اشکالات این افسانه
۱- شاگردان رسولالله ج به حدی به پیامبر ج علاقهمند بودند که هیچ وقت به خود اجازه نمیدادند اسباب ناخوشنودی و دلآزردگی آنحضرت ج را فراهم نمایند.
همهی آنان «فاطمةُ بضعة مني...»را شنیده بودند. پس به خود اجازه نمیدادند -پیامبر ج را آن هم با فاصلهی اندکی از رحلتش- بیازارند. جمعی از صحابه هنوز هم به حال عادی برنگشته بودند؛ چراکه رحلت پیامبر ج به قدری بر روحیهی آنان تأثیر گذاشت که برایشان باور کردنی نبود.
حال چگونه این عاشقان بعد از چند ساعت به دشمنان پیامبر ج تبدیل میشوند؟!
کدام عقل سلیم این دروغ را میپذیرد؟!
۲- پس از واقعهی «غدیر خم» دیدگاه صحابه نسبت به اهل بیت کاملاً عوض شده بود و با ادب و احترام خاصی تمامی اهل بیت را نگاه میکردند، چراکه پیامبر ج در روز غدیر خُم جایگاه و منزلت اهل بیتش مخصوصاً محبت با حضرت علی س را بیان نموده بود. به همین علت صحابه تمام تلاششان محبت و دوستی و مودّت با خاندان پیامبر ج بود. چگونه آنان به این زودی واقعهی غدیر را که تنها چند ماه از آن میگذشت به فراموشی سپرده و با علی این گونه رفتار میکنند؟!
۳- حضرت علی س یکی از پهلوانان نامدار و فاتح خیبر و شیر خدا و رسول بود. چطور چند نفر ضعیف توانستند به گردن او طناب بیاندازند و تا نزد خلیفه بکشند. جرأت و شهادتطلبی اسدالله کجا رفته بود؟ عزّت نفس و ایمان قوی و بزرگش را چه کار کردید؟!
۴- حسن و حسینبدر سن نوجوانی بودهاند که با شمشیر و مبارزه و حقطلبی آشنا شده بودند. چه طور اقدامی نکردند و یا بعد از آن برای جبران آن ظلم بزرگ کوچکترین حرفی نزدند.
۵- در آن زمان که سونوگرافی وجود نداشته، از کجا معلوم شد که حَمل فاطمه، پسر است و او را نام گذاشتید؟! آیا این کم حافظهای راوی دروغگو را نمیرساند؟!
۶- اگر چند نفر هم به این معاصی و بیادبیها دست بزنند، اما تمام صحابه که بیش از یکصد هزار نفر بودند، قطعاً در میان آنان افراد منصف و مُحب اهل بیت وجود داشته است؛ چرا کسی نه آن وقت و نه پس از آن در این مورد اعتراض نکردند؟! و جریان ظلم و ستم به خاندان نبوّت را پیش نکشیدند؟!
شیخ عبدالرحیم خطیب:نیز در صهرین در مورد این افسانه چنین میگوید:
«گاهی ندرتاً! از بعضی از عوام نه علماء شنیده میشود که حضرت عمر س لنگهی دروازه منزل را به پهلوی حضرت فاطمهی زهراء دختر رسولالله ج همسر حضرت علی مرتضی س کوبیده و پهلوی حضرت فاطمه تا آنجا صدمه دید که جنین در شکمش تلف شد. این طفل همان پسر حضرت علی است به نام «محسن»... اصلاً این امر صحت ندارد. من این مطلب را در هیچ کتاب معتبری از هیچ فرقهای ندیدهام و از عالم روحانی هیچ طایفهای نشنیدهام.
نه حضرت عمر به خود جرأت و اجازه میداد که با خاندان نبوت آن هم با فرزندطلبی رسولالله ج چنین کند و نه حضرت علی با آن شجاعت اسداللهی و با آن قدرت و شوکت روحانی که در وجود قدسی داشت، به عمر مجال میداد تا به همسرش، دختر رسولالله ج صدمهای وارد کند که سقط جنین نماید.
خواننده عزیز! من و شما که در مقایسه با حضرت علی س ناچیزیم، هرگز مجال این کار خطرناک را به کسی نمیدهیم که به همسر ما چنین صدمهای وارد کند، اگر چنین اتفاقی پیش آید، تا جایی به تقاص و تلافی میپردازیم که جان در این راه ببازیم. تا چه رسد به اسدالله الغالب، فارس المشارق و المغارب.
باید توجه داشت که اگر بر فرض محال چنین جسارتی از عمر بن الخطاب نسبت به حضرت فاطمهل همسر علی سر زده بود، حضرت علی هرگز دخترش أمکلثوم را که از همین فاطمهی زهراءلبود، یعنی خواهر تنی حضرت حسن و حسینببه عقد و نکاح عمری که این جنایت را بر سر مادرشان آورده بود، درنمیآوردند. حضرت حسن و حسینب هرگز راضی نمیشدند که خواهرشان زن کسی بشود که به مادرشان چنین مصیبتی رسانده بود. خود امکلثوم هم ابداً تن درنمیداد که همسر کسی بشود و به خانه کسی برود که مادرش از دست او به حدی آسیب دیده که برادرش به نام محسن تلف شده است! بنابراین واضح است که این داستان غیرمعقول ساختگی و عاری از حقیقت واقع است» [۱۵۹].
باید توجه داشت که وقایع و داستانهای بیاساس و واهی فراوانی در کتابهای تاریخی وجود دارد که بنا بر انگیزههای مختلفی از قبیل: رقابتهای مذهبی، تعصب، بیاطلاعی از منابع و... نقل شده است، که باور نمودن آنها و نشرشان به صورت حقایق تاریخی در کتابها، مجلهها، صدا و سیما، تریبونهای نماز جمعه و خطبهها، تهدیدی جدّی در راه وفاق ملّی، تقریب بین مذاهب و وحدت میان شیعه و سنی، محسوب میگردد.
از این رو اجتناب از مسایلی که موجب کدورت و رنجیدگی خاطر طرفین میشود، ضروری و لازم است. به امید آنکه خداوند ما را حق جویان راستین راه خود بگرداند.
[۱۵۹] صهرین: ص ۳۰۲-۳۰۱.