به عقیدهی وی، دلیلی از شرع بر نقل آنچه را نشنیده نداریم. و به طور کلی ابن حزم «اجازه» را بدعتی غیرمجاز شمرده است. و برخی دیگر نیز در نامطلوبی اجازه آنقدر اغراق و غلو کردهاند که آن را مجوزی برای دروغ گفتن به شمار آوردهاند و گفتهاند: شرع هرگز اجازه نمیدهد چیزی را که نشنیدهای روایت کنی. اما حقیقت این است که اجازهی مجهول برای مجهول جایز نیست [تمام مردم را اجازه دادم که همه چیز مرا روایت کنند]، و اجازهی معلوم برای مجهول هم مورد اختلاف است، و اجازهی معلوم برای معلوم هیچ اشکالی ندارد. [مترجم] [۲۸۰] مراد از نویسندهی کتاب «الوجازة»، ابوالعباس ولید بن بکر معمری است. و عنوان کامل کتاب وی نیز «الوجازة في تجويز الاجازة» میباشد. [۲۸۱] مناوله این است که شیخ حدیث، کتاب یا جزوه و یا چند حدیثی را به شاگردش بدهد تا وی آنها را روایت کند. [مترجم] [۲۸۲] علماء گفتهاند که مناوله به چهار شکل ذیل صورت میگیرد: الف) شیخ، کتاب حدیث خود را و یا نوشتههای حدیث خود را به شاگردی میدهد و به او میگوید: «این کتاب یا این جزوهها را ملک تو نمودم و تو را اجازه دادم که احادیث آنها را روایت کنی. پس آنها را از من بگیر و روایت کن». این شکل را «مناولهی توأم با اجازه» مینامند و برخی در قوت این شکل تا حدی اغراق کردهاند که آن را از سماع هم قویتر دانستهاند. ب) شیخ حدیث به شاگرد خود میگوید: «این کتاب را بگیر و از روی آن نسخهای بنویس و این نسخه را با اصل تطبیق بده و سپس کتاب مرا به من برگردان.» ج) شاگرد، کتابی را میآورد که شیخ، احادیث این کتاب را از راه سماع دریافت نموده است و شیخ این کتاب را از دست شاگرد میگیرد و آن را مطالعه میکند، سپس به او میگوید: احادیث این کتاب را از من روایت کن. د) شاگردی کتابی را به نزد شیخ آورده و از او خواهش میکند که این کتاب را از او گرفته و پس از مطالعه به او برگرداند و شیخ بر اثر اعتماد و علاقهی شدید به شاگرد، کتاب را از او میگیرد اما بدون اینکه آن را مطالعه کند، یا با نسخهی خویش تطبیق نماید آن را به شاگرد برمیگرداند. علوم الحدیث، صبحی صالح، صص ۹۶-۹۷، تدریب الراوی، ص ۱۴۷ و علوم الحدیث، ص ۱۳۷. [مترجم] [۲۸۳] بخاری در کتاب «ایمان و نذور»، طریق روایت حدیثی را اینطور بیان کرده است: «أنه كتب إليّ محمد بن بشار أنه سمع...»؛ و همچنین مسلم در صحیح خودش میگوید: «به جابر بن سمرة نوشتم به من خبر دهید از چیزی که از رسول خدا جشنیدهای. و او برای من نوشت: سمعت رسول الله جيوم جمعة...». در مکاتبه، راوی موظف است در روایت اینگونه احادیث به «کتابت» تصریح کند و بگوید: «حدثني أو أخبرني كتابة». و اگر قید «کتابت» را حذف کند، ایهام آن دارد که این حدیث را شخصاً و با گوش خود از او شنیده است و این ایهام، «تدلیس» به شمار میآید و در ضعف حدیث مؤثر خواهد بود. [مترجم] [۲۸۴] در حقیقت، «وجاده» به معنی دریافت علم از اوراق و برگهها، بدون شنیدن و اجازه و مناوله میباشد. به این صورت که شخصی، حدیثی را به خط شیخی میبیند که او آن شیخ را ملاقات کرده و خط او را به خوبی میشناسد، یا اینکه آن شیخ را ملاقات نکرده، اما از روی دلایل و قرائنی مطمئن است که این خط از همان شیخ است. و همچنین در کتابهای مشهور - که نسبت آنها به مؤلفان آنها جای بحث و تردید نیست - احادیثی را دیده است که در تمام این صورتها، روایت این احادیث از این شیوخ صحیح است، اما باید در عبارت روایت حتماً به این مسائل تصریح کند، مثلاً بگوید: «وجدت بخط فلان أو بخط يغلب على ظنّي أنه خط فلان»و الفاظی شبیه اینها. و در این موارد، روای به هیچ وجه حق ندارد بگوید: «حدثنا» یا «أخبرنا». زیرا این عبارتها خلاف واقع را ایهام میکنند و «تدلیس» به شمار میآیند؛ و حتی اگر یقین نداشت که این خط از همان شخص است و فقط ظن راجح داشت باز نباید بگوید: «وجدت بخط فلان»، بلکه باید بگوید: «وجدت بخط يغلب على ظني أنه خط فلان». [مترجم] [۲۸۵] ملا عبدالله احمدیان میگوید: «در عصر حاضر، در تمام کشورهای اسلامی طریق روایت احادیث فقط «وجاده» است و علماء و دانشمندان پس از آنکه حدیثی را در کتاب معروف که نسبت آن به یکی از شیوخ حدیث محقق است، دیدند آن حدیث را از آن کتاب و از آن شیخ روایت میکنند و از بقیهی طرق هفتگانهی روایت حدیث (سماع، قرائت، اجازه، مناوله، مکاتبه، اعلام، وصیت) جز به صورت خیلی نادر و جز در برخی از دانشگاهها استفاده نمیشود... بدون تردید طریق وجاده به صورت دیدن حدیث در کتابهای مشهور مانند صحیح بخاری و مسلم و موطا و بقیهی صحاح سته و سپس روایت به نام آنها یک طریق بسیار عالی به شمار میآید. زیرا تواتر قطعی وجود دارد که صاحبان این کتابها از شیوخ مبرز و کم نظیر حدیث بودهاند و نسبت این کتابها به آنها نیز مورد تواتر قطعی است مخصوصاً توجه به این امر که این کتابها به ویژه صحیح بخاری و مسلم و موطا و مسند امام احمد قرنها در سینهها حفظ و زبان به زبان روایت شدهاند و تصور تغییر متون یا کم و زیادی احادیث آنها واهمهای است در برابر قطع و یقین و هیچ گونه ارزش علمی ندارد. بنابراین کسی که حدیثی را در صحیح بخاری میبیند، درست مانند آن است که این حدیث را به خط بخاری دیده است؛ و از طرف دیگر چون در عصر ما برای روایت حدیث جز وجاده طریق دیگری وجود ندارد، واجب است در نقل هر حدیثی شرایط الزامی این طریق به درستی رعایت شود: یکی از این شرایط این است که خودش شخصاً این حدیث را در یکی از کتابهای احادیث صحیحهی معروف (مانند صحاح سته) دیده باشد یا این حدیث را در کتاب معتبری دیده باشد که صاحب این کتاب، این حدیث را از کتابهای معروف احادیث صحیحه نقل کرده باشد. دوم اینکه: در حال روایت حدیث باید تصریح کند که این حدیث را در فلان کتاب حدیث صحیح یا در فلان کتاب معتبر که از کتاب صحیح فلان نقل کرده است دیدهام، سپس متن حدیث را بدون تغییر نقل کند و کسانی که در زمان ما در تألیفات و تحقیقات خویش یا در وعظ و خطابههای خود هنگام روایت حدیثی از اصول وجاده عدول میکنند و بدون بیان مرجع، حدیثی را از پیامبر جروایت میکنند (مثلاً در حدیث است یا حدیث است، یا شنیدهام یا دیدهام یا دیدهام که پیامبر فرموده است، یا - بدون هیچ قیدی میگویند: پیامبر جفرموده است: «الدين النصيحة» و این حدیث را منقطع و معضل و مرسل - و نعوذ بالله - معیوب نشان میدهند، یا حدیثی را از مراجعی نقل میکنند که کتابهای احادیث صحیحهی مشایخ معروف حدیث نیستند و توضیح هم نمیدهند که این مراجع این احادیث را از کدام کتاب حدیث صحیح نقل کردهاند، مانند نقل حدیثی از تفسیر بیضاوی یا تفسیر کشاف یا احیاء العلوم امام محمد غزالی یا تفسیر کبیر)، نقل حدیث به این شیوهها به اتفاق تمام محدثین عملی است غیرمجاز و باید از آن پرهیز گردد. و تردیدی هم نیست که قاضی بیضاوی و زمخشری و غزالـی و رازی از بزرگواران علوم و معارف اسلامی بودهاند و هر مسلمانی به مقام والای آنها احترام میگذارد، اما تخصص آنها در علم الحدیث درایتی نبوده است بلکه در تفسیر قرآن کریم و بقیهی معارف اسلامی بوده و محدثین حق دارند با تخصصی که در علم الحدیث دارند، کار آنها را در روایت احادیث انتقاد کنند... خلاصه مطلب اینکه در عصر ما برای روایت احادیث جز طریق «وجاده» طریق دیگری نیست در حالی که کتب احادیث صحیح در دسترس مردم هست و روایت احادیث از طریق صحیح خود «وجاده» امکان دارد، چه دلیلی دارد جز تنبلی و اهمال در عمل، که مؤلفین یا محققین یا واعظین، احادیثی را خارج از قوانین روایت حدیث، روایت کنند، آیا کسی که میگوید: حدیث پیامبر جاست: «إنما الأعمال بالنيات» نباید از قبل جواب این سؤالها را داده باشد که چه کسی در چه کتابی و با چه عبارتی این حدیث را نقل کرده است؟ و آیا عقلاً و نقلاً هیچ مجوّزی برای نقل حدیث بدون سند وجود دارد؟ ر.ک: کلید حدیثشناسی، صص ۷۱-۷۳، با تصرف. [مترجم]