فاطمه زهرا از خود دفاع می کند

فهرست کتاب

فاطمهلو آخرین‌ روزهای زندگی رسول‌الله ج

فاطمهلو آخرین‌ روزهای زندگی رسول‌الله ج

پیامبر ج در سال‌ آخر عمر مبارک‌ تصمیم‌ به‌ حج‌ بیت‌الله گرفتند؛ البته‌ نه‌ یک‌ حج‌ ساده‌ و در حد ادای‌ یک‌ فریضه‌، بلکه‌ مدرسه‌ای‌ سیار بود که‌ آخرین‌ درس‌ها را به‌ امت‌ اسلامی‌ آموخت‌... [۵۹].

پیامبر ج در رمضان‌ همین‌ سال‌ (دهم‌ هجری‌) حضرت‌ علی‌ س را برای‌ یک‌ مأموریت‌ مهم‌ رزمی‌ - تبلیغی‌ و به‌ فرماندهی‌ سیصد سواره‌ نظام‌ به‌ سرزمین‌ یمن‌، اعزام‌ نمود. (پیش‌تر نیز حضرت‌ خالد بن‌ ولید س به‌ آنجا اعزام‌ شده‌ بود [۶۰]. مأموریت‌ با موفقیت‌ انجام‌ گرفت‌ و عده‌ زیادی‌ به‌ اسلام‌ گرویدند.

حضرت‌ علی‌ س از یمن‌ طی‌ نامه‌ای‌ گزارش‌ کار خود را برای‌ پیامبر ج فرستاد.

رسول‌ خدا ج در پاسخ‌ به‌ علی‌ س امر فرمود که‌ برای‌ انجام‌ مراسم‌ حج‌، خود را به‌ مکه‌ برساند، و پیک‌ با این‌ پیام‌ به‌ سوی‌ علی‌ س بازگشت‌.

همه‌ی‌ همسران‌ پیامبر ج نیز در این‌ سفر (حجةالوداع‌)، (با پیامبر ج ) همراه‌ شدند. آنها به‌ هودج‌ها سوار بودند، فاطمه‌ی‌ زهرالنیز با آنان‌ بود و در این‌ سفر عبادی‌ مناسک‌ حج‌ را به‌ دستور پیامبر ج انجام‌ داد. حضرت‌ علی‌ س نیز پس‌ از گذشت‌ سه‌ ماه‌ از مأموریت‌، در ایام‌ حج‌ به‌ مکه‌ رسید و در آنجا همسرش‌ فاطمه‌ی‌ زهرا را ملاقات‌ کرد [۶۱].

پس‌ از بازگشت‌ از سفر «حجة الوداع» پیامبر ج کم‌کم‌ مریض‌ شد، روز به‌ روز بر مریضی‌ آن‌حضرت‌ ج افزوده‌ می‌گشت‌.

فاطمه‌ی‌ دلسوز و مُحب‌ پیامبر ج ، همانند پروانه‌ گرداگرد رسول‌الله ج می‌گشت‌ و همچون‌ پروانه‌ای‌ که‌ بر گرد شمع‌ در حال‌ خاموش‌ شدن‌، بی‌قراری‌ می‌کرد.

مادر مؤمنان‌ عایشه‌ی‌ صدیقه‌لمی‌فرماید:

در یکی‌ از روزها که‌ پیامبر ج در بستر مریض‌ بود، فاطمه‌ را صدا زد، در گوش‌ او چیزی‌ گفت‌ که‌ فاطمه‌ به‌ گریه‌ افتاد. پس‌ از لحظاتی‌ دوباره‌ فاطمه‌ را صدا زد و باز هم‌ چیزی‌ در گوش‌ او گفت‌، فاطمه‌ خندید.

عایشه‌ گوید:

همانند امروز، شادی‌ همراه‌ با اندوه‌ را ندیده‌ بودم‌.

پس‌ از فاطمه‌ پرسیدم‌:

«ای فاطمه‌! به‌ من‌ بگو چه‌ چیزی تو را به‌ خنده‌ و گریه‌ واداشت‌؟!»

فاطمه‌ گفت‌:

«من‌ اسرار پیامبر ج را فاش‌ نمی‌کنم‌، تا وقتی ایشان‌ زنده‌ هستند».

اما پس‌ از وفات‌ رسول‌ الله ج دوباره‌ از فاطمه‌ جریان‌ گریه‌ و خنده‌اش‌ را جویا شدم‌، جواب‌ داد: پیامبر ج به‌ من‌ فرمود:

«هر ساله‌ جبرئیل‌ یک‌ بار برای دور قرآن‌ نزدم‌ می‌آمد، اما امسال‌ دو بار برای این‌ کار آمده‌، و من‌ فکر می‌کنم‌ اجلم‌ نزدیک‌ است‌. به‌ همین‌ علت‌ گریه‌ کردم».

سپس‌ پیامبر ج فرمود:

«ای فاطمه‌! تو اولین‌ فرد از اهل‌ بیتم‌ خواهی بود که‌ به‌ من‌ خواهی پیوست‌. به‌ همین‌ علت‌ خندیدم» [۶۲]‌.

[۵۹] ر.ک‌: کتاب‌های‌ سیره‌ داستان «حجةالوداع» و «همگام‌ با نبی‌ رحمت»، سفر سوم‌ از مدینه‌ به‌ مکه‌، اثر نگارنده‌. [۶۰] برای‌ اطلاع‌ بیشتر در این‌ زمینه‌ رجوع‌ شود به «حدیث‌ غدیر و ما اهل‌ سنت» اثر دیگر نگارنده‌. [۶۱] المغازی‌: ج‌ ۳، ص‌ ۱۰۸۷-۱۰۸۲. [۶۲] بخاری‌ و مسلم‌ آن‌ را روایت‌ کرده‌اند. سیر اعلام‌ النبلاء: ج‌ ۲، ص‌ ۱۲۶.