سنت در گذرگاههای تاریخ

فهرست کتاب

علل ممانعت از کتابت حدیث

علل ممانعت از کتابت حدیث

بازداشتن صحابه شاز نوشتن احادیث در بادی امر، مانند اقدامات و فرامین رسول اکرم ج، کاملاً بر اساس حکمت و مصلحت بینی استوار بود. مواردی که در این سطور به طور اختصار می‌نویسیم، از مهمترین علل و اسباب منع نوشتن احادیث به شمار می‌رفتند:

خطر آمیختگی! زمان، زمان نزول وحی بود؛ آیات قرآنی به تدریج نازل می‌شد و کاتبان وحی آن را می‌نوشتند. اگر در آن موقع نوشتن حدیث نیز رواج می‌یافت، احتمال می‌رفت، ((قرآن)) و ((حدیث)) با همدیگر مختلط گردند و فرق واضحی در میان آن دو باقی نماند. ((قرآن)) اگر چه به نظم خویش معجز است، و لیکن زمانی بود که ((قرآن)) به تازگی نازل می‌شد، آن هم بر قومی که بی‌سواد بودند؛ بر ایشان وجوه اعجاز، حقایق، معارف، دقایق و اسرار قرآنی هنوز به طور کامل کشف نشده بود و نیز تا آن زمان مسلمانان با ((قرآن)) به طریق احسن مناسبت و ممارست نداشتند. از طرف دیگر، ((حدیث)) اگر چه به لحاظ نظم، معجز نیست، اما محتوا و مفهوم آن همه وحی الهی است و کلام از آن شخصیت پاکیست که فصیحترین عرب و مصدر جوامع الکلم بود. با توجه به این وضع، خطر اختلاط در میان قسمت‌هایی از ((قرآن)) و ((حدیث)) حس می‌شد [۱۰۲]. و بر این مبنا، آن حضرت جدر آغاز کار، از نوشتن احادیث منع فرمود [۱۰۳].

مشکل بیسوادی؛ یکی از بزرگترین موانعی که نمی‌گذاشت کتابت حدیث مقام مطلوبش را کسب نماید، امی بودن عموم مردم و دوری از خط و نوشتن بود. علماء چنین گفته اند: ((در دوران نزول قرآن آنان که می‌توانستند با مهارت کامل بنویسند، بسیار کم بودند و اگر در نوشتن (عربی) بیداری کامل به خرج داده نشود، گاه با کوچکترین تغییری، مفهوم مطب به کلی عوض می‌شود. مثلاً ((لا)) برای نفی است و بر هر جمله‌ای که داخل گردد، آن را منفی می‌کند. حال اگر الف ((لا)) انداخته شود، فقط ((ل)) باقی بماند، مضمون جمله منعکس و منقلب می‌گردد. یعنی به جای ((نفی))، ((اثبات)) و در عوض مفهوم منفی، مفهوم مثبت بدست می‌آید [۱۰۴]. به علت وجود همین مشکل بود که آن حضرت، از ترویج عمومی کتابت حدیث منع فرمود تا به سبب نقص کتابت، از این قبیل اشتباهات پدید نیاید)) [۱۰۵].

ناگفته نماند که در امر نوشتن ((قرآن))، این مشکل دامنگیر نبود؛ زیرا برای این کار از چندین صحابه‌ی ماهر در نوشتن کار گرفته می‌شد و وظیفه‌ی نوشتن ((قرآن)) فقط منحصر به همین گروه بود. از جانب دیگر، حافظه‌ی قوی اصحاب شبه خوبی از پس حفاظت ((حدیث)) بر می‌آمد و پیامبر جآنها را به روایت حدیث آزاد گذاشته بود.

اندیشه‌ی اعتماد نوشته‌ها و ترک حفظ؛ برخی نهی از کتابت را برای کسانی ذکر کرده‌اند که از فراموش شدن احادیث، ایمن بودند [۱۰۶]. و این شائبه وجود داشت که اگر به نوشتن حدیث روی می‌آوردند، به نوشته‌ها دل خوش کرده، رفته رفته از حفظ احادیث دست برداشته و از فواید بی‌شمار آن محروم می‌ماندند. پیامبر جبا توجه به این مورد، صحابه جرا از نوشتن احادیث بر حذر داشت و اجازه داد فقط شفاهی سخنانش را تکرار نموده و به دیگران برسانند.

اندیشه‌ی فاصله گرفتن از اعمال؛ اصلی مسلم است اینکه، هرگاه سلسله قواعد و دستوراتی در ذهن آدمی ذخیره شده باشد، اگر مربوط به رفتارها و آداب خارجی شخص باشند، انعکاس ظاهری بیشتری خواهند داشت از ضوابط و فرامینی که به صورت مکتوب، کنار گذاشته شده‌اند.

مقام رسالت چنین تقاضا می‌کرد که مردم فرموده‌های رسول الله جرا در قالب اعمال بریزید و بدین طریق میزان حفظ ((سنت)) نیز بالا برود. اگر تنها به نوشتن روی می‌آوردند، این ارشادات بیشتر به صورت فرامینی صامت و بی‌تحرک جلوه می‌شدند تا به شکل علم اعمال و تحرک آفرین. و قطعاً معارف و علومی که از زندگانی مردم فاصله داشته باشند، در معرض فرسایش زودرس قرار دارند.

این موضوع نیز به نوبه‌ی خود می‌توانست از بزرگترین دلایلی باشد بر این امر که آن حضرت جدر سال‌های نخستین بعثت خویش، موقتاً اجازه‌ی نوشتن احادیث را به تعویق بیندازد و برای اینکه مردم بهتر ارزش اعمال و تعالیم آسمانی را درک نمایند، آنها را به حفظ احادیث وادارد.

- علامه ((نووی)) درباره‌ی منع مزبور، توجیهی دیگر دارد. او می‌گوید: ((نوشتن حدیث در هیچ زمانی مطلقاً ممنوع نشده بود. بلکه عده‌ای از اصحاب شعادت داشتند به همراه نوشتن آیات ((قرآن کریم))، تشریحات مربوط را نیز در کنار آیه‌ها یادداشت نمایند. البته که این کار بسیار خطرناکی بود؛ زیرا در این صورت اندیشه‌ی آمیختگی و تداخل میان آیات قرآنی و احادیث رسول الله جبسیار قوی بود. به همین دلیل بود که آن حضرت از نوشتن احادیث به شیوه‌ی مذکور، ممانعت به عمل آورد. نوشتن احادیث، جدای از ((قرآن)) هیچ ممنوعیتی نداشت)) [۱۰٧].

سخن ((نووی))، نمونه‌ای از انواع تطبیقاتی است که بعضی علماء در میان احادیث منع و جواز کتابت، قایل شده‌اند.

خلاصه‌ی کلام اینکه، با نظر به علل منع و انواع تطبیقاتی که در این مورد به عمل آمده است، ثابت می‌شود که موضع ((منع کتابت)) در صدر اسلام، اصلاً پایه‌های ثابت و دائم نداشته و همواره معلول به علل و موقت و دارای دامنه‌ای محدود و منحصر بوده است و در مقابل، ((کتابت)) پدیده‌ای مانوس و پذیرفته شده بود. و در واقع ممانعت از نوشتن در اوایل، مقدمه و یک نوع زمینه سازی برای ترویج کتابت حدیث بود.

وجود علل و اسباب سابق الذکر در محیطی از جهان کنونی ما نیز، شاید در مراحل اولیه مسئولین امر و کارشناسان را ناچار از منع نوشتن موضوع مطلوب سازد. بنابراین، نهی پیامبر جدر آن محیط ابتدایی و به دور از خط و کتابت، بی‌تردید جنبه‌های معقول داشت و به خوبی حکایت از ژرف نگری و وقت شناسی او می‌کند.

[۱۰۲] شبیر احمد عثمانی، ((فضل الباری))، ج: ۱، ص: ۵۶. [۱۰۳] انور شاه کشمیری، ((انوار الباری))، ج: ۱، ص: ۱۸. [۱۰۴] مانند ((لایعلمون)): نمی‌دانند. حال اگر الف ((لا)) حذف گردد، می‌شود: ((لیعلمون)) یعنی: ((حتماً می‌دانند)). [۱۰۵] ((فضل الباری))، ج: ۱، ص: ۵٧. [۱۰۶] سیوطی، ((تدریب الراوی))، ج: ۲، ص: ۶٧. [۱۰٧] محمد تقی عثمانی، ((درس ترمذی))، ج: ۱، ص: ۳٧.