عصمت ابراهیم÷
نسبت به ابراهیم خلیل÷بعضی از نصوص کتاب و سنت وجود دارد که ظاهر آنها حکایت از عدم عصمت دارد اما این ظاهر مقصود نبوده و با نصوص دیگر تعارض دارد و لازم است به هنگام جمع و توفیق بین نصوص، آنها را طوری فهمید که با عقیده مسلمانان راجع به عصمت انبیاء اتفاق داشته باشد.
نص اول در سوره انعام آمده و میفرماید: ﴿فَلَمَّا جَنَّ عَلَيۡهِ ٱلَّيۡلُ رَءَا كَوۡكَبٗاۖ قَالَ هَٰذَا رَبِّيۖ فَلَمَّآ أَفَلَ قَالَ لَآ أُحِبُّ ٱلۡأٓفِلِينَ ٧٦ فَلَمَّا رَءَا ٱلۡقَمَرَ بَازِغٗا قَالَ هَٰذَا رَبِّيۖ فَلَمَّآ أَفَلَ قَالَ لَئِن لَّمۡ يَهۡدِنِي رَبِّي لَأَكُونَنَّ مِنَ ٱلۡقَوۡمِ ٱلضَّآلِّينَ ٧٧ فَلَمَّا رَءَا ٱلشَّمۡسَ بَازِغَةٗ قَالَ هَٰذَا رَبِّي هَٰذَآ أَكۡبَرُۖ فَلَمَّآ أَفَلَتۡ قَالَ يَٰقَوۡمِ إِنِّي بَرِيٓءٞ مِّمَّا تُشۡرِكُونَ ٧٨ إِنِّي وَجَّهۡتُ وَجۡهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ حَنِيفٗاۖ وَمَآ أَنَا۠ مِنَ ٱلۡمُشۡرِكِينَ ٧٩﴾[الأنعام: ۷۶- ۷۹]. [۱۷۳]
ظاهر این آیات نشان میدهد که حضرت ابراهیم در مورد خداوند شک داشته و از عظمت وقدرت او بیخبر بوده ونمیدانست خدا که مستحق عبادت وپرستش است کیست؟
بعضی از انسانها میپندارند ابراهیم از عقاید و افکار مردمی که در محیط ایشان میزیست متأثر بوده و در بدو عمر همراه و همگان با ایشان به پرستش ستارگان و ماه و خورشید مشغول بوده است، چنین ظنی نسبت به ابراهیم خطای روشن است که جز از کسی که به صفات انبیاء آشنا نیست و معانی قرآن را درک نکرده صادر نمیشود.
خداوندأدر ارتباط با پیغمبر و خلیل خودش ابراهیم÷خبر داده، که او را بر ملکوت آسمانها و زمین مطلع گردانیده و او از مؤمنین کامل ایمان و موحدین اهل یقین بوده است و خداوند از بدو کودکی به او کمال رشد عطا کرده بود و جهتهای انکارناپذیری، به او ارزانی داشته بود که پشت معاندین و مخالفین او را میشکست و در مقام استدلال و اقامهی برهان بر وجود خدای یگانهی واحد، کسی بر او غلبه نمیکرد، برای تأیید این مطلب به سرآغاز این آیات جان بخش گوش کنیم که چگونه بر یقین ابراهیم÷و ایمان او اقامه برهان میکند.
﴿۞وَإِذۡ قَالَ إِبۡرَٰهِيمُ لِأَبِيهِ ءَازَرَ أَتَتَّخِذُ أَصۡنَامًا ءَالِهَةً إِنِّيٓ أَرَىٰكَ وَقَوۡمَكَ فِي ضَلَٰلٖ مُّبِينٖ ٧٤ وَكَذَٰلِكَ نُرِيٓ إِبۡرَٰهِيمَ مَلَكُوتَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَلِيَكُونَ مِنَ ٱلۡمُوقِنِينَ ٧٥ فَلَمَّا جَنَّ عَلَيۡهِ ٱلَّيۡلُ رَءَا كَوۡكَبٗاۖ قَالَ هَٰذَا رَبِّيۖ فَلَمَّآ أَفَلَ قَالَ لَآ أُحِبُّ ٱلۡأٓفِلِينَ ٧٦﴾[الأنعام: ۷۴- ۷۶]. [۱۷۴]
خداوند عز وجل حجتهای قانعکننده و براهین ساطعه را به ابراهیم عنایت کرده بود که با بهرهگیری از آنها توانست بر وجود خداوند صانع و حکیم اقامهی حجت نماید او در مقام مجادله با پدرش گفت: ﴿أَتَتَّخِذُ أَصۡنَامًا ءَالِهَةً﴾[الأنعام: ۷۴]. [۱۷۵]آیا بتها را بعنوان خدا اتخاذ مینمائید؟ سپس پدر و قومش را بدلیل پرستش بتهای غیر بینا و غیرشنوا و بیقدرت متهم به گمراهی مینماید و میگوید: ﴿إِنِّيٓ أَرَىٰكَ وَقَوۡمَكَ فِي ضَلَٰلٖ مُّبِينٖ ٧٤﴾[الأنعام: ۷۴]. [۱۷۶]«همانا تو و قومت را در گمراهی آشکار میبینم». سپس از ناحیهی خداوند، دلیلی مبنی بر به کمال رسیدن ایمان ابراهیم ذکر میشود: ﴿وَكَذَٰلِكَ نُرِيٓ إِبۡرَٰهِيمَ مَلَكُوتَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَلِيَكُونَ مِنَ ٱلۡمُوقِنِينَ ٧٥﴾[الأنعام:۷۵]. [۱۷۷]«و این چنان نشان میدهیم به ابراهیم ملکوت آسمانها و زمین را تا از اهل یقین باشد».
آیاتی که در پی این آیه آمدهاند صرفاً در مقام استدلال بر وجود خداوند و اقامهی حجت بر قوم او هستند طوریکه ابراهیم تا سطح فهم و ادراک ایشان به خود تنزل میدهد و طبق عقاید ایشان با آنها پیش میرود. آنگاه که ستاره طلوع میکند، میگوید: این خدای من است سپس چون ستاره غروب کرد و ماه بر آمد فرمود: این خدای من است و چون ماه غروب کرد و خورشید برآمد فرمود: این خدای من است. تا از این طریق عقاید پوچ و بیاساس آنها را با منطق سلیم به ابطال کشاند، به همین خاطر است که خداوند عزوجل این داستان را با این جمله خاتمه میدهد که: ﴿وَتِلۡكَ حُجَّتُنَآ ءَاتَيۡنَٰهَآ إِبۡرَٰهِيمَ عَلَىٰ قَوۡمِهِۦۚ نَرۡفَعُ دَرَجَٰتٖ مَّن نَّشَآءُۗ إِنَّ رَبَّكَ حَكِيمٌ عَلِيمٞ ٨٣﴾[الأنعام: ۸۳]. [۱۷۸]
«این است حجت و دلیل روشن ما که در مقام احتجاج، بر قومش به ابراهیم بخشیدیم هر که، که خود بخواهیم درجات او را ترفیع خواهیم بخشید همانا خدای تو حکیم و دانا است».
از توضیحات فوق روشن گردید که سخن ابراهیم ناشی از مشکوک بودن او در وجود خدا یا جهل به آفریدگار سبحان نبوده است... بلکه میخواست از این طریق بر گمراهی قومش اقامه حجت نماید و با دلایل قاطع و کوبنده آنها را به تسلیم وا دارد.
(ابن العربی) در احکام القرآن میگوید:
حجت بالغهای که خداوند به ابراهیم÷بخشیده بود که بر توحید و بیان عصمت او، از جهل به خدا شک در ذات او دلالت دارد و آنچه بین او و قومش رخ داد در مقام احتجاج بود نه اعتقاد [۱۷۹].
با توجه به آنچه گذشت هرکس در توحید ابراهیم مشکوک باشد و بپندارد او خورشید و ستارگان را پرستش نموده، در واقع در فهم خود به خطا افتاده و از حق دوری گزیده و از صفات انبیاء و مرسلین بیاطلاع است... چگونه امکان دارد به این انحراف و گمراهی اعتقادی مبتلاء گشته باشد و حال اینکه خداوند قبل از نبوت رشد عقل را به او بخشیده بود ﴿وَلَقَدۡ ءَاتَيۡنَآ إِبۡرَٰهِيمَ رُشۡدَهُۥ مِن قَبۡلُ وَكُنَّا بِهِۦ عَٰلِمِينَ ٥١﴾[الأنبیاء: ۵۱]. [۱۸۰]به درستی که داده بودیم ابراهیم را رشد و کمال عقل، قبل از نبوت و ما به او عالم بودیم.
نص دوم که از آن بوی عدم عصمت حضرت ابراهیم استشمام میشود آیه: ﴿وَإِذۡ قَالَ إِبۡرَٰهِۧمُ رَبِّ أَرِنِي كَيۡفَ تُحۡيِ ٱلۡمَوۡتَىٰۖ قَالَ أَوَ لَمۡ تُؤۡمِنۖ قَالَ بَلَىٰ وَلَٰكِن لِّيَطۡمَئِنَّ قَلۡبِيۖ قَالَ فَخُذۡ أَرۡبَعَةٗ مِّنَ ٱلطَّيۡرِ فَصُرۡهُنَّ إِلَيۡكَ ثُمَّ ٱجۡعَلۡ عَلَىٰ كُلِّ جَبَلٖ مِّنۡهُنَّ جُزۡءٗا ثُمَّ ٱدۡعُهُنَّ يَأۡتِينَكَ سَعۡيٗاۚ وَٱعۡلَمۡ أَنَّ ٱللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٞ ٢٦٠﴾[البقرة: ۲۶۰]. [۱۸۱]
از ظاهر این نص قرآنی استنباط میشود که ابراهیم در قدرت خداوند بر زنده کردن مردگان شک داشته است. اما این استنباط نادرست است. پناه بر خدا از این توهم غلط که ابراهیم در قدرت خدا بر زنده کردن مردهها شک کرده باشد.
او أبوالأنبیاء و پایه گذار توحید بود، اولین کسی بود که خانه کعبه را به منظور پرستش خدا تأسیس کرد با توجه به این موارد، توهم شک در معاد برای او معنی ندارد. دیگر اینکه ابراهیم از ماهیت احیاء اموات سؤال نکرد بلکه از کیفیت آن سؤال کرد. نگفت: «خدایا تو بر احیاء مردها قدرت داری؟» بلکه گفت: خدایا به من نشان ده چگونه مردهها را زنده میکنی؟ و معلوم است که سؤال از کیفیت و چگونگی به منظور اطلاع بیشتر پیدا کردن و پی بردن به رموز و اسرار زنده کردن مردهها است.
شیخ احمد منیر در شرح خویش بر تفسیر کشاف میگوید:
«سؤال ابراهیم خلیل که فرمود: «چگونه مردهها را زنده میکنی؟» از سرشک و گمان در قدرت خدا بر احیای مردهها نبوده است بلکه سؤال از کیفیت احیای اموات بود و برای صحت ایمان احاطه به تمامی جوانب آن شرط نمیباشد. ابراهیم خواهان اطلاع بر چیزی بود که وجود ایمان متوقف بر علم بدان نیست.
طرح سؤال با صیغهی استفهام (کیف) و موضوع آن که سؤال از حالت بود نه ماهیت دلیل بر مدعای ماست.
نظیر این سؤال مثل اینکه: کسی بگوید: زید چگونه بر مردم حکم میکند؟
سائل در اینکه زید بر مردم حکم میکند شک ندارد، اما از کیفیت و چگونگی حکم او سؤال دارد، نه از ثبوت آن.
اگر کسانی به خیال بپندارند که ابراهیم در مسئله زنده کردن مردهها مشکوک بوده شایسته است به فرموده رسول خدا گوش فرا دهند تا هرگونه شک و شبههای از خانه دلشان رخت بربندد. رسول خدا فرموده: «ما بیشتر از ابراهیم شایستهی شک هستیم» یعنی ما که بیشتر از ابراهیم شایسته شک در زمینه زنده شدن مردهها میباشیم هیچ شکی در دل نداریم که خداوند آنها را دوباره زنده خواهد کرد. و در جایی که ما شک نداشته باشیم امکان ندارد که ابراهیم مشکوک بوده باشد و منظور از جمله ﴿أَوَ لَمۡ تُؤۡمِن﴾آیا ایمان نداری؟ فقط همین بود که ابراهیم از سر صدق و اخلاص بگوید: بلی ایمان دارم. تا زمینهی هیچ شبههای باقی نماند و احتمال موجود در سؤال او دفع شود» [۱۸۲].
سید قطب شهید در تفسیر فی ظلال القرآن ذیل این آیه میفرماید:
«انتظار شدیدی که ابراهیم÷برای فهم و شناخت سرّ حقیقت آفرینش خداوند در خود احساس میکرد او را بر این داشت چنین سؤالی مطرح کند، این انتظار در کسی (ابراهیم) وجود دارد که راجع، خاضع، حلیم، مؤمن، راضی، عابد، از خدا نزدیک تر و برگزیدهی اوست. وقتی این انتظار در ابراهیم بوجود میآید ناگزیر از احساس درونی خود پرده برمیدارد و میخواهد سر آفرینش خدایی را درک کرده و بفهمد که چگونه مرزها را زنده مینماید؟!
این انتظار هیچ ربطی به وجود ایمان و ثبات و کمال و استقرار آن ندارد و به منظور طلب برهان و تقویت ایمان نمیباشد... بلکه مسئله چیزی دیگر است... و طعم دیگری را دارد... آن مسئله، مسئلهی اشتیاق و علاقهی روانی و روحی برای سردرآوردن از اوضاع و احوال اسرار صُنع الهی، در اثنای وقوع فعلی و عملی آن باشد. بدیهی است که طعم و مزهی این اقدام و تجربه در کیان انسانی طعم و مزهی دیگری است که با طعم و مزهی ایمان به غیب کاملاً تفاوت دارد. گرچه آن انسان همان ابراهیم خلیل باشد که با خداوند سخن میگوید و خداوند با او سخن میگوید و فراتر از این، ایمان وجود ندارد (ابراهیم با درخواست فوق) در پی آن نیست که برای ایمان خود، دلیلی بیابد، بلکه خواست، دست قدرت خدایی را به صورت عملی مشاهده نماید، تا طعم و مزهی این اوضاع و احوال را بچشد، از آن لذت ببرد، در فضای آن بیارامد و با آن زندگی کند و این امر دیگری، غیر از آن ایمانی است که بعد از آن ایمانی وجود ندارد» [۱۸۳].
[۱۷۳] هنگامی که شب او را در بر گرفت ستارهای را دید گفت: این پروردگار من است! اما هنگامی که غروب کرد گفت: من غروب کنندگان را دوست نمیدارم* و هنگامی که ماه را در حال طلوع دید گفت: این پروردگار من است! ولی هنگامی که غروب کرد، گفت: اگر پروردگار مرا راهنمایی نکند، بدون شک از زمرهی قوم گمراه خواهم بود.* و هنگامی که خورشید را در حال طلوع دید گفت: این پروردگار من است این بزرگتر اما هنگامی که غروب کرد، گفت: ای قوم من! بیگمان من از آنچه نیاز خدا میکنید بیزارم* بیگمان من رو به سوی کسی میکنم که آسمانها و زمین را آفریده است و من بکنارم و از زمرهی مشرکان نیستم. [۱۷۴] و بدانگاه ه ابراهیم به پدر خود آذر گفت: آیا بتهایی را به خدایی میگیری!! به حقیقت من تو را و قوم تو را در گمراهی آشکار میبینم* و همانگونه ملک عظیم آسمانها و زمین را به ابراهیم نشان دادیم، تا از زمرهی یاورمندان راستین شود* هنگامی که شب او را در بر گرفت ستارهای را دید گفت: این پروردگار من است! اما هنگامی که غروب کرد گفت: من غروب کنندگان را دوست نمیدارم. [۱۷۵] آیا به تنهایی را به خدایی میگیری. [۱۷۶] به حقیقت من تو را و قوم تو را در گمراهی آشکار میبینم. [۱۷۷] و همانگونه ملک عظیم آسمانها و زمین را به ابراهیم نشان دادیم، تا از زمرهی یاورمندان راستین شود. [۱۷۸] اینها دلایل ما بود که آنها را به ابراهیم عطاء کردیم در برابر قوم خود درجات هرکس را بخواهیم بالا میبریم پروردگار تو حکیم آگاه است. [۱۷۹] احکام القرآن جلد ۲ ص ۷۳۲. [۱۸۰] ما هدایت راهیابی را پیشتر در اختیار ابراهیم گذارده بودیم و بر آگاهی داشتیم. [۱۸۱] هنگامی را که ابراهیم گفت: پروردگارا! به من نشان بده چگونه مردگان را زنده میکنی. گفت: مگر ایمان نیاوردهای؟! گفت: چرا! ولی تا اطمینان قلب پیدا کنم، چهار تا از پرندگان را بگیر و آنها را به خود نزدیک گردان سپس بر سر هر کوهی قسمتی از آنها را بگذار، بعد آنها را بخوان، به سرعت به سوی تو خواهند آمد و بدان که خداوند چیره و با حکمت است. [۱۸۲] تفسیر کشاف جلد اول ص ۳۰۸. [۱۸۳] فی ظلال القرآن جلد ۳ ص ۴۵.