اشکال اول: ابوبکر، فاطمه را از ارث پدرش محروم کرد!
فاطمهلبرای گرفتن میراث نزد خلیفهی مسلمین (ابوبکر) آمد و درخواست نمود که از میراث پدرش سهمش را به او بدهد. اما ابوبکر گفت: شما نمیتوانید ارث ببرید! فاطمه گفت: ای پسر ابی قحافه! وقتی تو بمیری چه کسی از تو ارث خواهد برد؟ ابوبکر پاسخ داد: زنان و فرزندانم! فاطمه گفت: پس چه شده که اکنون فرزندانت از تو ارث میبرند و من از پدرم ارث نمیبرم؟! پس سهم ما از خیبر و صدقات ما از فدک چه میشود؟!
ابوبکر گفت: ای دختر پیامبر! به خدا سوگند از رسول الله ج شنیدم که فرمود: «من تا زنده هستم در اینها تصرف میکنم، وقتی فوت کردم به همهی مردم تعلق دارند؛ چراکه آنچه از ما پیامبران به جای میماند، صدقه است برای همهی مردم و کسی از ما ارث نمیبرد» [۱۱۴].
اهل تشیع این اشکال را از ابوبکر صدیق س میگیرند که او در مقابل درخواست فاطمهی زهراء که وارث پیامبر ج بود، به روایت یک فرد که آن هم خودش بود احتجاج نمود و گفت: من از رسول الله ج شنیدهام که فرمود: «ما پیامبران نه از کسی میراث میگیریم و نه کسی از ما میراث میبرد» حال آنکه این گفتهی ابوبکر صریحاً مخالف نص قرآن است: ﴿يُوصِيكُمُ ٱللَّهُ فِيٓ أَوۡلَٰدِكُمۡۖ لِلذَّكَرِ مِثۡلُ حَظِّ ٱلۡأُنثَيَيۡنِۚ...﴾[النساء: ۱۱]. «خداوند در باره فرزندانتان به شما سفارش مىكند كه سهم (میراث) پسر، به اندازه سهم دو دختر باشد» زیرا این نص عام است، و شامل پیامبر و غیر پیامبر میباشد. همچنین مخالف نصوص دیگر میباشد. همچون ﴿وَوَرِثَ سُلَيۡمَٰنُ دَاوُۥدَۖ...﴾[النمل: ۱۶] «و سلیمان وارث داوود شد» و ﴿فَهَبۡ لِي مِن لَّدُنكَ وَلِيّٗا ٥ يَرِثُنِي وَيَرِثُ مِنۡ ءَالِ يَعۡقُوبَۖ﴾[مریم: ۵-۶] «پس از نزد خویش وارثى به من ببخش كه از من میراث برد و [نیز] میراثبر آل یعقوب باشد». پس، از این آیه معلوم شد که انبیاء هم ارث میبرند و هم از آنان ارث برده میشود. این بود دلایل اهل تشیع در این انتقاد بر ابوبکر صدیق س . حال جواب ما در این موارد:
اولاً: محروم کردن فاطمهی زهراءلاز میراث از روی بغض و کینهی شخصی نبوده، بلکه به علت شنیدن این حدیث توسط ابوبکر س که انجام گرفت، همچنان که بقیهی ازواج مطهرات که دختر خود ابوبکر س یعنی عایشهلیکی از آنان بود، را از ارث محروم نمود. همچنین نزدیک به نصف متروکهی پیامبر ج به عباس س عموی پیامبر ج میرسید، اما به او نیز چیزی نداد در حالی حضرت عباس س با ابوبکر س رفاقت نزدیک داشت و مشاور او به حساب میآمد. پس فهمیدیم که این حکم عمومی بوده و تمام اهل بیت پیامبر ج از ارث منع شدند نه فقط فاطمهل!
ثانیاً: اینکه برادران اهل تشیع میگویند: «ابوبکر، فاطمه را فقط به خاطر روایت یک فرد که آن هم خودش بود، از ارث محروم کرد». این دروغ محض است! چراکه این حدیث در کتابهای حدیث اهل سنت به روایت «حذیفه بن الیمان»، «زبیر بن العوام»، «ابو الدرداء»، «ابو هریره»، «عباس»، «علی»، «عثمان»، «عبدالرحمن بن عوف» و «سعد بن ابی وقاص» صحیح و ثابت است، و اینها از بزرگان صحابهاند و حتی از «عشرهی مبشره» میباشند.
یکی از افرادی که این حدیث را روایت کرده «حذیفه» میباشد که «ملا عبدالله مشهدی» در اظهارالحق حدیث پیامبر ج آورده که: «ما حَدَّثَكم به حذيفة فَصَدِّقوه» [۱۱۵]: آنچه را که حذیفه بیان کند، تصدیقش نمایید و باور دارید.
یکی دیگر از راویان این حدیث (که کسی از انبیاء ارث نمیبرد)، خود حضرت علی مرتضی س است که به اجماع اهل تشیع، «معصوم»، و به اجماع اهل سنت، «صادق» است. در اینجا اصلاً به روایت «عایشه» و «ابوبکر» و «عمر» ش کاری نداریم [۱۱۶].
در صحیح بخاری که از معتبرترین کتابهای حدیث مسلمانان میباشد، از «زهری» او هم از «مالک بن اوس بن حدثان» روایت میکند که مالک گفت:
«روزی عمر بن خطاب س مرا برای کاری فرا خواند. در همین اثنا که نشسته و مشغول صحبت بودیم، خدمتکارش «یرفاء» آمد و گفت:
«عثمان بن عفان، عبدالرحمن بن عوف، زبیر بن العوام و سعد بن ابیوقاص جلو در منتظر اجازهی ورود هستند! آیا اجازه میدهی وارد شوند؟».
عمر بن خطاب س گفت: بگو تشریف بیاورند. خبری از آمدنشان نبود، پس از مدتی دوباره «یرفاء» خادم خلیفه آمد و گفت: «عباس و علی نیز آمدهاند و اجازه میخواهند، آیا اجازت دارند وارد شوند؟»
عمر س فرمود: آری! هنگامی که همگی وارد شدند، عباس س گفت: یا امیر المؤمنین! شما بین من و این (علی) قضاوت کنید. (آنها یعنی علی و عباس بر سر اموال بنی النضیر که جزو اموال پیامبر ج بود، اختلاف داشتند).
میهمانان گفتند: ای امیر مؤمنان! میان این دو حکم کن تا اختلاف پایان یابد. حضرت عمر س فرمود:
«صبر کنید! شماها را سوگند میدهم به پروردگاری که آسمان و زمین به حکم و قدرت او برپاست، آیا میدانید که پیغمبر ج فرمود: «لا نورث، ما تركناه صدقة»: آنچه از ما پیامبران باقی میماند صدقه است (برای همه مسلمانان)؟ همهی جمع حاضر که از بزرگان صحابه بودند، گفتند: آری! به تحقیق پیامبر ج آن را فرموده است.
پس حضرت عمر س به عباس و علیبروی نموده و فرمود: «شما را سوگند میدهم به پروردگار، آیا پیامبر ج چنین مطلبی را فرمود؟»
عباس و علیبگفتند: آری! پیامبر ج فرموده است».
زهری که راوی این حدیث است گوید: در مورد این حدیث، «عروة بن زبیر» را خبر دادم و از او پرسیدم؟ عروة گفت:
«مالک بن اوس راست گفته است. من هم از عایشه ل شنیدم که گفت: همسران پیامبر ج ، عثمان را نزد ابوبکر صدیق س برای طلب میراث فرستادند. به محض باخبر شدن به آنان رو کردم و گفتم: «آیا از خدا نمیترسید؟! مگر نشنیدید که پیامبر ج فرمود: «ما پیامبران میراث نمیگذاریم و آنچه از ما بماند صدقه است». پس آنان هم قبول کردند و درخواستشان را پس گرفتند» [۱۱۷].
پس معلوم شد که این حدیث هم (حدیث قبلی از مالک) در قطعیت همانند آیهی قرآن است؛ چراکه جماعتی که نام آنان ذکر شد (که از بزرگان صحابه بودند) خبر یکی از ایشان مفید یقین است، چه جای آنکه همگی آن را تأیید کنند، بخصوص علی مرتضی س که نزد شیعه «معصوم» است و روایت فرد «معصوم» در افادهی یقین -نزد ایشان- برابر قرآن است.
حال با قطعنظر از همهی این روایات، به روایتی از کتب شیعه که از امام معصوم -بزعم ایشان- نقل شده توجه فرمایید:
[روى محمد بن یعقوب الرازی فی الکافی عن البختری عن أبی عبدالله جعفر ابن محمد الصادق ÷أنه قال:
«إن العلماء ورثة الأنبیاء وذلک أن الأنبیاء لا یورثوا (وفی نسخة) لم یرثوا درهماً ولا دیناراً وإنما أورثوا أحادیث من أحادیثهم فمن أخذ بشیءٍ منها فقد أخذ بحَظ وافر».
در کافی از طریق بختری از امام جعفر صادق ÷روایت شده که فرمود:
«به حقیقت علمای راسخین و ربّانی، وارثان پیامبراناند؛ چراکه انبیا وارثی (مادی) ندارند، و (در نسخهای دیگر) آنان درهم و دیناری را به ارث نگذاشتهاند، بلکه احادیث و بیانات گرانبهایی دارند که اگر کسی چیزی از آنها را به دست آورد بهرهی فراوانی را برده است.
لفظ «إنما» به اعتراف شیعهها هم مفید حصر است و قطعاً چنانچه در آیهی ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥ...﴾[المائدة: ۵۵]. آمده است، پس معلوم شد که غیر از علم و احادیث، هیچ چیز دیگری را به عنوان میراث به کسی ندادهاند.
مسئلهی دیگر اینکه خبر پیغمبر ج در حق کسی که بلا واسطه از آنحضرت ج شنیده باشد، مفید علم یقینی است بدون هیچ شک و شبههای، و برای او عمل کردن به شنیدهی خویش واجب است، خواه از دیگری هم آن را بشنود یا نه.
اجماع اصولیین شیعه و سنی بر این است که تقسیم خبر به متواتر غیر متواتر نسبت به آن افرادی است که پیامبر ج را مشاهده نکردهاند و به واسطهی دیگران خبر او را شنیدهاند، نه آنانی که پیامبر ج را مشاهده نموده و بدون واسطه از وی خبری شنیده است که این خبر در حق وی حکم متواتر، بلکه بالاتر از متواتر است. حال پس از این توضیحات به این نتیجه خواهیم رسید که ابوبکر صدیق س چون خودش مستقیماً از پیامبر ج این حدیث را شنیده بود، دیگر نیازی به تفتیش و پرس و جو از دیگری نداشت [۱۱۸].
اشکال دیگر این بود که گفته شد این حدیث مخالف آیهی قرآن است. این هم دروغ است؛ زیرا حکم آیه خطاب به امت است، نه به پیغمبر ج ، پس این حدیث بیان کنندهی تعیین خطاب است نه مُخصَّص آن و اگر مخصّص هم باشد، پس تخصیص آیت لازم خواهد آمد و این حدیث آن را تخصیص داده نه مخالفت نموده باشد.
این آیه بسیار تخصیص یافته است؛ مثلاً اولاد کافر وارث نیست و رقیق وارث نیست، قاتل وارث نیست، همچنین شیعهها از ائمهی خود روایت میکنند که ایشان بعضی از وارثان پدر خویش را از بعضی ترکهی پدران خود منع کردهاند و خود آن را أخذ نمودهاند مانند شمشیر، مصحف، انگشتری و پوشاک.
و دلیل بر ثبوت این خبر و صحت آن نزد جمیع اهل بیت از امیرالمؤمنین گرفته تا آخر آن است هنگامی که ترکهی رسول خدا ج به دست ایشان افتاد، حضرت عباس و اولاد او را خارج کردند و به آنان چیزی ندادند و سهم ازواج مطهرات را نیز ندادند. پس اگر میراث در ترکه پیغمبر ج جاری میشد این بزرگواران که نزد شیعه «معصوم»اند چگونه بدین شکل حق دیگران را ضایع میکردند؟!
زیرا به اجماع علمای اهل سیر و تواریخ و علمای حدیث ثابت و مقرر است که متروکهی آن حضرت ج از خیبر و فدک و غیره در عهد عمربن خطاب س نزد حضرت علی و حضرت عباسببود. حضرت علی بر عباس پیشی گرفته و آن را أخذ کرد. پس از او به حسن بن علی و بعد از او به حسین بن علی و بعد از او به علی بن الحسین و حسن بن حسن و بعد از آنان به زیدبن حسن بن علی، رسید و بعد از آن به دست مروان که امیر بود، افتاد. و دیگر نزد آل مروان بود تا زمان عمربن عبدالعزیز س ایشان به علت عدالتی که داشتند گفتند:
«چیزی را که رسول خدا ج آن را از فاطمه منع کرد، من آن را نمیگیرم. و آن را بر اولاد فاطمه رد میکنم» [۱۱۹]و این کار را کرد. پس با توجه به عملکرد ائمهی معصومین از اهل بیت، معلوم شد که در ترکهی آن حضرت ج میراث جاری نیست [۱۲۰].
و اما در مورد آیهی ﴿وَوَرِثَ سُلَيۡمَٰنُ دَاوُۥدَۖ...﴾[النمل: ۱۶] که ظاهراً دال بر این است که انبیا هم از دیگران ارث میبرند و هم از آنان ارث برده میشود و مخالف این حدیث قطعی است که به روایت معصومین شیعه ثابت شد. برای حل این اشکال نیز به اقوال معصومین بنا بر ادعای شیعه مراجعه کردیم:
روى الکلینی عن أبی عبدالله ÷:
«أن سلیمان ورث داود وأن محمداً ورث سلیمان».
کلینی از ابوعبدالله جعفر صادق ÷روایت میکند که فرمود:
«سلیمان از داود و محمد ج از سلیمان ارث برد».
پس معلوم شد که این وراثت علم و نبوت و کمالات عرفانی است نه وراثت مال و متروکه، از نظر عقلی نیز مطابق قول امام دلالت بر همین وراثت دارد؛ زیرا به اجماع اهل تاریخ حضرت داود نوزده پسر داشت، پس همه وارث آن حضرت میشدند. حال آنکه پروردگار به طور اختصاصی سلیمان را نام میبرد، پس چیزی که به سلیمان رسیده و دیگر برادران از آن محروم بودهاند همین علم و نبوت است.
همچنین این نکته را همه میدانند که پسر، وارث پدر است، پس چه جای آنکه در کلام الهی این ذکر شود، آیا این جزو لغویات نمیباشد که قرآن از آن پاک و منزه است؟! پس از آن آیه به طور صریح اشاره میفرماید که این وراثت علم است: ﴿وَقَالَ يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ عُلِّمۡنَا مَنطِقَ ٱلطَّيۡرِ وَأُوتِينَا مِن كُلِّ شَيۡءٍۖ﴾ [۱۲۱]. «و گفت (سلیمان ÷): اى مردم! زبان پرندگان به ما تعلیم داده شده، و از هر چیز به ما عطا گردیده».
پس از این توضیحات نتیجه گرفتیم که «فدک» به فاطمهلعطا نشده بود و سه دلیل عمده این مسئله را روشن مینماید:
۱- احادیثی که امام ابوداود آن را از مالک بن اوس حدثان نقل کرده و سخنان عمربن عبدالعزیز س که سینه به سینه به او رسیده بود که پیامبر ج فدک را به فاطمهلنداده است.
۲- اگر پیامبر ج فدک را به فاطمهل داده بود، جزو اموال فاطمه به شمار میآمد و فاطمه در سخنانش نمیگفت: ارث مرا از فدک و خیبر بدهید. پس سخنان خود فاطمه ثابت میکند که قبلاً به اسم او نبوده است.
۳- اینکه اگر این باغ قبلاً به فاطمهل عطا شده باشد، هبهای از طرف رسول الله ج است و هبه به محض قبض تحت ملکیت آن طرف در میآید و دیگر کاری به اموال هبه دهنده ندارد. پس اگر آن را قبلاً به فاطمه لبخشیده بود، همهی مردم آن زمان میدانستند و به هیچ وجه ابوبکر س و غیر او نمیتوانستند از ملکیت فاطمهلخارج نمایند همان گونه که نتوانستند حجرهی او را به نام اینکه جزو اموال پیامبر ج است از او بگیرند.
همگی میدانیم حجرهی فاطمه ل همانند حجرهی عایشه ل و ازواج مطهرات جزو خانههای پیامبر ج بود نه مال علی س ، اما چون رسول اکرم ج آن حجرهها را در زمان خویش به همسرانش و نیز حجرهای را به فاطمه ل و یکی را به اسامه س داده بود، تحت ملکیت آنها در آمد و از اموال پیامبر ج خارج شد. خطاب قرآن به همسران پیامبر ج این مطلب را تأیید میکند:
﴿وَقَرۡنَ فِي بُيُوتِكُنَّ﴾[الأحزاب: ۳۳]. و در منازل خود بمانید...
[۱۱۴] فتوح البلدان: ص ۴۴ و ۴۵. [۱۱۵] سنن ترمذی ح ۳۸۱۲، آلبانی میگوید که این حدیث ضعیف است. (تصحیح کننده). [۱۱۶] تحفهی اثنا عشریه: ج ۲، ص ۵۵۶ ـ ۵۵۵. [۱۱۷] بخاری: کتاب المغازی، قصة بنی النضیر و کتاب الخمس. أشعةاللمعات: ج۳، ص ۴۷۹-۴۷۷. [۱۱۸] تحفه اثنا عشریه: ج ۲، ص ۵۵۶. [۱۱۹] أشعة اللمعات: ج ۳، ص ۴۷۹. [۱۲۰] تحفهی اثنا عشریه: ص ۵۵۸-۵۵۷. [۱۲۱] جهت تفصیل بیشتر رجوع کنید به تحفه اثنا عشریه: ج ۲، ص ۵۶۲-۵۵۹.