ولادت فاطمهی زهرا و صلح و آشتی اهل مكّه
امّا از کجا شروع کنم! چه قدر عجیب است این شخصیت که فکر کردن از نامش و خواندن روزهای زندگیاش، آدمی را از دنیا و قید و بندهای دنیا خارج نموده و به زهد و تقوی و خداشناسی وصل میکند. پس با هم به روزهای پنج سال پیش از بعثت رسولالله ج برمیگردیم و با محمدی که فقط ۳۵ سال از عمرش سپری شده، همنشین میشویم، تا از اتفاقات آن روزها آگاهی یابیم!
فاطمهلپنج سال قبل از بعثت پیامبر ج در مکه مکرمه دیده به جهان گشود. تولد ایشان زمانی به وقوع پیوست که در مکه حادثهای عظیم و بلوایی بزرگ روی نموده که تمام قبایل مکه و اطراف را به خود مشغول کرده بود، و میرفت که آتش جنگ قبیلهای بر سر مسایل کوچک بین قبایل مختلف افروخته شود، کینه و بغض در سینهها در حال قوی شدن، شمشیرها در حال برق زدن، و کبر و غرورها در حال بالا رفتن و... و در یک کلام میرفت تا مکه و امنیت و آرامش مردم آن تبدیل به جنگ و خونریزی شود! امّا آیا اینگونه شد؟! کشمکش میرفت مکه را به آتش بکشاند، در وقت تجدید بنای کعبه و بر سر نصب «حجرالاسود» بود. هر قبیلهای میخواست این افتخار نصیبش گردد؛ چراکه برای همهی آنان این کار افتخار بزرگی به شمار میرفت و آن را مایهی سعادت و سربلندی قبیلهی خویش میدانستند؛ همین حسادت و تلاش برای به دست آوردن این امتیاز، سبب شعلهور شدن مخالفتها گشت و چهار شبانه روز شمشیرها برای قتال و خونریزی از غلاف در آمد و آمادهی ضربه زدن شده بودند. در حالی که همگی برای جنگ داخلی بر سر این مسئله آماده شده بودند، بعضی از متفکرانشان در اندیشهی حل این فتنهی بزرگ بودند. فتنهای که آنان را در مقابل هم قرار داده و شمشیرها را برهنه کرده است، پس از تفکر فراوان، «اُمیه بن مغیره مخزومی» که از بزرگان و اهل نظر آنان به شمار میآمد، گفت: «ای قریش! یکی را به عنوان حَکم قرار دهید تا در مورد این اختلاف حکمی صادر کند و همگی نظرش را بپذیریم، آن حَکم و قاضی اولین شخصی باشد که از درب مسجدالحرام وارد شود». همگی با صدای بلند گفتند: «رضینا وسَلّمنا»: راضی هستیم و تسلیم در برابر این حکم.
همه با با هیجانی زیاد چشمانشان را به درب مسجدالحرام دوخته بودند و در انتظار ورود اولین شخص؟ ناگهان شخصی وارد شد که بین همه به «امین» و «صادق» شهرت داشت و کسی در مورد او حکم و داوری او اعتراض نداشت.
آری! محمد امین ج با آن چهرهی زیبا و قامت استوارش وارد شد، در این هنگام پیامبر ج جوانی ۳۵ ساله بود. وقتی حاضران متوجه ورود «محمد امین» ج شدند، از خوشحالی فریاد برآوردند: این محمد امین است و به قضاوت و داوریاش راضی هستیم!
پیامبر ج جریان اختلافشان را گوش کرد، سپس از او خواستند بین آنها داوری کند.
اندکی تأمل نمود، سپس ردای مبارکش را پهن کرده و «حجرالأسود» را روی آن گذاشت و فرمود: بزرگ هر قبیله و قومی گوشهای از این رداء را بگیرد! سپس همگی با هم آن را بلند کردند تا در مقابل جایگاهش قرار گرفت، آن وقت پیامبر ج با دستان مبارکش «حجرالاسود» را در مکانش نهاد و به اختلاف و فتنهی ایجاد شده پایان داد.
این خبر به سرعت در تمامی نقاط مکه پخش شد و مردم مژدهی حل این فتنهی عظیم را توسط محمد امین ج ، به هم میدادند و از او اظهار خوشحالی و رضایت مینمودند. بدین ترتیب، تمام مکه پی بردند که محمد امین ج چگونه مشکل آنان را با درایت و فراست کامل حل کرد، طوری که تمامی قبایل در نصب «حجرالأسود» مشارکت داشتند بدون اینکه جنگ و درگیری روی دهد، به همین علّت این روز، روز مهم و مبارکی برای تمام اهل مکه بود، و این اقدام پیامبر ج دلیل محکمی بر برتری عقل و حسن تدبیرش بر دیگران بود.
پیامبر ج خوشحال از اینکه تدبیرش مورد پسند و مایهی خوشحالی و ایجاد صلح و آشتی گشته، به سوی منزل گام مینهاد و شادی و سرور جدیدی در انتظارش بود، پروردگار میخواهد پاداش این اقدامش را در همین روز پربرکت با هدیهای آسمانی؛ به او عنایت فرماید. هنگام ورود به منزل با خبری خوشحالکننده رو به رو شد. خدیجهل، این همسر فداکار و این الگوی کامل برای زنان جامعه، چهارمین گوهرش را تقدیم به پیامبر اعظم ج نمود، مژدهی تولد دختری زیبا و پاک که آثار نبوغ و مقبولیتش از هنگام تولدش نمایان بود، دختری که کاملاً شبیه پدر گرانقدرش بود. آری! در همین روز فاطمهی زهرالمتولد شد.