((عبدالله ابن عباس)) بحدیث نمیگوید!
با اینکه مجاهدهی همه جانبهی ((علی مرتضی)) سبه مقدار زیاد موجب آگاهی مسلمین و رفعغائلهی مذکور گردیده بود، اما خوانا خواه رسوبات نامطلوبی از خویش به جای گذارده و شک و شبهات زیادی در امر روایت راویان بوجود آورده بود.
در زمان سه خلیفهی گذشته، آرامش و عدم بروز فتنههایی که ((سنت)) را مستقیماً نشانه بگیرند، اطمینانی به مقیاس وسیع در امر روایت ایجاد نموده و صحابهی کرام جدر محدوده قیودات موضوعه، به راحتی احادیث پیامبر جرا به دیگران میرساندند. اما شروع ناامنیها و سر برآوردن دشمنان مستقیم حدیث، در ماههای اخیر خلافت ((عثمان)) س، محیط آرام قبلی را کاملاً دگرگون نموده و وضعیتی پدید آورده بود که برخی صحابهی بزرگوار س، اصلاً روایت را ترک گفتند.
با توجه به اهمیت والای ((سنت)) _ خصوصاً نزد صحابه ششاید این تنها طریقی بود که میشد با بکار بستن آن، احادیث را از اینکه در معرض افترا و دروغ پردازیهای خائنین قرار گیرد، نجات داد.
حضرت ((علی)) سهمچنان در ترویج فرمول ((تقلیل روایت))می کوشید و امیدوار بود نتایجی را که خلفای قبل از او از این راه گرفته بودند، او هم اخذ نماید. اما بسیاری از صحابه شکه موقعیت را بسی خطرناکتر از اینکه ((تقلیل روایت)) بتواند مانع آن باشد، میدیدند، میزان نقل و اشاعهی احادیث را به صفر رسانده بودند.
((عبدالله بن عباس)) بعمو زادهی پیامبر جکه یکی از فقهای برجسته از جمعیت صحابه شبه شمار میرود، از زمرهی همین کسان بود. او که احادیث زیادی از آن حضرت جبه یاد داشت، طوفانهای افترای دروغ پردازان بالاخره او را مجبور ساخته بود روایت را ترک گوید و از هر کسی حدیث نپذیرد.
قصهی ((عبدالله بن عباس)) س، حقیقت امر موضوع تمام کسانی است که در پیمودن این راه، با وی مشارکت داشتند. علتی را که او در جواب اینکه چرا به روایت احادیث توجهی نشان نمیدهد، میگوید، علت مشترکهی میان تمام آنهاست. بدین سبب ما، با وجود اینکه صحابهی بسیار دیگری نیز روایت را ترک گفته بودند، او را مخصوصاً انتخاب کرده و میخواهیم با سخن او، گلهی همه شرکایش را بشنویم.
شخصی بنام ((بشیر بن کعب عدوی))، نزد ((ابن عباس)) آمد و شروع کرد به بیان کردن احادیثی از رسول اکرم ج. و چون حرص و ولع ((ابن عباس)) را در شنیدن احادیث پیامبر جمیدانست، امیدوار بود توجهی شایان به روایات او نشان بدهد. اما با کمال حیرت مشاهده کرد که او نه تنها به حدیثهایش گوش فرا نمیدهد، بلکه اصلاً به سویش نگاه هم نمیکند.
((بشیر)) با لهجهای آکنده از ناراحتی _ در حالی که سعی میکرد جانب ادب را نگه دارد _ از او پرسید: ((سرور من! اصلاً سر در نمیآورم! من برای شما احادیث رسول الله جرا روایت میکنم، اما میبینم که اصلاً التفاتی به من ندارید؟!)).
حضرت ((ابن عباس)) بنمیخواست ((بشیر)) را سر در گم نگه دارد تا اینکه از رفتارش برداشت منفی نماید. لذا خواست او را در جریان حقایق تلخ قرار دهد و برای این، قبل از اظهار حقیقت، اشتیاق و علاقهای را که به احادیث پیامبر جداشت، به وی یادآور شد و گفت: ((وقتی بود که هرگاه یکی را در حال بیان احادیث پیامبر جمیدیدیم، بیاختیار نگاههایمان به او دوخته میشد و گوشهایمان را برای شنیدن سخنانش، به سویش متوجه میکردیم)).
سپس، علت عدم التفات خویش به سخنان او را، چنین میگوید: ((ما زمانی از رسول الله جحدیث بیان میکردیم که کسی به او سخن دروغی نسبت نمیکرد. اما وقتی که دیدیم مردم بیمحابا هر گفتهای را بدون تشخیص صحت آن، به پیامبر جنسبت میدهند، از نقل حدیث باز آمدیم.)) در روایتی دیگر از ((صحیح مسلم)) این جمله نیز آمده که: ((و جز حدیثی که دربارهی آن شناخت کامل داریم، حدیثی دیگر از کسی نمیپذیریم)).
از اسلوب گفتهی ((ابن عباس)) ببه طور واضح ظاهر است که او در اختیار این رویه تنها نبوده است، بلکه کسانی دیگر نیز با او هماهنگی داشتهاند. چون از صیغهی جمع (می دیدم، میآوریم، باز آمدیم و...) برای نسبت کردن آنچه که گفته است، استفاده کرده است. و این وخامت موضوع را در زمان خلافت ((علی)) س، میرساند [٧٩].
[٧٩] برای اطلاع یافتن از حقایق دیگر در این زمینه، حتماً به اثر گران مایهی ((مناظر احسن گیلانی)) _ ((تدوین حدیث))، صفحات ۴۴۲ تا ۴۴۵ _ مراجعه شود.