فاطمه زهرا از خود دفاع می کند

فهرست کتاب

افسانه‌ شهادت‌ حضرت‌ فاطمه‌ زهرال [۱۴۶]

افسانه‌ شهادت‌ حضرت‌ فاطمه‌ زهرال [۱۴۶]

برخی‌ آگاهانه‌ یا ناآگاهانه‌ شهادت‌ حضرت‌ فاطمه‌ی‌ زهرالرا عنوان‌ می‌نمایند، تا از این‌ رهگذر مظلومیت‌ اهل‌ بیت‌ پیامبر ج را به‌ اثبات‌ برسانند، غافل‌ از آنکه‌ جعل‌ چنین‌ داستانی‌، توهین‌ به‌ مقام‌ شامخ‌ حضرت‌ علی‌ س و هتک‌ حرمت‌ خاندان‌ پیامبر اسلام‌ محسوب‌ می‌گردد. در صورتی‌ که‌ بررسی‌ روابط‌ دوستانه‌ حضرت‌ علی‌ و حضرت‌ عمربو ازدواج‌ حضرت‌ عمر س با ام‌کلثوم‌، دختر گرامی‌ حضرت‌ علی‌ س و نام‌گذاری‌ حضرت‌ علی‌ س تعدادی‌ از فرزندان‌ خویش‌ را به‌ نام‌های‌ ابوبکر، عمر و عثمان‌ و مشورت‌های‌ مهم‌ حضرت‌ عمر س با حضرت‌ علی‌ س در مورد امور خلافت‌، قضاوت‌ها، احکام‌ و... نشانه‌ی‌ همکاری‌ صمیمانه‌ و ارتباط‌ دوستانه‌ میان‌ آن‌ بزرگواران‌ و بیانگر خلاف‌ این‌ ادعا است‌.

کدام‌ عقل‌ سلیم‌ می‌پذیرد که‌ حضرت‌ علی‌ س دخترش‌ را به‌ ازدواج‌ قاتل‌ همسر گرامیش‌، فاطمه‌لدر آورد و رابطه‌ی‌ دوستانه‌ با او برقرار نماید!

نگرشی‌ سطحی‌ به‌ روایات‌ متضاد حادثه‌ شهادت‌ حضرت‌ فاطمه‌ زهرالو تعصب‌ نویسندگان‌، دلالت‌ بر جعل‌ چنین‌ داستان‌ واهی‌ و بی‌اساس‌ دارد. به‌ همین‌ دلیل‌ شیخ‌ محمد عزه‌ دروزه‌، دانشمند معاصر اسلامی‌، بیان‌ چنین‌ واقعه‌ای‌ را نتیجه‌ی‌ رقابتی‌ می‌داند که‌ پس‌ از خلفای‌ راشدین‌ میان‌ امویان‌ و هاشمیان‌ پدید آمده‌ و می‌گوید:

«به‌ احتمال‌ قوی این‌ روایات‌ نتیجه‌ی تضاد و رقابتی است‌ که‌ پس‌ از خلفای راشدین‌ میان‌ امویان‌ و هاشمیان‌ پدید آمده‌ است‌ وگرنه‌ فاطمه‌ و علیببا ایمان‌تر، منزه‌تر و خردمندتر از آن‌ بوده‌اند که‌ بر خلاف‌ مصالح‌ مسلمانان‌ به‌ پا خیزند و عُمَر بزرگ‌تر و خویشتن‌دارتر از آن‌ بود که‌ به‌ آتش‌ زدن‌ خانه‌ی فاطمه‌لدست‌ یازد» [۱۴۷].

همه‌ می‌دانیم‌ که‌ در نقل‌ روایت‌ تاریخی‌ یا حدیثی‌، ناقل‌ اگر سندی‌ داشته‌ باشد مطلب‌ را با ذکر سند نقل‌ می‌کند، در این‌ صورت‌ خواننده‌ امکان‌ می‌یابد که‌ در صحت‌ و سقم‌ نقل‌، تحقیق‌ کند و اگر سند را صحیح‌ یافت‌ بپذیرد و اگر ناقل‌ بدون‌ ذکر سند و مأخذ نقل‌ کند، دیگران‌ به‌ این‌گونه‌ نقل‌ها که‌ مدرک‌، مأخذ و سندی‌ برای‌ آن‌ نقل‌ نشده‌، اعتماد نمی‌کنند. علمای‌ حدیث‌ چنین‌ احادیثی‌ را معتبر نمی‌شمارند.

محققان‌ اروپایی‌ نیز به‌ نقل‌های‌ تاریخی‌ بدون‌ مدرک‌ و مأخذ اعتنایی‌ نمی‌کنند و آن‌ را غیرمعتبر می‌شمارند. حداکثر این‌ است‌ که‌ می‌گویند: فلان‌ شخص‌ چنین‌ نقلی‌ در کتاب‌ خود کرده‌، اما مأخذ و مدرک‌ نشان‌ نداده‌؛ یعنی‌ اعتبار تاریخی‌ ندارد.

نقل‌ شهادت‌ حضرت‌ فاطمه‌ی‌ زهرالهم‌ ضعف‌ سند دارد، زیرا فاقد سند و مدرک‌ است‌، و هم‌ ضعف‌ بیانی‌ دارد، زیرا به‌ گونه‌ای‌ بیان‌ شده‌ که‌ نشان‌ می‌دهد خود ناقلان‌ هم‌ به‌ آن‌ اعتماد ندارند.

از این‌ رو، ما به‌ نقد و بررسی‌ روایات‌ متعددی‌ می‌پردازیم‌ که‌ برخی‌ از علمای‌ تشیع‌ به‌ نقل‌ آن‌ پرداخته‌اند در حالی‌ که‌ محدثان‌ و سیره‌نویسان‌ در کتب‌ خویش‌ ذکری‌ از آن‌ به‌ میان‌ نیاورده‌اند، که‌ این‌ امر خود دلالت‌ بر بی‌اساسی‌ بودن‌ آن‌ دارد.

نخستین‌ کسی‌ که‌ به‌ جعل‌ داستان‌ شهادت‌ حضرت‌ فاطمه‌ی‌ زهرالپرداخت‌، ابراهیم‌ بن‌ یسار نظام‌ (۱۶۰-۲۳۱ هـ.)، رئیس‌ فرقه‌ی‌ نظامیه‌ بود.

علامه‌ ابوالفتح‌ محمد بن‌ عبدالکریم‌ شهرستانی‌ (متوفی‌ ۵۴۸ هـ.) در «الملل‌ والنحل» می‌گوید:

«یازدهمین‌ مورد از تفرّدات‌ او، توهین‌ به‌ بزرگان‌ صحابه‌ بود...؛ وی داستانی دروغین‌ جعل‌ کرد و گفت‌: عمر در روز بیعت‌، شکم‌ حضرت‌ فاطمه‌ را زد و او سقط‌ جنین‌ کرد، و فریاد می‌زد: «خانه‌ی فاطمه‌ را با ساکنان‌ آن‌ بسوزانید» در حالی که‌ جز علی، فاطمه‌، حسن‌ و حسین‌ کسی دیگر در خانه‌ نبود» [۱۴۸].

علامه‌ ابن‌ ابی‌الحدید معتزلی‌ شیعی‌ در «شرح‌ نهج‌البلاغة» به‌ نقد آراء و عقاید ابراهیم‌ نظام‌ پرداخته‌ و در این‌باره‌ می‌گوید:

«اما آنچه‌ او در مورد حمله‌ به‌ خانه‌ی فاطمه‌ ذکر کرده‌ و اینکه‌ هیزم‌ جمع‌ نمودند تا آن‌ را بسوزاند، خبر واحدی است‌ که‌ مورد توثیق‌ و قابل‌ استناد نیست‌ نه‌ در مورد صحابه‌ و نه‌ در مورد هیچ‌ یک‌ از مسلمانانی که‌ عدالتش‌ به‌ اثبات‌ رسیده‌ است» [۱۴۹].

همین‌ داستان‌ را احمد بن‌ ابی‌یعقوب‌ یعقوبی‌ در «تاریخ‌ یعقوبی» بدون‌ ذکر سند به‌ گونه‌ای‌ دیگر نقل‌ می‌کند و می‌گوید:

«ابوبکر و عمر خبر یافتند که‌ گروه‌ مهاجران‌ و انصار با علی بن‌ ابیطالب‌ در خانه‌ی فاطمه‌ دختر پیامبر خدا ج فراهم‌ گشته‌اند، پس‌ با گروهی آمدند و به‌ خانه‌ هجوم‌ آوردند، و علی بیرون‌ آمد و شمشیری حمایل‌ داشت‌، پس‌ عمر با او برخورد و با او کشتی گرفت‌ و او را بر زمین‌ زد و شمشیرش‌ را شکست‌ و به‌ خانه‌ ریختند، آن‌ گاه‌ فاطمه‌ بیرون‌ آمد و گفت‌: «به‌ خدا قسم‌ بیرون‌ روید، اگرنه‌ مویم‌ را برهنه‌ می‌سازم‌ و نزد خدا ناله‌ و زاری می‌نمایم» پس‌ بیرون‌ رفتند و هرکه‌ در خانه‌ بود برفت‌ و چند روزی بماندند. سپس‌ یکی پس‌ از دیگری بیعت‌ کردند، لیکن‌ علی جز پس‌ از شش‌ ماه‌ و به‌ قولی چهل‌ روز بیعت‌ نکرد» [۱۵۰].

روایت‌ یعقوبی‌ از آن‌ جهت‌ قابل‌ توجه‌ می‌باشد که‌ هیچ‌ اشاره‌ای‌ در آن‌ در مورد آتش‌ زدن‌ خانه‌ی‌ فاطمه‌ و حمله‌ به‌ آن‌ بانوی‌ بزرگوار نشده‌، اما داستان‌ نبرد میان‌ حضرت‌ علی‌ و عمرببه‌ خاطر بیعت‌ با حضرت‌ ابوبکر س با اخلاق‌ کریمانه‌ی‌ آن‌ دو بزرگوار و با مفهوم‌ آیه‌ی ﴿رُحَمَآءُ بَيۡنَهُمۡۖ‌ کاملاً ناسازگار است‌. حقیقت‌ آن‌ است‌ که‌ داستان‌ مذکور بیشتر شبیه‌ به‌ افسانه‌ی‌ نبرد رستم‌ زال‌ و اسفندیار می‌ماند که‌ فردوسی‌ در «شاهنامه» آورده‌ نه‌ به‌ حقیقتی‌ مستند و تاریخی‌!

یکی‌ دیگر از راویان‌ این‌ داستان‌، ابن‌ قتیبه‌، عبدالله بن‌ مسلم‌ دینوری‌ است‌ که‌ در کتاب «الإمامة والسیاسة» می‌گوید:

«ابوبکر درباره‌ی گروهی که‌ از بیعت‌ با او خودداری کرده‌ و پیرامون‌ علی گرد آمده‌ بودند، پرسید و عمر را پیش‌ آنان‌ فرستاد. عمر به‌ خانه‌ی علی آمد و آنان‌ را آواز داد ولی آنان‌ بیرون‌ نیامدند، پس‌ عمر هیزم‌ خواست‌ و گفت‌: «سوگند به‌ آنکه‌ جان‌ عمر در دست‌ اوست‌، اگر بیرون‌ نیایید، خانه‌ را با هر که‌ در آن‌ است‌ به‌ آتش‌ خواهم‌ کشید»، به‌ او گفتند: «اگر فاطمه‌ در آنجا باشد چه‌؟» گفت‌: «حتی اگر او در آنجا باشد» پس‌ همه‌ جز علی بیرون‌ آمدند و بیعت‌ کردند» [۱۵۱].

برخی‌ با استناد از کتاب «الإمامة والسیاسة» که‌ به‌ زعم‌ آنان‌ نویسنده‌ آن‌ ابن‌ قتیبه‌ دینوری‌ که‌ مسلک‌ سنی‌ داشته‌، سعی‌ نموده‌اند تا از این‌ طریق‌ شهادت‌ حضرت‌ فاطمه‌لرا به‌ اثبات‌ برسانند، در حالی‌ که‌ در این‌ استناد دو اشکال‌ وجود دارد.

اول‌ آنکه‌ از روایت‌ «الإمامة والسیاسة»چنین‌ بر می‌آید که‌ حضرت‌ عمر س صرفاً به‌ تهدید بسنده‌ نمود و مخالفان‌ را متقاعد ساخت‌ تا بیعت‌ نمایند و در جهت‌ سوزاندن‌ خانه‌ی‌ حضرت‌ فاطمه‌ و حمله‌ به‌ آن‌ بانوی‌ گرامی‌ هیچ‌گونه‌ اقدامی‌ ننمود.

دوم‌ آنکه‌ کتاب «الإمامة والسیاسة» تألیف‌ ابن‌ قتیبه‌ دینوری‌ نمی‌باشد و علما در انتساب‌ آن‌ به‌ ابن‌ قتیبه‌ دینوری‌ تردید دارند.

خیرالدین‌ زرکلی‌ در «الأعلام» می‌گوید:

«علما در انتساب‌ این‌ کتاب‌ به‌ ابن‌ قتیبه‌ تردید دارند» [۱۵۲].

در «دائرة المعارف‌ الإسلامیة»نیز آمده‌ است‌:

«این‌ کتاب‌ را به‌ ابن‌ قتیبه‌ انتساب‌ داده‌اند در حالی که‌ ده‌غوی DeGeie ترجیح‌ می‌دهد که‌ مصنف‌ آن‌ مردی مصری یا مغربی و معاصر ابن‌ قتیبه‌ بوده‌ است» [۱۵۳].

یکی‌ دیگر از راویان‌ این‌ داستان‌ ابومنصور، احمدبن‌ علی‌ طبرسی‌ (متوفی‌ ۶۲۲ هـ.) می‌باشد وی‌ در «الاحتجاج» می‌گوید:

«عمر به‌ عده‌ای از اطرافیانش‌ دستور داد تا هیزم‌ جمع‌ نمایند، آنان‌ هیزم‌ها را اطراف‌ خانه‌ نهادند و در حالی که‌ علی، فاطمه‌، حسن‌ و حسین‌ در خانه‌ بودند، عمر با صدای بلند گفت‌ (تا علی بشنود): «به‌ خدا قسم‌! خارج‌ شوید و با جانشین‌ رسول‌ الله ج بیعت‌ کنید وگرنه‌ خانه‌ را بر شما آتش‌ می‌زنم». سپس‌ نزد ابوبکر آمد و می‌ترسید که‌ مبادا علی با شمشیرش‌ خارج‌ شود. آن‌گاه‌ به‌ قنفذ گفت‌: «اگر خارج‌ نشد به‌ خانه‌اش‌ داخل‌ شو، اگر امتناع‌ ورزید، خانه‌اش‌ را آتش‌ بزن».

قنفذ و همراهانش‌ بدون‌ اجازه‌ داخل‌ خانه‌ شدند، علی شتافت‌ تا شمشیرش‌ را بردارد، اما آنان‌ پیشی گرفتند و شمشیر علی را برداشتند و بر گردن‌ آن‌حضرت‌ ریسمان‌ سیاهی انداختند. فاطمه‌ در مقابل‌ در خانه‌ ممانعت‌ کرد، قنفذ تازیانه‌ای به‌ بازوی فاطمه‌ زد که‌ بر اثر آن‌ دستش‌ ورم‌ کرد، ابوبکر شخصی را نزد قنفذ فرستاد و گفت‌: «فاطمه‌ را بزن». قنفذ در را بر فاطمه‌ فشار داد که‌ بر اثر آن‌ پهلویش‌ شکسته‌ شد. و سقط‌ جنین‌ کرد، فرزندی که‌ در شکم‌ داشت‌ و پیامبر آن‌ را محسن‌ نام‌ گذاشته‌ بود، شهید شد» [۱۵۴].

ملا محمد باقر مجلسی‌ متوفی‌ (۱۱۱۱ هـ.) اضافه‌ بر وقایع‌ مذکور می‌گوید:

«به‌ روایتی دیگر مغیره‌ بن‌ شعبه‌ با عمر بر شکم‌ مبارکش‌ زد و فرزند او را شهید کرد، پس‌ علی ÷را به‌ مسجد کشیدند، آن‌ جفاکاران‌ از پی او رفتند و هیچ‌ یک‌ او را یاری نمی‌کرد، سلمان‌ و ابیذر و مقداد و عمار و برید، فریاد می‌زدند و می‌گفتند: چه‌ زود خیانت‌ کردید با رسول‌ خدا و کینه‌های سینه‌های خود را ظاهر کردید و انتقام‌ آن‌ حضرت‌ را از اهل‌ بیت‌ او کشیدید» [۱۵۵].

این‌ افسانه‌ نه‌ با استعجاب‌ و نه‌ بدون‌ استعجاب‌، به‌ دلیل‌ آنکه‌ یک‌ روایت‌ تاریخی‌ بدون‌ ذکر سند و مأخذ و مدرک‌ است‌، به‌ هیچ‌ وجه‌ قابل‌ قبول‌ نیست‌ به‌ ویژه‌ آنکه‌ طبرسی‌ بعد از ششصد سال‌ و مجلسی‌ به‌ تبعیت‌ از وی‌ پس‌ از هزار و اندی‌ سال‌ این‌ نقل‌ بی‌سند و مأخذ را در کتاب‌هایشان‌ مطرح‌ نموده‌اند.

باور کردن‌ چنین‌ مطلبی‌ که‌ حضرت‌ فاطمه‌لمورد ضرب‌ و شتم‌ قرار گیرد و حضرت‌ علی‌ س و سایر صحابه‌ اعم‌ از مهاجرین‌ و انصار، هیچ‌گونه‌ واکنشی‌ از خود نشان‌ ندهند، بسیار بعید و غیرمحتمل‌ می‌نماید.

چگونه‌ امکان‌پذیر است‌ که‌ حضرت‌ علی‌ مرتضی‌ س با شجاعت‌ و توانایی‌ که‌ از خود در جنگ‌ خیبر نشان‌ داده‌ و به‌ تنهایی‌ در جنگ‌ خندق‌، «عمرو بن‌ عبد وُدّ» بزرگ‌ترین‌ قهرمان‌ عرب‌ را از پای‌ درآورده‌، در خانه‌ حضور داشته‌ باشد و همسر گرامی‌ او مورد اهانت‌ قرار گیرد تا آنجا که‌ پهلوی‌ مبارکش‌ بشکند و سقط‌ جنین‌ نماید؟! و حضرت‌ علی‌ س به‌ خاطر حفظ‌ وحدت‌ اسلامی‌، هیچ‌گونه‌ واکنشی‌ از خود نشان‌ ندهد؛ اگر واقعاً وحدت‌ اسلامی‌ تا این‌ حد اهمیت‌ داشته‌ باشد نباید شیعیان‌ علی‌ با نقل‌ چنین‌ واقعه‌ای‌ شیرازه‌ی‌ وحدت‌ اسلامی‌ را از هم‌ بگسلانند؛ که‌ در آن‌ صورت‌ خلاف‌ راه‌ علی‌ س را برگزیده‌اند و شگفت‌تر از همه‌ آنکه‌ شخصیت‌ حضرت‌ علی‌ س نیز مورد تعرّض‌ قرار گیرد و با زور و سر نیزه‌ به‌ مسجد برده‌ شود. و طرفداران‌ و دلباختگان‌ او همانند: سلمان‌، ابوذر، مقداد، عمار، و بریده‌ نظاره‌گر این‌ صحنه‌ باشند! و هیچ‌گونه‌ اقدامی‌ ننمایند، بدون‌ تردید نقل‌ و سر هم‌ کردن‌ چنین‌ داستانی‌ از روی‌ تعصب‌ و به‌ طرفداری‌ از تشیع‌ بوده‌ است‌، چنان‌ که‌ دکتر سید محمد تقی‌ آیت‌الهی‌ شیعی‌ در این‌ مورد می‌گوید:

«مؤلفین‌ بعدی، مانند مسعودی و حتی سیوطی در آثاری که‌ به‌ موضوع‌ خلافت‌ اختصاص‌ داده‌اند تا آنجا که‌ می‌دانیم‌، مطلب‌ اساسی مهمی درباره‌ی واقعه‌ نمی‌افزایند، بعداً آثار شیعی توسط‌ مؤلفینی چون‌ طبرسی و مجلسی که‌ عمدتاً دارای طبیعت‌ جدلی هستند و اخباری به‌ طرفداری از تشیع‌، و فاقد ارزش‌ تاریخی را می‌دهند، به‌ وجود آمد.

به‌ منظور بازسازی وقایع‌ سقیفه‌، بهترین‌ روش‌ این‌ است‌ که‌ ابن‌اسحاق‌ را که‌ نه‌ تنها قدیمی‌ترین‌ نویسنده‌، بلکه‌ همچنین‌ آثارش‌ از طریق‌ ابن‌ هشام‌ به‌ ما رسیده‌ است‌، اساس‌ کار بگیریم» [۱۵۶].

پروفسور ویلفرد مادلونگ‌ (WiIFerd- MadeIung) اسلام‌شناس‌ معاصر آلمانی‌ در مورد روایات‌ سقیفه‌ی‌ بنی‌ ساعده‌ می‌گوید:

«روایت‌های جداگانه‌ای نقل‌ شده‌ درباره‌ی اعمال‌ زور علیه‌ علی و بنی هاشم‌ که‌ مطابق‌ نقل‌ زهری آنها به‌ اتفاق‌ آراء به‌ مدت‌ شش‌ ماه‌ با بیعت‌ (با ابوبکر) مخالفت‌ می‌کردند، اما احتمالاً این‌ روایات‌ مورد اتفاق‌ همه‌ نیست‌.

ابوبکر بدون‌ تردید تا بدان‌ حدّ هوشیار بود که‌ عمر را از اعمال‌ زور علیه‌ آنها (بنی هاشم‌) باز دارد؛ و او خوب‌ می‌دانست‌ که‌ استفاده‌ از زور حس‌ همبستگی بین‌ اکثریت‌ عبدمناف‌ را حتماً تحریک‌ خواهد کرد، در حالی که‌ او خوشنودی آنها (عبد مناف‌) را می‌خواست‌. سیاست‌ او (ابوبکر) تا حدّ ممکن‌ این‌ بود که‌ بنی هاشم‌ را منزوی کند. این‌ سخن‌ عایشه‌، که‌ شخصیت‌های برجسته‌ سخن‌ گفتن‌ با علی را ترک‌ کردند تا وقتی که‌ او به‌ اشتباه‌ خود اقرار و تعهد کرد که‌ با ابوبکر بیعت‌ کند قابل‌ ملاحظه‌ می‌باشد» [۱۵۷].

و ابن‌ ابی‌الحدید، مجموعه‌ی‌ چنین‌ داستان‌هایی‌ را افسانه‌ای‌ بیش‌ نمی‌داند و در «شرح‌ نهج‌ البلاغه» می‌گوید:

«کارهای زشت‌ و ناپسندی را که‌ شیعه‌ بازگو می‌کنند، از قبیل‌: فرستادن‌ قنفذ به‌ خانه‌ی فاطمه‌لو اینکه‌ قنفذ او را با تازیانه‌ زد و بازوی آن‌ بانوی بزرگوار ورم‌ کرد، و اثرش‌ تا موت‌ او باقی ماند. عُمَر او را میان‌ در و دیوار فشار داد، و او فریاد بر آورد: ای پدرم‌، ای رسول‌ خدا! و آن‌گاه‌ سقط‌ جنین‌ کرد. و بر گردن‌ علی س ریسمانی انداختند و او را می‌کشیدند و فاطمه‌ پشت‌ سر او فریاد می‌زد و واویلاه‌ می‌کرد، و فرزندانشان‌ حسن‌ و حسین‌ با آنان‌ می‌گریستند، و پس‌ از آنکه‌ علی ÷را احضار کردند، از او خواستند تا بیعت‌ کند، اما او امتناع‌ ورزید، آنان‌ حضرت‌ علی را به‌ قتل‌ تهدید نمودند آن‌ گاه‌ علی فرمود: آیا شما بنده‌ خداوند و برادر رسول‌ خدا را می‌کشید؟ آنان‌ گفتند: اینکه‌ بنده‌ی خداوند هستی قبول‌ داریم‌، اما برادری تو و رسول‌ خدا را نمی‌پذیریم‌. علی ÷بزرگان‌ آنان‌ را به‌ نفاق‌ متهم‌ نمود و پیمان‌ خیانت‌ آنان‌ را که‌ اراده‌ داشتند که‌ در شب‌ عقبه‌ شتر رسول‌ خدا ج را فراری دهند، نوشت».

ابن‌ ابی الحدید در ادامه‌ می‌گوید: همه‌ی اینها نزد ما بی‌اساس‌ هستند، و هیچ‌ کسی آنها را تأیید نمی‌کند محدثان‌ نه‌ آنها را روایت‌ کرده‌اند و نه‌ اطلاعی در مورد آنها دارند. این‌گونه‌ داستان‌ها را فقط‌ شیعیان‌ نقل ‌می‌نمایند» [۱۵۸].

[۱۴۶] این‌ فصل‌ به‌ طور کامل‌ از مقاله‌ی‌ استاد عزیز و ارجمند جناب‌ مولوی‌ عبدالعزیز نعمانی‌، مدرّس‌ دارالعلوم‌ زاهدان‌، نقل‌ می‌شود که‌ پیشتر در مجله‌ی‌ ندای‌ اسلام‌، شماره‌ سوم‌، سال‌ اول‌ منتشر شده‌ بود. [۱۴۷] تاریخ‌ العرب‌ و الاسلام‌: ص‌ ۲۱. [۱۴۸] الملل‌ والنحل‌: ج‌۱، ص‌ ۷۱. [۱۴۹] شرح‌ نهج‌ البلاغه‌ ابن‌ ابی‌الحدید: ج‌۲۰، ص‌ ۳۴. [۱۵۰] تاریخ‌ الیعقوبی‌: ج‌۲، ص‌ ۱۲۶. [۱۵۱] الإمامة والسیاسة: ج‌۱، ص‌ ۱۲. [۱۵۲] الأعلام‌ قاموس‌ التراجم‌: ج‌ ۴، ص‌ ۱۳۷. [۱۵۳] الشنتناوی، احمد، زکی خورشید، ابراهیم‌، دائرة المعارف‌ الإسلامیة ج‌ ۱، ص‌: ۲۶۲، دارالمعرفة، بیروت‌. [۱۵۴] الاحتجاج‌: ج‌ ۱، ص‌ ۸۳. [۱۵۵] جلاء العیون‌: ص‌ ۱۴۴. [۱۵۶] تشیع‌ در مسیر تاریخ‌، ۵۷ . [۱۵۷] جانشینی‌ حضرت‌ محمد: ص‌ ۶۸، ترجمه‌ احمد نمایی‌، جواد قاسمی‌، محمد جواد مهدی‌، حمید رضا ضابط‌. [۱۵۸] شرح‌ نهج‌البلاغه‌ ابن‌ابی‌الحدید: ج‌۲، ص‌ ۶۰. افسانه‌ی‌ شهادت‌ فاطمه‌، عبدالعزیز نعمانی‌، ندای‌ اسلام‌، شماره‌ سوم‌، سال‌ اول‌.