درآمدی بر علوم حدیث

فهرست کتاب

مبحث سوّم: کتابت و ضبط حدیث، و تألیف و نگارش احادیث [۲۸۶]

مبحث سوّم: کتابت و ضبط حدیث، و تألیف و نگارش احادیث [۲۸۶]

۱- حکم کتابت حدیث:

سَلَف - صحابه و تابعین - در کتابت و نگارش حدیث، با یکدیگر اختلاف نموده‌اند و در این زمینه اقوالی از آن‌ها نقل شده است:

الف) جمعی از آن‌ها، مانند: ابن عمر، ابن مسعود و زید بن ثابتش، کتابت حدیث را امری ناخوشایند می‌دانستند.

ب) و گروهی از آن‌ها، مانند: عبدالله بن عمرو، انس، عمر بن عبدالعزیزشو بیشتر صحابه، بر این باور بودند که کتابت حدیث، امری مباح و مشروع است.

ج) پس از این، سَلَف بر جواز کتابت حدیث به نتیجه‌ی واحدی رسیدند و با یکدیگر به اتفاق نظری در این زمینه دست یافتند و اختلاف به انتها رسید و منقضی شد. و [به راستی] اگر احادیث و روایات در کتاب‌ها تدوین و گردآوری و نگارش و ساماندهی نمی‌شد، حتماً در زمان‌های اخیر - به ویژه در عصر کنونی ما - از میان می‌رفت و چیزی از آنهاباقی نمی‌ماند.

۲- علل اختلافِ [سلف] در کتابت حدیث:

سبب اختلاف در کتابت حدیث، این است که در زمینه‌ی اباحت کتابت و نهی از آن، احادیث و روایاتی متعارض و متضاد وارد شده است، [که می‌توان آن احادیث را به دو دسته تقسیم کرد]:

الف) احادیث نهی از کتابت حدیث: مانند آنچه مسلم روایت کرده که پیامبر جفرموده است: «لا تكتبوا عنّي شيئاً إلّا القرآن، ومن كتب عنّي شيئاً غير القرآن فليمحه»؛ یعنی از زبان من غیر از قرآن، چیز دیگری ننویسید و هر که از من چیزی غیر از قرآن نوشته است، محوش سازد! [۲۸۷]

ب) احادیث «اجازه دادن به کتابت حدیث»: مانند آنچه شیخان [بخاری و مسلم] روایت کرده‌اند که پیامبر جفرمود: «اكتبوا لأبي شاه»؛ «برای ابوشاه [خطبه‌م را] بنویسید [۲۸۸]».

و در این زمینه، احادیث دیگری نیز وجود دارد که مجموع آن‌ها بیانگر «اباحت کتابت حدیث» هستند، و می‌توان از میان آن‌ها به اجازه‌ی [پیامبر ج] به عبدالله بن عمروس[در مورد کتابت حدیث] اشاره کرد [۲۸۹].

۳- جمع میان احادیث نهی و احادیث اباحت:

علماء و اندیشمندان اسلامی، میان احادیث نهی از کتابت حدیث و احادیث اباحت، به اشکال و صورت‌های مختلفی جمع نموده‌اند که برخی از آن صورت‌ها عبارتند از:

الف) برخی گفته‌اند: اجازه دادن به کتابت احادیث، برای کسانی بود که بیم نسیان و فراموشی احادیث را داشتند. و نهی از کتابت، مخصوص کسانی است که از فراموش شدن احادیث، ایمن بودند. و این ترس و هراس وجود داشت که اگر به نوشتن حدیث روی آورد، به نوشته‌ها دل خوش کرده و اعتماد و اتکاء نموده [و رفته رفته از حفظ احادیث دست برداشته و از فواید بی‌شمار آن محروم بماند].

ب) و برخی نیز گفته‌اند: نهی از کتابت احادیث، به خاطر بیم از آمیخته شدن احادیث با قرآن بود، اما بعداز آنکه خطر آمیختگی قرآن و حدیث از میان رفت، اجازه‌ی کتابت احادیث پا به عرصه‌ی وجود گذاشت؛ از این رو می‌توان چنین برداشت کرد که «نهی از کتابت حدیث»، امری منسوخ شده به شمار می‌آید [۲۹۰].

۴- [مراعات] چه اموری بر کاتب [نویسنده‌ی] حدیث، واجب و الزامی است؟:

برای نویسنده‌ی احادیث و روایات، مناسب و زیبنده است که [در کتابت احادیث] این نکات را رعایت نماید:

• اینکه سعی و تلاش و همت و کوشش خویش را در راستای ضبط و تحقیق حدیث از حیث شکل و صورت و نقطه، صرف نماید تا حدیث از این حیث دچار التباس و ابهام و اختلال و آشفتگی نگردد؛ به ویژه در اسامی اَعلام باید دقت و تلاش بیشتری را مبذول دارد چرا که مشکل و معضل و غموض و پیچیدگی در آن‌ها بیشتر رخ می‌دهد؛ زیرا اسامی اعلام از ماقبل و مابعد خود، تشخیص داده نمی‌شوند و از سیاق و سباق خود قابل درک و دریافت نمی‌باشند.

• اینکه خط وی واضح و روشن و خوانا و مطابق قواعد و قوانین مشهور رسم الخط باشد.

• و اینکه برای خود، اصطلاح ویژه و خاصّی را ترسیم نکند؛ اینطور که برای خویشتن رمز و نشانه و کد و علامتی قرار ندهد که [به جز او] دیگر مردمان، معنی و مفهوم آن را ندانند و چیزی از آن سر در نیاورند.

• و برای نویسنده‌ی روایات و احادیث، مناسب و شایسته است که بر نوشتن «درود و سلام بر پیامبر ج» [صلى الله عليه وسلّم] - هر زمان که نام مبارک ایشان برده می‌شود - پایبند و متعهّد باشد. و نباید از تکرار نوشتن «صلى الله عليه وسلّم» خسته و ملول و دلتنگ و کسل شود. و اگر از روی نسخه‌ی اصلی، نسخه‌پردازی می‌کند که در آن بر پیامبر جدرود و سلام [صلى الله عليه وسلّم] فرستاده نشده است، در این صورت، نباید وی خویشتن را پایبند و مقید به اصل کند [و بدون جمله‌ی «صلى الله عليه وسلّم» از آن نسخه‌پردازی کند].

و همچنین برای «نویسنده‌ی احادیث» بایسته است که [هر زمان نام مبارک «الله» را می‌برد، باید] به ستایش و تمجید و سپاس و تعریف خدا با الفاظی مانند: «عزّ وجلّ» بپردازد، و نیز [هر گاه نام صحابه و علماء را می‌گیرد، باید] رضایت و خشنودی الهی و رحمت و بخشش خداوندی را برای آن‌ها خواهان شود [و از الفاظ «رضي الله عنه» و «رحمه الله» استفاده کند]. و مکروه و زشت است که [در وقت بردن نام مبارک پیامبر اکرم ج]فقط به «صلاة» [درود] و یا «سلام» بسنده و اکتفا کند؛ همچنانکه مکروه است که برای «درود و سلام» از علامت و نشانه‌ی «ص» و یا الفاظی شبیه آن مثل «صلعلم» به کار برده شود، بلکه بر او لازم و ضروری است که درود و سلام را به صورت کامل بنویسد [صلى الله عليه وسلّم].

۵- مقابله کردنِ [نسخه‌ی نوشته شده با اصل] و کیفیت و چگونگی آن:

بر نویسنده‌ی احادیث، واجب است که پس از پایان کتابت، آن نسخه را با اصلِ [۲۹۱]شیخ خویش، تطبیق دهد و مقابله نماید؛ گر چه اصل نسخه را از شیخش از طریق «اجازه» دریافت داشته باشد.

و کیفیت «مقابله» این است که شاگرد و استاد در حال سماع، نوشته‌های خود را مقابل هم‌دیگر قرار دهند؛ و اگر چنانچه این مقابله در حال قرائت یا پس از آن با ثقه دیگری هم صورت بگیرد کفایت می‌کند به همان صورتی که این مقابله با فرعی که با اصل شیخ مقابله شده، معتبر است.

۶- اصطلاحاتی در کتابتِ الفاظِ ادای [حدیث] و غیر آن:

در نزد بسیاری از نویسندگان و کاتبان احادیث و روایات، اینگونه رواج پیدا کرده است که آن‌ها در الفاظ ادای حدیث، به علائم و نشانه‌های اختصاری، اکتفا و بسنده می‌کنند؛ بدین گونه که در وقت به کار بردن الفاظ اداء، از این علایم و نشانه‌های اختصاری برای کتابت استفاده می‌کنند:

الف) برای تعبیر از «حدثنا»، از «ثنا» یا «نا» استفاده می‌کنند.

ب) برای تعبیر از «أخبرنا» از «انا» یا «ارنا» بهره می‌گیرند.

ج) و برای انتقال از سندی به سند دیگر، از علامت اختصاری «ح» استفاده می‌کنند که فرد خواننده، در وقت خواندن، آن را به «حا» تلفظ می‌کند [۲۹۲].

د) و معمولاً در ضمن سلسله‌ی سندِ حدیث، لفظ «قال» و الفاظی شبیه آن را که تکرار می‌شوند - از حیث نوشتاری، نه گفتاری - و به خاطر اختصار حذف می‌کنند، ولی برای شخص خواننده مناسب است که الفاظ حذف شده را در هنگام خواندن، تلفظ نماید. مثل: «حدثنا عبدالله بن يوسف، أخبرنا مالك». که برای خواننده مناسب و شایسته است که بگوید: «حدثنا عبدالله بن يوسف قال: أخبرنا مالك».

همچنین عادت چنین بوده که در آخر سلسله‌ی سندِ حدیث - به جهت اختصار - واژه‌ی «أنّه» را حذف می‌کنند؛ مثل: «عن أبي هريرة قال»؛ که خواننده در هنگام خواندن باید «أنّه» را تلفظ نماید و بگوید: «عن أبي هريرة أنّه قال». و این به جهت تصحیح کلام از حیث اعراب می‌باشد [۲۹۳].

۷- مسافرت در راستای تحصیل و فراگیری حدیث:

براستی که سلفِ ما، توجه و عنایت بی‌نظیر، بی‌همتا و منحصر به فردی را به احادیث و روایات مبذول داشته‌اند، و در راستای تدوین و گردآوری و ضبط و تحریر آن‌ها، چنان اهتمام و عنایت ورزیده‌اند و تلاش و کوشش نموده‌اند، و وقت و زمان گذاشته‌اند که عقلِ [قاصر و ناقص بشری] قادر به تصدیق و تأیید نمودن و اثبات و تصویب آن نیست [و از درک حقیقت و واقعیت آن عاجز و ناتوان و درمانده و وامانده است].

پس از اینکه یکی از آن‌ها [سلفِ صالح؛ آن طلایه‌داران عرصه‌ی علم و دانش، حکمت و فرزانگی، تلاش و کوشش و صداقت و اخلاص] به گردآوری و فراگیری احادیث از شیوخ سرزمین خویش می‌پرداخت، به دنبال آن به شهرها و نقاط دور و نزدیک دیگر سرزمین‌ها، بار سفر می‌بست و خانه و کاشانه‌ی خویش را به مقصد آنجا ترک می‌کرد تا بدین وسیله به فراگیری احادیث و روایات از شیوخ و اساتید آن سرزمین‌ها بپردازد؛ و در این راستا، سختی‌ها و مشکلات طاقت‌فرسای سفر، و دشواری‌ها و مرارت‌های زندگی را با طیب خاطر از صمیم قلب و با کمالِ خوشوقتی تحمّل می‌کرد و به دوش می‌کشید؛ و خطیب بغدادی نیز کتابی را با عنوان «الرحلة في طلب الحديث» به رشته‌ی تحریر درآورده است. وی در این کتاب به تدوین و گردآوری اخبار صحابه، تابعین و دیگر حدیث‌پژوهانی پرداخته است که براستی انسان [از خواندن و مطالعه‌ی اوضاع و احوال آن‌ها] دچار حیرت و شگفتی و بُهت و اعجاب می‌شود.

پس آنکه مشتاق و علاقمند به شنیدن چنین اخبارِ تحریک‌کننده و به شوق‌آورنده‌ای [در راستای تحصیل و فراگیری احادیث] است باید به کتاب خطیب بغدادی مراجعه کند، چرا که [مطالعه‌ی] این کتاب، مشوّق و محرّک حدیث‌پژوهان به شمار می‌آید که عزم و تصمیم آن‌ها را تیز و برنده، و قصد و اراده‌ی آن‌ها را تقویت می‌کند و بدان نیرو و نشاط می‌بخشد.

۸- انواع گوناگون نگارش و تألیف کتاب‌های حدیث:

کسی که این قدرت و توان را در خود می‌بیند تا به تصنیف و نگارش احادیث - و غیر آن - بپردازد، بر وی واجب است تا این مسئولیت را به عهده گیرد و به تدوین و نگارش آن‌ها بپردازد. و مقصود از تدوین و نگارش احادیث این است که روایات و احادیث پراکنده، گردآوری و ساماندهی شوند، و احادیث پیچیده و مشکل، واضح و روشن گردند و روایاتِ غیرمرتّب، طبقه‌بندی و بخش‌بندی شوند، و احادیث نامرتب و نامنظم به گونه‌ای فهرست‌بندی و تقسیم‌بندی و رده‌بندی و گروه‌بندی شوند که حدیث‌پژوهان به راحتی بتوانند به آسانترین روش و در کمترین وقت، از آن بهره گیرند و استفاده نمایند.

و فرد نویسنده باید توجه داشته باشد که نباید قبل از اصلاح و تصحیح کتابش و پیش از تحریر و نگارش، و منظم و مرتب کردنش، به انتشار آن دست یازد؛ و تصنیف و تألیفش باید در زمینه‌ای باشد که از نفعی عام و فایده‌ای زیاد برخوردار باشد.

و علماء و صاحب‌نظران عرصه‌ی حدیث، به اشکال و صورت‌های مختلف و گوناگون در زمینه‌ی تدوین و نگارش احادیث، دست به تألیف و تصنیف زده‌اند و در این راستا قلم‌فرسایی نموده‌اند، که از مشهورترین این اشکال و صورت‌ها در عرصه‌ی تألیف و نگارش احادیث می‌توان به این انواع اشاره کرد:

الف) جوامع (مفرد: جامع): «جامع»، هر کتاب حدیثی است که نویسنده در آن به تدوین و گردآوری تمام ابواب حدیث پرداخته باشد. و ابواب حدیث عبارتند از: «عقاید، عبادات، معاملات، تاریخ و سیره، مناقب، رقاق، فتن و اخبار روز رستاخیز». مثل: «الجامع الصحيح» امام بخاری [۲۹۴].

ب) مسانید (مفرد: مُسند): مُسند، کتاب حدیثی است که در آن مرویاتِ هریک از صحابه به طور جداگانه - قطع نظر از موضوعی که حدیث بدان تعلق و ارتباط دارد - گردآوری شود. مثل: «مسند امام احمد بن حنبل». [۲۹۵]

ج) سنن: کتاب سنن عبارت از کتاب‌هایی است که بر مبنای ابواب فقه [از جمله طهارت، نماز، زکات، روزه و..]. طبقه‌بندی و نگارش شده‌اند، تا منبع و مأخذی برای فقهاء در استنباط و استخراج مسائل باشند.

و وجه اختلاف «سنن» با «جوامع» در این است که در کتاب سنن، هیچ‌یک از عقاید، تاریخ و سیره، مناقب و... وجود ندارد، بلکه چنین کتاب‌هایی منحصر و محدود به ابواب فقهی و احادیث احکام هستند، مثل «سنن ابی داود» [۲۹۶].

د) معاجم (مفرد: معجم): مُعجم، کتاب حدیثی است که نویسنده غالباً احادیث آن را برحسب ترتیب اسامی شیوخ خویش و بر مبنای حروف الفبا، گردآوری نموده باشد. مثل: معجم‌های سه گانه‌ی علامه طبرانی که عبارتند از: «المعجم الكبير»، «المعجم الأوسط» و«المعجم الصغير» [۲۹۷].

هـ) «علل»: عبارت از کتاب‌هایی است که شامل احادیث معلول می‌باشد که در آن‌ها «علّت احادیث» نیز تبیین و روشن شده است. همانند کتاب «العلل»، تألیف ابن ابی حاتم و «العلل»، تألیف دار قطنی [۲۹۸].

و) «اجزاء» (مفرد: جزء): جُزء، عبارت از هر کتاب کوچک حدیثی است که در آن فقط مرویات یک نفر از راویان حدیث گردآوری شده باشد، و یا در پیرامون یک موضوع - پس از تحقیق و بررسی و جستجو و موشکافی در آن موضوع - تدوین و جمع‌آوری شده باشد. مثل: «جزء رفع اليدين في الصلاة»، تألیف بخاری [۲۹۹].

ز) «اطراف» (مفرد: طرف): اطراف، عبارت از کتاب حدیثی است که نویسنده در آن به ذکر جزئی از هر حدیث که بر بقیه‌ی آن دلالت دارد [و نموداری از مضمون آن است] اکتفا کند و پس از آن به ذکر اسانید هریک از متون - به طور کامل - و یا به نقل از مأخذی که حدیث در آن وجود دارد بپردازد. مثل «تحفة الأشراف بمعرفة الأطراف»، تألیف [یوسف بن عبدالرحمن] مزّی. [۳۰۰]

ج) «مستدرکات» (مفرد: مستدرک): مستدرک، عبارت از هر کتاب حدیثی است که نویسنده در آن به عنوان متمّم کتابی دیگر و با همان شرایط، احادیثی را که از آن کتاب فوت شده، گردآوری نموده باشد. مانند «المستدرك على الصحيحين»، تألیف ابوعبدالله حاکم نیشابوری [۳۰۱].

ط) «مُستخرجات» (مفرد: مُستخرج): مُستخرج، عبارت از هر کتاب حدیثی است که در آن مؤلف، احادیث یک کتاب حدیث را به غیر اسناد صاحب آن کتاب، بلکه با سندی که خود فراهم نموده است، روایت کند، و چه بسا که طریق مستخرج با طریق شیخ راوی دیگر یا طریق بالاتر از وی، به هم پیوند بخورند [۳۰۲]. مانند: «المستخرج على الصحيحين»، تألیف ابونعیم اصفهانی [۳۰۳].

[۲۸۶] این موضوع را با اختصار و ایجاز مورد بحث قرار خواهم داد، زیرا در این زمان بسیاری از قواعد کتابت و تصحیح، جزو حوزه‌ی کاری فرد محقق و ناشر گردیده، و این تفصیلات برای متخصصان این فن به جای مانده تا به شناخت اصطلاحات گروهی از علماء در کتابت نسخه‌های خطی قدیمی و غیر آن از دیگر ابعاد و جنبه‌ها، نائل شوند. [۲۸۷] و از دیگر احادیث نهی می‌توان به حدیث ابوسعید خدریساشاره کرد. وی می‌گوید: «كنّا قعوداً نكتب مانسمع من النبي ج، فخرج علينا فقال: ما هذا تكتبون؟ فقلنا: ما نسمع منك. فقال: أكتاب مع كتاب الله؟! امحضوا كتاب الله وأخلصوه! قال: فجعلنا ما كتبناه في صعيد واحدٍ ثم أحرقناه بالنار...»؛ «روزی نشسته بودیم و آنچه را که از پیامبر جشنیده بودیم، می‌نوشتیم. در این هنگام رسول خدا جبر ما وارد شد و پرسید: این چیست که می‌نویسید؟ گفتیم: سخنانی است که از شما می‌شنویم. فرمود: آیا با وجود کتاب خدا، نوشته‌ای دیگر؟ کتاب خداوند را با چیزی دیگر مخلوط نکنید و آن را از اضافات پاک سازید. [راوی می‌گوید:] به دنبال این نهی نوشته‌هایمان را یکجا جمع نمودیم و همه را آتش زدیم.» مجموع احادیثی که دالّ بر ممنوعیت کتابت حدیث هستند، شمارشان از تعداد انگشتان دست‌ها هم تجاوز نمی‌کند. به علاوه دلایل و اسبابی که موجب این ممانعت بوده‌اند، چنان بدیهی و مسلم هستند که راه را در مقابل هرگونه انتقاد و برداشت منفی مسدود می‌نمایند. به هر حال پیامبر جدر سال‌های اول وحی از لحاظ احتیاط و جلوگیری از آمیختن حدیث و قرآن، نوشتن احادیث را - چه به صورت صحیفه و جزوه و هرکس برای خودش، و چه به صورت کتاب و برای عموم - ممنوع اعلام کرد. اما بعد از آنکه اکثر آیه‌های قرآن نازل گردید و جمع زیادی آن‌ها را حفظ کردند و از آمیزش قرآن و حدیث جای نگرانی نبود، پیامبر جبه افرادی اجازه داد تا تعدادی از احادیث را (نه همه‌ی احادیث را) به صورت صحیفه و جزوه (نه به صورت کتاب و شامل همه‌ی احادیث) به منظور کمک به حفظ احادیث هرکس برای خودش (نه برای اینکه دیگران نیز از این صحیفه‌ها روایت کنند) بنویسند. [مترجم] [۲۸۸] در زمان فتح مکه، رسول خدا جسخنانی پیرامون حقوق متقابل انسان‌ها و سایر موارد مهم ایراد فرمودند؛ یکی از اصحاب به نام «ابوشاه یمنی» از آن حضرت جدرخواست نمود تا تعالیم و آموزه‌های آن روز را برایش بنویسند. آن حضرت جنیز اجابت کرد و خطاب به اصحاب فرمود: «اكتبوا لابي شاه»، برای ابوشاه، خطبه‌ام را بنویسید. [مترجم] [۲۸۹] عبدالله بن عمرو بن عاصبروایت می‌کند که رسول خدا جفرمود: «علم را مهار سازید! پرسیدم: رمز مهار کردنش چیست؟ فرمود: نوشتن و کتابت آن.» [ابن عبدالبر» جامع بیان العلم»، ج ۱، ص ۷۳] و از او نیز منقول است که پیامبر جدر مورد کتابت حدیث فرمود: «قيّدوا العلم بالكتاب»؛ «علم را به نوشتن مقید سازید» [همان]. و رافع بن خدیجسمی‌گوید: به رسول خدا جعرضه داشتم:‌ ای رسول خدا! ما از شماسخنان زیادی می‌شنویم، آیا می‌توانیم آن‌ها را بنویسیم؟ فرمود: «اكتبوا ولا حرج»؛ «بنویسید، مشکلی نیست». [تدریب الراوی، ج۲، ص ۲۸۶] و نقل شده که یک نفر انصاری نزد رسول خدا جآمد و گفت:‌ای رسول خدا جمن از شما حدیث می‌شنوم و از آن بسیار خوشم می‌آید، اما فراموشش می‌کنم. آن حضرت فرمود: «استعن بيمينك»؛ «از دست راستت کمک بگیر.» راوی می‌گوید: رسول خدا جدر این هنگام با دست مبارکش اشاره به نوشتن فرمود. [ترمذی] و عبدالله بن عمرو بن عاصبیک مرتبه به محضر رسول خدا جشتافت و عرض کرد:‌ای رسول خدا ج! می‌خواهم احادیث شما را روایت نمایم. برای همین قصد نموده‌ام همراه یادداشت قلبی از نوشتن هم کمک بگیرم تا نظر شما چه باشد؟ رسول خدا جفرمود: اگر حدیث من باشد، ایرادی ندارد، پس به همراه قلب خود از دستت نیز کمک بگیر و احادیث را بنویس». به هر حال نمونه‌های زیادی از کتابت حدیث در عهد رسالت وجود دارد که مجموعاً نشان دهنده‌ی جایگاه ویژه‌ی کتابت حدیث در نظر رسول خدا جو اصحاب وی می‌باشد. [مترجم] [۲۹۰] به هر حال، با نظر به علل نهی از کتابت حدیث، و انواع تطبیقاتی که برخی علماء در میان احادیث منع و جواز کتابت قائل شده‌اند، ثابت می‌شود که موضوع «نهی از کتابت» در صدر اسلام، اصلاً پایه‌های ثابت و دائم نداشته و همواره معلول به علل و اسباب مختلف، و دارای دامنه‌های محدود و منحصر بوده است و در مقابل، «کتابت حدیث» پدیده‌ای مأنوس و پذیرفته شده بود. و در واقع ممانعت از نوشتن - در اوائل - مقدمه و یکنوع زمینه‌سازی برای ترویج کتابت حدیث بود. و نمونه‌هایی از انواع تطبیقاتی که برخی از علماء در میان احادیث منع و جواز کتابت قائل شده‌اند را می‌توان چنین بیان کرد که منع صحابه از کتابت احادیث در اوائل اسلام، کاملاً براساس حکمت و مصلحت استوار بوده و مهمترین علل و اسباب منع کتابت حدیث را می‌توان چنین نام برد: ۱) خطر آمیختگی قرآن با حدیث: چرا که در اوائل اسلام، آیات قرآنی به تدریج نازل می‌شد و کاتبان وحی آن را می‌نوشتند و زمان نیز زمان نزول وحی الهی بود، اگر در آن موقع نوشتن احادیث نیز رواج می‌یافت، احتمال می‌رفت که «قرآن» و «حدیث» با همدیگر مختلط گردند و فرق واضحی در میان آن دو باقی نماند. «قرآن» اگر چه به نظم خویش مُعجز است، ولیکن زمانی بود که «قرآن» به تازگی نازل می‌شد، آن هم بر قومی که اُمّی بودند؛ برایشان وجوه اعجاز، حقایق، معارف، دقایق و اسرار قرآنی هنوز به طور کامل منکشف نشده بود و نیز تا آن زمان مسلمانان با «قرآن» به طریق احسن مناسبت و ممارست نداشتند. از طرف دیگر، «حدیث» اگر چه به لحاظ نظم، معجزه نیست، اما فحوا و مفهوم آن همه وحی الهی است و کلام از آن شخصیت پاکی است که فصیح‌ترین عرب و مصدر جوامع الکلم بود. با توجه به این وضعیت، خطر اختلاط در میان قسمتهایی از «قرآن» و «حدیث» حسّ می‌شد. و بر این مبنا، آن حضرت جدر آغاز کار، از نوشتن احادیث منع فرمود. ۲) مشکل بی‌سوادی: یکی از بزرگترین موانعی که نمی‌گذاشت کتابت حدیث مقام مطلوبش را کسب نماید، امّی بودن عموم مردم و دوری از خط و نوشتن بود. علماء چنین گفته‌اند: در دوران نزول قرآن آنان که می‌توانستند با مهارت کامل بنویسند، بسیار کم بودند و اگر در نوشتن [عربی] بیداری کامل به خرج داده نشود، گاه با کوچکترین تغییری، مفهوم مطلب به کلی عوض می‌شود. مثلاً: «لا» برای نفی است و بر هر جمله‌ای که داخل گردد، آن را منفی می‌کند. حال اگر الفِ «لا» انداخته شـود و فقـط «ل» باقـی بمـاند، مضمون جمله منعکس و منقلب می‌گردد. یعنی به جای «نفی»، «اثبات» و در عوض مفهومِ منفی، مفهوم مثبت بدست می‌آید. به علت وجود همین مشکل بود که آن حضرت، از ترویج عمومی کتابت حدیث منع فرمود تا به سبب نقص کتابت از این قبیل اغلاط پدید نیاید. ناگفته نماند که در امر نوشتن «قرآن»، این مشکل دامنگیر نبود؛ زیرا برای این کار از چندین صحابه‌ی ماهر در نوشتن کار گرفته می‌شد و وظیفه‌ی نوشتن «قرآن» فقط منحصر به همین گروه بود. از جانب دیگر، حافظه‌ی قوی اصحاب به خوبی از پسِ حفاظت «حدیث» برمی‌آمد و پیامبر جآن‌ها را به روایت حدیث آزاد گذاشته بود. ۳) اندیشه‌ی اعتماد به نوشته‌ها و ترک حفظ: برخی نهی از کتابت را برای کسانی ذکر کرده‌اند که از فراموش شدن احادیث، ایمن بودند و این شائبه وجود داشت که اگر به نوشتن حدیث روی می‌آوردند، به نوشته‌ها دل خوش کرده، رفته رفته از حفظ احادیث دست برداشته و از فواید بی‌شمار آن محروم می‌ماندند. پیامبر جبا توجه به این مورد، صحابه را از نوشتن احادیث برحذر داشت و اجازه داد فقط لساناً، سخنانش را تکرار نموده و به دیگران برسانند. ۴) اندیشه‌ی فاصله گرفتن از اعمال: اصلی مسلم است اینکه، هرگاه سلسله قواعد و دستوراتی در ذهن آدمی ذخیره شده باشد، اگر مربوط به رفتارها و آداب خارجی شخص باشند، انعکاس ظاهری بیشتری خواهند داشت از ضوابط و فرامینی که به صورت مکتوب، کنار گذاشته شده‌اند. مقام رسالت چنین تقاضا می‌کرد که مردم فرموده‌های رسول الله را در قالب اعمال بریزند و بدین طریق میزان تحفظ «حدیث» نیز بالا برود. اگر تنها به نوشتن روی می‌آوردند، این ارشادات بیشتر به صورت فرامینی صامت و بی‌تحرک جلوه‌گر می‌شدند تا به شکل علمِ اعمال و تحرک‌آفرین. و قطعاً معارف و علومی که از زندگانی مردم فاصله داشته باشند، در معرض فرسایش زودرس قرار دارند. این موضوع نیز به نوبه‌ی خود می‌توانست از بزرگترین دلایلی باشد بر اینکه آن حضرت جدر سال‌های نخستین بعثت خویش، موقتاً اجازه‌ی نوشتن احادیث را به تعویق بیندازد و برای اینکه مردم بهتر ارزش اعمال و تعالیم آسمانی را درک نمایند، آن‌ها را به حفظ احادیث وادارد. ۵) علامه نووی درباره‌ی منع کتابت حدیث، توجیهی دیگر دارد، او می‌گوید: «نوشتن حدیث در هیچ زمانی مطلقاً ممنوع نشده بود. بلکه عده‌ای از اصحاب عادت داشتند به همراه نوشتن آیات قرآن کریم، تشریحات مربوط را نیز در کنار آیه‌ها یادداشت نمایند. البته که این کارِ بسیار خطرناکی بود، زیرا در این صورت اندیشه‌ی آمیختگی و تداخل میان آیات قرآنی و احادیث رسول خدا جبسیار قوی بود. به همین دلیل بود که آن حضرت جاز نوشتن احادیث به شیوه‌ی مذکور، ممانعت به عمل آورد. نوشتن احادیث، جدای از «قرآن»، هیچ ممنوعیتی نداشت. خلاصه‌ی کلام اینکه، با نظر به علل منع و انواع تطبیقاتی که در این مورد به عمل آمده است، ثابت می‌شود که موضوع «منع کتابت»، در صدر اسلام، اصلاً پایه‌های ثابت و دائم نداشته و همواره معلول به علل و موقّت و دارای دامنه‌ای محدود و منحصر بوده است و در مقابل، «کتابت» پدیده‌ای مأنوس و پذیرفته شده بود. در واقع ممانعت از نوشتن در اوایل، مقدمه و یکنوع زمینه سازی برای ترویج کتابت حدیث بود... بنابراین نهی پیامبر جدر آن محیط ابتدایی و بدور از خط و کتابت، بی‌تردید جنبه‌های معقول داشت و به خوبی حکایت از ژرف‌نگری و وقت‌شناسی او می‌کند. ر.ک: سنت در گذرگاه‌های تاریخ، صص ۷۳-۷۶. [مترجم] [۲۹۱] یعنی نسخه‌ی اصلی شیخش که از آن احادیث را از شیخش دریافت داشته است. [۲۹۲] اگر نویسنده‌ی حدیث، متنی را به دو سند نقل نماید، هنگام انتقال از سندی به سند دیگر، «ح» می‌نویسد. این حرف، رمزی است برای «تحویل». و تحویل نیز یا به معنای انتقال است و یا حیلوله به معنی فاصله و حاجز شدن. [مترجم] [۲۹۳] متأخّرین، طریقه‌ی دیگری در اختصار به کار برده‌اند و آن این است که فقط نام کسانی را که از آنان نقل حدیث شده ذکر و به کیفیت سند (صحیح، حسن، مؤثق و غیره) اشاره و سپس متن حدیث را از آخرین راوی یا خود پیامبر جنقل می‌نمایند. و گاهی نیز در چند حدیث که از یک اصل یا یک راوی نقل شده، در اولین حدیث، سلسله‌ی رُوات آورده شده و در بقیه به لفظ «و بهذا الاسناد» از ذکر سلسله‌ی روایت خودداری شده است. [مترجم] [۲۹۴] «جامع»: در اصطلاح محدثین به دو معنی استعمال می‌گردد: ۱) کتاب‌هایی که مستقلاً تألیف می‌گردند و مشتمل بر تمام ابواب هشتگانه‌ی حدیث هستند، یعنی: «عقاید، احکام، رقاق، آداب طعام (خوردن و آشامیدن)، تفسیر، تاریخ و سیره، سفر و نشستن و برخاستن (که به شمائل معروف است)، و مناقب و مثالب». و هر کتاب حدیثی که مشتمل بر ابواب هشتگانه باشد، آن را «جامع» می‌نامند چون این هشت باب را که در کتاب‌های مختلف آمده است، در خود جمع کرده است. ۲) «جامع» به معنای کتابی است که مستقلاً تألیف نشده است بلکه از جمع کردن روایات کتب اصلی (صحاح سته و موطا و مسندها و...) به وجود آمده است. و این جامع‌ها نیز دو نوع هستند: یکی: جامع تنها روایات صحیحین، و دیگری: جامع روایات صحاح سته و غیره. الف) جامع تنها روایات صحیحین، به چهار شکل صورت گرفته است: اول: با جمع‌کردن تمام روایات صحیحین بدون هیچ‌گونه تغییری در نظم و بدون هیچ‌گونه تعبیر و تفسیر عبارات آن‌ها. و اکثر جوامع به این شکل صورت گرفته است. مانند جامع اسماعیل بن احمد، معروف به ابن فرات سرخسی، و جامع حسین بن مسعود، مشهور به فراء بغوی. دوم: با جمع روایات صحیحین و تغییر ترتیب آن‌ها و مرتب کردن آن‌ها به ترتیب مسندها، مانند جامع ابراهیم بن عبید و حمیدی. سوم: جوامعی که بعد از جمع روایات صحیحین، کلمات مشکل و عبارات معضل آن‌ها را نیز توضیح داده‌اند. مانند: جامع ابوالفرج عبدالرحمن بن جوزی، معروف به «کشف المشکل من حدیث الصحیحین». چهارم: جوامعی که در آن‌ها تمام روایات صحیحین جمع‌آوری نشده است، بلکه مشترکات و آنچه در بین مسلم و بخاری مورد اتفاق بوده، در آن‌ها جمع‌آوری شده است. مانند: «اللؤلؤ و المرجان فیما اتفق علیه الشیخان»، تألیف محمد فؤاد عبدالباقی. ب) جوامع صحاح سته و غیره. تألیف جوامعی که مشتمل بر احادیث صحاح سته و غیره هستند. مانند: «مصابيح السنة»، تألیف حسین بن مسعود، معروف به فراء بغوی و کتاب «التجرید الصحیح للصحاح الستة»، تألیف احمد بن رزین بن معاویة. [مترجم] [۲۹۵] به تعبیری دیگر، مسند هر کتاب حدیثی است که در آن روایات به ترتیب صحابه (چه به حسب حروف الفباء نام آنان و چه به مراتب سابقه‌ی اسلامی) جمع‌آوری شده باشد. امام نووی می‌گوید: «یکی از روش‌های تصنیف حدیث، گردآوردن آن به شیوه‌ی «مسانید» است که در این روش محدثان در پی نام هر صحابی، روایتهای او را اعم از صحیح و ضعیف می‌آورند. و مسانید صحابه را گاه براساس الفبای نام آن‌ها، و گاه بر حسب نام قبیله‌ی ایشان ترتیب می‌دهند و در حالت اخیر از بنی‌هاشم شروع کرده، و سپس از قبایل دیگر به ترتیب نزدیک بودن به رسول خدا جاز حیث نسب، یاد می‌کنند. و گاه سوابق مسلمانی صحابه را در نظر گرفته و در نتیجه از روایات عشره‌ی مبشره آغاز کرده و سپس احادیث اهل بدر و حدیبیه را می‌آورند. پس از این عدّه، احادیث اصحابی که در فاصله‌ی صلح حدیبیه و فتح مکه هجرت کرده‌اند و در آخرین مرحله مُسند اصحابی را که کم سن و سال بوده‌اند ذکر می‌کنند. سپس نوبت به مسندهای زنان صحابه می‌رسد که از مسندهای همسران پیامبر جآغاز می‌گردد. [تدریب الراوی، ج ۲، صص ۱۴۰-۱۴۱] و بیش از صد نفر از محدثین به مُسندنویسی اقدام نموده‌اند که مشهورترین آن‌ها عبارتند از: داود طیالسی، امام احمد بن حنبل، یحیی حماتی، اسد بن موسی، نعیم بن حماد، سلیمان بن جارود طیالسی، عبید الله بن موسی، حمیدی، مسدّد بن سرهد، اسحاق بن راهویه، عثمان بن ابی‌شیبه، عبد بن حمید، یعقوب بن شیبه، محمد صمدی و بقی بن مخلّد. و به اعتقاد برخی از علماء، اول کسی که به این ترتیب [ترتیب مسند] احادیث را گردآوری کرد، ابوداود طیالسی (متوفی ۲۰۴ هـ) است که دیگران از وی اقتباس نمودند. و بزرگترین مسانید، مسند امام احمد بن حنبل (متوفی ۲۴۱ هـ) است که شامل بیش از سی هزار حدیث می‌باشد. [مترجم] [۲۹۶] در اصطلاح محدثین، کتاب‌های سنن دارای سه فاکتور و مؤلفه هستند که عبارتند از: الف) تمام احادیث آن‌ها واجد جمیع شرایط احادیث صحیح می‌باشند. ب) احادیث آن‌ها بر مبنای ابواب فقه [از جمله طهارت، نماز، زکات، روزه و..]. طبقه‌بندی و ساماندهی شده‌اند. ج) احادیث موقوف که در نهایت به صحابی منتهی می‌گردد، در میان احادیث آن‌ها وجود نداشته باشد. زیرا روایتی که در نهایت به صحابی منتهی می‌گردد و از پیامبر جروایت نشده باشد، نمی‌توان آن را سنّت رسول خدا جنامید و از سنن به شمار آورد. و در بین کتاب‌های سنن: سنن نسایی، ترمذی، ابن ماجه و ابوداود، در جوامع اسلامی به حدّی مورد قبول واقع شده‌اند که آن‌ها را در ردیف صحیح بخاری و صحیح مسلم قرار داده‌اند. [مترجم] [۲۹۷] به تعبیری دیگر، مُعجم عبارت از کتابی است که احادیث آن برحسب ترتیب صحابی‌ها یا شهرها یا اساتید یا براساس تاریخ وفات اساتید و همچنین بر مبنای فضیلت و تقدم و تأخر آنان در دانش و پرهیزگاری، طبقه‌بندی و تنظیم شده باشد. کتاب‌های معجم، غالباً به ترتیب حروف الفبا تنظیم شده‌اند، به این صورت کـه مؤلـف در میان اساتید خود، اول از احادیث «ابان»، و بعد «ابراهیم» و... به همین ترتیب پیش می‌رود. و معروف‌ترین معجم‌نویسان عبارتند از: ابوالقاسم سلیمان بن احمد طبرانی، و ابو عبدالله محمد بن احمد ذهبی، و ابن جمیع و ابن قانع و ابوبکر احمد بن ابراهیم اسماعیلی. و چنانکه گفته شد، سلیمان بن احمد طبرانی دارای سه معجم حدیثی است که به معجم‌های «صغیر و متوسط و کبیر» موسوم می‌باشند. و همانگونه که از مطالعه‌ی آن‌ها پیداست، «معجم صغیر و معجم اوسط» براساس نام استادانش، و «معجم کبیر» به ترتیب نام صحابی‌ها طبقه‌بندی و تنظیم گردیده است و این کتب در بردارنده‌ی بیست و پنج هزار حدیث هستند. [مترجم] [۲۹۸] علل جمع علت است و علت در اصطلاح محدثین عیبی است مخفی و پوشیده که از حیث سند یا متن یا هردو بر حدیث عارض شده که فقط کارشناسان بسیار دقیق و ماهر از آن آگاه خواهند بود. چنین حدیثی را حدیث «معلّل» می‌نامند که در واقع یکی از اقسام حدیث ضعیف است. سابقه‌ی این علم به قرن دوم هجری برمی‌گردد و قدیمی‌ترین آثاری که در زمینه‌ی بیان «علل» باقی مانده‌اند عبارتند از: «التاريخ والعلل»، تألیف یحیی بن معین، و کتاب «علل الحديث»، تألیف احمد بن حنبل، و کتاب «المسند المعلل»، تألیف یعقوب بن شیبة سدوسی و کتاب‌های علل از محمد بن عیسی ترمذی، علی بن مدینی، مسلم بن حجاج، ابن ابی حاتم، علی بن عمر دار قطنی، و حاکم نیشابوری. به هر حال، «علّت» حدیث، عبارت است از عوامل و اسباب پنهانی که مربوط به متن حدیث و یا سند آن می‌باشد که اگر آشکار شود به صحّت حدیث ضرر می‌رساند؛ اگر چه برحسب ظاهر، حدیث خالی از عیب باشد ولی علت یا عللی پوشیده‌ای دارد که جز خبرگان و متخصصان حدیث، به آن پی نخواهند برد. همانگونه که طبیب حاذق در انسان سالم و تندرست به بیماری کمون شده و مستور در وی آگاهی خواهد یافت، متخصص علم حدیث هم همانگونه خواهد بود.و راویان شرط گذاشته‌اند که حدیث نباید شامل علت معیوبی در سند و متن آن باشد. این شرط را پیشوایان و متخصصان این فن - کسانی که با احادیث زیسته‌اند و از لحاظ اسانید و متون از خبرگی و مهارت خاصی برخوردارند - می‌شناسند و این بدان معنی است که حدیث در ظاهر امر مقبول و پذیرفته به نظر می‌آید و اشکالی در آن دیده نمی‌شود، ولی همین که صرافان و ناقدان حدیث آن را نقد و بررسی نمایند، به سرعت خللی که موجب سستی و بی‌پایگی آن حدیث باشد، در آن می‌یابند و به همین دلیل است که در علوم حدیث، علمی به نام «العلل» تأسیس گردید. [مترجم] [۲۹۹] در حقیقت اصطلاح «جزء» به چندین معنی به کار می‌رود: الف) مجموعه‌ای از احادیث که تنها از یک تن نقل شده باشد. خواه آن شخص از طبقه‌ی صحابی‌ها باشد یا از طبقه‌ی بعدی. مانند: «جزء حديث أبی بكر الصديق». و «جزء حديث مالك». به این معنی هریک از مسندهای صحابی‌ها یک «جزء» به شمار می‌آید. ب) مجموعه‌ی احادیثی که عموماً متعلق به موضوع واحدی باشند. مانند: «جزء فضائل القرآن»، تألیف امام شافعی، و «جزء الجهاد والزهد»، تألیف عبدالله بن مبارک. ج) نوشته‌ای که به بررسی اسناد یک حدیث بپردازد. مانند «جزء اختيار الأولى في حديث اختصام الملأ الأعلى»، تألیف ابن رجب حنبلی. د) اربعینات در حدیث، مانند «اربعین نووی». [مترجم] [۳۰۰] در کتب اطراف، مؤلف به ذکر جزئی از حدیث که بر بقیه‌ی آن دلالت دارد و نموداری از مضمون آن است اکتفا کرده است و طرف و اسناد آن حدیث به نقل از مأخذی که حدیث در آن وجود دارد بیان نموده است. و در حقیقت کتاب‌های اطراف، حکم فهرست راهنما یا فرهنگ حدیث را دارند و در آن‌ها دو فایده‌ی بسیار مهم وجود دارد: ۱) آگاهی از اساتید و شیوخ احادیث را آسان می‌کنند. زیرا تمام طرف در یکجا فراهم آمده است. ۲) اینکه نشان می‌دهند از صاحبان منابع و مجموعه‌های حدیثی چه کسانی آن حدیث را نقل کرده‌اند و در چه بابی از کتاب خود آمده است. مهمترین کتاب‌های اطراف عبارتند از: «أطراف الصحيحين»، تألیف ابراهیم بن محمد بن عبید دمشقی. «أطراف الصحيحين» تألیف ابومحمد خلف بن محمد واسطی. «أطراف الصحيحين»، تألیف ابونعیم اصفهانی. «أطراف الكتب الستة»، تألیف محمد بن طاهر مقدسی. «أطراف السنن الاربعة»، تألیف ابن عساکر. «تحفة الاشراف بمعرفة الأطراف»، تألیف یوسف بن عبدالرحمن مزّی، «اتحاف المهرة بأطراف العشرة»، تألیف ابن حجر عسقلانی، «أطراف المسانيد العشرة»، تألیف احمد بن ابی بکر بوصیری. «موسوعة أطراف الحديث النبوي الشـريف»، تألیف محمد سعید بسیونی زغلول، دکتر عبدالغفار و سلیمان عبدالغفار بنداری. [مترجم] [۳۰۱] به تعبیری دیگر، «مستدرك» عبارت از یادآوری احادیث و روایاتی است که مؤلف کتابی برحسب شرایطش آن‌ها را از دست داده و در کتابش نیاورده است. مانند «مستدرك» حاکم نیشابوری. حاکم نیشابوری در این کتاب (که تعداد احادیث آن ۸۸۶۴ حدیث است) به جمع‌آوری سه نوع حدیث به شرح زیر پرداخته است: الف) احادیثی که مطابق با همان شرایط بخاری و مسلم، صحیح بوده و با این حال در آن دو کتاب صحیح نیامده‌اند. ب) روایاتی که بر طبق شرایط یکی از دو محدث یعنی بخاری و مسلم صحیح بوده و در صحیحین نیامده‌اند. ج) روایاتی که به تشخیص حاکم صحیح بوده گر چه واجد هیچ‌یک از شرایط بخاری و مسلم نبوده است. و نباید فراموش کرد که علماء و صاحب‌نظران اسلامی بر اکثر احادیث و روایاتی که حاکم یادآور شده و حکم به صحیح بودن آن‌ها داده، نقدهایی وارد کرده‌اند. [مترجم] [۳۰۲] تألیف مستخرجات، فواید زیادی دارد؛ از جمله تقویت سند احادیث با توجه به طرق متعاضد؛ و کم شدن واسطه‌های روایت با توجه به علوّ اسناد مستخرج؛ و ترمیم سندهای مقطوع و معلّق و مرسل به سندهای متصل؛ و اشتمال احادیث کتاب‌های مستخرج بر نکات اضافه و جدید. زیرا مؤلفِ کتاب مستخرج ملزم نیست که احادیث را با همان عبارات موجود در کتب اصلی بیاورد. [مترجم] [۳۰۳] و از دیگر کتاب‌هایی که در زمینه‌ی نگارش احادیث به رشته‌ی تحریر درآمده‌اند، می‌توان به این نوع از کتاب‌ها نیز اشاره کرد: الف) کتب زواید حدیث: مقصود از «زواید»، احادیثی است که در صحاح سته یا دیگر کتب مهم حدیث نیامده‌اند و این احادیث به سه صورت تحقق می‌یابند: اول: به صورت احادیثی که لفظاً و معنیً به هیچ وجه - نه به وسیله‌ی راویانِ صحابی همین زواید و نه به وسیله‌ی صحابیان دیگر در کتب صحاح سته و دیگر کتب - نیامده باشند. دوم: احادیثی که لفظاً و یا معنیً در کتب اصلی حدیث وارد شده‌اند اما نه به وسیله‌ی صحابی‌های روایت کننده‌ی زواید. سوم: احادیثی که اگر چه با همان لفظ یا معنی در کتب اصلی حدیث وارد شده، اما متن حدیث در کتب زواید - در مقایسه با متن حدیث در کتب اصلی - از نکات اضافی و جدیدی برخوردار باشد به طوری که این نکات دربردارنده‌ی حکم جدیدی بوده، و یا مطلبی را قید زده، یا عامی را تخصیص کرده یا مشتمل بر بیان و تفصیل حدیث مجملی باشد. و قابل توجه اینکه احادیث موجود در کتب زواید از حیث اعتبار از منابع درجه‌ی دوم به شمار می‌آیند. و معروفترین زوایدنویسان عبارتند از: «نور الدین هیثمی»، مؤلف کتاب «مجمع الزوايد» و ابوالعباس شهاب الدین بوصیری، مؤلف کتاب «اتحاف الخيرة بزوائد المسانيد العشـرة»، و ابن حجر عسقلانی، مؤلف کتاب «المطالب العالية بزوائد المسانيد الثمانية». ب) کتب تخریج: بسیاری از مؤلفان در تألیفات خود به عنوان استشهاد یا استدلال، احادیثی را ذکر می‌کرده‌اند و چون مرجع و مأخذ و اسناد آن‌ها را بیان نکرده‌اند به همین جهت، وضعیت آن احادیث از حیث صحّت و حسن و ضعف معلوم نیست و مؤلفان کتب تخریج به منبع‌شناسی اینگونه روایات پرداخته و وضعیت آن‌ها را معلوم کرده‌اند. بسیاری از مؤلفان به تألیف کتب تخریج اقدام نموده‌اند و مشهورترین آنان: جمال الدین ابو محمد سبکی و زین‌الدین عراقی بوده‌اند. از موارد مهم کتب تخریج، تعیین وضعیت روایاتی است که به صورت پند و اندرز و مَثَل در بین مردم رایج گشته‌اند و شهرت و معروفیت یافته‌اند. و چون در میان آن روایات، صحیح و ضعیف به هم آمیخته‌اند، عده‌ای از محدثان با تألیف کتبی به تحقیق در منابع آن روایات و ارزش و اعتبار آن‌ها پرداخته‌اند. و معروفترین این کتاب‌های تخریج عبارتند از: «المقاصد الحسنة في بيان كثير من الأحاديث المشتهرة على الألسنة»، تألیف شمس الدین محمد بن عبدالرحمن سخاوی. و «المغنی عن حمل الأسفار فی الأسفار فی تخريج ما فی الإحياء من الأخبار»، تألیف زین الدین عراقی. و «تسهيل السبل إلى كشف الالتباس عما اشتهر من الأحاديث على ألسنة الناس»، تألیف عزّ الدین محمد بن احمد خلیلی. ج) کتب موضوعات: موضوعات جمع موضوع و به معنای «جعلی و ساختگی» است. محدثین برای جدا کردن احادیث صحیح و اصلی و شناسایی و استخراج احادیث جعلی و ساختگی، کتاب‌هایی را تألیف کرده‌اند که «کتب موضوعات» نامیده می‌شوند. و معروفترین آن‌ها عبارتند از: «الموضوعات»، تألیف ابوسعید محمد بن علی بن عمر النقاش حنبلی. و «تذكرة الموضوعات»، تألیف ابوالفضل محمد بن طاهر مقدسی و «الموضوعات الكبرى»، تألیف ابن جوزی. و «اللآلي المصنوعة فی الأحاديث الموضوعة»، تألیف جلال الدین سیوطی، و «الفوائد المجموعة في الأحاديث الموضوعة»، تألیف محمد بن علی شوکانی. د) امالی: غالباً به کتاب حدیثی اطلاق می‌شود که شیخ حدیث، در مجالس متعدد آن را املاء و دیکته فرموده باشد؛ و از این رو، آن را «مجالس» نیز نامند. امالی از نظر قوت اعتبار و دوری از احتمال سهو و نسیان، نظیر اصل است، به ویژه اگر املای شیخ از روی کتاب مصحّح یا مستند به حافظه‌ی او باشد. مشروط بر اینکه اطمینان به حافظه‌ی وی داشته باشیم. ه‍) نوادر: ظاهراً به کتابی اطلاق می‌گردد که در آن احادیث متفرقی - که به واسطه‌ی کمی و قلت، تحت عنوان با بی‌قرار نمی‌گیرد - جمع‌آوری شده باشد، چنانکه در کتب متداول نیز مشاهده می‌شود که معمولاً بابی برای نوادرِ اخبار باز می‌گذارند. ولی بعضی گفته‌اند که معمولاً برای رُوات تا به پیامبر، طریق خاصّی بوده که به همان وسایط، نقل حدیث می‌کرده‌اند بنابراین چنانچه به غیر طریق مزبور روایتی نقل کنند، آن را نوادر نامند. [مترجم]