درآمدی بر علوم حدیث

فهرست کتاب

تعریفات اولیه

تعریفات اولیه

۱- علم مصطلح:

علم مصطلح عبارت است از: «علمٌ بأصولٍ وقواعدٍ يُعرف بها أحوال السند والمتن من حيث القبول والرّد».

یعنی: اطلاع و آگاهی از اصول و قوانینی که به وسیله‌ی آن‌ها حالات سند و متنِ [حدیث]، از حیث پذیرش و ردّ، تشخیص داده می‌شود.

۲- موضوع علم مصطلح:

عبارت است از: «السند والمتن من حيث القبول والرّد.»؛ یعنی: سند و متن [حدیث] از حیث ردّ و قبول.

۳- فایده‌ی علم مصطلح:

عبارت است از: «تمييز الصحيح من السقيم من الأحاديث.»؛ یعنی: تشخیص دادن احادیث صحیح از احادیث ضعیف.

۴- حدیث:

الف) تعریف لغوی: «حدیث» در لغت به معنای «جدید» [تازه و نو] است که جمع آن -برخلاف قیاس [۹]- احادیث می‌باشد.

ب) تعریف اصطلاحی: حدیث عبارت است از: «ما اضيف إلى النبيّ جمن قولٍ أو فعلٍ أو تقريرٍ أو صفة».

یعنی: آنچه که به پیامبر جاز اقوال، افعال، تأییدات و صفات نسبت داده می‌شود. [۱۰]

۵- خبر:

الف) تعریف لغوی: خبر در لغت به معنای «آگاهی و اطلاع» است؛ و جمع آن «اخبار» می‌باشد.

ب) تعریف اصطلاحی: در تعریف اصطلاحی خبر، سه قول وجود دارد که عبارتند از:

۱- «خبر» مرادف و هم معنی «حدیث» است؛ یعنی از لحاظ اصطلاحی، خبر و حدیث یک معنی دارند.

۲- «خبر» مغایر و متناقض با «حدیث» است؛ پس «حدیث»: مخصوص مطالبی است که از پیامبر جنقل می‌گردد، و «خبر»: مخصوص مطالبی است که از غیر پیامبر جروایت شده باشند.

۳- [مفهوم] خبر از حدیث، عمومی‌تر و کلّی‌تر و همگانی‌تر و فراگیرتر است؛ یعنی: حدیث، مطلبی است که از پیامبر جنقل شده باشد، و خبر: مطلبی است که از کسی نقل می‌گردد، خواه پیامبر جباشد یا غیر ایشان [از صحابه و تابعین].

۶- اثر:

الف) تعریف لغوی: اثر، یعنی: آنچه که از چیزی باقی و بر جای بماند.

ب) تعریف اصطلاحی: در تعریف اصطلاحی «اثر»، دو قول وجود دارد که عبارتند از:

۱- «اثر» مرادف و هم معنی «حدیث» است؛ یعنی از لحاظ اصطلاحی، اثر و حدیث یک معنی دارند.

۲- «اثر» مغایر و متفاوت با «حدیث» است، اینطور که «اثر» عبارت است از: «ما أضيف إلى الصحابة والتابعين من أقوال أو أفعال»، آنچه که به صحابهشو تابعین از اقوال و افعال نسبت داده می‌شوند.

۷- اسناد:

این واژه دو معنی دارد:

الف) منسوب کردن حدیث به گوینده‌اش با بیان زنجیره‌ی منظّم راویان حدیث.

ب) عبارت است از زنجیره‌ی راویان که با نظم و ترتیب، به متن حدیث منتهی می‌شود. و با این معنی، «اسناد» مرادف و هم معنی «سند» است.

۸- سَنَد:

الف) تعریف لغوی: سند، یعنی: چیزی که بدان اعتماد و اطمینان کنند. و چون به حدیث اعتماد و تکیه می‌شود، آن را بدین نام [سند] خواندند و نام نهادند.

ب) تعریف اصطلاحی: زنجیره‌ی راویانِ حدیث که [با نظم و ترتیب] به متن حدیث منتهی می‌شود [۱۱].

۹- متن:

الف) تعریف لغوی: «متن» یعنی: آن قسمت از زمین که سخت و بلند باشد.

ب) تعریف اصطلاحی: «متن»، عبارت است از: «ما ينتهي إليه السند من الكلام»؛ مطلبی که زنجیره‌ی راویان، بدان منتهی می‌گردد.

۱۰- مُسنَد [به فتح نون]:

الف) تعریف لغوی: «مُسنَد» اسم مفعول از «أَسند الشيء اليه» است، یعنی: نسبت داده شدن چیزی به او.

ب) تعریف اصطلاحی: در تعریف اصطلاحی «مُسنَد»، سه معنی وجود دارد:

۱- هر کتابی که در آن مجموعه‌ی مرویاتِ هر صحابه به طور جداگانه و مستقل، تدوین و گردآوری گردد. [مانند مسند امام احمد]

۲- حدیثی که به وسیله‌ی یک زنجیره‌ی منظم و متّصلِ راویان به پیامبر جمی‌رسد.

۳- اینکه مراد از «مُسنَد» همان «سَنَد» باشد؛ در این صورت، واژه‌ی مُسنَد، مصدر میمی است.

۱۱- مُسنِد [به کسر نون]:

مُسندِ به کسی گویند که حدیث را با زنجیره و سندِ خویش روایت کند، چه از کیفیت سند اطلاع داشته باشد، و چه فقط ناقل و راوی آن باشد.

۱۲- مُحدِّث:

محدث به کسی گویند که به علم الحدیث روایتی و علم الحدیث درایتی [۱۲]اشتغال داشته باشد؛ [و در علم الحدیث روایتی و درایتی دارای چنان مهارت و تخصّصی باشد که به خوبی بتواند احادیث صحیح و روایات ضعیف را تشخیص دهد و از میان آن‌ها فقط به نقل و روایت احادیث صحیح بپردازد] و بر بسیاری از روایات و حالات راویان [و اسناد و علل و اسامی و رجال عالی و نازل و..]. آگاهی و تسلط داشته باشد. [به دیگر سخن اینکه: «محدث» معمولاً به کسی اطلاق می‌شود که حدیث را با سلسله‌ی سند نقل نماید و در فهم آن کوشا باشد. و اصطلاحاً کسی را گویند که اسانید را شناخته و به علل و نقایص حدیث آشنایی داشته باشد و اسماء راویان و حال آنان را بداند و مقدار قابل توجهی از متون احادیث را حفظ باشد].

۱۳- حافظ:

در تعریف حافظ، دو قول وجود دارد:

الف) بسیاری از حدیث شناسان بر این باورند که «حافظ»، مرادف و هم معنی «محدث» است.

ب) برخی گفته‌اند که «حافظ» یک درجه بالاتر از «محدث» است به طوری که آگاهی و اطلاع وی در هر طبقه [از راویان] بیشتر از بی‌اطلاعی و ناآگاهی وی است. [۱۳][به دیگر سخن، حافظ به کسی می‌گویند که بر سنن رسول اکرم جاحاطه داشته باشد و موارد اتفاق و اختلاف آن را بداند و به احوال راویان و طبقات مشایخِ حدیث، کاملاً مطّلع باشد].

۱۴- حاکم:

بنا به رأی برخی از صاحب نظران علمی، حاکم به کسی می‌گویند که بر بیشتر احادیث [از لحاظ متن و سند، و احوال راویان و جرح و تعدیل آن‌ها و تاریخ آن‌ها] اطلاع کامل و احاطه‌ی علمی داشته باشد [و موارد اتفاق و اختلاف احادیث و روایات را بداند و به احوال راویان و طبقات مشایخ حدیث، کاملاً مطلع و آگاه باشد] [۱۴].

[۹] فراء می‌گوید: واحد احادیث، «احدوثة» است نه «حدیث»، ولی برخلاف قاعده در جمع حدیث استعمال شده است. [مترجم] [۱۰] حدیث در لغت به معنای: خبر، کلام و جدید است، و جمع آن برخلاف قیاس، احادیث آمده است. و بر آن خبر، سند، روایت و اثر نیز اطلاق شده است. برخی حدیث را به کلام پیامبر جاختصاص داده و خبر را به آنچه از غیر پیامبر جرسیده است اطلاق کرده‌اند. و به همین جهت، به مؤرخانی که واقعه را با سند نقل می‌کردند در مقابل محدثین، «اخباری» می‌گفتند. در کتاب تدریب الراوی ص ۶ نقل شده که فقهای خراسان، حدیث موقوف را «اثر»، و حدیث مرفوع را «خبر» می‌نامیدند. ظاهراً وجه تسمیه‌ی خبر به «حدیث» از آن جهت است که در مقابل قرآن که هردو بیان احکام الهی است قرار گرفته؛ زیرا اهل سنّت و جماعت قایل به قدیم بودن قرآن می‌باشند و از این رو، احکامی را که از شخص پیامبر جصادر شده است، حدیث (در مقابل کلام قدیم= قرآن) می‌نامند. [مترجم] [۱۱] سند حدیث، همان سلسله و زنجیره‌ی راویان است که متن حدیث را به پیامبر می‌رساند. زنجیره‌ی حدیث را از این جهت «سند» نامند که در مقام اثبات حدیث به گفته و نقل آنان استناد می‌شود؛ چه سند وسیله‌ی اعتماد و اطمینان به حدیث است؛ بنابراین کلمه‌ی «سند» از «فلانٌ سَنَدٌ‌ أي مُعتَمدٌ» اخذ شده است؛ یا از این جهت است که حدیث به وسیله‌ی سند، اضافه و انتساب به پیامبر جپیدا می‌کند. برخی «سند» و «اسناد» را یکی دانسته‌اند؛ ولی ظاهراً اسناد، نقل حدیث است با سند. میر سید شریف و سیوطی می‌گویند: «الإسناد رفع الحديث إلى قائله بالتناول»؛ اسناد رسانیدن حدیث است به گوینده‌ی اصلی آن به نقل هر طبقه از راویان برای طبقه‌ی بعدی. [مترجم] [۱۲] علم الحدیث با دو قید «درایتی» و «روایتی» استعمال می‌گردد و به دو علم جداگانه و مستقل اطلاق می‌شود: یکی «علم الحدیث درایتی» و دیگری «علم الحدیث روایتی» از میان این دو علم، علم الحدیث درایتی اساس و زیربنای علم الحدیث روایتی به شمار می‌آید و همچنان که اصول فقه، اساس و زیربنای فقه است، همچنین علم الحدیث درایتی، اساس و زیربنای علم الحدیث روایتی می‌باشد؛ به همین خاطر برخی از دانشمندان و صاحب‌نظران اسلامی، علم الحدیث درایتی را «اصول حدیث»، و علم الحدیث روایتی را «فروع حدیث» نامیده‌اند. علم الحدیث درایتی: رشته قواعدی است که از احوال روایت کننده (راوی) و از خصوصیات روایت شده (مَروي) و همچنین کیفیت و کمیت زنجیره‌ی روایت‌ها (سند)، از حیث رد و قبول بحث می‌کند؛ و موضوع آن، عبارت است از: «راوی» (روایت کننده) و «مروي» (روایت شده). و فایده‌ی علم الحدیث درایتی: اطلاع و آگاهی از قوانین و ضوابطی است که می‌توان به وسیله‌ی آن مقبول و مردود را از روایت‌هایی که به پیامبر جنسبت داده شده‌اند، به خوبی تشخیص داد. و علم الحدیث روایتی: علمی است که به وسیله‌ی آن، اقوال، افعال، احوال و تأییدات پیامبر جروایت و شناخته می‌شوند. و موضوع علم الحدیث روایتی، شخص خود پیامبر جاست از حیث اقوال و افعال و احوال و تأییدات. و فایده‌ی علم الحدیثِ روایتی: اطلاع و آگاهی یافتن از اقوال و افعال و احوال و تأییدات و صفات پیامبر جاست. [مترجم] [۱۳] برخی از حدیثشناسان «حافظ» را اینگونه تعریف کرده‌اند: حافظ به کسی گفته می‌شود که آشنا به سنّت رسول خدا جو آگاه به طُرق سُنن باشد و سند این طرق را خوب تمییز دهد و حافظ آن مقدار از احادیثی که اهل حدیث صحّت آن را تأیید کرده‌اند باشد، و آگاه به موارد اختلاف و اصطلاحات محدثین باشد. و برخی نیز حافظ را اینگونه تعریف نموده‌اند: حافظ به کسی گفته می‌شود که یکصد هزار حدیث را از حیث متن و سند و جرح و تعدیل راویان و تاریخ آن‌ها بررسی کند و احادیث صحیح را روایت نماید. و برخی نیز تعریف «حافظ» را به عرف مردم حواله کرده‌اند؛ و برخی نیز می‌گویند: در زمان ما حافظ به کسی گفته می‌شود که بیش از هزار حدیث را حفظ داشته باشد و هر حدیثی را دید بتواند تشخیص دهد که از صحاح ستّه است یا خیر؟ [مترجم] [۱۴] علماء و صاحب نظران اسلامی، قسم دیگری را نیز در میان حدیث شناسان تعریف نموده‌اند و از آن نام برده‌اند و آن را «حجّت» نام نهاده‌اند. و «حجّت» به کسی گفته می‌شود که احادیث صحیح را از حیث متن، سند و احوال راویان بررسی کرده و احادیث صحیح را روایت کند. و برخی نیز گفته‌اند: حجّت به کسی گفته می‌شود که سیصد هزار حدیث را از حیث متن و سند و احوال راویان بررسی کرده و احادیث صحیح را روایت نماید. و برخی نیز گفته‌اند: حجّت کسی است که در علم حدیث دارای چنان اطلاعاتی باشد که معاصرین، قول او را درباره‌ی هر حدیثی حجّت و سند بشمارند و کسی درباره‌ی صحّت حدیثی با او نزاع و جدال نکند. و در نزد اهل فنِ حدیث‌شناسی، محدث برتر از مُسنِد، و حافظ برتر از مُحدِّث، و حجّت برتر از حافظ، و حاکم برتر از حجّت می‌باشد. ابوشامه می‌گوید: علوم حدیث سه است: الف) حفظ متون و شناسایی غریب الحدیث و فهم آن. ب) حفظ اسانید و معرفت رجال سند. ج) جمع حدیث و سماع و نوشتن آن. ابن حجر پس از نقل کلام ابوشامه در کتاب قواعد التحديث، صفحه ۷۷ می‌گوید: هرکس این سه فن را جامع باشد، محدث کامل است وگرنه در مرتبه‌ی پایین‌تری قرار دارد. [مترجم]