اجتهاد، نص، واقع، مصلحت

فهرست کتاب

«اجتهاد میان صواب و خَطأ»

«اجتهاد میان صواب و خَطأ»

از جمله احادیث ارزشمند در این باب، حدیث پیامبر اکرمجاست که در صحیحین (بُخاری و مُسلم) و سایر کُتب حدیثی آمده است: «إذا حکمَ الحاکمُ فاجتَهَد ثُمَّ أَصابَ فَلَه أَجرانِ وإذا حَکَم فاجَتَهدَ ثُمَّ أَخطَأَ فَلَهُ أَجرٌ».

این حدیث نه تنها به فتح باب اجتهاد و بیانِ جواز آن، اکتفاء ننموده، بلکه بابِ اجتهاد را گُشوده و به سوی آن به نحو أکید، تحریک و تحریض نموده است. و با وجود چنین حدیثی که مُجتهِد مُصیب را به پاداشِ مُضاعف نوید داده و مُجتَهد مُخطِیء را نیز مأجور دانسته است جای بسی تعجُّب است که علماء حدیثی، از بسته بودنِ بابِ اجتهاد، سخن بگویند. همچنین از نظر ذهنی و قیاس عقلانی، ممکن است که برای مجتهد مصیب، أجر و پاداش و برای مجتهد مخطِیء، گناه، در نظر گرفته شود و نیز ممکن است که مجتهد مخطِیء، مورد عَفو و بدون أجر و گُناه باشد و در این امر، عدل و فضل الهی خواهد بود. امّا اینکه مجتهد مخطِیء، مأجور و مستحقّ پاداش الهی قرار گیرد، از بابِ حکمت بالغه و رحمتِ واسع إلهی است. و از معانی ضمنیِ این اعتقاد، آن است که برای مجتهد، حقِّ خطا در مقام اجتهاد وجود دارد و نیز خطای او، هیچگونه گناه و عقابی را متوجّه او نمی‌سازد و او را از حقّ أخذ پاداش در اجتهادی که در آن، دچار خطا شده است، محروم نمی‌کُنَد.

شایان ذکر است که خطا در این باب، به دین و مفاهیم آن و شریعت و احکام آن و حقوق خداوند و بندگان، تعلُّق می‌گیرد. و گاهی، خونها و نوامیس و أعراض و أموالی، در اثر این خطأ، به ناحق، مورد تهاجم واقع می‌شود. با این حال، مُجتهدِ مُخطِیء، مأجور است. آری، حتّی در حالتِ خطا نمودنش نیز، مأجور است. و این اجرت، سهم اندیشه و بحث و پیشرفت علمی است. پس مجتهدین و صاحبنظران باید ترقّی نمایند و با حالت اطمینان و آسایش، بدون هیچگونه خوف و واهمه به فعالیت بپردازند و جای تعجُّب است که پیامبران نیز اجتهاد می‌نمایند و دچار خطا می‌شوند. عدّه‌ای از أُصُولیها، صدور اجتهاد از ناحیة پیامبر اکرمجرا از آن جهت که به ایشان وحی می‌شد، مورد خدشه قرار داده‌اند. پس چگونه ممکن است که او اجتهاد کند و بدین وسیله، آنچه را که در رتبة پائین‌تری قرار دارد (مُراد، اجتهاد است) جایگزین چیزی سازد که مقام برتری دارد؟ (مُراد، وَحیِ الهی است) و نیز در حالیکه یقین (وحی الهی) نَزدِ اوست، عمل به ظنّ (ناشی از اجتهاد) بنماید؟ و به همین دلیل است که عدّه‌ای از اُصولیها، اجتهاد پیامبر اکرمجرا انکار نموده‌اند.

و زمانی که پیامبر اکرمجفراموش می‌کند که سُنَّتی احیاء نماید و مُطَلَّقة فرزند خواندة سابقِ خود را به ازدواج خود در آورد تا احیاء سُنَّت و رفع حرج، صورت گیرد و هر گونه أثری از نظامِ فرزند خواندگی که معمول بوده است، از بین ببرد، بنابراین پیامبر اکرمجنیز اجتهاد می‌کند تا سنّتی را احیاء نماید و گاهی نیز در اجتهاد خود برای احیاء سنّت دچار خَطاء می‌شود. اگر رسول اکرمج، اجتهاد ننماید، چه کسی در استنباط احکام و قیاس و مصالحُ مرسَلِه، راهبر و اُلگوی ما، خواهد بود؟ چه کسی در الهام گرفتن از قُرآن و راهیابی به وسیلة روش قرآن از آنچه که منطوق صریح نیست و بلکه نیازمند نظر و اجتهاد است، پیشوایِ ما خواهد بود؟

امّا خطای در اجتهاد از جانب پیامبرانج-در حالیکه بدون تردید از نوعِ خطای سایر مجتهدین نمی‌باشد- نمونه‌های فراوانی در قرآن کریم دارد که به خاتم انبیاء و تعدادی از پیامبران پیش از او، تعلُّق دارد و در آن نوعی دیگر از ایجاد قُوَّت و اطمینان برای علماء بعد از ایشان وجود دارد و قبول و پذیرش بعضی از اجتهادات انبیاء الهی که در قرآن کریم، مورد تخطئه، واقع شده، برتر از ایجاد تکلُّف و دردِسَر برای ردّ آن موارد خطا و تأویل آنهاست، زیراکه این گونه توجیه و تأویلها، چیزی بر مقام و منزلت انبیاء الهی نمی‌افزاید و هیچگونه برخورد و ارتباطی با عصمت آن‌ها پیدا نمی‌کُنَد.

علاوه بر اینکه، عصمت انبیاء، قبل از هر چیز، عصمت در تبلیغ است، سپس عصمت از تعمُّد در معصیت خداوند متعال است. امّا خطا در اجتهادی که از أهل آن صادر شده، هیچ أَحَدی بعنوان معصیت، محسوب نمی‌کند و نیز نقص و عیب، به شُمار نمی‌رود. پس این همه تکلُّف و مشقَّت (در توجیه افعال آن‌ها) برای چیست؟

این در حالی است که وحی إلهی به هُشدار و آگاهی نسبت به هرگونه خطا و اشتباهی که در اجتهاد نبوی صورت می‌گرفت، مبادرت می‌نمود و حکم و مجرای آن را تصحیح می‌کرد. از این رو هیچگونه إشکالی درسلامت تبلیغ و بیان نبوی و حُجّیَّت و لُزُومِ آن، وارِد و مُتَصوَّر نیست. بنابراین، باید بگوئیم که پیامبر اکرمجبه وسیله عمل و ممارست خود نسبت به امر اجتهاد تشویق نمود همانگونه که با گفتار خود، اینچنین می‌نمود و وحی الهی دچار تأخیر می‌شد یا اینکه در حدّ عمومیّت و إجمال، باقی می‌ماند تا اینکه پیامبر را مجبور به اجتهاد نماید و او با صحابة خود در أمر اجتهاد، مشارکت نماید و آنان را بر آن بیازمایَد. این وقایع در قرآن و سُنَّت و سیره، معلوم و روشن بوده و نیازی به ذکر ندارد، امّا نیازمند تبیین معانی و بهره‌برداری از آن تا بیشترین حدّ ممکن است، زیرا که هرگونه کوتاهی در استخراج دلالات نُصُوص و عمل طِبقِ مقتضای آن‌ها بمنزلة نوعی إهمال در جایی است که انجام عمل، و اِقدام، ضروری است. امّا قولِ آن دسته از أُصولیها که می‌گویند: رسول اکرمجاجتهاد می‌کُند امّا در اجتهادش، دُچار خطا نمی‌شود، بیانگرِ آن است که این دسته میانِ وحی و اجتهاد، فَرقی ننهاده‌اند. زیرا که اجتهادِ عاری از خطإ در حقیقت، نوعی از وحی به شمار می‌رود. بنابراین نامیدنِ اجتهاد و قائل شدن به معصوم بودنِ حَتمی و مُسلَّمِ رسول اکرم، معنایی ندارد.

از این رو، اجتهاد به هر نسبت و درجه و نوعی که باشد، همراه با احتمال خطاست و تفاوت میان پیامبر و غیر او، در این است که اگر خطای إجتهادی از جانبِ پیامبر صادِر شود، وحی إلهی به هُشدار و بیانِ آن خطا، می‌پردازد. امّا خطای سایر مجتهدین به نقد و بررسی و مُراجعة خودِ مُجتهد و معاصرین او و کسانی که بعد از او می‌آیند، واگُذار می‌شود و به همین جهت، گاهی اشتباه آن‌ها، قبل از آنکه، إصلاح و ترک شود به طور فراوان، منتشر شُده و مدت زمانِ طولانی، تداوم پیدا می‌کُنَد و گاهی نیز طبق مشیّت إلهی محلّ پذیرش و عمل یا ردّ واقع شده است.