مبحث چهارم: نحوهی روایت حدیث [۳۰۴]
۱- هدف از این نامگذاری [صفة رواية الحديث = چگونگی روایت حدیث]:
مراد از این عنوان [صفة روایة الحدیث]: بیان نحوهی روایت و نقل حدیث، و بیان آداب و متعلقات آن است که زیبنده است [شخصِ راوی خویشتن را] بدانها بیاراید و مزین بنماید؛ و پیشتر در مباحث گذشته به برخی از این امور اشاره شد و در اینجا نیز به ذکر بقیهی آنها خواهم پرداخت:
۲- آیا روایت راوی از کتابش، هنگامی که محتویات آن را حفظ نباشد، جایز است؟:
در این زمینه، علماء و صاحب نظران اسلامی با یکدیگر اختلاف دارند به طوری که برخی از آنها در این راستا سخت گرفتهاند و راه افراط و زیادهروی را دنبال کردهاند؛ و برخی نیز در این زمینه، تساهل ورزیدهاند و سهل و آسان گرفتهاند و دچار تفریط و کوتاهی و اهمال و بیدقتی شدهاند؛ و برخی از آنها نیز در این عرصه، معتدل و میانهرو بودهاند و جانب اعتدال و میانهروی را گرفتهاند و افراط و تفریط نکردهاند:
الف) اما سختگیران گفتهاند: «لا حجة إلا فيما رواه الراوي من حفظه»؛ یعنی فقط زمانی روایتِ راوی قابل اعتماد است که آن را بر مبنای حفظ خویش نقل نماید [نه اینکه به نقل آن از روی کتاب خویش بپردازد در حالی که محتویات آن را حفظ نباشد] و این قول از مالک، ابوحنیفه و ابوبکر صیدلانی شافعی، نقل شده است.
ب) و عدهای از علمای آسانگیر که در این زمینه تساهل ورزیدهاند [و دچار تفریط و کوتاهی و اِهمال و بیدقتی شدهاند]، بدون اینکه نسخههای کتاب را به اصلشان تطبیق بدهند و آنها را با یکدیگر مقابله و مقایسه نمایند، از روی آنها روایت نمودهاند؛ که از میان آنها میتوان به «ابن لهيعه» اشاره نمود.
ج) ولی میانهروان و اعتدالگرایان [که جمهور علماء هستند] گفتهاند: هرگاه فرد راوی، عهدهدار تحمّل و دریافت حدیث [از استاد خویش] شود، و نسخهی خویش را با اصل آن [کتاب استاد] تطبیق دهد - بنا به شرایطی که قبلاً گذشت - در این صورت، روایت وی از روی کتاب درست است، گر چه کتاب از او دور باشد؛ البته مشروط بر اینکه به ظن قوی از تغییر و تبدیل در امان باشد، به ویژه اگر راوی از زمرهی کسانی باشد که غالباً تغییر و تبدیلها از دید وی پوشیده و پنهان نمیماند.
۳- حکم روایتِ فرد نابینایی که شنیدههای خود را حفظ نیست:
هرگاه فرد نابینایی که شنیدههای خود را حفظ نیست، از فرد ثقه و معتبر، برای کتابت حدیثی که آن را شنیده و ضبط نموده - و به منظور محافظت و نگهداری از نوشته - کمک و یاری بگیرد و در وقت قرائت آن، به گونهای احتیاط به خرج دهد که به ظنّ قوی از تغییر و تبدیل درامان باشد، در این صورت از دیدگاه بیشتر علماء، روایتش صحیح است و روایت وی به سان روایت فرد چشمدار و بینای بیسوادی میباشد که شنیدههای خود را حفظ نیست.
۴- نقل حدیث به معنی، و شرایط آن:
سَلَف پیرامون «نقل حدیث به معنی»، اختلاف کردهاند به گونهای که برخی از آنها، «نقل حدیث به معنی» را منع کردهاند و برخی نیز، آن را جایز و روا دانستهاند:
الف) جمعی از محدثین و صاحب نظران فقهی و اصولی، از قبیل: ابن سیرین و ابوبکر رازی بر این باورند که «نقل حدیث به معنی» درست نیست.
ب) و جمهور سَلَف و خَلَف از محدثین و صاحب نظران عرصهی فقه و اصول، همانند امام ابوحنیفه، مالک، شافعی و احمد به جواز «نقل حدیثِ به معنی» رفتهاند. البته مشروط بر اینکه راوی حدیث، قاطعانه و با اطمینان و تأکید به بیان «معنی حدیث» بپردازد [و پیرامون صحّت و درستی معنی و مضمون حدیث، هیچ گونه شک و تردیدی نداشته باشد].
ناگفته نماند، کسانی که «نقل حدیث به معنی» را جایز و روا دانستهاند، برای آن یکسری شرایط و ضوابطی را نیز وضع نمودهاند که عبارتند از:
۱- اینکه راوی به الفاظ، و مقاصد و مدلولات الفاظ، آشنا و آگاه باشد. [زیرا چنانکه میدانیم، لغت عرب بسیار وسیع، و خصوصیات و قواعد زبان، در تغییر معانی، کاملاً دخیل است].
۲- اینکه راوی به تغییر معانی و مفاهیم الفاظ، آگاه و مطلع باشد.
ناگفته نماند که تمام این مباحث در غیر کتابها و نوشتهها، معمول و متداول میباشد؛ اما در مورد کتابها و نوشتهها، روایت چیزی از آنها به معنی، و تغییر و تبدیل الفاظ و واژههای آنها - گرچه مطابق با معانی آنها باشد - جایز و روا نیست، چرا که جوازِ نقل به معنی، برای ضرورت و نیاز است، آن هم هنگامی که کلمهای از کلمات، و واژهای از واژهها از [حافظهی] راوی، دور و پنهان شود، اما پس از تثبیت شدن احادیث و روایات در کتابها، ضرورت و نیازی برای نقل چیزی از آنها به معنی، باقی نمیماند.
و برای کسی که به «نقل حدیث به معنی» میپردازد، مناسب و زیبنده است که پس از روایت حدیث بگوید: «أو كما قال»، یا «أو نحوه» و یا «أو شبهه» [۳۰۵].
۵- «لحن [۳۰۶]حدیث»، و سبب آن:
لحن در حدیث - یعنی خطا و اشتباه در تلفظ و خواندن حدیث - و برجستهترین و شاخصترین اسباب و علل آن، عبارتند از:
الف) عدم یادگیری و فراگیری نحو و لغت: بر حدیث پژوه، لازم و ضروری است که به میزانی به تحصیل و آموزش نحو و لغت بپردازد که وی را از «لحن» [خطا و اشتباه در تلفظ و خواندن حدیث] و «تصحیف» [خطا کردن در نوشتن و تغییر دادن کلمه با کم یا زیاد کردن نقطههای آن] در امان بدارد.
خطیب از حماد بن سلمه روایت کرده که وی گفته است: «مثل الذي يطلب الحديث ولايعرف النحو مثل الحمار عليه مِخلاة لا شعير فيها»؛ [۳۰۷]«داستان کسی که بدون شناخت و آگاهی از نحو، به دنبال فراگیری حدیث بپردازد، به سان داستان الاغی است که بر او توبرهای بدون جو، حمل شده باشد».
ب) تحصیل و فراگیری احادیث از کتابها و ورقها، و عدم دریافت آنها از شیوخ و معلّمان و آموزگاران و استادانِ [ماهر و خبره]:
پیشتر گذشت که تحمّل و دریافت حدیث، دارای اشکال و طرق مختلفی است که برخی از آنها از برخی دیگر، قویتر و مؤثرتر هستند. [و گفته شد که] قویترین و مؤثرترین این طرق، عبارت است از: «سماع از شیخ» و «قرائت نزد شیخ»؛ از این رو بر حدیث پژوه لازم و ضروری است که احادیث رسول خدا جرا [مستقیماً و بیواسطه] از دهان کارشناسان و خبرگان و متخصصان و محققان دریافت دارند تا بدین وسیله از «تصحیف» [خطا کردن در نوشتن و تغییر دادن کلمه با کم یا زیاد کردن نقطههای آن] و خطا و اشتباه [در تلفظ و خواندن حدیث] محفوظ و مصون باشد.
و حدیث پژوه را نسزد که به کتابها و ورقها متوسل شود و آنها را به عوض شیوخ و اساتید خویش برگزیند و احادیث را [مستقیماً] از آنها دریافت دارد و به روایت و نقل از آنها بپردازد؛ چرا که این کار به زیاد شدن خطاها و اشتباهات و تصحیفات وی میافزاید، [و چالشآفرینی و بحرانسازی را ایجاد مینماید]، از این رو علماء خیلی وقت پیش گفتهاند: «لاتأخذ القران من مُصحفي ولا الحديث من صَحَفيٍ» [۳۰۸]؛ یعنی: قرآن از کسی که آن را [مستقیماً و بدون مراجعه به قاریان و اساتید خبرهی این فن] از مصحف حاصل میکند، دریافت نمیشود، و نیز حدیث از کسی که احادیث را [بیواسطه و بدون دست یازیدن به معلمان و اساتید خبره و ماهر] از درون کتابها و ورقها به دست میآورد، فرا گرفته نمیشود.
[۳۰۴] این موضوع را نیز به اختصار و ایجاز مورد بحث و بررسی قرار خواهم داد، چرا که [شناخت] برخی از جزئیات آن در عصر روایت حدیث، ضروری و الزامی بوده است، اما در این زمانها [ی اخیر]، تحقیق و پژوهش آن از باب مطالعه و تحقیق «تاریخ روایت» به شمار میآید که شناخت آن برای متخصصان این فن، لازمی و ضروری میباشد. [۳۰۵] به هر حال، جواز ترجمهی حدیث و نقل به معنای آن، احتیاج به ورود نص و دلیل روایی نداشته، و بداهت عقل حکم به جواز، - بلکه رجحان آن - مینماید، زیرا همگان به «زبان احادیث و روایات» آشنایی نداشته و برای تعمیم استفاده از احادیث، چارهای جز ترجمه و نقل به معنی نیست. ولی از دیرباز در این موضوع اختلاف بوده و گر چه مشاهیر راویان از صحابه چون علی بن ابی طالب، ابن عباس، انس بن مالک، ابو درداء، و اثلة بن اسقع، ابوهریره و همچنین جمعی از پیشوایان حدیث در طبقهی تابعین و تبع تابعین چون حسن بصری، شعبی، عمرو بن دینار، ابراهیم نخعی، مجاهد، عکرمه، امام ابوحنیفه، مالک، شافعی و احمد به جواز آن رفتهاند و عدهی اندکی نیز جز به عین الفاظ پیامبر جروا ندانستهاند. منتها چون جمع اخیر، ناگزیر از نقل احادیث سلف هستند، خواه و ناخواه، حدیث را به عین الفاظ آن نمیتوانند نقل کنند، و همین موضوع، دلیل روشنی بر رد این قول است. به هر حال احادیثی در این باره، یعنی «جواز ترجمه و نقل به معنی» وارد شدهاند که از میان آنها میتوان به این حدیث اشاره کرد: پیامبر جفرمودند: «نضّر الله عبداً سمع مقالتي فوعاها وأداها فربّ حامل فقه غيرفقيه ورب حامل فقه إلى من هو أفقه منه»: خداوند خرّم و نورانی فرماید بندهای را که گفتهی مرا شنیده و حفظ کند و آن را به دیگران برساند؛ چه بسا کسی که خود عالم نیست و حافظ فقه است و چه بسا فقیهی که وسیلهی نقل به عالمتر از خود است. ناگفته نماند که جمعی از پیشوایان حدیث، حتی تغییر لفظ حدیث را به لفظ مشابه و مرادف آن جایز نمیشمردهاند. عبید بن عمیر ضمن گفتار خود این حدیث را نقل کرد: «مثل المنافق كمثل الشاة الرابضة بين الغنمين»؛ «مثل منافق، مثل گوسفندی است که بین دو گله واقع شده، نمیداند به کدامیک ملحق شود». ابن عمر حاضر بود و گفت: «وای بر تو! دروغ بر پیامبر خدا مبند. پیامبر جچنین فرمود: «مثل المنافق كمثل الشاة العائرة بين الغنمين» که «عائرة» را به «رابضة» تغییر داده بود، با اینکه تغییر مزبور موجب تغییری در ناحیهی معنی نیست. زیرا معنای «رابضة» وامانده با متوقفات، و معنای «عائرة»، متردّد میباشد. اعمش از گروهی نام میبرد که حتی مقید بودند که «فاء» یا «واوی» در حدیث کم یا زیاد نکنند. به هر حال باید دانست که نقل به معنی در صورتی جایز است که ناقل به قواعد زبان عرب و لغات و مدالیل الفاظ کاملاً آشنا و عارف باشد. زیرا چنانکه میدانیم لغت عرب بسیار وسیع و گسترده و خصوصیات و قواعد زبان، در تغییر معانی کاملاً دخیل است. [مترجم] [۳۰۶] «لحن»: به این معانی استعمال شده است: «در سخن گفتن و خواندن، دچار خطا و اشتباه شدن»؛ «خطا در تلفظ کلمه»؛ «خطای در اعراب و بنای کلمه». [مترجم] [۳۰۷] تدریب الراوی، ج ۲، ۱۰۶. [۳۰۸] «مُصحفي»: کسی که قرآن را بدون مراجعه به قاریان و شیوخ، از مصحف فرا گیرد. و «صَحَفی»: نیز کسی است که احادیث را بدون اینکه در نزد شیوخ زانوی تلمّذ زند و احادیث را از آنها فرا گیرد، از درون کتابها و ورقها، دریافت دارد.