درآمدی بر علوم حدیث

فهرست کتاب

مبحث سوم: مراتب جرح و تعدیل

مبحث سوم: مراتب جرح و تعدیل

ابن ابی حاتم در مقدمه‌ی کتابش «الجرح و التعدیل»، هریک از مراتب جرح و تعدیل را به چهار مرتبه تقسیم نموده و حکم هریک از آن مراتب را نیز بیان کرده است. سپس علماء نیز به مراتب هریک از جرح و تعدیل، دو مرتبه‌ی دیگر را نیز اضافه نموده‌اند؛ از این رو مراتب هریک از جرح و تعدیل به شش مرتبه رسیده‌اند.

و این مراتب شش گانه‌ی هریک از جرح و تعدیل با الفاظشان، عبارتند از:

۱- مراتب الفاظی که برای تعدیل به کار رفته، به قرار زیر است:

الف) الفاظی که برای مبالغه و اغراق و غلوّ و افراط در توثیق [و تزکیه‌ی راوی] به کار رفته است؛ یا الفاظی که بر وزن «أفْعَل» [صیغه‌ی تفضیل] باشد؛ اینچنین الفاظی که برای تعدیل راوی به کار رفته، از زمره‌ی بالاترین مرتبه از مراتب الفاظی به شمار می‌آید که برای تعدیل راوی به کار رفته است. مثل: «فلانٌ إليه المنتهى في التثبت» و یا «فلانٌ أثْبَتُ الناس».

ب) سپس در مرتبه‌ی دوم، الفاظی قرار دارد که یک صفت یا دو صفت از صفات توثیق و تزکیه‌ی [راوی] را مورد تأکید قرار دهد. مثل: «ثقة ثقة»، یا «ثقة ثبتٌ».

ج) بعد از آن [در مرتبه‌ی سوم]، الفاظی قرار دارد که بیانگر صفتی دالّ بر توثیق و تزکیه‌ی [راوی] باشد، اما بدون تأکید؛ مانند: «ثقة» یا «حجّة».

د) بعد از آن [در مرتبه‌ی چهارم]، الفاظی قرار دارد که بیانگر تعدیل و تزکیه‌ی راوی است، البته بدون اینکه از آن الفاظ، ضبط و اتقانِ راوی احساس شود. [۲۶۳]مانند: «صدوق» یا «محلّه الصدق» و یا «لابأس به» در نزد غیر «ابن معين‌». چرا که هرگاه ابن معین درباره‌ی راوی، از الفاظ «لابأس به‌» استفاده کند، منظورش از به کار بردن این الفاظ این است که راوی در نزد او «ثقه» است.

هـ) سپس [در مرتبه‌ی پنجم]، الفاظی قرار دارد که دلالتی بر تعدیل و توثیق راوی یا بر تجریح و مذمّت راوی ندارد. مانند: «فلان شيخ» یا «روى عنه الناس». [۲۶۴]

و) بعد از آن [در مرتبه‌ی ششم]، الفاظی قرار دارد که بیانگر این قضیه هستند که [راوی] در نزدیکی «تجریح» [مورد سؤال قرار گرفتن و بی‌اعتبار شدن] قرار دارد. مانند: «فلان صالح الحديث» یا «يكتب حديثه». [۲۶۵]

۲- حکم مراتب الفاظ تعدیل:

الف) اما در باره‌ی مراتب سه گانه‌ی نخست، باید گفت که به [احادیث] راویانِ چنین مراتبی، استناد و احتجاج می‌شود؛ گرچه برخی از آن‌ها از برخی دیگر قوی‌تر باشند.

ب) و اما در مرتبه‌ی چهارم و پنجم، باید گفت که به [احادیث] راویانِ چنین مراتبی، استناد و احتجاج نمی‌شود، بلکه احادیث چنین راویانی نوشته می‌شود و باید در پذیرفتن احادیث ایشان تأمل کرد و جنبه‌ی احتیاط را رعایت نمود تا ضبط و اتقان آن‌ها روشن و شناخته شود. [۲۶۶][و این حکم مربوط به هریک از مرتبه‌ی چهارم و پنجم است]، گرچه راویانِ مرتبه‌ی پنجم از راویانِ مرتبه‌ی چهارم پائین‌تر باشند.

ج) و اما درباره‌ی راویانِ مرتبه‌ی ششم، می‌توان گفت که به [احادیث] آن‌ها احتجاج و استناد نمی‌شود، بلکه احادیث چنین راویانی، صرفاً به عنوان «شاهد» اعتبار دارد نه «اختبار». [یعنی برای پذیرفتن احادیث چنین راویانی، نیازی به تأمل کردن در شخصیت آن‌ها و رعایت کردن جنبه‌ی احتیاط برای روشن شدن ضبط و اتقان آن‌ها نیست] چرا که وضعیت آن‌ها در عدم ضبط و اتقانشان، مشخص و هویدا است.

۳- مراتب الفاظی که برای «جرح» به کار رفته، به قرار ذیل است:

الف) الفاظی که دلالت بر «تلیین» دارد. (و «تلیین» کمترین مرتبه از مراتب الفاظ جرح است.) مثل: «فلانٌ ليّن الحديث» یا «فيه مقال». [۲۶۷]

ب) سپس [در مرتبه‌ی دوم]. الفاظی قرار دارد که به عدم احتجاج و استناد به راوی – و یا الفاظی شبیه آن – تصریح دارد. مثل: «فلان لا يحتج به» یا «ضعيف» و یا «له مناكير».

ج) بعد از آن [در مرتبه‌ی سوم]، الفاظی قرار دارد که به نوشته نشدن احادیث راوی، [۲۶۸]و یا الفاظی شبیه آن، تصریح دارند. مثل: «فلان لا يكتب حديثه» یا «لاتحلّ الرواية عنه» یا «ضعيف جداً» و یا «واهٍ بمرّة».

د) سپس [در مرتبه‌ی چهارم]، الفاظی قرار دارد که بیانگر «متهم بودن راوی به دروغگویی» و یا شبیه آن [از دیگر اتهامات] می‌باشد، مثل: «فلان متهم بالكذب» یا «متهم بالوضع» یا «يسرق الحديث» یا «ساقط» یا «متروك» و یا «ليس بثقة».

ه‍) بعد از آن [در مرتبه‌ی پنجم]، الفاظی قرار دارد که دلالت بر «متّصف شدن راوی به دروغگویی» و شبیه آن [از دیگر صفات پست و رذیله و مضرّ به عدالت و ضبط راوی] می‌باشد. مثل: «کذّاب» یا «دجّال» یا «وضّاع» یا «یکذب» و یا «یضع».

و) و در آخر [در مرتبه‌ی ششم]، الفاظی قرار دارد که برای مبالغه و اغراق در دروغگویی روای به کار رفته است. [و این مرتبه، بدترین مرتبه از مراتبِ الفاظ جرح است]. مثل: «فلانٌ أكذب الناس» یا «إليه المنتهى في الكذب» و یا «هو ركن الكذب».

۴- حکم مراتب الفاظ جرح:

الف) اما درباره‌ی راویانِ دو مرتبه‌ی نخست [از مراتب الفاظ جرح]، باید گفت که طبعاً به احادیث آن‌ها احتجاج و استناد نمی‌شود، ولی احادیثشان فقط جهت اعتبار، نوشته می‌شوند. [۲۶۹][و این حکم مربوط به هریک از راویانِ مرتبه‌ی اول و دوم است]، گرچه راویانِ مرتبه‌ی دوم از راویانِ مرتبه‌ی اول پائین‌تر باشند.

ب) و اما درباره‌ی راویانِ مراتب چهار گانه‌ی آخر، می‌توان گفت که نه به احادیث آن‌ها استناد و احتجاج می‌شود و نه احادیث آن‌ها نوشته می‌شود. [یعنی نمی‌توان از احادیثشان در اعتبار بخشیدن به احادیث دیگر و تقویت آن‌ها استفاده کرد،] و نه می‌توان از احادیثشان جهت اعتبار [در شواهد و متابعات] استفاده نمود.

[۲۶۳] ابن ابی حاتم گفته است: وقتی در باره‌ی راوی گفته شود: «إنه صدوق» یا «محلّه الصدق» یا «لابأس به»؛ این الفاظ بدین معنی است که: «يكتب حديثه وينظر فيه»؛ یعنی: در پذیرفتن احادیث وی باید تأمل کرد و جنبه‌ی احتیاط را رعایت کرد؛ چرا که از این عبارات، شرایط ضبط و اتقان راوی احساس نمی‌شود؛ بنابراین باید در حدیث و‌ی تأمل کرد تا ضبط و اتقان او روشن و شناخته شود. شیوه‌ی تبیین این قضیه، با روشن شدن شخصیت و ثقه و مُتقن بودن راوی تحقق می‌یابد. و اگر نتوان این راوی را با تأمل در شخصیت او شناخت و به حدیثی از احادیث او احتیاج پیدا کردیم، آن حدیث را می‌آوریم و نگاه می‌کنیم که آیا حدیث او در روایات دیگران ریشه‌ای دارد یا خیر؟ ابن معین بر این باور بود که الفاظ «لابأس» به معنی «ثقه» است. ابی خیثمه گفته است: به یحیی بن معین گفتم: شما وقتی می‌گویید: «فلان ليس به بأس»، و «فلان ضعيف»، منظورتان چیست؟ گفت: وقتی به تو گفتم: «ليس به بأس»، یعنی «ثقة»، و وقتی گفتم: «هو ضعيف»، آن به معنای «ليس هو بثقة لاتكتب حديثه» است. ولی از گفته‌ی یحیی بن معین مشخص است که این نظر خاص خود اوست و نظر علمای حدیث نیست. و آنچه ابی حاتم گفته، نظر و دیدگاه اهل حدیث می‌باشد. [مترجم] [۲۶۴] ابن ابی حاتم گفته است: وقتی گفته شد: «شيخ» بدین معنی است: «يكتب حديثه وينظر فيه»، یعنی: در پذیرفتن احادیث ایشان باید تأمل کرد و جنبه‌ی احتیاط را رعایت کرد. [۲۶۵] ابن ابی حاتم گفته است: «وقتی گفته شود: «فلان صالح الحديث»، یعنی: حدیث او صرفاً به عنوان شاهد اعتبار دارد». و از ابو جعفر احمد بن سنان نقل شده که وی گفت: عبدالرحمن بن مهدی وقتی حدیث کسی را می‌دید که در او ضعف وجود داشت و در حد صدوق بود می‌گفت: او «صالح الحدیث» است.[مترجم] [۲۶۶] یعنی ضبط و اتقان آن‌ها را مورد آزمایش و امتحان قرار می‌دهیم؛ اینطور که احادیث آن‌ها را بر احادیث راویان ثقه و معتبر و ضابط و متقن عرضه می‌نمائیم، پس اگر حدیث آن‌ها با احادیث راویان ثقه و ضابط موافق بود، بدان استناد و احتجاج می‌کنیم و گرنه بدان استناد نمی‌نمائیم. پس دانسته شد که اگر در مورد کسی از راویان گفته شد: «صدوق»، قبل از امتحان نمودن ضبط و اتقانش، به حدیث وی احتجاج و استناد نمی‌شود و باید در پذیرفتن حدیث وی، تأمل کرد و جنبه‌ی احتیاط را رعایت کرد تا ضبط و اتقان او روشن و شناخته شود. و به تحقیق به راه خطا و اشتباه رفته‌اند کسانی که گمان کرده‌اند که در مورد هرکس از راویان که گفته شد: «صدوق»، حدیثش «حسن» است و به «حسن» نیز احتجاج و استناد می‌شود. [چیزی که ما بیان نمودیم] اصطلاح ائمه و بزرگان جرح و تعدیل است ولی حافظ ابن حجر در کتاب «تقریب التهذیب» برای واژه‌ی «صدوق» اصطلاح خاص و ویژه‌ای را دنبال کرده است. «والله اعلم» [۲۶۷] ابن ابی حاتم گفته است: وقتی در مورد کسی گفتند: او «ليّن الحديث» است، یعنی او از کسانی است که حدیثش نوشته می‌شود، ولی جای تأمل دارد و از جهت اعتبار به آن اهمیت می‌دهند [در شواهد و متابعات]. و حمزة بن یوسف سهمی از امام ابوالحسن دار قطنی سئوال کرد: وقتی «فلانٌ ليّن الحديث» می‌گویی، منظورت چیست؟ وی در پاسخ گفت: او «ساقط» [حدیث او از درجه‌ی اعتبار ساقط] و «متروك الحديث» نیست ولیکن به چیزی مجروح است که او را از عدالت نمی‌اندازد. [مترجم] [۲۶۸] منظور از نوشته نشدن حدیث راوی، این است که نمی‌توان از حدیثش در اعتبار بخشیدن به احادیث و روایات دیگر و تقویت آن‌ها استفاده کرد؛ و مراد از نوشته شدن حدیث راوی این است که می‌توان از حدیث او در تقویت احادیث و اعتبار بخشیدن به روایات [در شواهد و متابعات] استفاده برد. [مترجم] [۲۶۹] یعنی می‌توان از احادیث آن‌ها در اعتبار بخشیدن به احادیث دیگر و تقویت آن‌ها استفاده کرد.[مترجم]