فراق بابای محبوب
بالأخره روز وداع فرا رسید، روزی که خورشید در آن میگریست، ستارگان و ماه بینور شده بودند. زمینیان سرگردان اما آسمانیان شادی میکردند.
آری! همه منتظر بالا آمدن روح سرور کائنات، قافله سالار انبیا و مرسلین، محبوب رب العالمین، حضرت محمد مصطفی ج بودند. اما از آن سو، فرشیان از عرشیان بیخبر! آنان میگریستند؛ عایشه و فاطمهب بیقراری میکردند، و پیامبر ج در حالی که سر مبارکش در دامان عایشه لبود، جان به جان آفرین تسلیم کرد و تمامی عزیزانش را به جای گذاشت.
پیامبر ج رفت و عایشه و فاطمهبو هزاران عاشق و دلباختهاش را در حزن و اندوه گذاشت.
چه کسی میتواند حال فاطمهی جوان و عاشق را درک کند؟! فاطمهای که همیشه دستش در دست رسولالله ج بود. فاطمهای که همیشه بابا برای استقبالش بلند میشد. دیگر خبری نیست، دیگر از نوازشهای بابای محبوبش خبری نیست، واقعاً دردناک و جانکاه است.
هر چند فاطمهی زهرا سختیها و رنجهای فراوانی را در زندگی کشیده بود، همچون وفات مادر و خواهرانش، زخمی شدن بابا و... اما از همه جانگدازتر و دردناکتر، رحلت پدر عزیز و محبوبش بود.
به همین علت میگفت:
صُبَّت عَلَی مَصائِبٌ لَوأَنَّها
صُبَّت عَلى الأَیامِ عُدن لَیالِیا
ما عَلَىَّ مِن شَمَّ تُربَةَ أَحمدٍ
أَلاَّ یشُمُ مَدى الزَمانِ غَوالِیا
مصیبت و دردهایی بر قلب من سرازیر شد که اگر بر روزها میریخت برای همیشه تاریک میشد و نورش را از دست میداد.
چگونه است حال کسی که خاک پاک پیامبر ج را استشمام کرده باشد؟ قطعاً در طول عمر هیچگاه از خوشبوییهای گرانبها نیز استفاده نخواهد کرد!
فاطمهلگریه میکرد و میگفت:
ای پدر عزیزم! دعوت پروردگارت را لبیک گفتی و به سوی فردوس برین شتافتی.
هنگامی که رسول الله ج را در حجرهی عایشه صدیقهل دفن میکردند، فاطمهلبه أنس خادم رسول الله ج گفت:
«ای أنس! چگونه دلتان میآید و به خود اجازه میدهید که بر بدن مبارک رسولالله ج خاک بریزید؟!» [۶۳].
به خاطر حزن و اندوه فراوان دوری رسولالله ج پس از وفات ایشان کسی فاطمهل را در حال خندیدن مشاهده نکرد.
هنگامی که در روز عرفه آیهی ﴿ٱلۡيَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِينَكُمۡ...﴾[المائدة: ۳] نازل شد، حضرت عمر س به گریه افتاد و فرمود:
«ليس بعد الاكمال إلاِّ النّقصان»
پس از کامل شدن چیزی غیر از نقصان و اتمام چیزی به دنبال آن نمیباشد.
فاطمهلنیز در شب به سخنان پدرش میاندیشید که فرموده بود: «شاید سال دیگر در میان شما نباشم» به همین علّت نمیتوانست خواب برود، او در طول شب از خود میپرسید: «آیا به رسولالله وحی شده که وقت انتقال او از دنیاست؟ یا اینکه احساس میکند وقت رحلت نزدیک شده است...».
وقتی حضرت علی س وضعیت فاطمه ل را درک کرد، گفت: چرا ناراحتی؟
فاطمه گفت: «احساس دلتنگی میکنم، از سخنان پدرم اینگونه برداشت میشود که امسال آخرین سال حیات اوست».
حضرت علی س گفت: «الحمدلله، پیامبر ج حالش خوب است و هیچ چیزی بدون قضا و قدر الهی صورت نمیگیرد».
پس از بازگشت از سفر حج، حال پیامبر ج خوب بود تا ماه ربیعالاول، کمکم پیامبر ج مریض شد تا حدی که برای نماز جماعت ابوبکر س را به عنوان امام قرار میداد.
[۶۳] بخاری، کتاب المغازی و ابن ماجه، کتاب الجنائز.